امام خمینی(ره) در آثار خویش، از واژه انسان کامل بسیار استفاده می کند. گاهی منظور ایشان از انسان کامل، انسان خودساخته ای است که درجه ها و پلههایی از کمال را پیموده و از فرمانهای انسان الهی بهره جسته است و گاهی منظور ایشان از انسان کامل، انسان اسلامی و انسان پایبند به دین و شرع است که برای خود، کشور و ملت، مفید واقع می شود. در عرفان شیعی، باطن نبوت مطلقه، ولایت مطلقه است و ولی خدا، صاحب مقام نبوت و ولایت، مبدأ، مرجع، مصدر و منشأ کل است. با تأمل در عرفان نظری امام(ره)، روشن می شود که راهکارهای ویژه ای که بیشتر در سیر و سلوک مطرح است، می تواند انسان را در بستر حرکت های معنوی، به کمالات ذاتی او برساند.
امام(ره) در جایی دیگر، در روشنگری کمالات سالکان و جایگاه بلند واصلان و مقام های گوناگون اولیا می نویسد: «بنده سالک، وقتی با گام بندگی از خانه طبیعت خارج شد و به سوی خدا هجرت کرد و شیفته و واله جذبه های رازناک ازلی گردید و نمودها و امتیازهای نفسانی وی، به قبسات نارالله درخت اسمای الهی افروخت، حق با تجلی فعلی نوری یا ناری یا برزخی جمعی، برابر مقامی که سالک در حضرت فیض اقدس دارد، متجلی می شود… از آن پس، بنده به خلعت ولایی آراسته می گردد و به حقی در صورت خلق تبدیل می شود و باطن ربوبیت که کنه عبودیت است، در او ظهور می یابد و عبودیت، باطن او می شود. این اولین منزل از منازل ولایت است و اختلاف اولیا در این مقام و مقام های دیگر، بر حسب اختلاف اسمایی است که بر او تجلی یافته است. ولی مطلق کسی است که حضرت ذات برحسب مقام جمعی و اسم جامع اعظم بر او ظاهر شده است و سایر اولیا، مظاهر ولایت و محال تجلیات او هستند. چنین انسانی، جامع همه کمالاتی است که در جهان های آشکار و نهان وجود دارد». امام(ره) از طریق این اصل مهم، میان عرفان و سیاست ارتباط برقرار می کند.
رابطه ولایت عرفانی و ولایت فقهی
در بینش عرفانی، مفهوم ولایت دارای مرتبه هایی است و هر نبی و ولی هر اندازه که از درخشش ها و جلوه های اسمای الهی سهم بیشتری داشته باشد، دایره ولایت او، گسترده تر و جامع بودن او نسبت به کمالات وجودی، بیشتر و شریعت وی، فراگیرتر و کامل تر است. انسان های سالک نیز دارای مرتبه هایی هستند و هر یک به همان اندازه ای که کمالات و ویژگی های نیک را در خود به گونه خوشایندی گردآورده، نسبت به افراد دیگر ولایت می یابد. این گرایش در قلمروی ولایت ظاهری، سبب شده است که جامعه شیعی، قرن ها پس از غیبت امام دوازدهم، از سه چشم انداز عرفانی، کلامی و حکمی و به دنباله آنها فقهی و با بهره گیری از ولایت باطنی امام غایب، رهبری سیاسی جامعه از سوی ولی فقیه را درخور توجیه سازد. در اندیشه شیعی ولایت معنوی پیامبر و حضرت علی و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) هرگز از ولایت ظاهری آنها جدا نیست و عالمان بلندپایه شیعه، قبول دارند که حاکم در مقام حکومت لازم است به تدبیر، سیاست و مدیریت این جهانی تن بدهد. درباره حاکمان عدل دیگر، بر این باورند: سیاست و مدیریت این جهانی باید بهگونه ای انتخاب شود که دوگانگی جایگاه دنیا و آخرت را به دنبال نداشته باشد. در فهم دینی اینان، کسی که زیر قبه نفسانی خود قرار دارد و مولی علیه نفس خود است و برای نفس خود انانیت ثابت می کند، نمی تواند پست مهم ولایت، هرچند نوع ظاهری آن را به عهده گیرد. آنان بر این باورند: ولایت جامعه اسلامی در عصر غیبت باید به عهده کسی باشد که در مسیر انسان کامل در حرکت است؛ یعنی نابودی انانیت و منیت خود را با چشم شهود می بیند و همه نیروهای جامعه را در جهت کمال های معنوی آنان تربیت و هماهنگ می سازد. بنابراین، ولایت فقیه از امور اعتباری و عقلایی است و همه فقهای عادل از سوی شارع به ولایت گمارده شده اند. با این حال با گزینش مردم است که فقیه واجد شرایط رهبری، ولایت مییابد البته ولایت تکوینی ائمه جدای از وظیفه حکومت است. بر همین اساس، نباید برای کسی این گمان پیش بیاید که مقام فقها، همان مقام ائمه و رسول اکرم (علیهم السلام) است. به نظر امام خمینی «ولایت» در بحث ولایت فقیه، به معنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس است، نه اینکه برای کسی، شأن و مقام غیر عادی به وجود آورد و او را از مرز انسان عادل بالاتر برد. ولایت مورد بحث، یعنی ولایت فقیه، دو ملاک اساسی دارد: علم و عمل. کسی برای ولایت بر مومنان برگزیده می شود و حکومت دینی را به عهده می گیرد که اعلم و اعدل آنان باشد و این همه، به منظور حرکت در مسیر انسان کامل است. از این رو به گفته امام خمینی(ره)، رسول اکرم(ص) در رأس هرم اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. آن بزرگوار افزون بر رساندن پیام وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام نیز همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد. این امر تنها برای بیان عقاید و احکام نبود، بلکه برای اجرای احکام و قانون ها و آیین ها بود. پس از رسول اکرم(ص) نیز خلیفه همین وظیفه و مقام را دارد.
وظیفه اجرای احکام و برقراری ساختارها و پایه های حکومتی اسلام، ضرورت گماردن خلیفه را ایجاب کرده بود، به گونه ای که بدون آن، رسالت پیامبر اکرم ناتمام می ماند؛ زیرا مسلمانان پس از ایشان نیز به کسی نیاز داشتند که قانون را در جامعه اجرا کند. پس فلسفه ولایت، علم به قانون و عدالت است و فلسفه علم به قانون و عدالت و کاربرد آن، رسیدن به کمال است. امام خمینی(ره) درباره این دو فضیلت می گوید: «اگر فرد لایقی دارای این دو فضیلت باشد، به پا خاست و تشکیل حکومت داد، همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم در امر اداره جامعه داشت، دارا می باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند».
امام در سخنان خود با اشاره به این حقیقت که اسلام می خواهد انسان کامل تربیت کند، می گوید: «ما باید سرمشق از این خاندان بگیریم. بانوان ما از بانوانشان و مردان ما از مردانشان، بلکه همه از همه آنها». در «صحیفه نور»، امام در حدود بیست بار از واژه انسان کامل استفاده کرده است که گاهی منظور ایشان از انسان کامل، انسان خودساخته ای است که درجه ها و پله هایی از کمال را پیموده و از فرمان های انسان الهی بهره جسته است و گاهی منظور ایشان از انسان کامل، انسان اسلامی و انسان پایبند به دین و شرع است که برای خود، کشور و ملت مفید واقع می شود. امام از آن گونه انسان ها بود؛ یعنی انسانی که با جاهلیت قرن ما به مبارزه برخاست و حیات باطنی انسان ها را به شکوفه نشاند و فطرت ها را به ترنم نغمه های لاهوتی فراخواند و معنای انسان کامل و ولایت را مجسم ساخت. او سیمای انسان نمونه اسلام را برای مردم کوچه و بازار شناساند. این فرصت گران بهایی بود که نسل ما و عصر ما برای فهم این حقیقت متعالی، آن هم نه به صورت ذهنی، بلکه به صورت عینی، به آن دست یافت. امام نه تنها در عرفان نظری خود، سیمای بلند انسان کامل را برای ما قابل فهم ساخت، بلکه خود نیز نمونه ای از اولیاء الله و انسان های کامل بود. فراز و فرود آفتاب در سده های گذشته، کمتر شاهدی چنین صادق و صدیقی چنین مشهود را به تماشا نشسته است.
امام(ره) ارزش های اخلاقی را با دید عرفانی می نگرد و اخلاق را پرتوی از عرفان عملی می داند؛ زیرا به عقیده ایشان، عرفان به عنوان یک دستگاه علمی و فرهنگی، دارای دو بخش نظری و عملی است. عملی عبارت است از: آن قسمت که روابط و وظایف انسان را با خودش، با جهان و با خدا بیان می کند و توضیح می دهد. عرفان در این بخش، مانند اخلاق است؛ یعنی یک علم عملی است. این بخش از عرفان، علم سیر و سلوک نامیده می شود. در این بخش از عرفان، توضیح داده می شود که: سالک برای اینکه به قله منیع انسانیت، یعنی «توحید» برسد، از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ می دهد و چه وارداتی بر او وارد می شود. البته همه این منازل و مراحل، باید با اشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته صورت گیرد.
تاریخ انتشار در سایت: ۳ شهریور
منبع: هفته نامه پنجره شماره ۲۴۰
نویسنده : محسن مهاجر نیا