نقش امام خمینی(ره) یک نقش بی بدیل و آن چیزی بود که باعث شد سرانجامی که برای حرکتهای قبلی در ایران اتفاق افتاده بود، شامل انقلاب اسلامی نشود.
چهارچوب گسستگی بین سنت و مدرنیته در بحثهای فقهی معمولا جواب نمیدهد. فقه و فقها خودشان را در این چهارچوب تعریف نمیکنند و لذا توضیح این مسئله با این چهارچوب شاید دچار مشکل شود. اما با فرض آن مشکلات، اگر به عنوان یک ناظر بیرونی چنین شکاف و گسستی را بپذیریم و بعد با فرض این گسست چنین سوالی را مطرح کنیم که چه نسبتی میان فقه به عنوان یک امر سنتی و انقلاب به عنوان یک پدیده مدرن وجود دارد، فقها معمولا این گونه پاسخ میدهند که فقه یک سنت تجدیدشونده است. فقه چون متکلف فضای عمومی در جامعه اسلامی است و میخواهد حقوق و تکالیف شهروندان را به شکلی ترسیم کند که خروجی آن، از یک سو برای جامعه به شکل نظم عمومی، جنبههای غایتنگرانه برقراری عدالت و از منظر اخروی تقرب به خدا باشد، معمولا خود را به روز میکند. بحثی که در فضای تقلید نیز وجود دارد بر همین اساس است. به عنوان مثال گفته میشود مؤمنین واجب است از یک مجتهد و مرجع تقلید در قید حیات، تقلید و دستورات دینی خود را از یک مجتهد زنده دریافت کنند. در چرایی زنده بودن مرجع تقلید، فقها یکی از دلایل آن را احکام جدیدی میدانند که باید بر اساس مبانی دینی صادر شود و لذا اگر کسی که ما به وسیله او میتوانیم پاسخ پرسشهای دینی خود را به دست آوریم از دنیا رفته باشد، نمیتواند فقه را بهروزشده به ما تحویل دهد.
اجمالا میتوان در رابطه با این مسئله گفت که فقه طبق این تعبیر، یک امر سنتی تجدیدشونده است و به تعبیر حضرت امام خمینی خود را با مقتضیات زمان و مکان به روز میکند، میتواند از عهده پدیدههای مدرن هم بربیاید و با کالبدشکافی و تجزیه و تحلیل پدیدههای مدرن تکالیف مؤمنین را در قبال این پدیدههای مدرن روشن و اقدام به صدور فتوا کند.
یکی از این پدیدههای مدرن، انقلاب است. در واقع فقه میتواند در قبال این پدیده مدرن موضع گیری کند و در شبکه روابط سیاسی ـ اجتماعی که در جامعه به وجود میآید و در تقابل میان قدرت سیاسی و قدرت اجتماعی، با جانبداری از طرف دین که در اینجا قدرت اجتماعی میشود و با بهره گیری از آن آموزههای خود، از قبیل آموزه امر به معروف و نهی از منکر و دیگر مبانی فقهی، نسبت به صدور حکمی با عنوان وجوه انقلاب تعیین تکلیف میکند.
انقلاب اسلامی دارای ابعاد مختلف و گوناگونی است. برای اینکه بتوانیم سیر تکوین انقلاب اسلامی و سهم دانشهای مختلف در تکوین انقلاب را توضیح دهیم حتما به غیر از دانش فقه، به عوامل دیگری نیز نیاز داریم. به عبارتی حتما مباحثی چون فلسفه اسلامی و بحث حکمت متعالیه در انقلاب اسلامی نقش داشته است. همچنین کلام اسلامی و نظریه امامت اهل بیت (ع) و جانشینی ولی فقیه نقش مهمی در انقلاب اسلامی داشته است. در این میان نقش اخلاق اسلامی بسیار پررنگ است. یکی از نکاتی که به شکل عینی مردم را ناگزیر به انقلاب اسلامی کرد، مفاسد اخلاقی رژیم پهلوی بود. در این میان یکی از دانشهایی که در وقوع انقلاب اسلامی نقش داشت، دانش فقه بود. فقه به لحاظ رهبری و تولید گزارههایی که باید و نبایدها را در حوزه سیاست تعیین میکرد و از جمله دانشهایی بود که سهم تعیین کنندهای داشت. این دانش در مباحثی چون مرجعیت تقلید، ولایت فقیه و رهبری علما، مراجع و بزرگان و مخصوصا حضرت امام و تولید احکامی چون وجوب شکستن حکومت نظامی، فرار سربازان از پادگانها، اعتصاب کارمندان و عدم همکاری با رژیم، در معرفی دولت پهلوی به عنوان یک دولت جائز و فاسد و احکام بسیاری که ارائه شد نقش ویژهای داشت. به خصوص با توجه به نظریه حکومت اسلامی و ولایت فقیهی که حضرت امام از سال 1348 براساس فقه و کلام شیعی آن را ارائه کرد، میتوان فقه را از دانشهایی دانست که سهم جدی در وقوع انقلاب داشت. البته در کنار این مبحث مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و دهها مسئله دیگر هم باید مورد توجه قرار بگیرد. ما انقلابها را پدیدههای چندضلعی میدانیم که عوامل مختلفی از جمله فقه در وقوع آنها نقش دارند.
یکی از مهمترین مباحث درباره انقلاب اسلامی نقش امام خمینی در وقوع این حادثه است. امام خمینی در روند شکل گیری انقلاب اسلامی چند نقش بسیار مهم برعهده دارد. یکی از مهمترین نقشهای امام در جریان انقلاب، ایفای نقش بسیجگری امام است؛ یعنی امام کسی است که با آگاهی بخشی به مردم، آنان را برای ایجاد و وقوع انقلاب بسیج میکند. نقش دیگر امام به عنوان یک ایدئولوگ است. در واقع امام کسی است که به مردم انگیزه میدهد و چشمانداز را برای آنها ترسیم میکند و میگوید قرار است ما به چه سمت وسویی حرکت کنیم. نقش دیگر ایشان نقش مدیریت و رهبری است و لذا برخلاف جنبشهایی چون جنبش مشروطه، جنبش تنباکو و سایر جنبشهایی که تا پیش از انقلاب در کشور ما اتفاق افتادند و معمولا تکبعدی بودند و کسانی را در رأس حرکت نداشتند که بتوانند نقش جامعی را برای رهبری همه جانبه تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایفا کنند، در انقلاب اسلامی ایران مشاهده میکنیم که این خلأ پر شده است و کسی چون حضرت امام یک نقش جامع را ایفا میکند. هم در حوزه بسیجگری با صدور فرامین و فتوای خود و هم در حوزه تبیین اندیشه و ایدئولوژی انقلاب و چشمانداز حرکت انقلابی مردم، ایشان حضور پررنگی دارند. رهبری امام نیز چه در بحث تشکیل دولت و چه در بحثهای تدوین قانون اساسی و تشکیل نهادهای که برای ساماندهی امور مختلف در جامعه لازم بود، نقشی پررنگ و بسیار ویژه است. لذا میتوانیم به این نکته اشاره کنیم که نقش امام یک نقش بی بدیل و آن چیزی بود که باعث شد سرانجامی که برای حرکتهای قبلی در ایران اتفاق افتاده بود، شامل انقلاب اسلامی نشود و انقلاب اسلامی برخلاف آنها و به رغم توطئههای بسیار زیادی که قابل مقایسه با مشکلات، تغییرات و تحولات پیشین نبود، بر همه مشکلات پیروز شود.
منبع: هفته نامه آسمان شماره آخر
نویسنده : نجف لک زایی