تنها زیر باران (روایت زندگی شهید مهدی زین الدین)

0
86

تنها زیر باران، مجموعه خاطرات شهید زین الدین را روایت می کند. قلم نسبتا ادبی نویسنده، روایت کتاب را دلنشین تر کرده و خواننده را بیشتر به خواندن آن ترغیب می نماید.

پدیدآورنده : قربانی، مهدی
ناشر : حماسه یاران
محل نشر : قم
سال نشر : 1398
تعداد جلد : 1
صفحات : 311
معرفی کتاب:
“تنها زیر باران” حکایت جذاب یکی از فرزندان وطن است. مجموعه خاطرات شهید مهدی زین الدین، به همت مهدی قربانی جمع آوری شده و انتشارات حماسه یاران این کتاب را راهی بازار کتاب کرده است. خاطرات این شهید بزگوار، از اطرافیان ایشان گردآوری شده و به ترتیب زمانی، از کودکی تا شهادت ایشان را روایت می کند.

شرافت و فضل مادر و پدر زین الدین، به خوبی در شخصیت او بازتاب داده شده است. زین الدین از کودکی با کتابهای کتابفروشی پدر مانوس بود و ساعت ها با خواهر بزرگترش پای کتاب های پدر می نشستند و خوانندگان قهاری بودند. بعدها زین الدین اگرچه پزشکی دانشگاه شیراز قبول می شود و بورسیه فرانسه هم می گیرد، اما می فهمد که وظیفه مهم تری دارد و می ماند.

روایت هایی از زندگی شهید مهدی زین الدین از بدو تولد تا شهادت که حاصل خاطراتی ست که در کنار خانواده و دوستان و بستگان و همرزمانش رقم خورده است. آقامهدی از همان اولش انگار با بقیه فرق داشت. هوش سرشار، احترام و توجه به والدین، رابطه بسیار خوب با ۲ خواهر و برادرش، توجه به قرآن و نماز…. بی شک مادر اهل قرآن و پدر دغدغه مند و کتابفروشش زین الدین را همه دوست داشتند. همان برخورد اولش همه را جذب می کرد. در آن گیر و دار جنگ، روی گشاده زین الدین، چیزی نبود که بشود به سادگی از کنارش گذشت. ، در شخصیت او بی تاثیر نبوده اند.

زین الدین، در درس هم یک سر و گردن از بقیه بالاتر بود. یک بار با رتبه ۴، دانشگاه پزشکی قبول می شود و یک بار هم دانشگاه پاریس. اما هر دو را رها می کند، چون برایش چیزهای مهمتری هم وجود دارند. بعد از انقلاب، استعدادش از چشم بچه های سپاه هم دور نمی ماند و در اطلاعات سپاه مشغول به کار می شود و رتق و فتق مشکل سازان داخلی؛ مجاهدین خلق، غائله آذربایجان و…. هوش او اینجا هم بسیار به کارش می آید و به راحتی می تواند سوژه ها را ردگیری و شناسایی کند و پیروزی را تقدیم تیمش کند.

با آغاز جنگ، راهی جبهه می شود و پس از مدتی اشتغال در اطلاعات عملیات، نهایتا به فرماندهی لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب منصوب می شود. لبخند و آرامشش در شدایط پرالتهاب سخت جنگی، چیزی بود که او را به دل خیلی از همرزمانش نشاند.