مهیار موسوی
بررسی جنبههای آسیبشناسانه تاریخنگاری قم، خواه تاریخ شفاهی و یا تاریخ مکتوب مقولهای نیست که در چند جمله و چند مقاله بگنجد، اما چه زمان قرار است تا یک بازنگری ابتدایی بر روند این نوع تاریخنگاری مربوط به این سرزمین انجام شود. هدف نگاره از درج این مطلب، نقدی بر برخی روایات تاریخی متدوال مربوط به قم است و تکرار مداوم آن ممکن است آن را به یک رویه تبدیل کند و نیازمند تحولی در این روند هستیم. هدفی که این تحول دنبال میکند، معطوف به نگاه به تاریخ فراتر از صرف روایت و احتمالات است. تاریخ این شهر را نمیتوان و نمیبایست با “اما” و “اگر” و ذکر آنچه بدان علاقه مند هستیم پیش برد. تاریخ قم نیز از این نظر جدای از سایر تاریخنگاری های موجود نيست و تلاش برای بازسازی انتقادی و علمی تاریخ قم را بایست در تعامل مورخ و واقعیت تاریخی و هر توصیفی مسبوق به تفسیر آن است جستجو نمود. افزون بر اینکه در تاریخ قم ابهامات بسیار زیادی وجود دارد و در این راستا نبایست واقعیتهای تاریخی اعصار گذشته را نادیده انگاشت و به تحریف و حتی جعل تاریخ پرداخت. تاریخ قم زوایای پنهان زیادی دارد و منابع دست اولی برای بررسی آن موجود نیست و تنها از کتاب “”تاریخ قم” که توسط حسنبن محمدبن حسن قمی، در سال ۳۷۸ قمری به که آن هم به عربی نگاشته شده به عنوان منبع اصلی نقل تاریخی قم استناد میشود. کتابی که اکنون هیچیک از نسخههای اصلی آن در دسترس نیست. اما برگردان فارسی آن توسط حسنبن علیبن حسنبن عبدالملک قمی در سالهای ۸۰۵ و ۸۰۶ قمری، برای ابراهیمبن محمودبن محمدبن علیالصّفی صورت گرفته است. مترجم چنین ذکر کرده که متن اصلی حاوی بیست باب و پنجاه فصل بوده، اما نسخههای فارسی تاریخ قم که تاکنون دیده شده، بیش از پنج باب آن را در بر ندارد و از سایر بابها تنها از طریق فهرست مندرج در مقدمه نویسنده آگاهی موجود است. البته برگردان دیگری از تاریخ قم وجود داشته که سید احمد حسینی عاملی از آن نقل کردهاست که برخی آن را جامع میدانند.
چگونه می توان کتابی را که چند قرن پس از یک واقعه تاریخی نگاشته شده و چند قرن بعد نیز ترجمه شده معتبر دانست و از آن به عنوان تاریخ دقیق ذکر کرد؟ یکی از نقدهایی که به تاریخ قم وارد است این است که از زندگی نگارنده کتاب آگاهی چندانی در دست نیست. برادر او، ابوالقاسم علی بن محمد بن الحسن الکاتبی، در دوران زندگی خود مدتی حاکم قم بودهاست. او خود تحت حمایت اسماعیلبن عبادبن العباسبن عباد، وزیر فخر الدوله ابن رکن الدوله دیلمی (۳۸۷–۳۶۶ ق) بوده و تاریخ قم را به او اهدا نموده است. همین نکته نیز خود حاکی ابهامات فراوانی است. تاریخ نگاری سفارشی و تحت نظارت یک حاکم به طور قطع نمیتواند نوشتهای بیطرف دانست و نسبت به وفاداری نویسنده آن به وقایع اصلی تردید نداشت. نویسنده در سبک و شیوه توصیفی خود برای نگارش کتاب از اخبار و روایات محلی، تاریخهای محلی که بیشتر آنها اکنون در دست نیستند و اسناد رسمی بهره برده است.
آنچه واضح است ابهام در نام این شهر است که بر اساس آنچه از یک زمانی به بعد نام گرفته، “قم” است که حدودش وسیع بوده و در برخی نوشته ها از تعداد بالای جنگاوران آن برای مشارکت در جنگها و همچنین مناطقی چون کرج ابودلف و ابرشتیجان که آشتیان امروزی است نام برده شده است، اما در واقع به سادگی نمیتوان قم فعلی و همین ناحیه جغرافیایی را سرزمینی دانست که برادران اشعری یعنی احوض و عبدالله به آن مهاجرت کردهاند و مورد استقبال مردم و حاکمان آن زمانش قرار گرفته باشند. و از سویی آنچه در روند اسکان اعراب اشعری و دیگر مهاجران بوجود آمده تردید فراوان وجود دارد. نقل روایتگونه دقیق وقایع آن زمان نمیتوان عاری از تحریف باشد . اصولاً آنچه در تاریخنگاری قم اتفاق افتاده همان خطاهایی است که در تاریخنگاری ایرانی به وضوح شاهد آن هستیم و از مهمترین نقدهایی که به آن وارد است وجود دیالوگهای طولانی است که از آن زمان نقل میشود. مقولهای که توجیهپذیر نیست و در طی قرون به طور قطع دچار تحریف فراوان هم شده و مجهولات زیاد دارد و مجعولات فراوانی در آن وارد شده است.
از واقعیت هایی که باید به آن اشاره کرد، وجود یک نوع پاکسازی قومی در این منطقه و پراکنده شدن قوم میزبان است. باز اگر منصفانه به این موضوع بنگریم و با نگارهی عاری از جانبداری قومی و مذهبی به آن بپردازیم، خواهناخواه به دلیل سقوط دولت مرکزی ساسانی، این منطقه نیز مورد تاخت و تاز اعراب در میآمده و به متصرفات آنان ملحق میشده که از قضا؛ اقلیتی متفاوت از جنگاوران بیرحم آن زمان به این منطقه رسیده و حتی به نوعی مورد پذیرش افراد محلی قرار گرفتهاند و جذب فرهنگ این منطقه شدهاند. اما چندی بعد دیگر خبری از اماکن ، اسامی(به چز چند نام روستا) و فرهنگ قوم میزبان در این منطقه وجود ندارد؛ به جز چند ابنیه تاریخی در قالب آتشکده و سفالینههایی که یافت میشود؛ نمی توان به مورد خاصی اشاره کرد که این امر نشان از عربیشدن کامل این منطقه دارد؛ منطقه که خواه جبال بنامیم، کمیدان، قهستان، کوهستان و یا قم؛ تغییر کرده و اعراب مهمانش که با آگاهی از این منطقه وارد آن شده بوده و انگیزه فراوانی برای زیست فعلانه و بهدور از حاکم جور زمان داشتهاند؛ آغازگر تحولات مثبتی نیز بوده و به نوعی در روند آبادانی این منطقه حاصلخیز نقش فراوان داشتهاند.
هدف از نگارش این متن احقاق حق قوم میزبان و شماتت مهمانان اشعری نیست، بلکه به نوعی زیر سوال بردن روایات متواتر تاریخی در خصوص دیالوگ هایی است که قطعا دور از اشکال نیست. آنچه به عنوان قمشناس و قمپژوه باید به دنبال آن بود، بررسی تاریخشناسانه و باستانشناسانه دیاری است که نامش را نمیدانیم و به خصوص در کاوشهای تپه قلی درویش به خوبی مشخص شد که چیزی فراتر از شهر و بلکه “مادرشهری” مهم و آیینی بوده و امید است این فرصت بوجود آید تا در این خصوص پژوهش و بررسیهای علمی و به دور از حدس و گمان انجام شود و تاریخ این کشور و یا سرزمین پهناور آن دوران مورد بررسی قرار گیرد.