وضع اقتصادى مدینه در عهد نبوى‏

۰
۹۸

حضور پیامبرصلى الله علیه وآله و مسلمانان در مدینه چهره متحولى به اقتصاد این شهر داد. مدینه که از دیرباز به سبب برخوردار بودن از کشاورزى و واقع بودن بر سر راه بازرگانى شمال به جنوب جزیرة العرب، اقتصادى متمایز از دیگر نقاط داشت با ورود مهاجران، توجه و توصیه‏هاى پیامبرصلى الله علیه وآله و دین اسلام با تحولى عظیم روبرو شد. شکوفایى زراعى مدینه ناشى از شرایط جغرافیایى، وجود سفره‏هاى زیر زمینى آب، و عوامل تازه‏اى از جمله واگذارى برخى زمینهاى رها شده به مهاجران بود. با این حال در امر آبیارى نیز مقرراتى وجود داشت و بسته به آب و هوا، محصولات متنوعى به دست مى‏آمد. تجارت نیز به دلیل وجود بازارهاى محلى و اهتمام کسانى از مهاجران به امر تجارت، بر رونق اقتصادى شهر افزود. همچنین صنایع و حرف در کنار کشاورزى و تجارت از رونق خوبى برخوردار بود و انواع سکه‏ها از قبیل دینار و درهم، سکه‏هاى ضرب شده در ایران و روم، و وزنها و اکیال مختلف به کار مى‏رفت.

 

زراعت‏
احاطه مدینه توسط کوهها و زمینهاى آتشفشانى – حره – خاک این شهر را بسیار حاصلخیز کرده‏۳ و آن را به شکل حوضچه‏هاى کوهستانى در آورده است‏۴ که آبهاى زیر زمینى در این حوضچه‏ها جمع مى‏شود. به طورى که مى‏توان هنگام حفر چاهها۵ در هر ناحیه از این سرزمین به حوضچه‏هاى زیرزمینى دست یافت. افزون بر این عوامل، وجود تعداد زیادى از رودخانه‏ها که در زمان بارندگى و سیلاب از آن کوهها و سنگلاخها جارى مى‏شدند، ۶ نیز شهر مدینه را در درجه نخست به عنوان شهر کشاورزى و کشاورزان قرار داده است. ۷ بیشتر مردم مدینه داراى بستان‏ها و نخلستان بودند۸ که کوچک و بزرگ درآن کار مى‏کردند. ۹
بستانها و باغهاى مدینه به حوائط مشهور بود۱۰ بیشتر اوقات مساحت این باغها زیاد نبود و به طور متوسط حدود صد ذراع بود، ۱۱ هر باغى اغلب داراى یک چاه مخصوص به خود بود و در کنار چاه، خانه‏اى جهت حفظ باغ وجود داشت. ۱۲ برخى باغداران به دلیل احتیاط و ترس براى باغ درى قرار نمى‏دادند، مگر سوراخ کوچکى که از آن آب باریکه‏اى از یکى از چاههاى نزدیک به باغ وارد مى‏شد و آن جوى آب را«ربیعا» مى‏نامیدند. ۱۳ بیشتر محصولات این باغ‏ها جهت مصرف شخصى صاحب باغ بود و گاه صاحب باغ محصول آن باغ را مى‏فروخت و با آن وسیله معاش خانواده خود را تامین مى‏کرد. ۱۴
گاه کسى که باغ شخصى نداشت، در باغ‏هاى اهالى مدینه در مقابل مقدار معینى خرما کار مى‏کرد. ۱۵ گاه صاحب باغ، باغ خود را به شخصى اجاره مى‏داد، او در آن زراعت مى‏کرد و آن را آبیارى مى‏نمود و در مقابل متعهد مى‏شد یک چهارم یا نیم یا کمتر یا بیشتر از این مقدار را به صاحب باغ بدهد. این روش «مزارعه» خوانده مى‏شود. ۱۶ در آبیارى باغ‏ها از آب رودخانه‏هاى فصلى‏۱۷ و یا آب چاهها۱۸ استفاده مى‏شد. براى کشیدن آب از نهر یا چاه از شترهاى آبکش استفاده مى‏کردند۱۹ از گاو نیز براى شخم اراضى خود بهره مى‏جستند. ۲۰
در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله نیز عوامل متعددى مردم را به کشاورزى و ممارست در آن بر مى‏انگیخت. عرف بود که هر کسى زمین بایرى را آباد کند، آن زمین براى او باشد. ۲۱ افزون بر این، بسیارى از زمینهاى زراعى در «وادى عقیق»۲۲ و در منطقه عالیه میان اغلب مهاجران‏۲۳ تقسیم شد. ذکر شده است که پیامبرصلى الله علیه وآله به یکى از مهاجران زمینى را در «حرة الوادى» و «مبذر صاع»۲۴ بخشید و به دیگرى چاهى در وادى عقیق داد. ۲۵ این امر نشان مى‏دهد که این اراضى از آن همه گروهها بود و بدین دلیل در تقسیم آن میان مردم میانه روى مى‏شد تا سهم هر کس به او برسد. در نتیجه گسترش زراعى مذکور، بیرون شهر مدینه باغهاى زیادى بوجود آمد که شهر را احاطه کرد. ۲۶
در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله عوامل متعددى در حفظ منابع گیاهى مدینه نقش داشتند، قطع درخت سدر جز براى شخم زدن زمین ممنوع شد. ۲۷ این شیوه تا زمان عمر بن خطاب ادامه داشت تا جائیکه شخصى به عنوان نگهبان گماشته مى‏شد تا مسؤول مراقبت از درختان اقاقیا باشد تا کسى این درختان را قطع نکند. ۲۸
در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله، آبیارى اراضى نقش عمده‏اى در کشاورزى داشت. آب در مسیل رودخانه‏هاى فصلى در مهزور، مذینیب و بطحان به اندازه‏اى جمع مى‏شد که تا قوزک پا مى‏رسید و هنگامى که به این اندازه مى‏رسید به زمین دیگرى فرستاده مى‏شد و مانع آب از زمین بالاتر به زمین پست‏تر نمى‏شدند. ۲۹ ذکر شده است که سهم آب براى نخل‏داران تا پاشنه پا و براى کشاورزان تا بند کفش بود. ۳۰ مسیل از سنگلاخها بسوى دشتها و زمینهاى هموار بود و ابتدا زمینهاى بالاتر آبیارى مى‏شدند و سپس حتى اگر محل عبور آب در زمین اولى بود آب را به زمین کنارى مى‏فرستادند. ۳۱
مهاجران زمینهاى زراعى بزرگ زیادى را در غابه و حرة ۳۲شرقى‏۳۳ صاحب شدند. اموال بنى‏نضیر بیشتر در منطقه عالیه بود که پس از کوچ دادن بنى‏نضیر در سال چهارم هجرى‏۳۴ خالصه پیامبرصلى الله علیه وآله شد. ۳۵ در زمین بنى‏نضیر درخت نخل مى‏کاشتند و از آن غذاى یکسال خانواده پیامبرصلى الله علیه وآله را ذخیره مى‏کردند و مابقى آن صرف خرید چهارپایان و سلاح مى‏شد. ۳۶ پیامبرصلى الله علیه وآله بخشى از اراضى بنى‏نضیر را میان گروهى از مهاجران و دو نفر از انصار تقسیم کرد. ۳۷
تعداد نخل که مهم‏ترین درخت زراعى بود، در مدینه زیاد شد و اموال صاحبان این درختان نیز افزون گشت. ۳۸ بدین ترتیب وضع معیشت و قوت آنان نیز بهتر شد. ۳۹ اهمیت زراعت درخت نخل در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله به حدى رسید که یکى از حقوق بردگان این بود که براى آزادى با صاحبان خود قرار مى‏گذاشتند که تعدادى نهال خرما براى او بکارند. ۴۰ از شاخه‏ها و تنه درختان خرما براى سقف و ستون خانه‏ها استفاده مى‏شد. ۴۱ افزون بر آن از الیاف و برگ خرما در تهیه زنبیل، سبد، حصیر، بوریا و مانند آن بهره مى‏گرفتند. ۴۲ میوه درخت نخل از مهمترین و با ارزش‏ترین میوه‏ها نزد مردم مدینه بود وآنها هنگامى که اولین میوه نخل را مى‏دیدند آن را نزد پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏آوردند. پیامبرصلى الله علیه وآله آن را مى‏گرفت و مى‏فرمود: پروردگارا در میوه درخت خرما به ما برکت عطا کن. ۴۳
خرماى مدینه انواع متنوعى داشت از جمله خرماى سیاه و سرخ، ۴۴ مشهورترین انواع خرما در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله عجوة و عذق زید بود. ۴۵ محصول خرما در بیشتر سالها به اندازه نیاز ساکنان مدینه بود و به همین سبب مازاد آن را به قیمت گرانتر از قیمت خرید گندم وارداتى از شام مى‏فروختند. ۴۶ علت آن بود که خرما رکن معیشت آنها بود و زراعت نخل نیاز به کوشش و صرف وقت زیادى داشت. گفته مى‏شود که گاهى آفات کشاورزى مانند قشام به درختان نخل آسیب مى‏رساند و محصول یکسال آن را از بین مى‏برد. ۴۷
تولید غلات و حبوباتى مانند گندم و جو پس از تولید خرما قرارداشت که آنها را زیر درختان نخل مى‏کاشتند. ۴۸ مزارع ویژه حبوبات تا پس از اقدام مهاجران به این کار وجود نداشت. ۴۹ مصرف جو میان مردم رتبه نخست را داشت. ۵۰ به نظر مى‏رسد گندم به اندازه نیاز مردم تولید نمى‏شد، به همین سبب از «بلقاء» به مدینه گندم مى‏آوردند. ۵۱
مهاجران در گسترش کشت گندم نقش داشتند، ذکر شده است که طلحة بن عبیدالله تمیمى، نخستین کسى بود که در وادى قنات در شمال مدینه گندم کاشت. ۵۲ با این حال محصول گندم به اندازه نیاز نبود و براى جبران کمبود آن به وارد کردن آن از خارج توجه شد. عبدالرحمان بن عوف هفتصد بار شتر مى‏آورد که گندم، آرد و غذاى مردم بود. ۵۳
از سوى دیگر، در مدینه برخى میوه‏ها کشت مى‏شد و دوبار در سال از بستان‏هاى آن میوه برداشت مى‏شد. ۵۴ مشهورترین میوه‏ها انگور و انواع مختلف آن از قبیل «مراودى» است که مرغوب‏ترین و شیرین‏ترین نوع انگور بود، ۵۵ که در تاکستان‏هاى قباء، عالیه، جفاف و دیگر بستان‏هاى مدینه به عمل مى‏آمد. ۵۶ حکایت شده است که سعد بن ابى‏وقاص در منطقه عقیق محصول انگور خود را به هزار دینار فروخت. ۵۷ افزون بر آن انگور، گلابى و خربزه نیز کشت مى‏شد. ۵۸
همچنین سبزیجات و حبوباتى مانند خیار و دباء، که نوعى کدو بود، پیاز، سیر۵۹ و هویج‏۶۰ را مى‏کاشتند.
از عواملى که در بهبودى زراعت و پیشرفت زیاد آن در مدینه نقش داشت، وجود تعداد زیاد مهاجران بود که به زراعت مى‏پرداختند و از زمین‏هاى کشاورزى به شکل گسترده بهره بردارى مى‏کردند. آنها وادى‏هاى اطراف را آباد کردند، مانند وادى بطحان که طعم ورنگ آب آن تغییر کرده بود. ۶۱ همچنین اراضى غابه در شمال غربى مدینه را آباد کردند که داراى درختان بسیار و درهم پیچیده از جمله درختان گز و شورگز بود. آنها بیشتر این درختان را قطع کردند و به جاى آن نهالهاى نخل را کاشتند. ۶۲ همچنین در وادى قناة، مزارعى رابه کشت گندم اختصاص دادند و گفته مى‏شود که در یکى از این مزارع گندم از بیست شتر آبکش استفاده مى‏شد. ۶۳ این مطلب دلالت بر وسعت آن مزارع و کثرت محصولات آنها دارد.

تجارت‏

الف) بازارهاى تجارى مدینه‏
مردم مدینه به دلیل وضعیت و شغل کشاورزى، استقرار در یک مکان و قرار گرفتن مدینه در سر راه تجارى میان شمال و جنوب به انواع فعالیتهاى تجارى مشغول بودند. ۶۴ از مهمترین نشانه‏هاى آن وجود چندین بازار تجارى بود که به شاخه و شعبه‏هاى متعدد تقسیم شده بودند. ۶۵ از جمله بازارهاى پیش از هجرت، بازار «حُباشه» از آن قبیله بنى‏قینقاع بود که به خرید و فروش برده اختصاص داشت. ۶۶ به نظر مى‏رسد که آن بخش از بازار بنى‏قینقاع که در جسر وادى بطحان واقع بود۶۷ بازار بزرگى بود که در آن جنب و جوش زیاد و صداى خرید و فروش بلند بود. ۶۸ مهم‏ترین چیزهایى که در این بازار فروخته شد عبارت بودند از زیورآلات، کمان‏ها، سرنیزه‏ها و شمشیرها. ۶۹ به جز آن از بازارهاى مدینه در جاهلیت، بازارى در زَباله در ناحیه‏اى که یثرب نامیده مى‏شد، بود۷۰ و بازارى در بخش غربى مسجد قباء۷۱ و بازارى در محل زندگى بنى‏الحبلى در مکانى که به آن مزاحم گفته مى‏شد. ۷۲ این بازارها در جاهلیت و ابتداى اسلام بر پا مى‏شدند، یهودیان بازارى در «بقیع غرقد» در شرق مسجد النبى داشتند۷۳ بازار مسلمانان نزدیک بازار یهودیان، در محل «بقیع زبیر» بر سر راه «بقیع غرقد» قرار داشت. ۷۴ ظاهرا هنگامى که بازار یهودیان، نزدیک بازار مسلمانان بود، نیرومند شدن مسلمانان را دیدند و از رقابت و نزدیکى آنها در تجارت مدینه احساس خطر کردند، کعب بن اشرف یهودى به بازار مسلمانان رفت و داخل آن شد و طنابهاى آن را قطع کرد. پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: هر آینه بازار را به جایى منتقل خواهم کرد که تحمل آن براى کعب سخت‏تر از این بازار باشد و آن را به محل بازار مدینه در غرب مسجد النبى منتقل کرد. یکى‏۷۵ از صحابه، پیامبرصلى الله علیه وآله را به انتخاب این محل راهنمایى کرد۷۶ و بعدها میان بازار و مسجد النبى خانه‏هایى براى صحابه ساخته شد. ۷۷
انتخاب موفق مکان بازار از جانب مسلمانان برتجربه تجارى زیاد آنها و درک آنان از امور خرید و فروش دلالت دارد. زیرا که این بازار در محلى بود که از سمت شام و یا از سمت یمن و مکه و دیگر قبایل مجاور به عنوان دروازه اصلى شهر محسوب مى‏شد. بدون شک تاجران و هیاتهاى مختلف هنگام رسیدن به مدینه، همراه کاروان‏هاى خود که حامل بار بودند براى دور زدن خانه‏ها یا عبور از میان آنها جهت ورود به بازار یهود در داخل شهر دچار مشکل مى‏شدند.
بازار جدید مدینه پس از هجرت میدان وسیعى بود که ساختمان و سایبانى نداشت، سوار در آن میدان پیاده مى‏شد و مرکب خود را در جایى قرار مى‏داد. سپس در بازار مى‏گشت، در عین حال مرکب خود را مى‏دید و چیزى از دید او پنهان نمى‏ماند. ۷۸ طول بازار بیشتر از عرض آن بود و در منطقه معروفى که امروز «مناحة» نامیده مى‏شود قرار داشت. این منطقه از مرز شمالى به مصلى العید که در مکان مسجد غمامه امروزى است تا منطقه جرارسعد در محله بنى‏ساعدة نزدیک ثنیة الوداع در شمال مدینه امتداد داشت. در آغاز محل بازار در جرار سعد، مقبره‏هاى قدیمى بنى‏ساعده بودند که آن را به پیامبرصلى الله علیه وآله بخشیدند و ایشان آن را به بازار اختصاص داد. ۷۹
این بازار انواع کالاها از قبیل خرما، ۸۰ گندم، ۸۱ روغن، کشک، ۸۲ و دیگر غذاها۸۳ را داشت. همچنین پوست‏هاى دباغى شده‏۸۴ و مواد دباغى مانند گیاهان دباغى‏۸۵ «بَز» که نوعى پوشش و جامه است، به فروش مى‏رسید. گفته مى‏شد بز لباسى است که در خانه تولید مى‏شد. ۸۶ بزازها که فروشندگان لباس بودند مکان مشخصى در بازار داشتند. ۸۷ گفته مى‏شود که عثمان بن عفان و طلحة بن عبیدالله بزاز بودند و شغلى جز بزازى نداشتند. ۸۸ همچنین در بازار تمام کالاهاى مدینه از جمله تیر، نیزه، شمشیر، زیور آلات‏۸۹ و انواع چهار پایان‏۹۰ عرضه مى‏شد. اسبها نیز داراى قسمت مخصوصى در بازار بودند که به «بقیع الخیل»۹۱ مشهور بود همچنین براى شترها۹۲ و گاوها و گوسفندها نیز قسمت خاصى بود. ۹۳
افزون بر آن در بازار مدینه تمام کالاهایى که از خارج وارد مى‏شد، از قبیل گندم، ۹۴ روغن زیتون، ۹۵ عسل، ۹۶ اسب و سلاح‏۹۷ و برخى وسایل غیر ضرورى و تجملى مانند ظروف نقره فروخته مى‏شد. ۹۸
کار بازار در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله، نظم و ترتیب یافت و بزرگان توجه بسیارى به امر بازار داشتند. ۹۹ پیامبرصلى الله علیه وآله خود شخصاً با تعدادى از یارانش به بررسى اوضاع بازار، مراقبت از امور آن و مسائل جارى درآن مى‏پرداختند. ۱۰۰ ذکر شده که پیامبرصلى الله علیه وآله از کنار مردى عبور کرد که غذایى مى‏فروخت، مرد فروشنده چیز تقلبى را وارد غذا نمود و پیامبرصلى الله علیه وآله فرمود: کسى که در کار خود تقلب کند، از ما نیست. ۱۰۱ این مطلب دلالت بر آن دارد که در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله بازار مدینه، بر خلاف بازار مکه‏۱۰۲ که پیامبرصلى الله علیه وآله عاملى برآن گماشته بود، داراى متولى نبود و پیامبرصلى الله علیه وآله خود با صحابه به مراقبت از بازار مى‏پرداخت که اهداف مورد نظر را برآورده مى‏کرد.
از جمله امور بازار، مراقبت از قیمتها و مشخص نمودن قیمت تا حدى بود که مصلحت عمومى اقتضا مى‏کرد. ۱۰۳ احتکار کالاها و غذاهایى که به بازار آورده مى‏شد، ممنوع بود. ۱۰۴ قوانینى وضع شده بود که هیچ زیانى به فروشنده و مشترى نرسد. از مواردى که منع شده بود فروش محصولات نارس بود مگر اینکه میوه‏ها کاملا رسیده باشند. ۱۰۵ اگر کسى درخت نخل را مى‏فروخت، میوه از آن فروشنده بود، مگر آنکه با خریدار شرط کرده باشد. ۱۰۶ فروش انواع میوه‏ها مانند هندوانه، خربزه و همچنین صیفى جات مانند خیار، هویج تا زمانى که رسیده و خوب نبودند، ممنوع بود. ۱۰۷ فروش اجناس بصورت درهم ممنوع بود. ۱۰۸ سمسار یا دلالى در بازار بود که عقد معامله میان مشترى و فروشنده را با دریافت مزدى بر عهده مى‏گرفت. ۱۰۹
کار تنظیم خرید و فروش پیش از دوره پیامبرصلى الله علیه وآله در بازارهاى مدینه انجام نمى‏شد و ناظرى وجود نداشت که مانع کار تاجرانى شوند که در پیمانه‏ها تقلب مى‏کردند و مردم را مى‏فریفتند. ۱۱۰ با ظهور اسلام این وضعیت تغییر کرد، زیرا آیاتى به ویژه در زمینه توجه به درستى اندازه پیمانه‏ها و اوزان نازل شد. ۱۱۱ تاجران مدینه هنگام آمدن پیامبرصلى الله علیه وآله به این شهر از لحاظ توجه به پیمانه و وزن بدترین مردم بودند که خداوند آیه «ویل للمطففین» را در مورد آنان نازل کرد و آنها پیمانه‏هاى خود را اصلاح کردند. ۱۱۲ مردم مدینه به کار معامله سکه و صرافى نیز مى‏پرداختند و آن را نوعى تجارت مى‏دانستند. ۱۱۳ در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله معامله سکه داراى نظم شد و حکم خداوند در مورد معامله روشن شد. ۱۱۴ ربا در معامله سکه از برجسته‏ترین کارهایى بود که به آن اقدام مى‏کردند. ۱۱۵ تا این که خداوند آن را حرام نمود. ۱۱۶ کار صرافى بر پایه فروش طلا یا نقره بصورت پایاپاى بود. ۱۱۷ گاه فروش به صورت نسیه و یا تاخیر بود، اما چندان رواج نداشت. ۱۱۸ اسلام بهره زنان رااز آن چه کسب مى‏نمودند، تصدیق نمود. ۱۱۹ از آن جمله زنان عطر فروش بودند که برخى از آنان براى فروش عطر به زنان به در خانه‏ها مى‏رفتند. ۱۲۰
قبایل مجاور مدینه نقش مهمى در شکوفایى و رونق تجارت بازارهاى مدینه داشتند. گروه‏هایى از قبایل مذکور به بازار مدینه مى‏آمدند که انواع کالاها را براى خرید و فروش در طول یکسال به همراه داشتند. مهم‏ترین‏۱۲۱ چیزهایى که آنان در بازار عرضه مى‏کردند، شتر۱۲۲ و گوسفند بود. ۱۲۳ ذکر شده بنى‏سلیم اسب، شتر، گوسفند و روغن به بازار مى‏آوردند۱۲۴ و شتر را به دینار مى‏فروختند. ۱۲۵ پیامبرصلى الله علیه وآله از مردى از بنى‏فزارة اسبى را به ده ورق نقره خرید. ۱۲۶ از چیزهایى که قبایل به بازار مدینه مى‏آوردند، شراب بود. البته پیش از آن که حرام اعلام شود، ۱۲۷ و گوشت‏۱۲۸ که بیشتر اوقات حیوانات شکار شده بود که مردم بادیه به بازار مى‏آوردند. ۱۲۹ آنها برده‏ها را به بازار آورده‏۱۳۰ و به عادت اعراب جاهلى‏۱۳۱ با صداى بلند آنها را به فروش مى‏گذاشتند. ۱۳۲ مهمترین چیزهایى که این قبایل از مدینه مى‏خریدند، خرما، گندم و برخى البسه بود. ۱۳۳

ب) مبادلات تجارى میان مدینه و خارج‏
دور از ذهن است که فعالیت تجارى مدینه تنها محدود به تجارت داخل بازارها باشد و مردم شهر روابط تجارى خارجى نداشته باشند. ۱۳۴ بویژه آن که مدینه در کنار راه کاروان‏هایى واقع شده بود که بهترین عطریات را میان یمن و شام حمل مى‏کردند. ۱۳۵ از این‏رو برخى از اهالى شهر در این امر سهیم بودند، راه کاروان‏ها از یک سو به ایران و از سوى دیگر به شام از مدینه مى‏گذشت. ۱۳۶ ذکر شده که هنگامى که سلمان فارسى نزد پیامبرصلى الله علیه وآله آمد تا اسلام بیاورد، پیامبرصلى الله علیه وآله سخن او را متوجه نمى‏شد و خواست که آن را برایش ترجمه کنند و تاجرى از یهودیان آمد که هم فارسى و هم عربى مى‏دانست و سخن سلمان را به عربى ترجمه کرد. البته او سخن سلمان را که در مورد ستایش پیامبرصلى الله علیه وآله و نکوهش بود یهودیان تحریف کرد. ۱۳۷ از این مطلب وجود سفرهاى تجارى از مدینه به ایران برمى‏آید که برخى تجار یثربى به آن اقدام مى‏کردند و ناچار باید زبان فارسى را مى‏آموختند که البته تعداد آنها بین مردم کم بود. همچنین مى‏توان شرکت مردم مدینه در بازارهاى عربى عکاظ، ذى‏المجاز و مجنة را در چارچوب سفرهاى خارجى براى تجارت به حساب آورد که جایگاهى مانند سایر عربها در زمان جاهلیت داشتند. ۱۳۸
ذکر شده که ابامعلق انصارى پس از هجرت تاجرى بود که با سرمایه خود و دیگران به تجارت مى‏پرداخت و در مناطق مختلف مسافرت مى‏کرد۱۳۹ همچنین از بزرگترین یاران پیامبرصلى الله علیه وآله کسانى بودند که حضور در کنار پیامبرصلى الله علیه وآله آنان را از طلب رزق و روزى و فضل خداوند و پرداختن به کار تجارت خارجى بازنداشت. کسانى چون ابوبکر یک سال پیش از وفات پیامبرصلى الله علیه وآله با کاروان تجارى براى تجارت همراه نعیمان و سویبط بن حرملة به بصرى رفت. ۱۴۰
تاجران مکه نیز براى خرید و فروش‏۱۴۱ و یا خرید خرما۱۴۲ به مدینه مى‏آمدند. همچنین تاجران شام نیز به مدینه مى‏آمدند و ۱۴۳با خود روغن زیتون، گندم، جو، انجیر، پارچه و اجناس شامى‏۱۴۴ مانند آرد، روغن، عسل مى‏آوردند. ۱۴۵ تاجران نبطى نیز به مدینه مى‏آمدند. ۱۴۶ تجارت آنها بیشتر در حد گندم و روغن بود. ۱۴۷
گفته شده است یکى از تاجران ایرانى ذکر پیامبرصلى الله علیه وآله و خروج او را در مدینه شنید و براى تجارت با پیامبرصلى الله علیه وآله راهى شد و هنگامى که به مدینه رسید اسلام آورد. ۱۴۸ این مطلب بیانگر این است که تاجران ایرانى، مدینه را مى‏شناختند و از زمانهاى قدیم با مدینه روابط تجارى داشتند.
از مهمترین کالاهاى خارجى که به مدینه وارد مى‏شد، انواع لباس همچون لباسهاى مخمل و کرک‏دار و دستار بود که از عدن، یمن مى‏آمد، ۱۴۹ گلیم از شام و۱۵۰ عطر از یمن وارد مى‏شد. ۱۵۱
پس از هجرت رونق تجارت مدینه بیشتر شد، زیرا بیشتر مهاجران تجارت خود رابه مدینه انتقال دادند و اقدام به سفرهاى تجارى بین مدینه و شام و بصرى مى‏کردند. ۱۵۲ آنها از شام به مدینه، فانوس، روغن، ریسمان‏۱۵۳ و ظروف نقره وارد مى‏کردند. ۱۵۴ همچنین عطر را از هند از طریق «دارین» که شکافى در خلیج فارس است و – منطقه‏اى که امروز به بحرین مشهور است – وارد مى‏کردند. در دارین بازارى بود که انواع عطر از هند وارد آن جا مى‏شد. ۱۵۵ از این رو، عطار یا فروشنده عطر منسوب دارین مشهور را «دارى» مى‏گفتند. ۱۵۶ کاروان آنها به دلیل کثرت نفرات از سایر کاروان‏ها متمایز بود، به طورى که گاه تعداد افراد یک کاروان به چهار صد و پنجاه نفر مى‏رسید. ۱۵۷ این مساله به زیادى حجم تجارت خارجى مدینه پس از هجرت دلالت دارد. ذکر شده است که عبدالرحمان بن عوف پس از مهاجرت به مدینه گفت: بازار را به من نشان دهید۱۵۸ و به تجارت پرداخت و ثروتمند شد تا آنجا که هفتصد بار شتر که حامل گندم، آرد و غذا بودند، نزد او مى‏آمد. ۱۵۹ مدینه پس از این شکوفایى بزرگ در تجارت «سوق العرب» خوانده مى‏شد و از نواحى دور به آنجا کالا وارد مى‏شد. ۱۶۰
از روابط تجارى خارجى مدینه در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله رابطه با نجد بود. ۱۶۱ ذکر شده که پیامبر، سعد بن زید انصارى را با اسیرانى از بنى‏قریظه به نجد فرستاد و با پول آنها از نجد اسب و سلاح خرید. ۱۶۲ از یمامه خرما به مدینه مى‏آمد، ۱۶۳ همچنین از خیبر نیز خرما مى‏آوردند. ۱۶۴
با وجود این که مدینه از ساحل دریا دور بود، اما دریا نقش مهمى در رونق تجارت خارجى این شهر داشت. نزدیکترین بندر به مدینه در ساحل دریاى سرخ «بندر الجار» است که براى لنگرانداختن کشتى‏ها مناسب است. ۱۶۵ این بندر در سه مرحله‏اى‏۱۶۶ ساحل دریا قرار دارد. این بندر امروز تنها محل ورود به دریاست. ۱۶۷ کشتى‏ها ازسرزمین حبشه، مصر، عدن، چین و هند به سوى بندر الجار حرکت مى‏کردند. ۱۶۸ از طریق الجار سایر یاران پیامبر از سرزمین حبشه به مدینه آمدند که کشتى در ساحل آن جا لنگر انداخت. ۱۶۹ ساحل الجار امروزه به ساحل «بولا» معروف است. ۱۷۰ الجار بعنوان دهانه‏اى بزرگ براى ورود به مدینه نقش مهمى ایفا کرده است. به طورى که از طریق آن مواد غذایى سرزمین‏هاى اسلامى به مدینه وارد مى‏شد. همین وضع در دوره عمر بن‏خطاب نیز ادامه داشته است. ۱۷۱

ج) پایه‏هاى روابط تجارى‏
۱. پول: در معاملات تجارى مردم مدینه پیش و پس از اسلام به هنگام خرید و فروش از درهم و دینار از جنس نقره و طلا استفاده مى‏شد. ۱۷۲ در این باره ذکر شده است، هنگامى که مهاجران به مدینه مى‏آمدند، آب نداشتند و مردى از قبیله بنى‏غفار چشمه‏اى داشت که به آن رومة گفته مى‏شد که هر پیمانه آب آن را یک مد مى‏فروخت و پیامبرصلى الله علیه وآله به او فرمود: به گوارایى آن چشمه‏اى در بهشت است. آن مرد گفت: اى پیامبرصلى الله علیه وآله من و خانواده‏ام چیزى جز آن نداریم. این گفته به عثمان رسید که آن را به ۳۵ هزار درهم خرید. ۱۷۳ همچنین ذکر شده که ابارحیمه پیامبرصلى الله علیه وآله را حجامت کرد و پیامبر درهمى به او داد. ۱۷۴
از نمونه‏هاى معامله مردم مدینه با جنس نقره ذکر شده که پیامبرصلى الله علیه وآله به بلال دستور داد که وفد بنى‏مرة را تجهیز کند. آنها سیزده نفر بودند که در سال ۹ هجرى به مدینه آمدند و بلال با ده ورق نقره به آنان داد. به رئیس آنان که حارث بن عوف بود، دوازده اوقیه داد. ۱۷۵ همچنین ذکر شده که پیامبرصلى الله علیه وآله شترى را از یکى از صحابه به قیمت یک اوقیه خریدارى کرد. ۱۷۶
بجاست که به انواع سکه‏هایى که مردم با آنها در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله معامله مى‏کردند، اشاره شود. این سکه‏ها چندان متنوع نبودند یا سکه‏هایى که مردم در صدر اسلام و یا عصر اموى با آن معامله مى‏کردند، چندان تفاوتى با هم نداشتند. ذکر شده که درهم در عصر پیامبرصلى الله علیه وآله دو نوع بود: سیاه کامل که وزن آن ۸ دانق بود و «طبرى عقیقه» که وزن درهم آن ۴ دانق بود. کار کردن با این درهم‏ها مشکل بود و تنها در پرداخت زکات از آنها استفاده مى‏شد. مردم نیز به دو نوع کم و زیاد زکات مى‏دادند. ۱۷۷ اختلاف در نوع درهم‏ها در مدینه زمان پیامبرصلى الله علیه وآله خارج از اراده مردم بود و به ورود آن درهم‏ها از شهرهاى ایران بستگى داشت که داراى وزن‏هاى مختلف کم و زیاد بودند. ۱۷۸
افزون بر معامله با سکه، به هنگام خرید و فروش از روش معامله کالا با کالا نیز بهره مى‏گرفتند. ۱۷۹ مثلا کالاهایى مانند گندم، جو و انواع میوه و مشابه آنها را باهم معاوضه مى‏کردند و یا گاه مقدار مشخصى خرما به کسى که کار انجام داده بود، مى‏پرداختند. ۱۸۰
همچنان که اشاره شد، درهم و دینار در دوره جاهلیت و یا پس از اسلام چندان در معامله رواج نداشت، ۱۸۱ بلکه مجموعه‏اى از سکه‏هاى ایرانى و رومى متدوال بود. پیامبرصلى الله علیه وآله به کار بردن سکه‏هاى بیزانسى و ایرانى را که داراى تصویر بودند، پذیرفت. خلفاى پس از ایشان نیز در دوره راشدى و اموى استعمال این سکه‏ها را پذیرفتند تا اینکه در حکومت مروان در سال ۷۷ه استفاده از آن به پایان رسید. ۱۸۲
دینار بیزانسى یا رومى عبارت از قطعه دایره‏اى شکل از جنس طلا بود که مصور به چهره یکى از امپراطوران بیزانس بود که در عصر ضرب آن سکه مى‏زیست. ۱۸۳ در صدر اسلام دینارهاى هرقلى معروف بودند که چهره هرقل به تنهایى و یا به همراه فرزندانش – هرقلیوناس و قسطنطنین – در کنار او بر روى سکه دیده مى‏شد که هر کدام صلیبى بلند در دست داشتند. ۱۸۴ نام «هرقلى» را عربها بر این سکه‏ها داده بودند. ۱۸۵ طلاى دینار هرقلى از بهترین طلاها بود و شکل آن بسیار زیبا بود. ۱۸۶
به نظر مى‏رسد، ارزش این دینارها بسیار زیاد بود. گفته شده که پیامبرصلى الله علیه وآله از بنى‏نجار باغى را به ده دینار طلا خرید که ابوبکر پول آن را پرداخت. ۱۸۷
درهم‏هاى نقره‏اى در عراق و ایران ضرب مى‏شد که چهره کسرى بر روى آن همراه با نوشته‏هاى فارسى حک مى‏شد. ۱۸۸ این درهم عبارت از قطعه‏اى دایره‏اى شکل بود. ۱۸۹
از مطالب فوق برمى‏آید که در زمان جاهلیت سکه‏هاى عربى میان اعراب رایج نبود. ۱۹۰ با این حال حفارى‏هاى باستانى وجود سکه‏هاى عربى حمیرى ضرب شده ونقش دار را ثابت کرده‏اند. ۱۹۱ سکه‏هاى عربى به شکل محدود و بسیار اندک رواج داشت. ۱۹۲ همچنین ذکر شده که سکه‏هاى عربى دیگرى از ممالک اطراف جزیرةالعرب مثل انباط وتدمر میان اعراب متداول بود که سکه‏هاى تدمرى نقشدار بودند. ۱۹۳ سکه حمیر به دلیل ورود اندک به سرزمین عرب و یا اعتماد کم عرب به سکه‏هایى که میان آنها ضرب مى‏شد، کمتر متداول بود. ۱۹۴ دلیل اصلى متداول نبودن سکه‏هاى عربى میان عرب ناشى از نبودن ضرابخانه در جزیرة العرب بود. ۱۹۵ این مساله تا زمان عمر بن خطاب ادامه داشت تا این که در زمان او ضرابخانه‏اى جهت ضرب سکه ایجاد شد. سکه‏ها به شکل درهم‏هاى ایرانى ضرب مى‏شد و کلمه «الحمدلله» و در برخى سکه‏ها کلمه «رسول الله» و سپس «لااله الا الله» بر روى دیگر و تصویر پادشاه ایران ضرب مى‏شد. ۱۹۶

۲. وزنها و پیمانه‏ها
از وزنهاى متداول در مدینه در زمان پیامبرصلى الله علیه وآله مثقال بود. ۱۹۷ درهم و دینار نیز در وزن‏کشى بکار مى‏رفتند. ۱۹۸ از وزنهایى که مردم مدینه با آن معامله مى‏کردند و میان آنها رواج داشت، «اوقیه» بود که احتمالاً برابر با وزن چهل درهم بود. ۱۹۹ آنها با وزن «قنطار» نیز معامله مى‏کردند که نزد اعراب برابر مال بسیارى بود و در عصر پیامبرصلى الله علیه وآله معادل هزار و دویست اوقیه بود. ۲۰۰ از پیمانه‏هاى مردم مدینه مد، صاع، فرق، عرق، و وسق بودند. ۲۰۱

مشاغل و حرفه‏ها
مردم مدینه در کنار اشتغال به زراعت و تجارت، فعالیت‏هاى شغلى دیگرى نیز داشتند که ضرورت زندگى، شیوه معیشت و آداب و رسوم آنها ایجاب مى‏کرد. بدون شک، در مدینه ثروتى از چارپایان مانند گوسفند، شتر و اسب وجود نداشت. گروهى از ساکنان مدینه براى رفع نیازهاى خود۲۰۲ و یا منظورهاى دیگر نظیر نگهدارى شتران صدقه، آماده کردن اسبها براى جنگ و مانند آن چوپانى مى‏کردند. ۲۰۳ به کسى که به این شغل مى‏پرداخت، «راعى العیر» گفته مى‏شد. ۲۰۴ «رعاة» صفتى کلى است و چوپانها مزد مشخصى را از صاحب چهار پایان مى‏گرفتند. ۲۰۵ ظاهراً سرپرستى مرکب‏هایى که یاران پیامبرصلى الله علیه وآله در جنگ‏ها مورد استفاده قرار مى‏دادند، بصورت نوبتى بود و بابت آن مزدى دریافت نمى‏شد. ۲۰۶
باتوجه به دگرگونى امور مدینه و افزونى خروج مردان از شهر براى غزوات و اردوکشى‏ها، ضرورت وجود گروهى ویژه براى حفاظت از شهر احساس مى‏شد. این گروه به نام «حرس المدینه» (نگهبان مدینه) خوانده مى‏شدند. آنان اغلب از جوانانى بودند که به سن ۱۵ سالگى رسیده بودند. ۲۰۷ ضرورت امنیت در جنگها وجود مردانى را براى نگهبانى از شتران مى‏طلبید که کار آنها حفاظت و مراقبت از مرکب‏ها در میدان جنگ بود. ۲۰۸ هر شب چند مرد به نوبت در زمان صلح و آرامش‏۲۰۹ و یا در زمان جنگ‏۲۱۰ مقابل در خانه پیامبرصلى الله علیه وآله نگهبانى مى‏دادند که به «حرسى»۲۱۱ یا «حارس النبى» ملقب بودند. ۲۱۲
ذکر شده که در مدینه مردانى بودند که آگاهى کاملى از راهها و طبیعت نواحى مختلف پیرامون مدینه و یا کل جزیرةالعرب داشتند و از آنها به عنوان راهنماى آگاه و راه‏بلد براى شناخت بهترین راهها، مناطق و هواى خوب کمک گرفته مى‏شد. ۲۱۳
تنها تعداد کمى از صحابه به شغل کتابت مشغول بودند، زیرا افراد کمى مى‏توانستند بنویسند، اغلب این نویسندگان از مهاجرانى بودند که کتابت را در زمان جاهلیت آموخته بودند و در زمان اسلام به آن اقدام مى‏کردند. ۲۱۴ این بدان معنى نیست که هیچ نویسنده‏اى در میان انصار وجود نداشت. عبدالله بن رواحة و ابىّ بن کعب‏۲۱۵ و تعدادى دیگر نوشتن مى‏دانستند و از کاتبان پیامبرصلى الله علیه وآله بودند. پیامبرصلى الله علیه وآله گروهى کاتب داشت که مهمترین آنها کاتبان وحى بودند. این نویسندگان در کنار کتابت وحى، بدهکارى‏ها، پیمان‏ها و معاملات مردم را مى‏نوشتند. ۲۱۶ آنها معمولا بر روى شاخه‏هاى صاف درخت خرما، پوست و استخوان مى‏نوشتند. ۲۱۷
از مشاغل و حرف شناخته شده در عصر پیامبرصلى الله علیه وآله، شغل مستوفى یا مالیات‏گیرى بود. مستوفى فردى بود که رهبر جامعه او را مى‏فرستاد و او از کارگزاران اموالى را مى‏گرفت و پس از خالص کردن، آن را نزد پیامبرصلى الله علیه وآله مى‏آورد. ۲۱۸ همچنین شغل دیگرى به نام خزانه دارى وجود داشت، خزانه دار همان «صاحب بیت المال» بود۲۱۹ و گروهى نیز «خارص» بودند که خرمایى را که بر درخت نخل بود، تخمین مى‏زدند. ۲۲۰
از شغلهاى مربوط به مسجد، به جز امام جماعت، شغل مؤذن بود. از مؤذنان مشهور زمان پیامبرصلى الله علیه وآله بلال‏بن رباح، ابن ام مکتوم – که مردى کور بود – و سعد القرظ – مولاى انصار بودند که در مسجد قباء اذان مى‏گفتند. ۲۲۱
در مدینه عصر پیامبرصلى الله علیه وآله، علم طب نیز مورد اهتمام مردم بود. گروه زیادى به شناخت امور طبى علاقمند بودند و در فهم آن و آشنایى به رموز این علم مجاهدت مى‏ورزیدند. ۲۲۲ از کسانى که به این شغل مى‏پرداختند، حارث بن کلدة ثقفى بود. ۲۲۳ او علم طب را در ایران و یمن فراگرفته و در آنجا به طور عملى آموزش دیده بود و داروها را مى شناخت. ۲۲۴ صحابه به هنگام بیمارى نزد او مى‏رفتند و او را «طبیب العرب» مى‏نامیدند. ۲۲۵ ذکر شده که «اسماء بنت عمیس» نیز طبابت مى‏کرد و براى مردم دارو تجویز مى‏کرد. ۲۲۶ او علم پزشکى را در حبشه آموخته بود. ۲۲۷ برخى از زنان صحابه به کار پرستارى مشغول بودند. ذکر شده که رفیده زنى بود که اسلام آورد و خیمه‏اى در مسجد پیامبرصلى الله علیه وآله داشت که مجروحان را مداوا مى‏نمود. او خود را وقف خدمت به مسلمانان نیازمند کرده بود. ۲۲۸
در عصر پیامبرصلى الله علیه وآله شغلهایى در مدینه وجود داشتند که از منزلت و مرتبه پایین‏ترى برخوردار بودند، مانند حجامت‏۲۲۹ و آرایشگرى که آرایشگر بیشتر اوقات حجامت نیز مى‏کرد، ۲۳۰ قصابى‏۲۳۱ که قصاب در اکثر مواقع لحام خوانده مى‏شد، ۲۳۲ لحام صیغه مبالغه به معناى فروشنده گوشت است. ۲۳۳ آنها گوشت را در بازار مى‏فروختند. ۲۳۴ یکى از مشاغل نانوایى بود۲۳۵ ذکر شده که پیامبرصلى الله علیه وآله از کنار یکى از نانوایان عبور مى‏کرد، به او فرمود: مرحبا بر تو و برنان نازک. ۲۳۶ گروهى به مشاغلى مانند آشپزى، ۲۳۷ خیاطى، ۲۳۸ گورکنى مى‏پرداختند۲۳۹ و به حفر کنندگان قبر، نبّاش مى‏گفتند. ۲۴۰ گروهى نیز سقا بودند که آب را بر پشت خود۲۴۱ و یا با شتر حمل مى‏کردند۲۴۲ آنان گاه آب را با دلو از چاه بیرون مى‏کشیدند و براى هر دلو خرمایى دریافت مى‏کردند. ۲۴۳
برخى از زنان داراى فعالیت‏هایى بودند که با رسوم جامعه، طبیعت و سرشت زن و استعداد آنها هماهنگى داشت از جمله این شغلها آرایشگرى، مامایى و دایگى کودکان بود. ۲۴۴ گفته شده زنى سیاه پوست یا زنى جوان از کسانى بود که از مسجد النبى خس و خاشاک، چوب‏ها و پلیدیها را مى‏زدود. البته در روایات مربوط به آن اختلاف است. ۲۴۵
به طور کلى، فعالیت‏هاى شغلى و صنعتى به جد در مدینه دنبال مى‏شد و مردم شغل خود را جهت برطرف کردن نیازهاى خود و دیگران به انجام مى‏رساندند. بیشتر صنایع متکى بر محصولات نخل بود، مانند سبدبافى، حصیربافى، خواص یا فروشندگى برگ خرما. ۲۴۶ به همین دلیل صاحب این شغلها «خواص» نامیده مى‏شد. ۲۴۷ افزون بر آن از پشم و پوست درخت خرما ریسمان مى‏بافتند. ۲۴۸ صنعت‏هایى نیز بر پایه فلزات و ذوب سنگها استوار بود. آنها از سنگها و فلزات ذوب شده در ساخت زیورآلات و اسلحه‏هایى همچون کمان، سرنیزه، شمشیر و مانند آن استفاده مى‏کردند. ۲۴۹ در صنعت زرگرى براى اجزایى از بدن مانند بینى زیور آلاتى از نقره یا طلا ساخته مى‏شد. ۲۵۰ زرگرى در جامعه مدینه از احترام چندانى برخوردار نبود، زیرا زرگرها به دروغ و فساد در کار خود مى‏پرداختند. غالبا مردمى که داراى جایگاه والایى نبودند و از اراذل محسوب مى‏شدند، از قبیل یهودیان به زرگرى مى‏پرداختند. ۲۵۱ اما شغل آهنگرى داراى اعتبار و ارزش بود و پیامبرصلى الله علیه وآله مانع فرستادن فرزندش ابراهیم نزد دایه‏اى به نام ام‏سیف براى شیر خوردن نشد. ام‏سیف همسر آهنگرى از انصار به نام ابوسیف در مدینه بود۲۵۲ که در خانه خود کار مى‏کرد. ۲۵۳ بیشتر کسانى که به آهنگرى مى‏پرداختند، از بردگان و موالى بودند۲۵۴ که شمشیر ساخته و آن را صیقل مى‏دادند. ۲۵۵ همچنین اسلحه و ابزار کشاورزى مانند تبر و وسایل شخم‏زنى را مى‏ساختند. ۲۵۶ تیرهایى که در یثرب ساخته مى‏شد، به دلیل ساخت خوب شهره بود. ۲۵۷ صنعت بافندگى به صورت محدود و کوچک در مدینه وجود داشت. برخى از زنان در خانه‏هاى خود بافندگى مى‏کردند. ۲۵۸ ذکر شده که در مدینه بافت پارچه متداول نبود و پارچه‏ها و لباسها از یمن، شام و سایر مناطق بصورت بافته شده به مدینه مى‏آوردند که مردم آنها را مى‏خریدند و مى‏پوشیدند. ۲۵۹
از شغلهاى معروف در مدینه نجارى بود. ۲۶۰ آنها صندلى‏هایى از چوب که پایه‏هایى آهنى داشت، مى‏ساختند. ۲۶۱ دباغى‏۲۶۲ و بنایى‏۲۶۳ نیز از جمله مشاغل بودند. بنایى بر پایه استفاده از خاک، گل و آجر و آمیختن آنها استوار بود. ۲۶۴ افزون بر آن، به مهارت در نقشه‏کشى، شناخت اصول صحیح پى‏ریزى درست براى پایه‏هاى ساختمان و چیدن آجرها نیاز بود. ۲۶۵
از مطالب فوق برمى‏آید که مدینه داراى فعالیت‏هاى بسیارى در زمینه‏هاى صنعتى و غیرصنعتى در دوره زمانى پیش از اسلام و پس از آن بود. همه ساکنان از بزرگان گرفته تا موالى و بردگان براى انجام کارها با وجود همه سختى‏ها و یا مشغله‏هاى زندگى، و امور نظامى با همدیگر مى‏کوشیدند که ضرورت حفظ امنیت و یافتن بهترین راه براى ادامه زندگى بهتر، آن را ایجاب مى‏نمود. پس از هجرت، اهتمام به گسترش اسلام و مسائل مرتبط با آن از قبیل علوم، مبادى، ارزشها و رسوم عالى و والاى اسلام نیز از وظایف مردم شد.

پى‏نوشت‏ها
۱. این مقاله ترجمه بخشى از (کتاب مجتمع المدنى فى عهد الرسول، تألیف عبدالله عبدالعزیز بن ادریس، الریاض، جامعة الملک سعود، ۱۹۹۲) است.
۲. استادیار گروه تاریخ دانشگاه الزهراء.
3. Brita, Ency. Vol. 15. P. 206.
4. Brita, Ency. Loc. cit.
۵. ابن حجر عسقلانى، کتاب الاصابة (القاهره، چاپ سعاده، ۱۳۲۸ ه) ج ۲، ص ۳۱؛ محمد ابوبکر مقدسى، احسن التقاسیم، تحقیق. م. دى غوج، (لیدن، ۱۹۰۶)، ص ۸۰؛ محمد بن احمد مطرى، التعریف، تحقیق محمد عبدالحسین الخیال (بالمدینه منوره، منشورات اسعد درابزونى، ۱۳۷۲ ه) ص ۵۶ – ۶۲.
Brita, ency. op.cit, P. 2.6.
۶. احمد بن ابى یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى (بیروت، بى‏نا، ۱۹۶۰)؛ مطرى، پیشین، ص ۶۳.
۷. یاقوت حموى، معجم البلدان، (بیروت، بى‏نا، ۱۹۵۷ م) ج ۵، ص ۸۲ – ۸۶؛ محمد الحسینى کتانى، التراتیب الاداریه (بیروت، بى نا، بى تا) ج ۲، ص ۴۳ – ۴۴؛ احمد ابراهیم شریف، مکة و المدینه (القاهره، ۱۹۶۵ م) ص ۳۵۶.
۸. محمد ابن اسحاق، سیره النبى، تحقیق محمد محیى الدین عبدالحمید (القاهره، بى نا، ۱۳۸۲ ه) ج ۲، ص ۳۶۱ – ۳۶۳؛ محمد بن جریر طبرى، جامع البیان (القاهره، بى نا، ۱۳۷۳ ه) ج ۲، ص ۵۹۳؛ مالک بن انس، الموطأ، تصحیح محمد فؤاد عبدالباقى (القاهره، بى نا، ۱۳۷۰ ه) ج ۲، ص ۵۹۲.
۹. ر. ک: ابن حجر عسقلانى، پیشین، ص ۳۸.
۱۰. محمد بن اسحاق، پیشین، ج ۳، ص ۶۰۶؛ محمد الحسین کتانى، پیشین، ج ۱، ص ۴۰۱ و ج ۲، ص ۴۷ (ر. ک: محمد بن احمد مطرى، پیشین، ص ۵۸؛ على بن محمد خزاعى، الدلالات السمعیه، مرکز احیاء نسخ خطى، دانشکده دول العربیه، شماره ۱۸۵۳، ص ۱۵۷.
۱۱. ر. ک: محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (مصر، دارالمعارف، ۱۹۶۶ م) ج ۲، ص ۳۹۷؛ على بن عبدالله سمهودى، وفاء الوفاء، تحقیق محیى الدین عبدالحمید (القاهره، بى نا، ۱۳۷۴ ه) ج ۱، ص ۳۳۲ – ۳۳۴.
۱۲. مطرى، پیشین.
۱۳. مسلم، الصحیح، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى (قاهره، بى‏نا، ۱۳۷۴)، ج ۱، ص ۵۹ – ۶۰.
۱۴. مالک بن انس، پیشین، ص ۶۲۱ – ۶۲۲؛ عسقلانى، پیشین.
۱۵. محمد بن جریر طبرى، جامع البیان، پیشین، ص ۱۶۶ – ۱۶۷.
۱۶. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۲۲۱، ابن سیده على بن اسماعیل – المحکم و المحیط الاعظم فى اللغة، (قاهره، بى‏نا، ۱۹۷۲) ج ۳، ص ۱.
۱۷. مالک بن انس، پیشین، ص ۵۹۲.
۱۸. عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص ۹۶.
۱۹. مسلم، پیشین، ص ۵۶؛ عسقلانى، پیشین، ص ۹۴، کتانى، پیشین، ج ۲، ص ۴۷.
۲۰. کتانى، پیشین، ص ۴۶.
۲۱. مالک بن انس، پیشین، ص ۷۴۳.
۲۲. عسقلانى پیشین، ج ۱، ص ۲۰۵.
۲۳. بلاذرى، فتوح البلدان، تحقیق صلاح الدین منجد (قاهره، نشر منجد، ۱۹۵۷) ج ۱، ص‏۲۲.
۲۴. عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۴۸۵.
۲۵. همان، ج ۴، ص ۲۲۴.
۲۶. محمد بن ابوبکر مقدسى، پیشین.
۲۷. عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۳۲۴.
۲۸. همان، ص ۱۰۸.
۲۹. مالک بن انس، پیشین، ص ۷۴۴؛ بلاذرى، پیشین، ص ۹؛ عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص‏۸۷.
۳۰. بلاذرى، پیشین، ص ۱۰، ر. ک: ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشرى، اساس البلاغه، (بیروت، دارصادر، ۱۳۵۸ ه) ص ۸۲۸؛ لویس معلوف، المنجد (بیروت، انتشارات کاتولیکیه، ۱۹۶۰) ص ۵۱۸ محمود بن عمر زمخشرى، پیشین، ص ۳۲۸؛ لویس معلوف، پیشین، ص‏۳۸۳.
۳۱. بلاذرى، پیشین، ص ۱۱ – ۱۲.
۳۲. مالک بن انس، پیشین، ص ۷۵۲.
۳۳. بلاذرى، پیشین.
۳۴. محمد بن اسحاق، پیشین، ج ۳، ص ۶۸۴.
۳۵. همان، ص ۶۸۲.
۳۶. بلاذرى، پیشین، ص ۱۸.
۳۷. همان، ص ۱۸ – ۲۲.
۳۸. محمد بن اسحاق، پیشین، ج ۱، ص ۱۴۲؛ یعقوبى، پیشین، ص ۷۳.
۳۹. محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، (بیروت، دارصادر، ۸۸ – ۱۳۸۰ ه) ج ۱، ص‏۴۰۶-۴۰۷؛ یعقوبى، پیشین.
۴۰. محمد بن اسحاق، پیشین، ص ۱۴۴، عبدالرحمن بن عبدالله سهیلى، الروض الانف فى تفسیر السیرة النبوى لابن هشام، تحقیق، عبدالرئوف، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۷۲)، ج ۱، ص‏۲۵۰-۲۵۱.
۴۱…. محمد بن اسحاق، پیشین، ص ۵.
۴۲. محمد بن سعد، پیشین، ص ۴۹۱، بخارى، الصحیح، ج ۱، ص ۷۲، احمد ابراهیم شریف، پیشین، ص ۳۵۷.
۴۳. على بن عبدالله، سمهودى، پیشین، ص ۵۳.
۴۴. کتانى، پیشین، ص ۵۳.
۴۵. نجارى، پیشین، ج ۳، ص ۵۹، (ر. ک: المعجم الوسیط، ج ۲، ص ۵۹۳ – ۵۹۶).
۴۶. کتانى، پیشین، ص ۵۲ – ۵۳.
۴۷. محمد بن سعد، پیشین، ص ۴۹.
۴۸. بلاذرى، پیشین، ص ۱۸، (ر. ک: احمد ابراهیم شریف، پیشین، ص ۳۵۸؛ مقریزى، امتاع الاسماء، ج ۱، ص ۳۲۸ – ۳۲۹.
۴۹. محمد بن سعد، پیشین، ج ۳، ص ۲۲۲.
۵۰. همان، ص ۴۰ – ۴۸؛ احمد ابراهیم شریف، پیشین.
۵۱. کتانى، پیشین، (ر. ک: محمد بن عبدالمنعم الحمیرى، کتاب الروض المطار فى خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس (بیروت، بى نا، ۱۹۷۵) ص ۹۶ – ۹۷؛ شهاب الدین یاقوت حموى، معجم البلدان.
۵۲. محمد بن سعد، پیشین، ص ۲۲۲.
۵۳. محمد بن احمد ذهبى، سیر اعلام النبلاء، تحقیق صلاح الدین منجد (القاهره، بى نا، ۱۹۵۵) ج ۱، ص ۵۰.
۵۴. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۷۱.
۵۵. محمد بن عبدالله الحسینى بکریت، الجواهر الثمینة فى محاسن المدینه، نسخه خطى کتابخانه اوقاف عمومى بغداد، شماره ۱۷۷، ص ۵۵ – ۵۶.
۵۶. همان.
۵۷. همان.
۵۸. مالک بن انس، پیشین، ص ۶۱۹.
۵۹. محمد بن سعد، پیشین، ج ۱، ص ۳۹۱ – ۳۹۵؛ مالک بن انس، پیشین، ص ۹۱۰؛ نجارى، پیشین، ص ۵۳؛ احمد ابراهیم شریف، پیشین.
۶۰. مالک بن انس، پیشین، ص ۶۱۹.
۶۱. ابوبکر بن حسن مراغى، تحقیق النصرة بتلخیص معالم دار الهجرة، تحقیق محمد عبدالجواد الاصمعى، (القاهره، بى نا، ۱۹۵۵) ص ۱۴.
۶۲. بلاذرى، پیشین، ص ۹؛ محمد بن یعقوب فیروز آبادى، المغانم المطابة فى معالم طامة، تحقیق حمد جاسه (ریاض، بى نا، ۱۳۸۹ ه) ص ۲۲۹.
۶۳. محمد بن سعد، پیشین، ج ۳، ص ۲۲۲.
۶۴. فیلیپ حتى، تاریخ العرب (بیروت، بى نا، ۱۹۶۵ م) ج ۱، ص ۱۴۶.
۶۵. ر. ک: على بن عبدالله سمهودى، پیشین، ج ۲، ص ۷۴۷ و پس از آن.
۶۶. یاقوت حموى، پیشین، ج ۲، ص ۲۱۰ – ۲۱۱.
۶۷. سمهودى، پیشین، و ج ۴، ص ۱۱۷۷.
۶۸. ابوالفرج اصفهانى، کتاب الاغانى، (بیروت، ۱۹۵۵)، ج ۲۱، ص ۶۲.
۶۹. محمد بن عمر واقدى، مغازى رسول الله، تحقیق مارسدن جونز، چاپ اول (لندن، آکسفورد، ۱۹۶۶ م) ص ۱۳۸ – ۱۴۰.
۷۰. عباسى، عمدة الاخبار فى مدینة المختار، تصحیح پند الجاسر، (مدینه، منشورات اسعد، بى‏تا) ص ۳۳۲.
۷۱. سمهودى، پیشین؛ یاقوت حموى، پیشین، ج ۴، ص ۱۲۸.
۷۲. سمهودى، پیشین (ر. ک: یعقوب فیروز آبادى، پیشین، ص ۳۸۰).
۷۳. سمهودى، پیشین، ص ۷۴۷ – ۷۴۸.
۷۴. همان، عباسى، پیشین، ص ۲۷۶.
۷۵. بلاذرى، پیشین، ص ۱۵؛ عسقلانى، پیشین، ج ۳، ص ۵۳۴؛ سمهودى، پیشین، ص‏۷۴۸.
۷۶. همان.
۷۷. مالک بن انس، پیشین، ج ۱، ص ۱۳۱.
۷۸. سمهودى، پیشین.
۷۹. همان.
۸۰. همان، ص ۷۴۹، عسقلانى، پیشین، ص ۱۰ – ۵۵.
۸۱. سمهودى، پیشین، ص ۷۵۶.
۸۲. محمد بن سعد، پیشین، ص ۱۲۵.
۸۳. همان، ص ۱۱۴ – ۱۱۵.
۸۴. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۳۶۸.
۸۵. همان، ج ۲، ص ۲۹؛ کتانى، پیشین، ص ۲۷.
۸۶. عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۴۸۴؛ کتانى، پیشین، ص ۳۱.
۸۷. همان، ص ۳۳، خزاعى، پیشین، ص ۲۰۳.
۸۸. همان، ص ۲۰۲.
۸۹. عمرواقدى، پیشین.
۹۰. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۴۸۳ و ج ۳، ص ۱۶۰ – ۳۹۷؛ سمهودى، پیشین، ص ۷۵۴.
۹۱. همان.
۹۲. همان؛ عسقلانى، پیشین، ص ۵۱.
۹۳. همان، ص ۴۸۳ و ج ۳، ص ۱۶۰.
۹۴. همان، ج ۲، ص ۱۰۴.
۹۵. طبرى، پیشین، ج ۳، ص ۱۵.
۹۶. عسقلانى، پیشین، ج ۳، ص ۶۰۷.
۹۷. همان، ج ۲، ص ۲۸.
۹۸. همان، ج ۱، ص ۱۴۱.
۹۹. نجارى، پیشین، ص ۶۱ – ۶۲؛ سمهودى، پیشین، ص ۷۵۵ – ۷۵۷.
۱۰۰. همان.
۱۰۱. محمد بن احمد دولابى، کتاب الکنى و الاسماء، (حیدر آباد، بى نا، ۱۳۲۲ ه) ج ۱، ص‏۲۵؛ عزالدین ابوالحسن ابن اثیر، اسدالغابه فى معرفة الصحابه (القاهره، نشر الوهبیه، ۱۲۸۰ه) ج ۳، ص ۲۶۵.
۱۰۲. عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۴۷.
۱۰۳. همان، ج ۳، ص ۴۴۸ – ۴۴۹؛ سمهودى، پیشین، ص ۳۶۷ – ۳۶۸.
۱۰۴. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۲۶۳ و ج ۳، ص ۴۴۸ – ۴۴۹؛ احمد ابراهیم شریف، پیشین، ص ۳۶۷ – ۳۶۸.
۱۰۵. مالک بن انس، پیشین، ج ۲، ص ۶۱۸.
۱۰۶. همان، ص ۶۱۷.
۱۰۷. همان، ص ۶۱۹.
۱۰۸. نجارى، پیشین، ص ۶۱.
۱۰۹. (ر. ک: کتانى، پیشین، ص ۵۷ – ۵۸؛ المعجم الوسیط، ج ۱، ص ۴۵۱).
۱۱۰. عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص ۳۶.
۱۱۱. ر. ک: مطفیفین ۸۳: ۳ – ۱؛ عسقلانى، پیشین.
۱۱۲. طبرى، جامع البیان، ج ۳، ص ۹۰ – ۹۱.
۱۱۳. کتانى، پیشین، ص ۳۵؛ شریف، پیشین، ص ۳۶۶.
۱۱۴. بقره ۱: ۲۷۵ – ۲۸۲.
۱۱۵. عسقلانى، پیشین، ج ۳، ص ۲۳۱، زمخشرى، پیشین، ص ۳۲۸؛ مسلم، پیشین، ج‏۳، ص ۱۲۰۸.
۱۱۶. بقره ۱: ۲۷۵.
۱۱۷. نجارى، پیشین، ص ۴۸؛ کتانى، پیشین، ص ۳۶.
۱۱۸. همان.
۱۱۹. ر. ک: نساء ۴: ۳۲.
۱۲۰. عمر واقدى، پیشین، ص ۶۶۵ – ۶۶۶؛ عسقلانى، پیشین، ص ۲۸۷.
۱۲۱. ابن خیاط، کتاب الطبقات، تحقیق سهیل زکار (بیروت، دارالفکر، ۱۹۹۳)، ص ۵۷ – ۵۸ محمد بن سعد، پیشین، عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۹۸ و ج ۳، ص ۵۶۹ – ۵۷۱ و ج ۴، ص ۸۹.
۱۲۲. همان، ج ۱، ص ۴۱ – ۳۳۵ – ۵۸۶.
۱۲۳. همان، ص ۲۸۴ و ج ۳، ص ۶۴۳.
۱۲۴. سمهودى، پیشین، ص ۷۵۴.
۱۲۵. همان.
۱۲۶. محمد بن سعد، پیشین، ج ۱، ص ۴۸۹.
۱۲۷. نجارى، پیشین، ص ۷۲؛ عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۱۷ – ۱۸ و ج ۳، ص ۳۰۹.
۱۲۸. مالک بن انس، پیشین، ص ۴۸۸.
۱۲۹. همان؛ عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۲۹۹.
۱۳۰. همان، ص ۳۲۳ – ۳۲۴.
۱۳۱. الزبیر ابن بکار، جمهرة نسب القریش و اخبارها، تحقیق محمود محدث کر (القاهره، بى‏نا، ۱۳۸۱ ه) ج ۱، ص ۳۶۷ – ۳۶۸.
۱۳۲. عسقلانى، پیشین، ص ۵۴۲.
۱۳۳. همان، ج ۲، ص ۴۷۳.
۱۳۴. احمد ابراهیم شریف، پیشین، ص ۳۷۱.
۱۳۵. فیلیپ حتى، پیشین.
۱۳۶. ابوالفرج اصفهانى، پیشین، ج ۱۶، ص ۱۴ – ۱۵؛ عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۱۵۸.
۱۳۷. ابن اسحاق، پیشین، ص ۱۱.
۱۳۸. نجارى، پیشین، ص ۴۶؛ الزبیر ابن بکار، پیشین؛ احمد ابراهیم شریف، پیشین، ص ۳۷۲.
۱۳۹. عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص ۱۸۲؛ کتانى، پیشین، ص ۲۸.
۱۴۰. خزاعى، پیشین، ص ۲۰۱.
۱۴۱. محمد بن اسحاق، پیشین، ج ۳، ص ۳۰۰.
۱۴۲. یوسف بن عبدالله ابن عبدالبر، الاستیعاب فى اسماء الاصحاب (مصر، مطبعة سعاده، ۱۳۲۸ه) ص ۲۱.
۱۴۳. طبرى، پیشین، ج ۳، ص ۱۵.
۱۴۴. عمر واقدى، فتوح الشام، ج ۱، ص ۴ – ۹؛ عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۱۰۴.
۱۴۵. کتانى، پیشین، ص ۵۳.
۱۴۶. مالک بن انس، پیشین، ج ۱، ص ۲۸۱.
۱۴۷. همان.
۱۴۸. عسقلانى، پیشین، ج ۳، ص ۳۸۵.
۱۴۹. محمد بن سعد، پیشین، ج ۲، ص ۲۴۱ – ۲۸۲ – ۲۸۳؛ عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص‏۲۹۹.
۱۵۰. مالک بن انس، پیشین، ص ۹۷، لویس معلوف، پیشین، ص ۱۹۶.
۱۵۱. عمر واقدى، مغازى رسول الله، ص ۶۵.
۱۵۲. طبرى، پیشین، ج ۷، ص ۱۱۵ – ۱۱۶؛ احمد ذهبى، پیشین، ص ۱۵ – ۲۱؛ عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۹۸ – ۱۸۱؛ خزاعى، پیشین،، ص ۲۰۱ – ۲۰۲.
۱۵۳. عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص ۱۸؛ محمد بن مکرم ابن منظور، لسان العرب المحیط، (بیروت، دارصادر، ۱۹۵۶) ج ۳، ص ۵۱۲.
۱۵۴. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۱۴۰ – ۱۴۱.
۱۵۵. خزاعى، پیشین، ص ۲۰۳.
۱۵۶. همان.
۱۵۷. عسقلانى، پیشین، ص ۱۲۴.
۱۵۸. احمد ذهبى، پیشین، ص ۵۰.
۱۵۹. همان.
۱۶۰. کتانى، پیشین.
۱۶۱. محمد بن اسحاق، پیشین، ص ۷۲۵.
۱۶۲. همان؛ عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۲۸.
۱۶۳. همان، ج ۱، ص ۲۳۰.
۱۶۴. همان، ص ۲۳۲.
۱۶۵. ابوالقاسم بن اسحاق اصطخرى، المسالک و الممالک، تحقیق محمد جابر عبدالعامل (القاهره، بى نا، ۱۹۶۱) ص ۲۳.
۱۶۶. هر «مرحله» به اندازه فاصله‏اى بود که یک نگاه فرود آید. (مترجم)
۱۶۷. اصطخرى، پیشین.
۱۶۸. یاقوت حموى، پیشین، ج ۴، ص ۹۲ – ۹۳.
۱۶۹. محمد بن سعود، پیشین، ج ۱، ص ۲۰۸.
۱۷۰. همان (ر. ک: عبدالقدوس انصارى، بحث خاص اطلال الجار، مجلة المنهل، سال ۳۷، ۱۳۹۱ه، ج ۵، ص ۴۶۸ – ۴۸۷.
۱۷۱. یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۵۴.
۱۷۲. محمد بن اسحاق، پیشین، ص ۶۹۴؛ محمد بن سعد، پیشین، ج ۲، ص ۳۷؛ عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص ۶۸ – ۶۹؛ کتانى، پیشین، ج ۱، ص ۴۱۳ – ۴۱۷، ر. ک: جرجى زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، تحقیق حسین مونس (القاهره، بى نا، ۱۹۰۶) ج ۱، ص ۱۴۱. آل عمران ۳: ۷۵؛ سید اسماعیل کاشف، النقود العربیه فى العصر الاسلامى، «السجل الثقافى الاول لجامعة الکویت» ۶۸ – ۱۹۶۷، ص ۲۳۳.
۱۷۳. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۵۴۰.
۱۷۴. همان، ج ۴، ص ۶۸ – ۶۹.
۱۷۵. محمد بن سعد، پیشین، ج ۱، ص ۲۹۷ – ۲۹۸.
۱۷۶. محمد بن اسحاق، پیشین.
۱۷۷. احمد بن على مقریزى، کتاب الاغاثة الامة بکشف الغمة، تحقیق محمد مصطفى زیاده (القاهره، بى نا، ۱۹۵۷) ص ۴۸؛ على بن محمد خزاعى، پیشین، ص ۱۷۴؛ کتانى، پیشین، ص‏۴۱۳.
۱۷۸. بلاذرى، پیشین، ص ۵۷۱.
۱۷۹. محمد بن سعد، پیشین، ص ۴۶۱؛ عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۳۶۰ – ۳۶۱.
۱۸۰. طبرى، پیشین، ج ۱۰، ص ۱۹۴ – ۱۹۵.
۱۸۱. محمد باقر حسینى، تطور النقود العربیة الاسلامیه (بغداد، ۱۹۶۹) ص ۱۹.
۱۸۲. حکیم، الدوحة المشتبکه فى ضوابط السکه، ص ۴۵ – ۴۹؛ محمد باقر حسینى، پیشین، ص‏۱۹.
۱۸۳. همان، ص ۱۸.
۱۸۴. همان.
۱۸۵. کتانى، پیشین، ص ۴۱۶.
۱۸۶. سید اسماعیل کاشف، پیشین، ص ۲۳۲.
۱۸۷. ابوبکر حسن مراغى، پیشین، ص ۴۱.
۱۸۸. کتانى، پیشین، حکیم، پیشین، ص ۴۵.
۱۸۹. حسینى، پیشین، ص ۴۵.
۱۹۰. محمد باقر حسینى، العملة الاسلامیة فى العهد الاتابکى (بغداد، بى نا، ۱۳۸۶) ص‏۱۴-۱۵.
۱۹۱. محمد باقر حسینى، تطور النقود العربیه، پیشین، ص ۱۵ – ۱۶.
۱۹۲. همان، ص ۱۴ – ۱۵.
۱۹۳. همان، ۹ – ۱۱.
۱۹۴. حسینى، العملة الاسلامیه، پیشین، ص ۱۴ – ۱۵.
۱۹۵. احمد ابراهیم شریف، پیشین، ص ۳۷۵.
۱۹۶. على مقریزى، پیشین، ص ۵۱ – ۵۲.
۱۹۷. عسقلانى، پیشین، ج ۳، ص ۳۵۴ – ۳۵۵.
۱۹۸. مقریزى، پیشین، ص ۴۸؛ جرجى زیدان، پیشین، ص ۷۱۴؛ مقریزى، پیشین، ص ۴۸-۴۹.
۱۹۹. همان؛ خزاعى، پیشین، ص ۱۸۲.
۲۰۰. همان.
۲۰۱. همان؛ کتانى، پیشین، ص ۴۳۹. خزاعى، پیشین، ص ۱۸۲ – ۱۸۴؛ سلیمان بن اشعث سحبستانى ابى داوود، السنن، محمد محیى الدین عبدالحمید (القاهره، بى نا، ۱۹۵۰) ج‏۲، ص ۱۲۷؛ کتانى، پیشین، ص ۴۲۸ – ۴۳۸.
۲۰۲. مالک بن انس، پیشین، ج ۲، ص ۴۸۹.
۲۰۳. ابن خیاط، پیشین، ص ۱۰۶؛ عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۱۹۷ – ۴۸۲.
۲۰۴. همان، ص ۱۴۸.
۲۰۵. همان، ج ۳، ص ۵۱۰.
۲۰۶. خزاعى، پیشین، ص ۱۳۵.
۲۰۷. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۸۰.
۲۰۸. همان، ص ۷۳ و ج ۳، ص ۲۵.
۲۰۹. همان، ج ۲، ص ۶۴ – ۱۷۵.
۲۱۰. مقریزى، امتاع الاسماء، پیشین، ص ۲۲۹.
۲۱۱. عسقلانى، پیشین، ص ۱۹۴.
۲۱۲. ابن اثیر، پیشین، ص ۵۶؛ عسقلانى، پیشین، ج ۸، ص ۴۲۸ و ج ۲، ص ۱۷۸.
۲۱۳. همان، ج ۱، ص ۳۱۹، و ج ۲، ص ۲۱ و ج ۳، ص ۴۲۵ – ۵۴۱.
۲۱۴. همان، ج ۱، ص ۲۵۵ – ۲۵۶ – ۳۶۰ و ج ۲، ص ۴۹۸؛ محمد مصطفى اعظمى، کتاب السنى، (بیروت، بى نا، ۱۹۷۴) ص ۳۷ – ۴۲ – ۵۷ و در مکانهاى متفرقه.
۲۱۵. عسقلانى، پیشین، ص ۱۹ و ج ۲، ص ۳۰۶؛ محیى الدین بن شرف نووى، تهذیب الاسماء و اللغات (بیروت، دارالکتب العلمیه) ج ۱، ص ۱۰۸ – ۱۰۹ – ۲۱۰.
۲۱۶. همان، ص ۲۰۰ – ۲۰۱؛ یوسف بن عبدالله ابن عبدالبر، پیشین، ص ۵۱، محمد مصطفى اعظمى، پیشین، ص ۶۰ – ۶۳؛ ابن عبدالبر، پیشین، عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۳۱۷)؛ محیى الدین بن شرف نووى، پیشین، ج ۲، ص ۱۰۲.
۲۱۷. ابن عبدالبر، پیشین، ص ۵۵۲؛ زمخشرى، پیشین، ص ۲۴۵.
۲۱۸. خزاعى، پیشین، ص ۱۶۸.
۲۱۹. همان، ص ۱۶۹.
۲۲۰. همان، ص ۱۶۲.
۲۲۱. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۱۶۵ و ج ۲، ص ۲۹؛ خزاعى، پیشین، ص ۳۱ – ۳۲.
۲۲۲. عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۶.
۲۲۳. سلیمان بن حسان ابن جلجل، طبقات الاطباء و الحکماء، تحقیق فؤاد سعید (القاهره، بى‏نا، ۱۹۵۵) ص ۵۴؛ عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۲۸۸.
۲۲۴. ابن جلجل، پیشین، ص ۵۴.
۲۲۵. عسقلانى، پیشین.
۲۲۶. محمد بن سعد، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۶.
۲۲۷. همان؛ عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص ۲۳۱.
۲۲۸. محمد بن اسحاق، پیشین، ج ۲، ص ۷۲۰؛ عمر واقدى، پیشین، ص ۱۹۵ – ۲۰۶.
۲۲۹. عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۱۰۴ – ۱۰۶ و ج ۴، ص ۶۸ – ۶۹.
۲۳۰. همان، ج ۳، ص ۴۴۴ – ۴۴۹.
۲۳۱. محمد بن اسحاق، پیشین، ج ۴، ص ۱۰۴۲؛ کتانى، پیشین، ج ۲، ص ۱۰۶.
۲۳۲. عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص ۱۰۲.
۲۳۳. کتانى، پیشین.
۲۳۴. مالک بن انس، پیشین، ص ۴۸۸.
۲۳۵. عسقلانى، پیشین، ج ۳، ص ۴۰۲.
۲۳۶. همان.
۲۳۷. کتانى، پیشین، ص ۱۰۷.
۲۳۸. محمد بن سعد، پیشین، ج ۱، ص ۳۹۱؛ کتانى، پیشین، ص ۶۰.
۲۳۹. خزاعى، پیشین، ص ۲۲۳.
۲۴۰. عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۱۶۷.
۲۴۱. کتانى، پیشین، ص ۱۰۴.
۲۴۲. عسقلانى، پیشین، ج ۳، ص ۵۴ – ۲۹۷ – ۲۹۸.
۲۴۳. همان، ص ۲۹۷ – ۲۹۸.
۲۴۴. خزاعى، پیشین، ص ۲۱۷ – ۲۱۸.
۲۴۵. همان، ص ۳۵.
۲۴۶. همان، ص ۲۱۱؛ کتانى، پیشین، ص ۹۲؛ احمد ابراهیم شریف، ص ۳۷۶ – ۳۷۷.
۲۴۷. کتانى، پیشین.
۲۴۸. محمد بن سعد، پیشین، ص ۴۹۱.
۲۴۹. واقدى، پیشین، ص ۱۳۸ – ۱۴۰؛ کتانى، پیشین، ص ۶۳ – ۶۴.
۲۵۰. ابن خیاط، پیشین، ص ۴۴.
۲۵۱. عمر واقدى، پیشین، ص ۷۳ – ۷۵ – ۱۷۶ – ۱۷۹؛ کتانى، پیشین.
۲۵۲. ابن اثیر، پیشین، ص ۳۸ – ۳۹؛ عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص ۹۸؛ ناصرالدین اسد، القیان و الغناء فى العصر الجاهلى، ص ۲۰ – ۲۱.
۲۵۳. ابن اثیر، پیشین، عسقلانى، پیشین.
۲۵۴. همان، ج ۱، ص ۲۹ – ۴۱۶ و ج ۴، ص ۹۸.
۲۵۵. همان، ص ۴۱۶ و ج ۳، ص ۴۰۱.
۲۵۶. واقدى، پیشین، ص ۱۳۸ – ۱۴۰؛ احمد ابراهیم شریف، پیشین.
۲۵۷. یاقوت حموى، پیشین، ج ۵، ص ۴۳۰ – ۴۳۱؛ (ر. ک: دیوان الاعشى، ص ۹۸).
۲۵۸. محمد بن سعد، پیشین، ص ۴۵۴؛ نجارى، پیشین، ص ۵۳؛ خزاعى، پیشین، ص ۲۰۶؛ احمد ابراهیم شریف، پیشین، ص ۳۷۸.
۲۵۹. کتانى، پیشین، ص ۵۹ (ر. ک: الفیروز آبادى، قاموس، ج ۳، ص ۳۰۰).
۲۶۰. ابن اثیر، پیشین، ص ۴۳؛ عسقلانى، پیشین، ج ۱، ص ۱۶ و ج ۳، ص ۴۷۱؛ عبدالقادر ابن الحاج، رفع الخفاء على ذات الشفاء، نسخه خطى کتابخانه متحف عراقى بغداد، شماره ۲۴۶، ص ۷۰.
۲۶۱. عسقلانى، پیشین، ج ۴، ص ۷۰؛ خزاعى، پیشین، ص ۱۱۵ – ۱۱۶.
۲۶۲. مالک بن انس، پیشین، ص ۴۹۸؛ کتانى، پیشین، ص ۹۲.
۲۶۳. سمهودى، پیشین، ج ۱، ص ۳۳۳ – ۳۳۴؛ عسقلانى، پیشین، ج ۲، ص ۵۰ – ۵۱.
۲۶۴. سمهودى، پیشین.
۲۶۵. کتانى، پیشین، ص ۷۵ – ۷۷.

منابع‏
– ابن‏اثیر، عزالدین ابوالحسن، اسدالغابة فى معرفة الصحابه، (القاهره، نشر الوهبیه، ۱۲۸۰ه). – ابن‏اسحاق، ابوعبدالله محمد، سیره النبى، (تهذیب عبدالملک بن هشام)، تحقیق محمد محیى‏الدین عبدالحمید، القاهره، بى‏نا، ۱۳۸۲ه).
– ابن‏الحاج، عبدالقادر، رفع الخفاء على ذات الشفاء، نسخه خطى کتابخانه متحف عراقى بغداد، شماره ۲۴۶.
– ابن‏بکار، الزبیر، جمهرة نسب القریش و اخبارها، ج‏۱، تحقیق محمود محمد شاکر، (القاهره، بى‏نا، ۱۳۸۱ه).
– ابن‏جلجل، سلیمان بن حسان، طبقات الاطباء و الحکماء، تحقیق فؤاد سعید، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۵۵).
– ابن‏حجر عسقلانى، شهاب الدین ابوالفضل، کتاب الاصابة فى تمییز الصحابه، (القاهره، چاپ سعاده ۱۳۲۸ه).
– ابن داوود، سلیمان بن اشعث سجستانى، سنن ابى داوود، محمد محیى الدین عبدالحمید، (القاهرة، بى‏نا، ۱۹۵۰).
– ابن‏سعد، محمد، الطبقات الکبرى، (بیروت، دار صادر، ۸۸ – ۱۳۸۰ه).
– ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فى اسماء الاصحاب، (مصر، مطبعة سعاده، ۱۳۲۸ه).
– ابن‏منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب المحیط، (بیروت، دار صادر، ۱۹۵۶).
– اصطخرى، ابوالقاسم بن اسحاق، المسالک و الممالک، تحقیق محمد جابر عبدالعال، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۶۱).
– اصفهانى، ابوالفرج، کتاب الاغانى، (بیروت، بى‏نا، ۱۹۵۵).
– اعظمى، محمد مصطفى، کتاب النبى، (بیروت، بى‏نا، ۱۹۷۴).
– الحمیرى، محمد بن عبدالمنعم، کتاب الروض المطار فى خبر الاقطار، تحقیق احسان عباس، (بیروت، بى‏نا، ۱۹۷۵).
– انصارى، عبدالرحمان، طیب لمحات عن بعض المدن القدیمه فى شمال غربى الجزیرة العربیه مجله الدارة ریاض شماره اول سال اول ۱۳۵۹ه / ۱۹۷۵م.
– بلاذرى، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، تحقیق صلاح الدین منجد، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۶۵م).
– -، انساب الاشراف، تحقیق محمد حمید الله، دارالمعارف، (مصر، بى‏نا، ۱۹۵۹م).
– حتى، فیلیپ، تاریخ العرب، (بیروت، ۱۹۶۵م).
– حسینى، محمد باقر، العملة الاسلامیة فى العهد الاتابکى، (بغداد، بى‏نا، ۱۳۸۶).
– -، تطور النقود العربیة الاسلامیة بغداد، ۱۹۶۹.
– خزاعى، على بن محمد، تخریج الدلالات السمعیة على ما کان فى عهد رسول‏اللَّه من الحرف و الصنایع و المعاملات الشرعیة، نسخه تصویرى، مرکز احیاء نسخ خطى، دانشکده دول العربیه، شماره ۱۸۵۳.
– دولابى، محمد بن احمد، کتاب الکنى و الاسماء، (حیدرآباد، بى‏نا، ۱۳۲۲ه).
– ذهبى، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و طبقات المشاهیر و الاعلام، (القاهره، بى‏نا، ۱۳۶۷ه).
– ذهبى، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق صلاح الدین منجد، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۵۵).
– زمخشرى، ابوالقاسم محمود بن عمر، اساس البلاغه، (بیروت، دارصادر، ۱۳۵۸ه).
– زیدان، جرجى، تاریخ التمدن الاسلامى، تحقیق حسین مونس، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۰۶).
– شریف، احمد ابراهیم، مکة و المدینة فى الجاهلیه و عهد الرسول، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۶۵م).
– سمهودى، نورالدین على بن عبدالله، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفى، تحقیق محیى‏الدین عبدالحمید، (القاهره، بى‏نا، ۱۳۷۴ه).
– طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الطبرى، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (مصر، دارالمعارف، ۱۹۶۶م).
– -، جامع البیان عن تاویل آى القرآن، (القاهره، بى‏نا، ۱۳۷۳ه).
– فیروزآبادى، محمد بن یعقوب، المغانم المطابة فى المعالم طابة، تحقیق حمد جاسر، (ریاض، بى‏نا، ۱۳۸۹ه).
– کاشف، سید اسماعیل، النقود العربیه‏فى العصر الاسلامى، (الکویت، السجل الثقافى الاول لجامعة الکویت، ۱۹۶۸).
– کبریت، محمد بن عبداللَّه الحسینى، الجواهر الثمینة، فى محاسن المدینة، نسخه خطى کتابخانه اوقاف عمومى بغداد، شماره ۱۷۷، بى‏تا.
– کتانى، سید محمد الحسینى، کتاب التراتیب الاداریة و العمالات و الصناعات و المتاجر و الحالة العلمیة التى کانت على عهد تأسیس المدینة الاسلامیة فى المدینة المنورة العلیة، تصحیح محمد فواد عبدالباقى، (القاهره، بى‏نا، ۱۳۷۰ه).
– مراغى، ابوبکر بن حسن، تحقیق النصرة بتلخیص معالم دارالهجرة، تحقیق محمد عبدالجواد الاصمعى، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۵۵).
– مرجانى، تاریخ الهجرة المختار، نسخه خطى عارف حکمت، مدینه شماره ۹۰۰.
– مطرى، محمد بن احمد، التعریف بما انست الجهرة من معالم دارالهجره، تحقیق محمد عبدالحسین الخیال، (مدینه منوره، منشورات اسعد، ۱۳۷۲ه).
– معلوف، لوییس، المنجد فى اللغة و الادب و العلوم، (بیروت، المطبعة الکاثولیکیه، ۱۹۶۰).
– مقدسى، محمد بن ابوبکر، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم، تحقیق م. دى‏غوج، (لیدن، ۱۹۰۶).
– مقریزى، احمد بن على، کتاب الاغاثة الامة بکشف الغمة، تحقیق محمد مصطفى زیادة، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۵۷).
– -، امتاع الاسماع بما للرسول من الانباء و الاموال و الحفدة و المتع، تصحیح محمود محمد شاکر، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۴۱).
– -، کتاب المواعظ والاعتبار فى ذکر الخطط و الاثار، تحقیق ج. ویت، (القاهره، بى‏نا، ۱۹۱۰).
– نووى، محیى الدین بن شرف، تهذیب الاسماء و اللغات، (بیروت، دارالکتب العلمیه، بى‏تا).
– واقدى محمد بن عمر، مغازى رسول الله، تحقیق مارسدن جونز، (لندن، آکسفورد، ۱۹۶۶م).
– یاقوت حموى، شهاب الدین، معجم البلدان، (بیروت، بى‏نا، ۱۹۵۷م).
– یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ الیعقوبى، (بیروت، بى‏نا، ۱۹۶۰م).
– مؤلف نامعلوم، فى سیرة الرسول و غزواته، نسخه خطى کتابخانه اوقاف عمومى بغداد، شماره ۳۵۸.

منبع: / فصلنامه / تاریخ اسلام / ۱۳۸۴ / شماره ۲۳، پاییز ۱۳۸۴/۸/۰۰
مترجم : شهلا بختیاری
نویسنده : ابن ادریس