گفت‌وگوییِ‏ بودن فرایند فهم

0
50

واقعۀ فهم، محصول یک گفت‌وگو است. گادامر، مکرّر از تمثیل گفت‌وگو یا مذاکره برای اشاره به فرایند فهم و تفسیر استفاده می‌کند. گفت‌وگو و مذاکره‌ای که میان افق معنایی و موقعیت هرمنوتیکی مفسر و افق معنایی متن و اثر واقع می‌شود. در یک گفت‌وگو و مذاکره، هیچ چیز از قبل تعیین‏پذیر نیست. اساساً نمی‌توان قاطعانه پیش‌بینی کرد حتماً توافقی اتفاق می‌‌افتد؛ زیرا هر گفت‌وگو یا مذاکره، فرایندی دو یا چندجانبه است که اطراف بحث و گفت‌وگو شرایط و خصوصیات توافق احتمالی را تعیین می‌کند و شرایط حاکم بر توافق احتمالی، از قبل قابل تشخیص و تعیین نیست، و نتیجه و وقوع توافق، به مجموعه عوامل دخیل در بحث و مذاکره بستگی دارد. مذاکره یک «تک‌گویی» نیست که گوینده مراحل گفتار از آغاز تا فرجام، همه را از قبل پیش‌بینی، طرّاحی و هدایت کرده باشد. در فرایند گفت‌وگو و مذاکره، واقعۀ «توافق» ممکن است اتفاق و ممکن است این حادثه به وقوع نپیوندد. بنابر این تمثیل، واقعۀ فهم، حادثه‌ای است که مفسّر انتظار آن را می‌کشد و ممکن است فرایند گفت‌وگوی او با متن، به این حادثه منتهی شود. همه چیز به دست مفسّر نیست. تفسیر متن، تک‌گویی و گفتار یک‏طرفۀ مفسّر نیست، بلکه ورود به فرایند گفت‌وگو با متن است که ممکن است نتیجه و توافقی در بر نداشته باشد و متن در افق معنایی مفسّر، به سخن در نیاید و آشکارشدگی و واقعۀ حقیقت، اتفاق نیفتد.
سرّ گفت‌وگویی ‏بودن فهم، در پیوند «فهم» با «تفسیر» نهفته است. از نظر گادامر همۀ فهم‌ها در همۀ اشکال خویش، «تفسیری» هستند و اساساً فهم بدون تفسیر، محقّق و میسّر نمی‌شود. آشکارشدگی معنا و تحقق واقعۀ فهم، مرهون و محصول گفت‌وگوی فهم‏کننده با موضوع و اثر است؛ زیرا برای به‏سخن‏درآمدن متن و اثر، لازم است فهم‏کننده آن اثر و متن را به زبان خودش ترجمه کند و در دنیای ذهنی و موقعیت هرمنوتیکی خود، آن را معنادار سازد، و این کار به مدد واردکردن پیش‏تصورات و پیش‏داوری‌ها و پیش‏فرض‌های خویش در میدان گفت‌وگو و بازی معنایی با متن، حاصل می‌شود. به این دو بخش از کلام گادامر توجه کنید:
فهم، خود یک ارتباط بنیادین با زبان دارد. ما با این قضیه آغاز می‌کنیم که فهم، پیشاپیش یک «تفسیر» است؛ زیرا این تفسیر است که افق هرمنوتیکی‏ای که درون آن، معنای متن به فعلیّت می‌رسد را خلق می‌کند. امّا برای اینکه یک موضوع یا معنای متن، بتواند خود را اظهار کند، باید آن را به زبان خود ترجمه کنیم.
تفسیرکردن دقیقاً به معنای آن است که شخص، پیش‏تصورات خود را وارد بازی ] فهم[ کند تا جایی که معنای متن بتواند واقعاً با ما سخن بگوید… . متن ساخته شده است که از طریق تفسیر سخن بگوید، امّا هیچ متن و هیچ کتابی به سخن در نمی‌آید، اگر به زبان کسی که می‌خواهد به او برسد، سخن نگوید. بنابراین، تفسیر باید آن زبان صحیح را بیابد، اگر می‌خواهد متنی را به سخن درآورد.
تفسیر با عنوان فرایند گفت‌وگو با متن و اثر، بر منطق پرسش و پاسخ مبتنی است. فهم متن، گونه‌ای گفت‌وگو میان مفسّر و متن است که از ساختار پرسش و پاسخ تبعیّت و پیروی می‌کند. این ساختار و منطق به قلمرو تفسیر متن اختصاص ندارد، بلکه هر فهمی چنین است و منطق علوم انسانی و هر تجربۀ هرمنوتیکی، گفت‌وگو در قالب پرسش و پاسخ است. پرسش‌گری، منطق دیالکتیکی و گفت‌وگوی دوطرفه نیز بر همۀ فهم‌ها و علوم تفسیری حاکم است.
هر متن و اثر معنا‌دار و تفسیرپذیر، گفتار و گفتمانی دربارۀ چیزی و موضوعی است؛ به تعبیر دیگر، سخنی دربارۀ موضوعی و پاسخی به پرسشی است که آن موضوع و آن پرسش، از دیده پنهان‏اند. زمانی می‏توانیم معنای یک اثر هنری و یا یک متن را بفهمیم که پرسشی که متن، پاسخ به آن است را فهمیده باشیم. این پرسش است که ما را به سوی پاسخ و معنای متن و اثر، هدایت و راهبری می‌کند. منطق پرسش و پاسخ شیوه و طریقی است که به مدد آن می‌توانیم به درک و فهم آنچه متن پاسخ به آن است، نایل شویم. به قول اسمیت، مترجم انگلیسی کتاب مثال خیر گادامر:
طبیعی است که در هر متن مکتوبی با این مسئله روبه‌رو باشیم که برای اینکه بدانیم چه سخنی گفته شده است، لازم است تشخیص دهیم که این سخن در پاسخ به چه چیزی به زبان آمده است و در اکثر موارد، این قسمت را متون مکتوب آشکارا بیان نمی‌کنند؛ گویی آنها به صورت منتخبات به دست ما رسیده‌اند. ازاین‌رو کسی که می‌خواهد این متون را بفهمد، باید آنها را به بسترشان بازگرداند؛ یعنی آنچه را که بر زبان نمی‌آید و پیش‌فرض ضمنی متن است، باید به صحنه آورده شود. بدین‌گونه است که گادامر به جای آنکه گزاره‌ها را از طریق منطق قضیه‌ای بیازماید، از منطق پرسش و پاسخ استفاده می‌کند.
شروع گفت‌وگو و فرایند پرسش و پاسخ بر عهدۀ فهم‏کننده و مفسّر است و پرسش‌گری از نظر گادامر، نیازمند پیش‌داوری و پیش‌فرض داشتن درباره متن و موضوع فهم است. تا مفسّر به متن و اثر، پیش‌دید و پیش‌تصوّر نداشته باشد، نمی‌تواند گفت‌وگوی پرسش‌گرانه خود را با متن و اثر آغاز کند. پس هر فهم و تفسیری، متکی و مبتنی بر پیش‌داوری است.
مفسّر با موقعیت هرمنوتیکی خود وارد فرایند گفت‌وگو با متن می‌شود و موقعیت هرمنوتیکی هر فهم‏کننده و مفسّری براساس پیش‌داوری‌های او رقم می‌خورد. گادامر می‌نویسد:
با این گفته شروع می‌کردیم که یک موقعیت هرمنوتیکی با پیش‌داوری‌هایی که ما با خود می‌آوریم، معیّن می‌شود. پس این پیش‌داوری‌ها افق هر فرد خاص را می‌سازند؛ زیرا آنها این نکته را به نمایش می‌گذارند که فرد منهای آن پیش‌داوری‌ها، چیزی نمی‌بیند.
نکتۀ مهم در این بخش از نظریۀ تفسیری هرمنوتیک فلسفی، آن است که گفت‌وگوی مفسّر با متن و اثر، امری طرفینی است؛ به این معنا که منطق پرسش و پاسخ، دوطرفه است و پرسش‌گری فقط از ناحیۀ مفسّر نیست؛ بلکه متن و اثر نیز از خواننده و مفسّر پرسش می‏کنند. چنین نیست که یک‏سویه، فقط مفسّر براساس پیش‌داوری‌های خود راجع به موضوع شناسایی، پرسش را مطرح کند و احتمال معنایی خاصی به سوی متن و اثر به پیش افکند و متن نیز در مقام پاسخ، آن معنای پیش‌افکنده‏شده را تصحیح یا ردّ کند؛ بلکه متن و اثر نیز از مفسر پرسش و سؤال می‏کند و موقعیت هرمنوتیکی وی را به چالش می‌کشد. پس همان‌طور که مفسّر و فهم‏کننده با پرسش‌گری خود، اسباب و مقدّمات گشودگی و آشکارشدگی متن و اثر را فراهم می‌آورد و به واقعۀ فهم و بروز حادثۀ حقیقت مدد می‌رساند، متن و اثر نیز به گشودگی دنیای ذهنی مفسّر و خویشتن‏فهمی او کمک می‌کند. به همین دلیل هرمنوتیک فلسفی تأکید دارد هر فهمی مستلزم «خویشتن‏فهمی» است.

بریده ای از کتاب هرمنوتیک حقوقی اثر استاد احمد واعظی