کتب جغرافیای عمومی و سفرنامه ها در جهان اسلام

0
58

مجله تاریخ اسلام هشتم تیرماه سال 1381 شماره دهم

نویسنده : حسین قرچانلو
در فاصله قرن های دوم تا چهارم هجری, سیر و سفر در میان مسلمانان, رواج بسیاری یافت. فریضه حج و کنجکاوی علمی, از جمله انگیزه های آنان برای جهانگردی و سیر در آفاق بود. در این نوشتار سعی شده است تا با کندوکاو در نخستین منابع جغرافیایی اسلامی, توصیفی اجمالی از مهم ترین سفرهای جغرافیادانان و سفیران مسلمان, به دست داده شود.

عوامل چندی باعث ترغیب مسلمانان به سیرو سفر و جهانگردی شده است. یکی از عوامل اصلی, در ترغیب مسلمانان به سفر و جهانگردی حج بود. مردم بسیاری از کلیه سرزمین های اسلامی به لحاظ استطاعت مالی و تإکید بر این فریضه واجب به مکه مشرف می شدند. از میان مسلمانان خصوصا دو قشر عمده بازرگانان و دانشمندان بر اثر برخورد با مسلمانان سایر سرزمین ها به سیاحت و زیارت دیگر بلاد ترغیب می شدند.

عامل دیگر علاقه مندی بسیاری از مسلمانان به کسب علم و دانش بود, که پس از طی مراحل مقدماتی علوم یا حتی قبل از آن برای تکمیل معارف خود به شهرها و کشورهای دیگر ره می سپردند تا بر خوان علم دانشمندان شهرها بنشینند و شاگردی کنند. امر بازرگانی و تجارت عامل دیگری بود که بازرگانان را وادار می کرد برای گسترش روابط بازرگانی به سفرهای تجارتی بروند, و در راه شهرها, انسان های بیشمار از اقوام و طوایف مختلف را مشاهده کنند, و بعضا احوال و عادات آن ها را به رشته تحریر در آورند. گشت و گذار و سیر و سیاحت در مناطقی که امنیت بیشتری داشت, و فرمانروایان تسهیلات و خدمات بهتری فراهم کرده بودند, آسانتر صورت می گرفت. بسیاری از طالبان علم و بازرگانان که سفرهای علمی و یا رفت و آمد بازرگانی داشتند, مشاهدات خود را مستقل یا غیر مستقل نگاشته اند. برخی چون ابن فضلان ادریسی, ابن جبیر و ابن بطوطه آثاری بر جای گذاشته اند که بیانگر عظمت تمدن اسلامی و پیشتازی دانشمندان مسلمان در این رشته است. برخی چون سلام ترجمان و ابن وهب قریشی هر چند کتب مستقل ننوشته اند, در آثار دیگران از آنان یادی رفته است. (2)

در اواخر قرن سوم هجری قمری تعداد زیادی کتب جغرافیایی به زبان عربی تإلیف شد; از آن جمله چند کتاب جغرافیا با نام المسالک و الممالک. به احتمال قوی نخستین تإلیف جغرافیائی که چنین عنوانی داشته است کتاب ادیب ابوالعباس جعفربن احمد مروزی بود. تاریخ, هیچ اطلاعی از این کتاب مروزی یا دیگر تإلیفات او به ما نمی دهد. این شخص در حدود سال (887م / 274ق) در اهواز درگذشت; یعنی هنگامی که ابن خرداذبه از نخستین و بلکه دومین رونویس کتاب خود که همین عنوان را دارد فراغت یافته بود. (3) کتاب المسالک و الممالک ابن خرداذبه اساس و سرمشق تقریبا همه تإلیفات جغرافیای عمومی قرار گرفت.(4) این کتاب از جاده های بازرگانی جهان اسلام و مناطق دور دستی چون چین, کره و ژاپن سخن گفته است, هرچند در قسمت های مختلف کتاب واقعیات با افسانه ها و شایعات درهم آمیخته است, جغرافیا دانان بعدی همواره به این کتاب مراجعه کرده اند.(5)

از جغرافیادانانی که احتمالا از آثار جغرافیایی قبل از خود متإثر بوده, شاگرد و دوست کندی فیلسوف, احمدبن محمدبن طیب سرخسی (متوفی 899م / 286ق), است. وی از نویسندگان کم نظیر ادب عرب به شمار می رود, زیرا هم در فلسفه و علوم دقیقه و هم در نوشته های هنری مهارتی داشت. سرخسی در زمینه نوشته های جغرافیایی به مکتب جغرافیای ریاضی با تمایلات یونانی وابسته بود, و طبعا این نتیجه تإثیر استادش کندی بوده است, سرخسی به جغرافیای توصیفی از نوع المسالک و الممالک نیز علاقه نشان می دهد.(6) به نوشته مسعودی, سرخسی بجز چند رساله جغرافیایی, کتابی ارزنده در مسالک و ممالک و دریاها و رودها و اخبار سرزمین ها تإلیف کرده است که آن نیز عنوان المسالک و الممالک دارد.(7) یاقوت از این کتاب بویژه در مسائل مربوط به دوران معتضد, که سرخسی در بعضی از سفرها همراه وی بوده, بسیار نقل می کند.(8)

از جغرافیادانان پرآوازه قرن سوم هجری قمری, یعقوبی (احمدبن ابی یعقوب م. 282) است. وی ابتدا در دربار طاهریان خراسان زندگی می کرد, مردی کثیر السفر بود و از هند و مغرب دیدن کرد. در (278ق / 891م) کتابی شبیه به فرهنگ امروزی جغرافیا به نام البلدان نوشت. یعقوبی در این کتاب سعی کرده است تا واقعیات جغرافیای طبیعی را با توضیح جغرافیای انسانی بسیاری از مناطق بیان کند. یعقوبی را گاهی ((پدر جغرافیای اسلامی)) نامیده اند.(9)

همزمان با تإلیفاتی در زمینه جغرافیای عمومی و وصفی در قرن سوم هجری قمری داستان هایی درباره سفرها و ولایات بیگانه اعم از سفرهای خرافی و وصف راه ها و منزلگاه ها یا ذکر ساده نام های جغرافیایی نوشته شد. از وصف سفرهای آن روزگار خبر چندان زیادی به ما نرسیده; زیرا شرح غالب این سفرها از میان رفته و آنچه باقی مانده مطالبی بدون توضیح و تفسیر است; اما همین قسمت مختصر نیز وسعت و دامنه سفرها را نشان می دهد, به طوری که می توانیم تصویری از سفرهای مختلف آن روزگار در ذهن داشته باشیم.

در آغاز این دوران (قرن سوم قمری) به خبرهایی از سفرهای علمی بی نظیری بر می خوریم که غالبا هدف از این سفرها تحقیقات علمی بوده است.(10) ادریسی نقل می کند که ابراهیم بن مهدی (م224 / 839م) برادر خلیفه هارون الرشید (170 ـ 193 / 786 ـ 809م) در کتاب الطیب (یا الطبیخ) آورده است که خلیفه کسانی را به یمن فرستاد تا درباره عنبر تحقیق کنند. آنان ضمن سفر خود احوال مردم عدن و خاسک در ساحل دریای عرب در مهره و دیگر نقاط مسکون جنوب جزیره العرب را بررسی کردند. (11) اینان توانستند مرکز تهیه این ماده ارزشمند را شناسایی کنند; زیرا در آن روزگار عنبر سفید و سیاه به دلیل خاصیت دارویی و بوی خوش بسیار معروف بود. این ماده که غالبا آن را از سواحل شرقی افریقا میآوردند در اقتصاد دستگاه خلافت اهمیت داشت و ابویوسف معاصر هارون الرشید آن را منبع مهم خراج و معادل مروارید دانسته است.(12)

یک سلسله سفرها و مباحث خاص جغرافیایی هم با نام نواده رشید یعنی الواثق بالله (227 ـ 232 / 842 ـ 847) همراه شده, ولی انگیزه آن احیانا عوامل تخیلی مطلق بوده است. در دو تا از این سفرها ریاضیدان و منجم معروف محمدبن موسی خوارزمی شرکت داشته است. سفر اول, پس از موافقت امپراتور روم شرقی, به سوی آسیای صغیر برای کنجکاوی درباره غار اصحاب کهف ما بین عموریه و نیقیه انجام گرفت.(13) مقدسی نیز در نیمه دوم قرن چهارم هجری قمری / دهم میلادی, داستان سفر به غار اصحاب کهف را بتفصیل روایت کرده است.(14) سفر دوم محمدبن موسی به فرمان خلیفه به سوی طرخان فرمانروای خزر بود که با سفر سلام ترجمان به سد یإجوج و مإجوج ارتباط مستقیم دارد. داستان این سفر را نیز ابن خرداذبه در کتابش آورده است.(15) سفر سلام ترجمان به سوی سد یإجوج و مإجوج یک حقیقت تاریخی است. برخی معتقدند سفر او به دیوار چین بوده که در تصور عامه با سد یاجوج و مإجوج اشتباه شده است.(16)

گفتنی است که بعضی از سفرها به اجبار و به صورت اسارت بوده است که در بیداری بسیاری از مسلمانان دانشمند تإثیر داشته است; از جمله اسارت مسلم بن ابی مسلم جرمی به دست بیزانسیان. نام او به درستی معلوم نیست و اطلاعات ما درباره او همین داستان آزادی وی است که مسعودی آن را روایت کرده و می گوید: مبادله سوم در زمان خلافت واثق در محرم سال 331 قمری در لامس از شهرهای آسیای صغیر انجام شد. مسلم بن ابی مسلم جرمی در میان اسیران مبادله شد. وی در نواحی سرحدی اعتباری داشت, ولایت و مردم روم را به خوبی می شناخت و درباره اخبار روم, ملوک و سران آن ها, راه ها و معبرهای آن کشور, موسم جنگ, تاخت و تاز در قلمرو روم و ممالک مجاور آن چون برجان (بلغار) و آبر (بلغارهای کنار دانوب) و برغر و صقلاب و خزر و غیره تإلیفاتی داشت.(17)

تإلیفات جرمی منبع بسیار مهمی برای آشنایی مسلمانان عرب یا دولت روم شرقی بوده است و برای نخستین بار اطلاعاتی درباره صقلابیان و همسایگانشان می دهد. بنا به گفته بارتولد تمام جغرافیادانان متإخر در جهان اسلام, گفته های مسلم جرمی را بدون ذکر منبع آن نقل کرده اند. به نظر می رسد که نامگذاری دریای سیاه به دریای خزر از اوست و همو صقلابیان (اسلاوها) را از سمت مغرب همسایه مقدونیه دانسته و برجان یا بلغارهای کنار دریای سیاه و سواحل دانوب را از سمت مغرب همسایه تراکیه و از سمت شمال همسایه مقدونیه به شمار آورده است.(18)

تقریبا پنجاه سال پس از مسلم جرمی در حدود سال 288ق / 900م هارون بن یحیی به اسارت روم شرقی درآمد. از وی مطالب بسیار ارزنده ای در وصف قسطنطنیه (پایتخت بیزانس) باقی مانده است. ابن رسته (م 290ق) جغرافیادان اواخر قرن سوم قمری قسمت مهمی از اطلاعات هارون بن یحیی را در کتاب خود آورده است, هارون بن یحیی نزدیک عسقلان در فلسطین به اسارت دزدان دریایی, که از مردم انطالیه(19) (در آسیای صغیر) بودند, درآمد. او را از راه دریا و خشکی به قسطنطنیه بردند و مدت ها در آنجا بود, سپس از راه سالونیک (سلانیک) به روم رفت و سرزمین صقلابیان (اسلاوها) و بندقیان (ونیزیان) را مشاهده کرد. در روم اطلاعاتی درباره ناحیه برغندیا (بورگونی), فرانسه و برطانیا (بریتانیا) به دست آورد.(20) قسمت اساسی روایت های هارون بن یحیی خاص وصف قسطنطنیه است که ابن رسته آن ها را در کتابش آورده است. (21) روزن خاورشناس روسی حتی پیش از چاپ کتاب ابن رسته, نظرها را بدان توجه داد و به سال 1879م متن عربی کتاب را با ترجمه روسی آن انتشار داد.(22) بجز اطلاعاتی که اسیران در زمینه جغرافیا نقل کرده اند, سفارت های بیشمار نیز در توسعه اطلاعات جغرافیایی نقش بسزایی داشته اند.

درباره مغرب اسلامی, نخست باید از یحیی بن حکم بکری (153 ـ 250ق) که اطلاعات فراوان از او به جای مانده است, یاد کنیم. یحیی به لحاظ زیبایی صورت و رعنایی قد و بالایش به غزال معروف بود. وی که از دبیران با کفایت دربار عبدالرحمان اوسط (امیر اموی اندلس) بود دو بار مإموریت سیاسی داشته است: مإموریت نخست در پی تقاضای صلح از طرف نورمان ها بود که به همراه یحیی بن حبیب(23) به سفارت به سرزمین نورمان ها اعزام شد(24) تا با نورمان ها که کمی پیش از آن به سال 844م / 230ق به اندلس حمله برده و اشبیلیه (سویل) را غارت کرده بودند, مذاکره کند.(25) غزال و یحیی بن حبیب با راهنمایان و همراهان نورمانی از شهرک ساحلی شلب (واقع در جنوب غربی پرتغال) و از راه اقیانوس اطلس به سوی شبه جزیره ژوتلند (دانمارک و جزایر اطراف آن) حرکت کردند. این دریا نوردی طولانی با طوفان های مکرر و امواج خروشان دریا توإم بود. هوریک پادشاه نورمان (844 یا 845م) سفیر مسلمان اندلس را به گرمی پذیرفت و نامه و هدایای عبدالرحمان را بسیار پسندید و از سفیر و همراهانش در خانه مجللی پذیرایی کرد.(26) چندی قبل یکی از دانشمندان فرانسه سفر غزال را به سوی نورمان ها تکذیب کرد; ولی اخیرا زایبل دانشمند نروژی شخصیت پادشاهی را که در این سفارت, غزال او را دیده, اثبات کرده است.(27) سفارت دوم غزال به همراه یحیی بن حبیب به دربار امپراتور بیزانس تئوفیلوس, برای بستن پیمان صلح بود. بجز تفصیل سفر که غالبا مختصر و آشفته است, اشعاری از غزال به جا مانده که مربوط به همین سفر است.(28)

مسلمانان مغرب برای آشنایی با غرب و کشف ولایت های ناشناخته آن کوشیدند. مسلمانان اندلس با وجود ترس از اقیانوس اطلس که از دید آن ها به دریای خوفناک و ظلمات (اقیانوس اطلس), پیوسته بود, در کار اکتشاف آن کوشش بسیار کردند, ولی چون اطلاع درستی از این اکتشافات به ما نرسیده بود همچنان مجهول ماند, تا اروپاییان پرده از آن برداشتند.(29) مسعودی خبر یکی از این سفرهای مخاطرهآمیز را با عباراتی کوتاه در کتاب خود آورده است. او پس از بیان حکایت های شگفت انگیز و سرگذشت کسانی که جان خود را به خطر افکنده و سوار بر کشتی شده و بعضی نجات یافته و برخی تلف شده اند, می گوید: چیزهایی که آنجا دیده اند را در کتاب اخبار الزمان (کتابی که مفقود شده است) آورده ایم; از آن جمله مردی خشخاش نام از مردم اندلس, که از پهلوانان و نوچگان قرطبه بود گروهی از نوچگان را فراهم آورد و بر کشتی ای که آماده کرده بود, نشانید و به دریای محیط (اقیانوس اطلس) راند و مدتی غایب بود, آنگاه با غنایم فراوان بازگشت. و حکایت وی میان مردم اندلس مشهور است. (30) خبر دیگر درباره سفر هشت عموزاده جوان ملقب به ((مغروران))(31) است. آنان سفر خود را از شهر لیسبون (پایتخت پرتغال) آغاز کردند. ادریسی داستان آن ها را ضمن سخن از شهر لیسبون در کتابش به تفصیل نقل کرده است: هشت عموزاده تصمیم گرفتند به دریای ظلمات روند تا بدانند در آن چیست و نهایتش کجاست؟ پس یازده روز با باد شرقی برفتند و به سنگستانی مخوف و ظلمانی رسیدند. آنگاه دوازده روز به سوی جنوب رفتند تا به جزیره گوسفندان رسیدند و به گله های بسیار برخوردند, پس از آن دوازده روز در همان جهت برفتند تا به جزیره دیگری رسیدند که مردم آنجا چهره سرخ و موی اندک و نرم و قامت های دراز داشتند. آن مردم, آنها را اسیر کردند, چون وزش باد غربی آغاز شد, فرمانروای جزیره دستور داد تا آن ها را با چشم بسته به قاره خشکی (افریقا) بفرستند که پس از سه روز و سه شب دریانوردی, روز چهارم به جایی رسیدند که مردم آنجا به زبان عربی سخن می گفتند… از آن ها شنیدند که در جنوب مراکش هستند و تا شهرشان دو ماه راه است. محل پیاده شدن آن ها جایی بود که بعدها بندر آسفی ساخته شد.(32) دخویه ضمن تحلیل افسانه های قدیم اروپا متوجه شباهت هایی میان این داستان و داستان سفر کشیش براندن(33) شد. این مطلب نشان می دهد که منبع این دو داستان مشترک است. همان طور که دخویه نظر داده, این گزارش مربوط به قرن دهم میلادی و پیش از بنای بندر آسفی بوده است. بیزلی(34) معتقد است که جزیره اول که در داستان آمده باید جزیره مادیره(35) و جزیره دوم یکی از جزایر قناری(36) باشد. تمام مطالبی که درباره این سفر گفته شده است از حدود فرضیات دور از واقع تجاوز نمی کند. مع ذلک متخصصان جغرافیای قرون وسطا معتقدند که این سفر در تشویق و تحریک دریانوردان اروپایی (بخصوص پرتغالی و اسپانیایی) به سفرهایی که بعدها در اقیانوس اطلس انجام شد بسیار موثر بوده است. (37)

در شرق اسلامی مسلمانان سفرهای اکتشافی و بازرگانی ـ بویژه سفر به هند و ارخبیل مالایا و چین ـ را بر اساس ترتیباتی که از دوران ساسانیان در ناحیه جنوبی عراق و سواحل خلیج فارس رسم بود, دنبال کردند. دینوری نقل می کند که در ایام خلافت عمر وقتی مسلمانان بندر ابله (در نزدیکی بندر بصره) را فتح کردند کشتی های چینی در آنجا بودند.(38) مسلم است که ایرانیان, حتی در دوران تسلط اعراب در کار دریانوردی از دیگران جسورتر بودند. گفته شده است که مستعمره عربی و ایرانی در بندر کانتون چین آن چنان نیرومند بود که در سال 758م / 141ق توانست شهر کانتون را تصرف و غارت کند و از راه دریا آنجا را ترک نماید.(39) در سال های اخیر لویسکی(40) دانشمند لهستانی, شواهدی به دست آورده است مبنی بر اینکه در آن روزگار بعضی از مسلمانان به چین رفت و آمد داشته اند. در کتابی از ابوسفیان محبوب عیدی (م نیمه اول قرن سوم قمری) نقل شده است که یکی از مشایخ فرقه اباضیه ـ که از خوارج محسوب می شوند ـ به نام ابوعبیده عبدالله بن قاسم که از علمای بزرگ و تاجر معروفی بود و به کار داد و ستد مر (درختچه ای از تیره سماقیان) اشتغال داشت, برای تجارت به چین رفته است. تاریخ سفر او دقیقا معلوم نیست; ولی به طور یقین پیش از غارت بندر کانتون به سال 141قمری بوده است. تاجر دیگری از این فرقه به نام نضربن میمون ظاهرا در حدود اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم از بصره به چین رفته, ولی هیچ گونه تفصیلی از سفر او به دست نیامده است. به هر حال سفر این تاجران راه را برای سلیمان تاجر و ابن وهب قریشی تاجر هموار کرد. شرح سفر آنان در روایت ابوزید حسن سیرافی که در قرن چهارم تإلیف شده, آمده است. (41)

سفر سلیمان تاجر از سیراف از راه دریا تا مسقط در جزیره العرب آغاز شده و پس از عبور از کلم در ملیبار, تنگه تالک در شمال جزیره سیلان (سری لانکا) و خلیج بنگال, جزیره لنگبالوس (یکی از جزایر نیکوبار), کلا بره در ساحل غربی شبه جزیره مالایا, جزیره تیومن در جنوب غربی ملکا, دماغه سن ژاکوب در نزدیکی سایگون, جزیره هاینان, تنگه میان این جزیره و سرزمین چین به بندر کانفو یا کانتون رسیده است. سفر دریایی او از مسقط تا چین بیشتر از چهار ماه طول کشیده است.(42) سلیمان در این سفر راه های تجاری, عادات, نظام اجتماعی و اقتصادی, تولیدات مهم هند, سرندیب, جاوه, چین و… را وصف کرده است. امتیاز دیگر سفرنامه سلیمان نقل اخبار کافی از روابط مسلمانان با چین در دو قرن سوم و چهارم هجری قمری است. سلیمان نخستین مولفی است که از چای سخن گفته است. وی نقل می کند که پادشاه چین عواید حاصل از سنگ نمک و نوعی گیاه را که چینی ها در آب می جوشاندند و به اسم ساخ(43) می فروختند, به خود اختصاص داده بود. سلیمان می گوید: اهالی برخی از جزایر هند طلای فراوان داشتند, نارگیل می خوردند و از آن روغن می گرفتند.(44) وی در گفته های خود منزلگاه های میان راه را که به گفته یونانیان پریپلوس(45) خوانده می شد, ذکر کرده است. چون هیچ گونه اطلاعاتی از خود سلیمان در دست نیست, بعضی از چین شناسان بزرگ مانند یول(46) و پلیو(47) در انتساب این اطلاعات به وی تردید کرده اند. بعضی نیز معتقدند که این اطلاعات متعلق به مسلمانی است که به هند سفر کرده است. جالب توجه آن است که ضمن این اطلاعات فقط یک بار از سلیمان سخن به میان آمده است. فرران(48) به این نکته اشاره کرده است که ابن فقیه این اطلاعات را صریحا به سلیمان نسبت می دهد.(49) تقریبا بیست سال بعد از سلیمان, جهانگرد دیگری به نام ابن وهب قریشی سفر خود را آغاز کرد. او از اعیان و توانگران عراق بود. چون زنگیان در فتنه صاحب الزنج بصره را خراب کردند, ابن وهب با یک کشتی هندی از بندر سیراف به سوی هند و از آنجا به چین سفر کرد. مدتی در شهر کانتون (خانفو) چین به سر برد و پس از درنگ کوتاهی به خمدان در فاصله دو ماه راه با کانتون که پایتخت چین بود, وارد شد. تاکنون روشن نشده است که ابن وهب مشاهدات خود را تدوین کرده است یا خیر; ولی بدون شک ابوزید حسن سیرافی و مسعودی در مروج الذهب در فصل پادشاهان چین و هند مطالبی از او نقل کرده اند.(50) ماجرای سفر سلیمان و ابن وهب قریشی را در آغاز قرن چهارم هجری قمری ابوزید حسن سیرافی بنام اخبار الصین و الهند تدوین کرد که در آن روزگار, جمعآوری این نوع مطالب کاری دشوار نبوده است.(51) ابوزید درباره هند و دیگر سرزمین های میان دو اقیانوس هند و آرام و درباره مشک, عنبر و مروارید اخبار فراوانی گرد آورده و نیز از کاهش روابط میان چین و خاور نزدیک بعد از سلیمان به علت انقلابات محلی سخن گفته است.(52) نام کتاب ابوزید, سلسله التواریخ است(53) و نسخه خطی منحصر به فردی از آن در پاریس موجود می باشد. نسخه پردازان مقدمه ای بر آن افزوده اند که مانند نام کتاب ارتباطی با محتویات آن ندارد. اثر مذکور مدت ها نظر دانشمندان را به خود جلب کرده بود تا آنکه در سال 1718میلادی ترجمه ای از آن به فرانسه منتشر شد و بلافاصله عده ای درباره آن تردید کردند و بعضی دیگر آن را مجعول شمردند.(54)

ابن رسته نیز درباره هند مطالبی از ابوعبدالله محمدبن اسحاق به این شرح روایت می کند: ((ابوعبدالله محمد… گوید; عموم پادشاهان زنا را مباح می دانستند, مگر پادشاه سرزمین قمار (خمر یا کامبوج). من به پایتخت این پادشاه وارد شدم و دو سال نزد او ماندم; همچنین با بازرگانان هند و برخی از هندیان بسیار ملاقات کردم. ایشان شراب نمی نوشند و این کار جزء دیانت ایشان نیست.))(55) به احتمال قوی سفر این شخص در آغاز قرن سوم هجری قمری بوده است. بارتولد معتقد است مطالب محمدبن اسحاق, منبعی برای نوشته های ابن رسته, ابن خرداذبه و دیگر جغرافیا دانان مسلمان درباره هند است.(56) نخستین اطلاعات مسلمانان درباره راه خشکی میان آسیای میانه و چین به همین دوران ارتباط دارد. این اطلاعات از وصف تمیم بن بحر مطوعی(57) سرچشمه گرفته است. چنانکه از نام او پیداست وی یکی از سپاهیان داوطلب در مرزهای اسلام بود. تمیم ظاهرا مإموریت سیاسی داشته است تا به سوی خاقان ترکان به تغزغز برود.(58) به نوشته بارتولد, تمیم اطلاعات فراوانی درباره دین ترکان داشته و اشاره می کند که این عموم مردم در پایتخت تغزغزان مانوی بوده است.در دیگر بخش های آن سرزمین عده ای زرتشتی نیز به سر می بردند.(59) به عقیده مینورسکی اخبار مربوط به زرتشتیان در سرزمین تغزغزان دور از حقیقت است. شاید منظور تمیم بن بحر, کیش بودا یا دین باستانی قبایل ترک بوده است.(60)

در میان جغرافیادانان مسلمان در قرن سوم هجری قمری ابن خرداذبه نخستین جغرافیادانی است که وصف راه خشکی چین را, که از کشور خاقان ترکان می گذشته روایت کرده و تغزغز را چنین وصف کرده است: از نوشجان بالا تا شهر خاقان (تغزغز) سه ماه راه در میان دهات بزرگ و پر نعمت است و مردم آن ها ترکند و میان ایشان گبران نیز باشند که آتش را می پرستند… و پادشاه آنان در شهر بزرگی است که دوازده دروازه آهنین دارد و مردم آن شهر زندیقند.(61) تمیم بن بحر نخستین مسلمانی است که علاوه بر اطلاعاتی درباره قوم تغزغز و دیگر قبایل ترک, از خانچو پایتخت تغزغز که نزدیک تورفان(62) بوده, نیز اطلاعاتی ارائه می کند.(63)

خبر دیگر درباره سفر معروف سلام مترجم است که قبلا به آن اشاره ای شد. داستان این سفر به دلیل ذکر نام برخی از مکان ها که در خاک روس واقع است. برای روس ها اهمیت بسیار دارد. مینورسکی در سال 1937م آن را حکایتی خرافی دانسته که در آن چند نام جغرافیایی آمده است.(64) ولی دخویه در 1888م این سفر را یک واقعه تاریخی و تردیدناپذیر شمرده است و توماشک(65) که آثار او در جغرافیای تاریخی مورد اعتماد است, نظر دخویه را تإیید کرده است.(66) واسیلی یف(67) دانشمند بیزانس شناس عقیده دارد که احتمالا سلام محل هایی را که طی مسافرت خود دیده برای خلیفه عباسی وصف کرده است,(68) ولی باید گفت که روایت این سفر موثق است; زیرا ابن خرداذبه این حکایت را به لفظ خود سلام مترجم بازگو می کند و در آخر داستان اضافه می کند که نخست آن را از زبان سلام شنیده است.(69)

سفر سلام ترجمان به سد یاجوج و مإجوج حقیقتی تاریخی است, هر چند آنچه را جغرافیادانان از زبان سلام نقل می کنند بیشتر به افسانه شبیه است. سلام گفته است که واثق خلیفه عباسی در خواب دید, سدی که اسکندر ذوالقرنین میان سرزمین مسلمانان و سرزمین یاجوج و مإجوج بنا کرده, شکسته است; وحشت زده سلام را به خبرگیری از شکست سد فرمان داد.(70) کراچکوفسکی می نویسد: شاید علت این خواب هول انگیز, اخباری بود که به دنبال انقراض دولت اویغور به دست قوم قرقز در سال 226ق / 840م و حرکات و جابجایی سپاه ترکان در آسیای میانه به گوش خلیفه رسیده بود.(71) به همین دلیل منابع جغرافیایی نوشته اند: سفر سلام از راه ارمنستان و گرجستان تا بلاد خزر به سوی شمال بوده و از آنجا در جهت مشرق به سوی دریای خزر رفته است و سپس از بالای دریای خزر به سمت مشرق حرکت کرده تا به کناره دریاچه بالخاش و جنغاریا(72) (تسونکاریا) رسیده است و از آنجا از راه بخارا و خراسان به سامره بازگشته است.

سلام بدون شک سد معروف قفقاز (باب الابواب) را در دربند فعلی دیده و چنانکه دخویه معتقد است احتمالا به دیوار چین نیز رسیده است. به نظر می رسد سلام خواسته است تا همراه با ثبت مشاهدات خود روایت قرآن را نیز درباره سد یإجوج و مإجوج در قالب ادبی نقل کند. یکی از دانشمندان بزرگ که در جغرافیای تاریخی اروپای شرقی و آسیای میانه خبره و آگاه است می گوید: تردید نیست که سلام در حدود سال های 842 و 843 ضمن سفری از قفقاز و سرزمین خزر به سوی مشرق رفته, سپس از راه برسخان و طراز ((تالاس)) و سمرقند به خراسان بازگشته است. دراین سفر دیوار یا معبری کوهستانی را که همانند دیوار بزرگی بوده, دیده است.(73)

کارادوو خاورشناس فرانسوی می گوید: این سفر سلام به قلعه هایی واقع در کوه های قفقاز نزدیک دربند یا باب الابواب در داغستان (غرب دریای خزر) بوده است.(74) ولی در همین سال های اخیر زیچی(75) دانشور مجاری, بر این رفته و سد را یکی از معابر کوه های اورال (واقع در شمال دریای خزر) گرفته که در آنجا به وسیله بلغارها استحکاماتی پدید آمده بوده است.(76)

در خاتمه این مقاله به کلام خود درباره آغاز سیر و سفر بسنده می کنیم. گرچه جای دارد که در این باره بیش از آنچه, گفته شد, سخن گفته شود.$$

منابع:

ـ آل علی, نورالدین, اسلام در غرب, (تهران, انتشارات دانشگاه تهران, 1370ش).

ـ ابن خرداذبه, المسالک و الممالک, ترجمه حسین قرچانلو, (تهران, نشر نو, 1370ش).

ـ ابن رسته, احمد بن عمر, الاعلاق النفیسه, ترجمه حسین قرچانلو, (تهران, انتشارات امیرکبیر, 1365ش).

ـ احمد, مقبول, تاریخچه علم جغرافیا و تطورات آن در جهان اسلام, ترجمه محمدحسن گنجی, (تهران, بنیاد دایره المعارف اسلام, 1368ش).

ـ احمد, نفیس, خدمات مسلمانان به جغرافیا, ترجمه حسن لاهوتی, (مشهد, آستان قدس رضوی, 1367ش).

ـ بارتولد, و.و, گزیده مقالات تحقیقی, ترجمه کریم کشاورز, (تهران, موسسه انتشارات امیرکبیر, 1358ش).

ـ حموی, یاقوت, معجم البلدان, (تهران, من مکتبه الاسدی, ((افست از روی چاپ وستنفلد)), 1965م).

ـ دینوری, ابوحنیفه, اخبار الطوال, تحقیق عبدالمنعم عامر, (قم, منشورات الشریف الرضی, افست از داراحیإ الکتب العربی, چاپ اول, قاهره, 1960م); اخبار الطوال, ترجمه محمود مهدوی دامغانی, (تهران, نشر نی, 1364ش).

ـ زرین کوب, عبدالحسین, کارنامه اسلام, (تهران, انتشارات امیرکبیر, 1356ش).

ـ شریف ادریسی, محمدبن محمد, نزهه المشتاق فی اختراق الافاق, (مصر, مکتبه الثقافه الدینیه, بی تا).

ـ کراچکوفسکی, ایگناتی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, (بیروت ـ لبنان, دارالغرب الاسلامی, 1408ق).

ـ ــــــــــــــــــــــــــــ , تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی, ترجمه ابوالقاسم پاینده, (تهران, شرکت انتشارات علمی, فرهنگی, 1379ش).

ـ محمدحسن, زکی, جهانگردان مسلمان در قرون وسطا, ترجمه عبدالله ناصری طاهری, (تهران, مرکز نشر فرهنگی رجإ, 1366ش).

ـ مسعودی, ابوالحسن علی بن الحسین, التنبیه و الاشراف, ترجمه ابوالقاسم پاینده, (تهران, شرکت انتشارات علمی فرهنگی, چاپ دوم, 1365ش).

ـ ـــــــــــــــــــــ , مروج الذهب و معادن الجوهر, ترجمه ابوالقاسم پاینده, (تهران, بنگاه ترجمه و نشر کتاب, 1360ش).

ـ مقدسی, ابوعبدالله محمد بن احمد, احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم, ترجمه علینقی منزوی, (تهران, شرکت مولفان و مترجمان ایران, 1361ش).

ـ مقری تلمسانی, شیخ احمدبن محمد, نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب, (بیروت ـ لبنان, دارالفکر, للطباعه و النشر و التوزیع, 1986م).

ـ مینورسکی, حدودالعالم من المشرق الی المغرب (تعلیقات مینورسکی), تصحیح و حواشی مریم میراحمدی و غلامرضا ورهرام, (تهران, دانشگاه الزهرإ, 1372ش).1 $$پی نوشت ها: 1. استاد تاریخ و تمدن ملل اسلامی ـ دانشگاه تهران. 2. زکی محمدحسن, جهانگردان مسلمان در قرون وسطا, پیشگفتار, ص 8 و 9. 3. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی, ص 103. 4. مقبول احمد و فرانتس تشنر, تاریخچه علم جغرافیا و تطورات آن در جهان اسلام, ص 96 و 97. 5. نفیس احمد, خدمات مسلمانان به جغرافیا, ص 31 و 32. 6. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی, ص 103 و 104. 7. مسعودی, التنبیه و الاشراف, ص 70 ـ 71. 8. یاقوت حموی, معجم البلدان, ج 1, ص 177 و 179 و 201 و 254 و 341 و 399 و 453 و 554 و ;571 ج 2, ص 331 و 354 و 445 و 589 و 592 و 732 و 734 و ;750 ج 3, ص 33 و ;526 ج 4, ص 240 و 788 و 962. 9. نفیس احمد, خدمات مسلمانان به جغرافیا, ص 32 و 33. 10. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 146. 11. محمد بن محمد شریف ادریسی, نزهه المشتاق فی اختراق الافاق, ج 1 ,ص 66. 12. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 146. 13. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی, ص 106. 14. ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسی, احسن التقاسیم, ص 152 و 153. 15. ابن خرداذبه, المسالک و الممالک, ص 163 به بعد. 16. عبدالحسین زرین کوب, کارنامه اسلام, ص 80. 17. مسعودی, التنبیه و الاشراف, ص 171 و 172. 18. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 150. 19. Antalya. 20. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 150. 21. احمد بن عمر ابن رسته الاعلاق النفیسه, ص 139 و 142 و 152. 22. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 150. 23. از منجمان و ستاره شناسان برجسته اندلس. 24. شیخ احمد بن محمد مقری تلمانی, نفح الطیب, ج 1, ص ;331 ج 3, ص 23. 25. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی, ص 108. 26. نورالدین آل علی, اسلام در غرب, ص 143. 27. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 152. 28. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی, ص 108 و 109. 29. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 152. 30. مسعودی, مروج الذهب, ج 1, ص 116. 31. به معنای مخاطره جویان. 32. محمد بن محمد شریف ادریسی, نزهه المشتاق فی اختراق الافاق, ج 2, ص 548. 33. St. Brandan. 34. Beazley. 35. Madeira. 36. Cm ries. 37. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 135. 38. ابوحنیفه دینوری, اخبار الطوال, ص 149. 39. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 154 و 155. 4. Lewicki. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 155. 42. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 159 و 160. 43. احتمالا چای بوده است. 44. زکی محمدحسن, جهانگردان مسلمان در قرون وسطا, ص 32 و 33. 45. Periplus. 46. Yule. 47. Pelliot. 48. Ferrand. 49. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 160. 50. زکی محمدحسن, جهانگردان مسلمان در قرون وسطا, ص 28 و 29. 51. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 161. 52. زکی محمدحسن, جهانگردان مسلمان در قرون وسطا, ص 33. 53. نفیس احمد, خدمات مسلمانان به جغرافیا, ص 27. 54. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 161. 55. احمد بن عمر ابن رسته, الاعلاق النفیسه, ص 153. 56. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 155. 57. مطوعه به سربازان داوطلب که در مرزها به جهاد با کفار مشغول بودند, می گفتند (فرهنگ فارسی مصاحب, ذیل مطوعه). 58. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 155 و 156. 59. و.و بارتولد, گزیده مقالات تحقیقی, ص 214. 60. و.و بارتولد, گزیده مقالات تحقیقی, ص 215. 61. ابن خرداذبه, همان, ص 25. 62. Turfan. 63. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 156. 64. مینورسکی, حدود العالم (تعلیقات مینورسکی), ص 61. 65. Tomashek. 66. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 157. 67. Vasiliev. 68. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 157. 69. ابن خرداذبه, المسالک و الممالک, ص 139 و 145. 70. زکی محمدحسن, جهانگردان مسلمان در قرون وسطا, ص 25. 71. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 158. 72. Zhungaria. دریاچه ایسی گول می باشد. 73. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ الادب الجغرافی العربی, ص 159. 74. زکی محمدحسن, جهانگردان مسلمان در قرون وسطا, ص 27. 75. Ziehy. 76. ایگناتی کراچکوفسکی, تاریخ نوشته های جغرافیایی در جهان اسلامی, ص 113.