حکومت اسلامى

0
56

کتاب حکومت اسلامى نخستین گام در راه آموزش اندیشه سیاسى اسلام به طلاب در چارچوب برنامه آموزشى حوزه علمیه است. نویسنده کوشیده است با بررسى منابع مختلف، اندیشه سیاسى شیعى را متناسب با مقتضیات زمان به صورت ساده و روان ارائه کند.
از آن جا که این کتاب، متن درسى حوزه در نظر گرفته شده، على رغم تلاش ارزنده نویسنده، لازم است نکاتى در تکمیل آ ن مطرح کنیم. بررسى این کتاب در سه قسم ارائه مى شود: 1. معرفى کتاب؛ 2. نقد کتاب؛ 3. طرح پیشنهادى.

 

معرفى کتاب
کتاب حکومت اسلامى در 32 درس سامان یافته است که عبارتند از:
درس اول، دین و سیاست: در این درس نویسنده سیاست را به تدبیر و تصمیم گیرى در باب مسائل و رویدادهاى کلان یک جامعه تعریف کرده است که این تدبیر، رفع معضلات، انتظام بخشیدن به امور و برنامه ریزى و اجرا را در بر مى گیرد.
درس دوم در مورد رابطه اسلام و حکومت: معتقد است جامعه منهاى حکومت و ریاست ناقص و محکوم به زوال است و اسلام حکومت را به عنوان ضرورت اجتماع پذیرفته و مردم را به اصل تشکیل حکومت دعوت نکرده است که با تتبع و اعمال نظر در آموزه هاى آن، این ادعا تإیید مى شود.
درس سوم، حکومت و دولت را تعریف مى کند و حکومت دینى را به مرجعیت دین در حیات اجتماعى و سیاسى مى داند که در آن، دغدغه انطباق شوون مختلف سیاسى جامعه با آموزه هاى دین وجود دارد. این تعریف عامى است که اختصاص به دین ویژه اى ندارد.
در درس چهارم ابعاد مختلف سیاسى هر حکومت بر شمرده شده که عبارت است از تعیین رژیم سیاسى حاکم بر جامعه، تبیین وظایف و اختیارات هیإت حاکم، توجه به چارچوب باید و نبایدهاى مختلف حکومت که بر جامعه اجرا مى شود، خدماتى که حکومت ارائه مى دهد و مشروع بودن حکومت. به نظر نویسنده، دین مى تواند در هر یک از این پنج محور اظهار نظر کند و با مراجعه به محتواى دین روشن مى شود که اسلام در هر عرصه از مباحث حکومت به چه میزان دخالت کرده است.
درس پنجم: مخالفان حکومت دینى سه دسته اند: 1 – مسلمانانى که عقیده دارند اسلام به تشکیل دولت دعوت نکرده است؛ 2 – کسانى که نتایج منفى حکومت دینى را دستاویز انکار آن قرار مى دهند؛ 3 – کسانى که مرجعیت دین در امور اجتماعى و سیاسى را نمى پذیرند. پاسخ این است که پیامبر حکومت دینى تشکیل داده و حکومتهاى دینى در طول تاریخ همواره منفى نبوده است و سوء استفاده منحصر به دین و حکومت دینى نیست، بلکه از امور مقدس دیگر نیز سوء استفاده مى شود.
درس ششم: سکولاریسم، انکار مرجعیت دینى در بسیارى از شوون است، لیکن به معناى جدایى دین از سیاست یا دین ستیزى و الحاد نیز نیست، بلکه به معناى محدود ساختن قلمرو دین است.
در درس هفتم: دلیل سکولارها بر نفى حکومت دینى مبنى بر ناتوانى فقه در تطبیق با شرایط متغیر اجتماعى بررسى شده است، زیرا دین ثابت است وروابط اجتماعى متغیر و ثابت بر متغیر قابل تطبیق نیست. پاسخ نویسنده آن است که دین گر چه ثابت است؛ اما ابزار انعطاف با شرایط متغیر در آن پیش بینى شده است و تغییرات شکلى و قالبى روابط اجتماعى مشکلى براى تطبیق دین ایجاد نمى کند.
درس هشتم: دلیل دیگر بر نفى حکومت دینى از دیدگاه سکولارها این است که فقه در جوامع معاصر قادر به گره گشایى نیست، زیرا جوامع معاصر داراى پیچیدگى هاى خاصى اند که فقه نمى تواند آنها را باز کند، از این رو باید براى حل معضلات در جوامع معاصر از مدیریت عقل بهره برد. پاسخ آن است که در این استدلال میان مدیریت علمى و مدیریت فقهى مغالطه شده است، زیرا حکومت دینى و مدیریت فقهى از گذشته تا حال از عنصر عقلانیت سود جسته و حل مشکلات اجتماعى معاصر نیز، علاوه بر استفاده از دستاوردهاى علمى، باید با ملاحظه چارچوب فقهى و ارزش هاى دینى صورت پذیرد.
درس نهم و دهم، حکومت پیامبر را بررسى مى کند و آن را با توجه به شرایط خاص اجتماعى و فرهنگى و اقلیمى جامعه آن روز، کامل مى داند؛ به نظر نویسنده حکومت پیامبر از پیوند ذاتى میان اسلام و سیاست سرچشمه گرفته است.
در درس یازدهم و دوازدهم؛ ولایت سیاسى پس از پیامبر و عقیده شیعه و سنى درباره آن بیان شده است.
درس سیزدهم و چهاردهم؛ نقش بیعت و شورا در ولایت سیاسى را بیان مى کند. نویسنده نقش بیعت را در تعیین امام انکار مى کند و امامت را به نص مى داند.
از درس پانزدهم تا بیست و هشتم درباره ولایت فقیه است و امورى از قبیل معناى ولایت فقیه که سر پرستى و تصدى امور اجتماعى مومنان است، ولایت انتصابى در برابر وکالت و نظارت فقیه، تاریخچه ولایت فقیه، کلامى و فقهى بودن مسإله ولایت فقیه، ادله اثبات ولایت فقیه از باب حسبه از دیدگاه روایات و از دیدگاه عقل و فلسفه ولایت فقیه، بررسى شده است.
درس بیست و پنجم، شرایط رهبرى از فقاهت، عدالت، عقل، تدبیر، توانایى، امانت و اعلمیت را بیان مى کند و در درس بیست و ششم قلمرو پیروى از رهبر را چنین بیان کرده است: مخالفت عملى با فرمان و حکم ولى فقیه جایز نیست و این اطاعت اختصاص به مقلدان او ندارد و شامل تمام افراد است.
درس بیست وهفتم و بیست و هشتم، حکم حکومتى و مصلحت را تبیین ساخته است و در درس بیست و نهم و سى ام اهداف و وظایف حکومت دینى توضیح داده شده است، مانند اقامه حق و حق مدارى، گسترش قسط و عدل، اقامه حدود الهى، تلاش براى گسترش فرهنگ عبودیت، امر به معروف و نهى از منکر و دفاع از دین.
درس سى ویکم و سى ودوم، به مقایسه حکومت دینى و دموکراسى پرداخته است. چون تکثر گرایى معرفت شناختى و حق انتخابگرى مطلق دو مبناى اصلى دموکراسى است و اسلام به حقانیت تعالیم خویش تإکید دارد، تکثر حقیقت و آمیختگى حق را با باطل نمى پذیرد و حق را از باطل قابل تشخیص مى داند.
پس سازگارى میان اسلام و دموکراسى نیست با این که دموکراسى مطلق و بدون چارچوب معنا ندارد و دموکراسى دچار آفات فراوانى است و از بزرگ ترین آفات آن، جهت گیرى آن در انتخاب مردم با نگاه هاى عظیم اقتصادى و یا اهرم تبلیغات و مهندسى اجتماعى است.

نقد کتاب
1. عنوان کتاب حکومت اسلامى است و هدف ازنگارش آن تبیین ابعاد مختلف اندیشه هاى سیاسى اعلام شده است. اما با عنایت به محتواى کتاب، عنوان ((فقه سیاسى شیعه)) یا ((اندیشه سیاسى شیعه)) مناسب تر است. از آنجا که محتواى کتاب درباره ((اندیشه سیاسى شیعه)) است و گستره اندیشه سیاسى فراتر از حکومت مى باشد، از این رو نمى توان با عنوان ((حکومت)) اندیشه سیاسى را ارائه کرد. همچنین بحث از اندیشه شیعه است و این کتاب آموزشى براى حوزه هاى علمیه شیعه است، از این رو به کار بردن لفظ شیعه مناسب بود.
2. درباره اسلام و تشکیل حکومت آمده است: با مراجعه به قرآن و احادیث این نکته آشکار مى شود که اسلام به عنوان یک فرمان و دعوت دینى مسلمانان را به تشکیل حکومت و تإسیس دولت فرا نخوانده است. (ص 22) اما با امعان نظر در آیات و روایات به دست مىآید که در موارد بسیارى مردم را به تشکیل حکومت فرا خوانده اند؛ از جمله آیات و روایات موارد زیر است:
1 – ((و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل إفاین مات إو قتل انقلبتم على إعقابکم و من ینقلب على عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزى الله الشاکرین (آل عمران، آیه 144)، محمد پیامبرى از طرف خداست که پیش از او پیامبرانى بوده اند؛ اگر او بمیرد و یا کشته شود آیا شما به عقب بر مى گردید؟ هر کس به عقب برگردد به خدا زیانى نمى رساند و خداوند سپاس گذاران را پاداش مى دهد)). این آیه در جنگ احد در پى فرار مسلمانان از میدان جنگ پس از شکست آنان نازل شد. در آن زمان که با شایعه کشته شدن پیامبر (ص) اکثریت مسلمانان فرار کردند و گفتند ما براى چه جنگ کنیم و پس از کشته شدن پیامبر علتى براى ادامه جنگ نیست و کار تمام شده است!! خداوند آنها را سرزنش و ملامت مى کند و به آنها مى گوید که ادامه جنگ با زنده بودن پیامبر ارتباطى ندارد و دین و حکومتى را که اسلام آورده، پس از مرگ پیامبر نیز بر پا کنند و تداوم بخشند. در این آیه خداوند به روشنى استمرار دین اسلام را پس از رحلت پیامبر از مسلمانان مى خواهد که بخش مهم و بزرگ اسلام، حکومت است، همان حکومتى که پیامبر در زمان حیات خود تشکیل داد.
علامه طباطبایى در ذیل این آیه مى نویسد: برگشت به عقب در این آیه، برگشت از دین است نه فرار از جنگ، زیرا میان مردن پیامبر و فرار از جنگ تلازم نیست و تلازم میان مردن پیامبر و برگشت از دین است و مقصود این است خداوند سرزنش و توبیخ مى کند مسلمانان را و مى فرماید محمد (ص) مانند دیگر پیامبران است و کار او رسانیدن پیام خداست از خود چیزى نمى گوید و هر چه مى گوید از طرف خداست و خدا همیشه هست پس دین او نیز همیشه باید باشد و با مردن پیامبر دین خدا از میان نمى رود. (المیزان، ج 4، ص 37).
سرزنش وتوبیخ در برگشت از دین خدا دعوتى است به استمرار دین و ادامه راه پیامبر پس از رحلت او، دینى را که خداوند دعوت به استمرار آن مى کند حکومت اسلام و اداره جامعه و تدبیر امور نظامى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى مسلمانان بوده است که باید پس از رسول خدا نیز ادامه یابد.
علامه طباطبایى در این راستا چنین مى گوید: پس از رسول خدا سازمان ولایت باید زنده بماند و جامعه اسلامى باید حکومتى بر پا کند و سازمان هاى ادارى تعلیم و تربیت و تبلیغ و سازمان مالى و دفاعى و اقتصادى و غیر اینها جریان خود را ادامه دهند. آیه شریفه بر مسلمانان ولایت مى دهد که شوون اجتماعى اسلام را چنانچه در زمان رسول اکرم (ص) زنده بود به همان نحو زنده نگه دارند، یعنى مقام ولایت و احکام و قوانین ثابت دین را که شریعت اسلام نامیده مى شود اجرا کنند و متخلفان را طبق دستورهاى دینى مجازات نمایند و براى اداره شوون اجتماعى جامعه اسلامى، به همان نحو که مصلحت اسلام و مسلمانان است، احکام و دستورهایى که بر حسب تغییر مصالح قابل تغییر است صادر کنند. (مرجعیت و روحانیت، ص 73).
کدام دعوت آشکارتر از دعوتى است که در این آیه براى تشکیل حکومت اسلامى پس از رحلت پیامبر (ص) آمده است. تإکیدى که در این آیه براى تشکیل حکومت آمده، از تإکید امر به حکومت بالاتر است، زیرا این آیه با سرزنش و تهدید، اجازه نمى دهد مسلمانان اندیشه اى جز ادامه راه اسلام و تشکیل حکومت آن را داشته باشند.
2 – ((لقد إرسلنا رسلنا بالبینات و إنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط وإنزلنا الحدید فیه بإس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوى عزیز (حدید، آیه 25)؛ به تحقیق فرستادیم پیامبرانمان را با نشانه هاى روشن و فرو فرستادیم با آنها کتاب و میزان را تا مردم به قسط و عدل قیام کنند و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى کند بىآن که او را ببینند و خداوند قوى و شکست ناپذیر است)).
در این آیه هدف از رسالت پیامبران برپایى قسط و عدل معرفى شده است و براى رسیدن به این هدف، خداوند کتاب و میزان را همراه پیامبران فرستاده است و براى تحقق این نظام، آهن را به کار گرفته است. روشن است که تحقق هدف رسالت پیامبران یعنى برپایى عدالت، مستلزم تشکیل حکومت است. بنابراین مسإله اساسى هر دینى، حکومت و اداره جامعه بر پایه عدل و قسط است که اولى ابزارى براى اقامه دومى است.
از جمله قراین در این آیه که سیاسى بودن اسلام را مى رساند، اشاره به آهن و نیروى شدید آن است که وسیله اى براى دفاع در برابر دشمن و ابزارى براى اقامه عدل مى باشد. بدیهى است که به کارگیرى آهن در جنگ تنها در سایه حکومت امکان پذیر مى شود.
علامه طباطبایى در ذیل این آیه مى گویند: ((بإس)) شدت در تإثیرات و بیشتر در شدت در دفاع و قتال به کار مى رود و جنگ ها و قتال ها همیشه به آهن نیازمند بوده و هستند و بشر از آغاز خلقت اسلحه خود را از آهن مى ساخته و مقصود از یارى خدا جهاد در راه اوست و دفاع از جامعه اسلامى و گسترش کلمه حق است. (المیزان، ج 27، ص 172).
((هوالذى إرسل رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الدین کله و لو کره المشرکون (توبه، آیه 33)))؛ خداوند پیامبر را فرستاد با هدایت تا با دلیل هاى روشن و دین راستین جامع و کاملى که در تمام ابعاد و زوایاى حیات و زندگانى بشر در تمام ارتباطها از سیاست، اقتصاد و تمام روابط فردى و اجتماعى فراگیر است او را هدایت کند. خداوند اراده کرده است این دین را بر تمام ادیان غالب و پیروز گرداند و روشن است این غلبه و پیروزى با اجراى معجزه و کار غیر طبیعى نیست، بلکه با وسایل مادى و بشرى است که از امدادهاى غیبى او نیز کمک مى گیرد. براى رسیدن به این هدف، تلاش، جهاد و تحمل سختى ها لازم است و مسلمانان با همین ابزار از صدر اسلام تا چند دهه پس از آن توانستند اسلام را در سرزمین هاى بسیارى توسعه دهند و تا زمانى که با جهاد و دعوت به اسلام و اخلاق نیک و کرامت انسانى انس داشتند، از این برترى و پیروزى بهره مند بودندو توانستند حکومت اسلام را در بیشترین سرزمین هاى آن زمان گسترش دهند. به درستى که حکومت عدل اسلامى از ابزارهاى تحقق هدفى است که در این آیه آمده است.
علامه طباطبایى در ذیل این آیه و آیه پیش از آن مى گوید: در این دو آیه خداوند مومنان را بر قتال با کافران تحریص کرده است و این آیه بر وجوب قتال دلالت دارد، زیرا دلالت مى کند بر این که خداوند گسترش دین اسلام را در جهان بشرى اراده کرده است، پس مومنان باید در تحقق این اراده سعى و تلاش کنند، زیرا کافران اراده کرده اند که نور خدا را خاموش کنند، پس باید با آنها جنگید تا از میان برداشته شوند یا جزیه دهند و تحت سلطه اسلام باشند و خداوند مى خواهد که نورش را تمام کند و این دین را بر ادیان دیگر پیروز کند. (المیزان، ج 9، ص 247)
از آن جا که جنگ با کافران تنها در سایه حکومت اسلام امکان پذیر است و از سوى دیگر، جنگ با کافران واجب است، پس تشکیل حکومت به دلالت این آیه واجب مى باشد.
4 – ((وعدالله الذین آمنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذین من قبلهم ولیمکنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم إمنا ((یعبدوننى لا یشرکون بى شیئا)) و من کفر بعد ذلک فإولئک هم الفاسقون (نور، آیه 55)))؛ وعده داده است خدا کسانى را از شما که ایمان آورده اند و کار نیک و شایسته انجام داده اند تا خلافت در زمین را به آنان ببخشد و آنان را حکمران روى زمین کند، همان گونه که پیشینیان آنان را حکومت روى زمین بخشید و دین و آیینى را که براى آنان پسندیده پا بر جا و ریشه دار خواهد ساخت و ترسشان را به آرامش و امنیت مبدل مى سازد تا تنها مرا پرستش کنند و چیزى را شریک من قرار ندهند و کسانى که پس از آن کافر شوند فاسقان هستند)). همانند امت هاى گذشته که با جنگ و صلح و پیروزى و شکست دست و پنجه نرم کردند و خداوند به آنان نصرت و پیروزى داد تا بتوانند جامعه خود را به صلاح و اصلاح برسانند.
و قال الذین کفروا لرسلهم لنخرجنکم من إرضنا إو لتعودن فى ملتنا فإوحى الیهم ربهم لنهلکن الظالمین (ابراهیم، آیه 13)؛ زمانى که ستمگران به پیامبران خود گفتند شما را از سرزمین خودمان بیرون مى کنیم یا به ملت و آیین ما برگردید، خداوند به پیامبران وحى فرستاد که ستمگران را نابود خواهم کرد.
از این آیه در مى یابیم که رسیدن به حکومت در زمین در سایه ایمان و کار شایسته میسر است و امنیت و آسایش و رفع ترس از روى زمین با حکومت عادلانه به دست مىآید.
علامه طباطبایى در ذیل این آیه مى گوید: وعده اى زیباست که خداوند به مومنان و صالحان داده است تا اجتماع شایسته اى به آنان بخشد و خلافت روى زمین را به آنان ارزانى کند و ترس آنان را به آرامش مبدل سازد تا از نیرنگ منافقان و کافران در امان باشند. (المیزان، ج 18، ص 151). ایشان پس از بیان اختلاف مفسران در مقصود از این آیه، مى گوید مقصود در این آیه مومنانى هستند که عمل صالح دارند؛ خداوند براى آنان تجمع صالح و شایسته اى قرار مى دهد که از کفر و نفاق رهایى یابند و تنها دین حق در آن حکمرانى دارد و مردم در آن اجتماع بدون ترس و با آرامش زندگى مى کنند و دشمن داخلى و خارجى آنها را تهدید نمى کند و از نیرنگ و ستم ستمگران در امان هستند.
5 – ((انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکوه و هم راکعون و من یتول الله و رسوله والذین آمنوا فان حزب الله هم الغالبون (مائده، آیه 55 و 56)؛ همانا سرپرست شما خدا و پیامبرش و کسانى هستند که ایمان آورده اند و نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات پرداخت مى کنند و هر کس خدا و پیامبرش و مومنان را سرپرست خود قرار دهد، پس همانا حزب خدا پیروزمندند)).
ظاهر این دو آیه این است که خداوند سرپرستى و حکومت را از آن خود و پیامبرش مى داند، سپس آن را به مومنان واگذار کرده است.
پس از پیامبر حکومت از آن مومنانى است که نماز را بر پاى دارند و زکات مى پردازند و مومنان وظیفه دارند این ولایت را بپذیرند؛ اگر این ولایت راپذیرفتند، بر دشمنان پیروز مى شوند.
ولایت خدا بر خلق دو نوع است: ولایت تکوینى به معناى آفرینش خلق، زنده کردن، میرانیدن، رویانیدن، خشکانیدن و هر تصرف و تغییرى که در جهان هستى اتفاق مى افتد؛ ولایت تشریعى به معناى فرستادن پیامبران و کتاب هاى آسمانى و قانون گذارى است. ولایت پیامبر در این آیه ولایت تشریعى به معناى تدبیر امور، اجراى قانون الهى، تربیت امت و حکمرانى و قضاوت درمیان آنان است: ((انا إنزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما إرئک الله)) – (نسإ، آیه 105)، و همین ولایت را خداوند پس از پیامبر به مومنان واگذار کرده است.
در شإن نزول آیه روایات زیادى از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است که مقصود از ((والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه…)) حضرت على (ع) است که در حال رکوع انگشتر خود را به فقیر داد. (المیزان، ج 6، ص 15).
لیکن این تعیین مصداق، منافاتى با استدلال به این آیه براى مطلوب بودن حکومت اسلامى ندارد، زیرا اگر گفتیم این آیه فقط اختصاص به حضرت على (ع) دارد، در این صورت، پس از پیامبر حکومت را به آن حضرت واگذار کرده و تشکیل آن را فقط از او خواسته است، اما اگر گفتیم ظاهر آیه عام است و شامل تمام مومنانى مى شود که نماز را بر پا مى دارند و زکات را مى پردازند و على بن ابى طالب فرد عالى و والاى آنان است، در این صورت، خداوند تشکیل حکومت را از همه مومنان خواسته است.
از ظاهر آیه استفاده مى شود که خدا از مومنان خواسته که سرپرستى خدا و پیامبر و مومنانى را که خدا به آنان ولایت داده بپذیرند و خداوند در سایه پذیرش ولایت، پیروزى و شادکامى را به حزب الله عنایت مى کند.
این آیات نمونه اى از آیات متعدد در قرآن است که با تعبیرهاى گوناگون، مردم را به تشکیل حکومت و اداره جامعه اسلامى فرا خوانده است و تمام آیاتى که واژه هاى ولایت، امامت، خلافت و مانند آن در آنها آمده با تشکیل حکومت ارتباط دارد. با مراجعه و تإمل در آیات قرآن، چگونه مى توان ادعا کرد که خداهیچ گونه دعوتى به تشکیل حکومت نکرده است؟!
علاوه بر آیات، از امعان نظر در روایات هم به دست مىآید که مهم ترین خواسته خدا و پیامبر و امامان، تشکیل حکومت است و این موضوع با تعبیرات گوناگون، مانند نیاز به امام، حاکم، حجت، رهبر، نصب امام، نصب حاکم و نصب والى مطرح شده است؛ براى مثال در اصول کافى، کتاب حجت، ابواب زیر آمده است: ((زمین بى حجت نمى ماند))، ((اتمام حجت خدا به وجود امام))، ((اگر روى زمین دو نفر باشند یکى از آنها امام خواهد بود))، ((لزوم شناسایى امام و مراجعه به او)) ((لزوم پیروى از امام))، ((امامان رهبرانند))، ((امامان سرپرست امر خداو خزانه دار علم اویند))، ((امامان خلفاى خدا در زمین هستند))، ((عدم پذیرش دین از کسى که امام را نپذیرد))، ((هر کس امام را نشناسد و بمیرد به مرگ جاهلیت مرده است))، ((لزوم شناسایى امام پس از رحلت امام)) و دیگر ابوابى که در این کتاب و کتاب هاى حدیثى دیگر ذکر شده که از مومنان مى خواهد امام، رهبر و حاکم اسلامى را شناسایى کرده و از او اطاعت کنند و نیز بر امامان و کسانى که لیاقت رهبرى امت را دارند لازم و واجب کرده است که اداره امور را به دست گیرند و راهنماى امت در امور دین و دنیا باشند.
همچنین در روایات به واژه هاى ((ولایت)) و ((رهبرى فقیه)) بر خورد مى کنیم که امامان معصوم در عصر حضور و در عصر غیبت، ولایت و تدبیر امور امت را به فقیهان و عالمان واگذار کرده اندو از مراجعه به حاکمان جائر بر حذر داشته اند.
شگفت این است که چگونه مى توان براى اثبات ولایت و حکومت فقیه به روایات استدلال کرد – همان طور که در کتاب حکومت اسلامى آمده – اما ادعا کرد که در روایات هیچ گونه دعوتى براى تشکیل حکومت نشده است؟!
3. اسلام دین کاملى است که با بیان احکام جزئى ترین امور سعادت دنیا و آخرت انسان را تضمین کرده است. با نگاهى به متون دینى و تاریخى اسلام، روشن مى شود که اسلام حتى براى رفتارهاى بسیار خرد هم قاعده و قانونى ارائه کرده است، حال چگونه این دین، موضوع حکومت اسلامى را که مهم ترین مسائل و با ارزش ترین آنهاست مسکوت گذارد و از آن سخنى به میان نیاورده است؟! اگر کسى بگوید که مسإله حکومت بدیهى است، از این رو نیازى به بیان و یادآورى آن نیست، پاسخ مى دهیم بسیارى از احکام و موضوعاتى را که دین به آنها توجه کامل کرده و ارزشمند داشته و آنها را بیان کرده است از امورى هستند که عقل بشر نیز آنها را درک کرده است و از بدیهیات هستند و اوامر ارشادى در شرع بسیار است؛ پس عقلى بودن یا بدیهى بودن موضوعى سبب بى توجهى شرع به آن نمى شود.
علامه طباطبایى در پاسخ این پرسش مى گوید: رسول اکرم در حال حیات خود شخصا به سرپرستى جامعه اسلامى پرداخته و در همه شوون مختلف زندگى مسلمین والى ها، قضات، مبلغان و معلمان، مإموران براى جمع آورى اموال بیت المال، امرا براى جنگ ها، حتى گاهى که براى چند روزى به همراه لشگر اسلام به عزم جهاد از شهر مدینه بیرون مى رفت براى ولایت و سرپرستى مردم جانشینى به جاى خود مى نشانید؛ با بررسى این رویه چگونه مى شود باور کرد که از بیان مسإله ولایت و این که دین اسلام که به نص قرآن شریف و اعتقاد خود آن حصرت جهانى و همیشگى است و هزار جهات عمومى و اجتماعى دارد که نیازمند سرپرستى است سرباز زند؟! (مرجعیت و روحانیت، ص 94).
4. در درس ششم درباره سکولاریزم و انکار حکومت دینى آمده است: سکولاریزم توصیه اى در باب پذیرش یا انکار این رابطه (رابطه انسان با خدا) ندارد، در امر دین داراى معتقد به تساهل و مدار است، پیام این مدارا الحاد و بى دینى نیست و سکولار بودن مى تواند با اعتقاد و ایمان به خداوند و معاد جمع شود (ص 51).
همچنین مى گوید: تعریف آن (سکولاریزم) به الحاد و بى دینى نیز تعریف صحیحى نیست، زیرا ممکن است کسى مومن به خداوند باشد اما با پذیرش عقلانیت سکولار، عملا مدافع سکولاریزم باشد. (ص 52).
به نظر مى رسد در این درس که مقدمه اى براى بیان ادله سکولاریزم بر انکار حکومت دینى است نیازى به توجیه سکولاریزم نمى باشد و لازم نیست اثبات شود که سکولاریزم الحاد و بى دینى نیست، بلکه آنچه لازم است ارائه تعریفى مستند از آن و دیدگاه آن مبنى بر جدایى دین از سیاست و بى نیازى انسان از دین در اداره امور دنیایى است.
شگفت است که نویسنده در این بخش از کتاب کوشیده وانمود کند سکولاریزم الحاد و بى دینى نیست، در حالى که انکار حکومت دینى و انکار مرجعیت دین در امور دنیوى و نفى سیاست دینى خود الحاد و بى دینى است هر چند همراه با اعتقاد به خدا باشد.
در این جا از همین بخش نمونه هایى را مىآوریم که مبین عناد سکولاریزم با دین و مرجعیت آن و ناسازگارى آن با وحى و تعالیم دینى است.
1 – با توجه به آنچه گذشت، جوهره سکولاریزم پذیرش عقلانیت سکولار است. این عقلانیت بر خود اتکایى و استقلال عقل و دانش بشرى از وحى و تعالیم دین تإکید دارد. (ص 51).
استقلال عقل و دانش بشرى از وحى و تعالیم دین به معناى بى نیازى از وحى و پیامبران و شرایع آسمانى است. آیا این بى دینى نیست؟ کسى که خود را از تعلیمات دینى بى نیاز مى داند مى توان او را مومن و معتقد به خدا و پیامبر دانست؟!
2 – سکولاریزم نه تنها از جدایى دین از سیاست دفاع مى کند بلکه از جدایى علم وهنر از دین نیز دفاع مى کند؛ اساسا” سکولاریزم خواهان سکولار شدن و غیر دینى شدن همه امورى است که منهاى دین توان ماندگارى و برپایى دارند؛ پس سکولاریزم مدافع هنر سکولار، علم سکولار، فلسفه سکولار و حقوق و اخلاق سکولار و حکومت سکولار است. (ص 49).
آیا این عقیده نفى دین در تمام عرصه هاى زندگى نیست؟! با نفى دین در تمام عرصه هاى زندگى، آیا مى توان ایمان و دین دارى را حفظ کرد و آیا مى توان به کسى که این عقیده را دارا باشد مومن و متدین گفت؟!
3 – از نظر عقلانیت سکولار عقل و دانش بشرى مستغنى و مستقل از هر مبدإ معرفتى دیگر است و باید خود اتکایى و استقلال و استغناى خرد و دانش بشرى محفوظ بماند. عقل آدمى مستقل از دین و هر مرجع معرفتى دیگر قادر به کشف غایات و معضلات حیات انسانى است؛ بدین ترتیب سکولاریزم به مدد عقلانیت سکولار و این نگاه خاص به خرد و دانش بشرى گام به گام مرجعیت دین را در امور مختلف نظرى و علمى به عقب زد. (ص 50).
با وجود این نگرش سکولاریزم به دین، باز هم نویسنده مى گوید: آیا این نگرش خاص سکولاریزم به دین و خرد و دانش را مى توان الحادى و ضد دینى نامید؟! (ص 50)
5. در درس هفتم دلیل اول سکولارها در نفى دخالت دین در سیاست با عنوان عدم امکان تطبیق و پیاده کردن فقه و شریعت در سطح جامعه و پاسخ آن با اشاره به احکام ثابت و متغیر دین آمده است.
براى پاسخ به این دلیل، مناسب است ابتدا جامعیت دین و کامل بودن آن با استفاده از آیات و روایات بیان شود و اثبات گردد که اسلام اختصاص به زمان پیامبر نداشته و عام است و براى همه اعصار آمده است و نیز اشاره شود به کارایى فقه و وجوه متعددى که مى تواند فقه را در تمام ابعاد زندگانى در تمام اعصار گسترش دهد. براى جامعیت و کامل بودن اسلام مى توان آیات زیر را شاهد آورد:
و نزلنا علیک الکتاب تبیانا” لکل شىء و هدى و رحمه و بشرى للمسلمین (نحل، آیه89)؛ و فرستادیم برتو کتاب را براى روشن ساختن هر چیزى و هدایت و رحمت و مژده براى مسلمانان.
ما کان حدیثا یفترى ولکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل کل شىء و هدى و رحمه لقوم یومنون (یوسف، آیه111)؛ قرآن سخن دروغین نیست ولیکن گواهى دادن است بر کتاب هایى که پیش روى آن است و تفصیل دادن هر چیزى است و هدایت و رحمت است براى مومنان.
وما إرسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا (سبا، آیه 28)؛ و نفرستادیم تو را مگر بشارت دهنده و تهدید کننده براى تمامى مردم.
از روایات مى توان به موارد زیر اشاره کرد:
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
ان الرائد لا یکذب إهله والله الذى لااله الاهو انى رسول الله الیکم خاصه والى الناس عامه (ابن اثیر، الکامل، ج2، ص 61)؛ راهنماى راه با همراهان خود دروغ نمى گوید. سوگند به خدایى که جز او خدایى نیست همانا من پیامبر خدا هستم براى شما و براى همه مردم.
حضرت على (ع) هم فرمود:
ام إنزل الله دینا” ناقصا” فاستعان بهم على اتمامه إم کانوا شرکا”له فلهم ان یقولوا و علیه إن یرضى إم إنزل الله دینا” تاما” فعقر الرسول عن تبلیغه و ادائه و الله سبحانه یقول ما فرطنا فى الکتاب من شى و قال و فیه تبیان کل شى (بروجردى، جامع احادیث الشیعه، مقدمه، ص67)؛ و یا خداوند دین ناقصى را فرستاده و از آنها خواسته است که آن را تمام کنند و یا با خدا شریکند که حق سخن گفتن دارند و او باید سخن آنان را بپذیرد و یا خدا دین تمامى را فرستاده و پیامبر در تبلیغ و اداى آن کوتاهى کرده است، و خداوند در قرآن فرموده است ما در بیان کتاب کوتاهى نکرده ایم و فرمود در قرآن هر چیزى روشن شده است.
امام محمد باقر (ع) مى فرماید:
ان الله لم یدع شیئا تحتاج الیه الامه الى یوم القیامه الا إنزله فى کتابه و بینه لرسوله و جعل لکل شىء حدا و جعل علیه دلیلا” یدل علیه (بروجردى، جامع احادیث الشیعه، کتاب القرآن، حدیث 174)؛ همانا خداوند چیزى را که امت به آن نیاز دارند تا روز قیامت رها نکرده و آن را در کتابش فرستاده و براى پیامبرش روشن ساخته و براى هر چیزى مرزى قرار داده و بر آن دلیلى قرار داده که بر آن دلالت کند.
امام صادق (ع) نیز مى فرماید:
ان الله لم ینزله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس فهو فى کل زمان جدید و عندکل قوم غض الى یوم القیامه (کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 58، حدیث 19)؛ همانا خداوند قرآن را براى یک زمان و نه براى زمان دیگر و براى یک گروه از مردم و نه براى گروهى دیگر نفرستاده است، قرآن در هر زمان و نزد هر گروه تازه و جدید است تا روز قیامت.
و براى کارآیى فقه و امکان گسترش آن در تمام ابعاد زندگى و در تمام عصر و نسل ها مى توان به نمونه هاى زیر اشاره کرد:
1- زیر بناى احکام شرع، مصالح و مفاسد است که با تغییر مصلحت و مفسده حکم شرع نیز تغییر پیدا مى کند؛
2- زیر بناى احکام شرع، فطرت بشر است که تغییرناپذیر است، بنا بر این احکامى که مبتنى بر فطرت است همیشه هست و اختصاص به زمانى ندارد؛
3- ارتباط میان حکم و موضوع که هر گاه موضوع تغییر کند حکم نیز تغییر مى کند؛
4-احکام شرع از قبیل قضایاى حقیقیه جعل شده است که موضوع حکم در هر زمان و مکانى یافت شوند حکم نیز بر آن بار مى شود؛
5- منطقه الفراغ تشریع: حاکم و والى شرع منطقه اى را در اختیار دارد که مى تواند در آن منطقه با اعمال ولایت خود احکامى را که بر طبق مصلحت است صادر کند و تشخیص مصلحت بر عهده متخصصان و خبرگان است؛
6-نقش زمان و مکان در احکام شرع؛
7- گسترش در هدف اجتهاد؛
8- اجتهاد پویاى شیعه؛
9- استنباط مناط و علت حکم که با دریافت آن مى توان دامنه حکم شرع را به بسیارى از عصرها و زمان هاگسترش داد؛
10- مناسبت حکم و موضوع که با دریافت آن مى توان فقه را به بسیارى از ابعاد زندگانى سوق داد.
با این اصول ده گانه و مانند آن فقیه مى تواند حکم شرع را در هر پدیده اى و در هر عصرى به دست آورد و فقه را در تمام زمان ها پیاده کند و ادعاى کسانى را که مى گویند فقه توانایى حل معضلات جوامع را ندارد باطل مى سازد.
به علاوه، کسى دخالت عقل را در احکام شرع انکار نمى کند و فقهاى شیعه همواره عقل را یکى از پایه ها و دلیل هاى فقه قرار داده اند و گفته اند زیر بناى احکام شرع و ادله آن، کتاب، سنت، اجماع و عقل است. همچنین عقیده داریم حکمى را که عقل درک کند و بیاورد حکم فقهى است و نباید میان حکم عقل و فقه تقابل دید.
6. در چکیده درس سوم پس از تعریف حکومت دینى آمده است: ((تعریف حکومت دینى به پذیرش مرجعیت دینى در شوون مختلف سیاسى تعریفى عام است که به دین خاصى نظر ندارد)) – (ص 33). همچنین در ضمن این درس بیان شده است: ((تعریف ما از حکومت دینى به دین خاصى نظر ندارد، بلکه در هر جاى عالم که دولتى به آموزه هاى دینى گردن نهد و مرجعیت آن را بپذیرد و دغدغه انطباق با تعالیم آن را داشته باشد حکومت دینى تشکیل شده است، خواه آن دین از ادیان آسمانى باشد یا از ادیانى که به اعتقاد ما مسلمانان ریشه در وحى الهى ندارد و رنگ شرک و تحریف به خود گرفته است)) – (ص 32).
به نظر مىآید تعریف کردن حکومت دینى به معناى عامى که شامل شرک و بت پرستى شود با هدف تدوین این کتاب که آموزش سیاست شیعه است سازگارى ندارد در این کتاب باید حکومت دینى از دید گاه شیعه و روایات امامان معصوم بررسى گردد و تعریف شود. اگر بناى تعاریف و دیگر فرضیات این کتاب بر دیدگاه شیعه باشد، تمام مباحث و بخش هاى گوناگون آن بر یک اسلوب سیر خواهد کرد و فراگیرى آنها آسان خواهد شد.
بر اساس این مبنا پاسخ دادن به شبهات منکران حکومت دین نیز روشن تر است و سکولار و منکران دین اگر جهات منفى برخى از حکومت هایى که به نام مسیحیت، یهود و اسلام تشکیل شده اند را عرضه کنند مى توان این حکومت را از دایره حکومت دین بیرون دانست و کارهاى منفى آنها را از اهداف حکومت شیعى جدا ساخت.
قلمرو مرجعیت دین را از دیدگاه شیعه گسترش داد و به تمام ابعاد و زوایاى حیات انسان ها رسانید. اگر دیدگاه مسیحیان یا یهودیان را معیار حکومت دینى قرار دهیم نمى توانیم گستره مرجعیت دین از دیدگاه شیعه را بیان کنیم.
توانایى فقه در حل معضلات جامعه تنها در فقه شیعه یافت مى شود. پویایى در فقه، استمرار حیات آن و گسترش آن در تمام موضوعات و بحث ولایت فقیه همه در صورتى است که در تمام بحث ها و بخش هاى کتاب بر اساس مبناى واحدى از دیدگاه شیعه ارائه شده باشد.

طرح پیشنهادى
هدف در تدوین این کتاب آموزش اندیشه سیاسى شیعه یا فقه سیاسى شیعه است؛ از این رو لازم است عنوان کتاب از ((حکومت اسلامى)) به یکى از این دو عنوان تغییر یابد. بر این اساس در آغاز باید اندیشه و سیاست یا فقه و سیاست تعریف شود؛ سپس واژه ترکیبى اندیشه سیاسى یا فقه سیاسى تبیین گردد. ارائه این تعاریف باید در چارچوب اندیشه و فقه سیاسى شیعه باشد. همچنین مباحث تفاوت میان سیاست شرعى و سیاست غیر شرعى، تطور اندیشه سیاسى شیعه از آغاز تا امروز و مبانى سیاست آن، بررسى شود.
در بررسى حکومت باید از حکومت الله آغاز شود که حکومت ذاتى است نه عرضى، چون او مالک حقیقى و آفریننده و هستى دهنده و روزى رسان است، آن گاه حکومت پیامبر بررسى و ریشه یابى شود که نشإت گرفته از حکومت ذاتى و حقیقى خداست. پس از آن لازم است امامت از دیدگاه شیعه در تمام ابعاد و زوایاى آن تبیین گردد و نقش شورا و بیعت در انتخاب امام و دیگر مسائل مورد بررسى قرار گیرد. در این راستا حکومت در عصر غیبت و ولایت فقیه و نیز تمام مسائل مرتبط به آن به بحث گذاشته شود. همچنین مباحث، معناى حکومت از دیدگاه شیعه، کامل بودن دین اسلام و سیاسى بودن آن، دعوت قرآن و سنت به تشکیل حکومت پیامبر و امام و فقیه یا غیر فقیه در نبود فقیه، مبانى مشروعیت حکومت از دیدگاه اهل سنت و مقایسه آن با دیدگاه شیعه، توانایى دین و فقه براى اداره جوامع در هر عصر و رد شبهات منکران، موضوعات مربوط به ولایت فقیه و رابطه دین و دموکراسى، اهداف و وظایف حکومت از دیدگاه شیعه و نیز نقش شورا و انتخاب در حکومت فقیه، شورا از دیدگاه قرآن وسنت، امر به معروف و نهى از منکر و نظارت عمومى و دیگر مسائل سیاسى مورد مطالعه و بررسى قرار گیرد.

پى نوشت:
1. احمد واعظى، حکومت اسلامى، قم: دفتر نشر و تدوین متون درسى حوزه علمیه، 1380

 

منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1381 / شماره 17، بهار ۱۳۸۱/۳/۰۰
نویسنده : سید نورالدین شریعتمدار جزائرى