تمدن‏سازى نظریه ‏پردازى و گفت‏وگو

0
56

1. دیدگاه‏هاى پوزیتیویستى نقش محورى در تکوین نظریه‏هاى علمى را به مشاهدات حسى و آزمون‏هاى تجربى مى‏دهند. صورت خام این گونه دیدگاه‏ها با اتکا به روش‏هاى استقرایى، نظریه را حاصل مجموعه قوانینى مى‏داند که از طریق احساس‏هاى مکرر حاصل مى‏شوند. بیان‏هاى دقیق‏تر با آن که به نقش فعّال ذهن در تکوین نظریه‏هاى علمى توجه کردند، خصلت علمى نظریه را در بعد آزمون‏پذیر آن قرار دادند، تا از این طریق امکان اثبات یا ابطال تجربى آن باقى بماند.
دیدگاه‏هاى فوق در گرو این فرض باطل هستند که مشاهده خالى از نظریه ممکن است و حال آن که هیچ مشاهده‏اى فارغ از گزاره‏هاى غیرتجربى به افق آگاهى و دانش بشرى وارد نمى‏شود. بنابراین، نظریه نه تنها در مرحله تکوین زیر مجموعه داده‏هاى حسى نیست، بلکه حس ناب نیز عارى از نظریه نمى‏باشد.
حضور گزاره‏هاى غیرتجربى در متن نظریات علمى، ارتباط نظریات را با فضاهاى معرفتى دیگر آشکار مى‏کند. لایه‏هاى معرفتى اى که بنیادها و زیر ساخت‏هاى دانش تجربى و آزمون‏پذیر را شکل مى‏دهند سطوحى از آگاهى بشرى‏اند که در هویت اجتماعى و تاریخى انسان‏ها نیز دخیل هستند؛ به همین دلیل دانش علمى، بیگانه با دیگر ابعاد معرفتى فرهنگى و تمدنى جامعه بشرى نیست.
هر جامعه بر اساس لایه‏هاى عمیق معرفتى خود که ابعاد هستى شناختى و انسان‏شناختى آن را شکل مى‏دهد، اولاً، مسائل و مصایب و نیازهاى خود را در مواجهه با واقعیت‏هاى محیطى خود تعیین مى‏کند و مى‏شناسد؛ ثانیاً، با استفاده از همان مبادى در جهت حل مسائل و تأمین نیازهاى خود مى‏کوشد و از رهگذر این کوشش، نظریه‏هاى علمى شکل مى‏گیرند.
2. تاریخ معاصر کشور ما گرفتار گسل و پارگى بین لایه‏هاى مختلف معرفتى خود است و این گسل که در حاشیه تحولات اجتماعى دیگر رخ داده، موجب شده است تا جامعه نه بتواند به مسائل محیطى خود نظر افکند و نه پاسخ مناسبى براى حل آن مسائل پیدا کند. مواجهه بیرونى ما با جامعه غرب موجب شد تا نخبگان سیاسى و مدیران فرهنگى جامعه، غرب را در دو رویه تکنولوژى و استعمار ببینند؛ آنان استعمار را شاخص بعد سیاسى غرب و تکنولوژى را متن علم و آگاهى بشرى پنداشتند. دیدگاه فوق که ریشه در القائات قرن نوزدهمى دنیاى غرب دارد، فن آورى و تکنولوژى را دانشى مى‏داند که در فرآیند نظریه‏پردازى‏هاى صرفاً علمى بشر پدید مى‏آید؛ بر مبناى همین دیدگاه بود که مدیران فرهنگى ما سازمان‏هاى رسمىِ علم را با زاویه‏اى که از دارالفنون آغاز شد در خدمت دانشى قرار دادند که از متن فرهنگ و تمدن غرب روییده بود و در این میان، غفلت از ابعاد فرهنگى علم مدرن سبب انتقال لایه‏هاى عمیق‏تر فرهنگ و تمدن غرب در زیر پوشش دانش‏هاى کاربردى گردید. این گونه انتقال که در حالت تنویم و به صورت ناخودآگاه انجام مى‏شد، جایى براى گفت‏وشنود علمى و گزینش و انتخاب باقى نمى‏گذارد.
3. گفت‏وگو و داد و ستد فرهنگى در ذات خود، نه تنها مذموم و بدنیست که پدیده‏اى میمون و مبارک است؛ اما مشکل در جایى پدید مى‏آید که انتقال، ناخودآگاه و در حاشیه عواملى انجام شود که زمینه معرفت و گزینش آگاهانه در آن وجود نداشته باشد. حرکت سالم در این عرصه نیازمند آن بود که دانش‏هاى غربى با معرفى بنیان‏هاى نظرى خویش وارد شوند تا به هنگام ورود با لایه‏هاى هم افق خود به صورت دانشى شناسنامه‏دار، طرف گفت‏وگو باشند و حال آن که راه طى شده خلاف آن است. دانش مهمان با پوشش گرفتن از جاذبه‏هاى سیاسى و نظامى دنیاى غرب و با تأثیر پذیرى از دیدگاه‏هاى پوزیتیویستى فارغ از علقه‏هاى فرهنگى به عنوان حقیقتى عام و جهان شمول بر محیطهاى آموزشى وارد شد و با ورود هر بخش از دانش غربى، بخشى از دانش بومى بدون آن که فرصت گفت و شنود با دانش مهمان را پیدا کند از مدار تعلیم و تعلم خارج گردید و به سرعت راه زوال را پیمودند. زوال سریع «گیاه درمانى» با سنت تاریخى عظیم خود و انقطاع آموزه‏هاى معمارى سنتى در دوره‏اى کوتاه، نمونه‏اى عبرت‏انگیز از واقعه مزبور است.
4. با غفلت از عرصه‏هاى آموزش؛ اولاً، جامعه گرفتار تنش‏هاى تمدنى و فرهنگى مى‏شود؛ ثانیاً، دانشمندان از نظریه‏پردازى در عرصه‏هاى علمى باز مى‏مانند؛ ثالثاً، امکان گفت و شنودهاى علمى در سطوح مختلف از بین مى‏رود.
فرهنگ و تمدنى که بنیادهاى معرفتى خود را – که در احساسات و عواطف و رفتارهاى فردى و اجتماعى دخیل است – به سازمان‏هاى علمى جامعه وارد نسازد و از گسترش و توسعه در سازه‏هاى علمى جامعه ناتوان باشد یا ضعیف عمل نماید و یا آن که مرجعیت علمى سازمان‏هاى رسمى دانش را به کانون‏هاى بیرونى فرهنگ خود منتقل کند، گرفتار تنش‏ها و مشکلات ساختارى خواهد بود.
نظریه‏پردازى تنها از کسانى ساخته است که در عرصه‏هاى علمى هم به بنیادهاى نظریه‏هایى که مطرح مى‏شود آشنا باشد و هم توان داورى درباره آن بنیادها را داشته باشد. نظریه‏پردازى در جایى مجال مى‏یابد که تأملات دانشمندان از محدوده اختلافات روبنایى به سوى تفاوت‏هاى مبنایى جلب شود.
گفت و گوهاى عمیق فکرى در صورتى رخ مى‏دهد که افراد هم مبانى فرهنگى را که در آن زندگى مى‏کنند، بشناسند و هم از تبار نامه کلام مخاطب آگاه باشند. اگر شرایط فوق براى گفت و گو فراهم نباشد، مواجهه از افق اندیشه به صحنه تعاملات و روابط عاطفى و احساسى اشخاص و یا اصطکاکات صرفاً سیاسى تنزل پیدا مى‏کند.
5. قرن بیستم شاهد حرکت‏هاى استقلال طلبانه و انقلابى فراوانى در کشورهاى جهان سوم بود. جهت‏گیرى سلبى این انقلابات متوجه استعمار و جهت‏گیرى ایجابى آنها، ناظر به مظاهر تمدنى غرب بود؛ یعنى اندیشه‏گران و نظریه‏پردازان انقلابى، غرب را در دو رویه استعمار و تکنولوژى خلاصه کردند. آنها از این حقیقت غافل ماندند که استعمار زایده‏اى از تمدن غرب و تکنولوژى ظاهر آن است. و باطن و حقیقت غرب گرچه در ظواهر و لوازم خارجى آن حضور دارد و لکن در لایه‏هاى عمیق‏تر معرفتى قابل وصول و دسترسى مى‏باشد.
انقلاب ایران در پایان قرن، شبیه دیگر انقلاب‏هاى کشورهاى جهان سوم در طى قرن نبود تا سمت و سوى آن به جهات ضد استعمارى محدود شود، یا رسیدن به فنآورى فرهنگ و تمدن غرب را نهایت آمال خود قرار دهد. انقلاب ایران بخشى از اعتراضات دنیاى اسلام را در برابر هجوم‏هاى دویست ساله فرهنگ و تمدن غرب اظهار مى‏کرد. این انقلاب، امت اسلامى را در آستانه خیزش و رستاخیزى جهانى قرار داد. و قطب‏هاى سیاسى قرن بیستم را که در درون فرهنگ و تمدنى واحد سازمان مى‏یافت، به سوى کانون‏هاى تمدنى تغییر داد. امت اسلامى در جغرافیاى سیاسى جدیدى در حال رقم زدن هویت تاریخى – اجتماعى خود است، و به همین دلیل بیش از گذشته نیازمند به شناخت بنیادهاى فرهنگى ولایه‏هاى عمیق تمدنى خویش است، زیرا با بهره‏ورى از این بنیادهاست که مى‏تواند به شناخت مسائل واقعى خود نایل شود و نظریه‏هاى علمى متناسب با آن را تولید کند.
رجوع اندیشمندان مسلمان به بسترهاى فرهنگى خود و ارائه نظریه‏هاى متناسب با آن تنها نیاز جامعه اسلامى نیست، بلکه احتیاج دنیاى غرب نیز هست، زیرا غرب در مواجهه با قطب تمدنى مقابل خود نیازمند حضور افرادى است که زبان گویاى امت خود باشند. حضور این افراد به متفکران و اندیشمندان غربى کمک مى‏کند تا در صحنه فرهنگى با شناخت طرف مقابل توان اتخاذ تصمیم‏هاى بخردانه را پیدا کنند.

 

منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1381 / شماره 20، زمستان ۱۳۸۱/۱۰/۰۰