آنچه پیش روی دارید، گفتاری از فقیه وارسته و مرجع عالیقدر تشیع، مرحوم آیتالله العظمی فاضل لنکرانی است که در پایان درس خارج اصول ایراد کردهاند. این گفتار، شرحی کوتاه بر بخشی از حدیث زیبا و طولانی و سرشار از حکمت امیرمومنان حضرت امام علیبنابیطالب(ع) است که درباره جایگاه و ارزش و نقش علم و دانش بیان فرمودهاند. این بخش کوتاه از روایت طولانی حضرت علی(ع) به چند موضوع اختصاص مییابد که مرجع ژرف اندیشه شیعه به خوبی آنها را شرح و تبیین میکند.
کان امیرالمومنین(ع) یقول: “یا طالب العلم! ان العلم ذو فضائل کثیره. فراسه التواضع و عینه البراءه من الحسد و اذنه الفهم و لسانه الصدق و حفظه الفحص و قلبه حسن النیه و عقله معرفه الاشیاء و الامور و یده الرحمه و رجله زیاره العلماء و همته السلامه و حکمته الورع و مستقره النجاه و قائده العافیه و مرکبه الوفاء و سلاحه لین الکلمه و سیفه الرضا و قوسه المداراه و جیشه محاوره العلماء و ماله الادب و ذخیرته اجتناب الذنوب و زاده المعروف و ماوه الموادعه و دلیله الهدی و رفیقه محبه الاخیار”. (1)
امیرالمومنین(ع) میفرماید: ای دانشپژوه! همانا علم و دانش امتیازات بسیاری دارد، که اگر آن را به انسان کاملی تشبیه کنیم، تواضع سر او است، بیرشکی و دوری از حسد چشم، فهمیدن گوش، راست گفتن زبان، کنجکاوی و بررسی حافظه، حسن نیت قلب، معرفت امور عقل و خرد، مهرورزی و رحمت دست، دیدار علما و دانشمندان پا، سلامت همت، ورع و پرهیزکاری حکمت، نجات و رستگاری قرارگاه، عافیت جلودار، وفا مرکب، نرمش سخن اسلحه، رضا شمشیر، مدارا کمان، گفتگوی با علما لشکر، ادب ثروت، دوری از گناهان پسانداز، احسان و نیکی توشه، سازگاری آشامیدنی، هدایت رهبر و رهنما و دوستی نیکان رفیق او میباشد.
این حدیث حقیقتا یک اعجاز وکرامت است، چنین معارفی باید از بیت مرتبط با وحی صادر شود وگرنه امکان ندارد افراد عادی بتوانند چنین مطالبی را به این زیبایی بیان کنند.
چند جمله از این روایت مفصل و جالب را توضیح میدهم:
از کلمه “کان”، حالت استمرار و تعدد استفاده میشود، از این رو معلوم میشود این مطلب مورد عنایت امیرالمومنین بوده که حضرت آن را مکرر بیان کردهاند.
حضرت میفرماید: جوینده علم با یاد گرفتن تعدادی اصطلاح به حقیقت آن دست پیدا نمیکند بلکه علم با فضیلتهای زیادی همراه است و زمانی که آن فضایل محقق شد میتوان گفت که شخص با تلاش و کوشش آن را به دست آورده است.
حضرت امیر(ع) با لطافت خاصی، علم را به بدن انسان تشبیه کرده است و با تعبیرهای جالبی، سر، چشم، گوش، زبان، دست، پا و سایر اعضای این بدن را مشخص میکند.
انسان در جسم مادی از نعمتهای زیادی برخوردار است، به طوری که اگر در هر یک از این نعمتهای الهی کمی اختلال پیدا شود چه بسا زندگی او مختل شود و گاهی – خدای ناکرده – به دلیل از بین رفتن حتی یک عضو، خصوصا اعضای مهم و حساس، خطرات بزرگی او را تهدید خواهد کرد.
به همین دلیل نبیاکرم(ص) در دعای معروفی که منسوب به ایشان است میفرماید: خدایا! چشم و گوش من را – که اعضای مهم بدن من هستند – وارث من قرار بده!(2)
در آن دعا از خداوند میخواهد که خودش وارث چشمش نباشد، بلکه چشم وارث او باشد، مقصود حضرت آن است که تا من هستم، از این نعمتها محروم نشوم – به ویژه چشم – این نعمت بزرگ الهی که برای اهل علم، نقش حیاتی دارد تا انسان حیات دارد، وجود داشته باشد.
رسول اکرم(ص) در روایت معروفی میفرماید: “من عرف نفسه فقد عرف ربه”. (3) لازم نیست که “نفس” به “روح” تفسیر شود که به وسیله روح، خداوند شناخته شود، بلکه هر کدام از این نعمتهای جسمی ظاهری، دلیل و راهنمای خوبی برای معرفت خداوند تبارک و تعالی است و انسان زمانی که این نعمتها را از دست داد ارزش آنها را درک میکند. (5)
امیرمومنان علی(ع) در این روایت میفرماید: علم همانند بدن انسان است، همانگونه که انسان اعضا و جوارحی دارد و هر کدام از آنها نقشی را ایفا میکند و نیازی از او را برطرف میکند، علم نیز ملزوماتی دارد که هر کدام از آنها برای وجود علم ضروری است.
“فراسه التواضع” سر علم تواضع است.
حضرت میفرماید: ارزش و حقیقت علم به این است که همراه با تواضع باشد. این نکته بسیار مهمی است، چرا که سر نسبت به بقیه اعضا از اهمیت بیشتری برخوردار است و رکن بدن محسوب میشود. در حقیقت اگر بدن سر نداشته باشد دیگر چه ارزشی میتواند داشته باشد؟!(6)
از این تعبیر مشخص میشود که علم بدون تواضع، مانند بدن بیسر ارزشی ندارد. کسانی که بهرهای از دانش بردهاند ولی به جای تواضع، تکبر میورزند و چون چند کلمه و اصطلاح یاد گرفتهاند توهم میکنند که حسابشان از دیگران جدا شده و باید از خط ویژه عبور کنند نه از مسیر عمومی، بیشک تصور این افراد صحیح نیست، چرا که این تکبر باعث میشود که ارزش علم از دست برود و دارنده چنین علمی از دیده و احترام مردم بیافتد، چرا که تکبر موجب تنفر مردم میشود. (7) هیچ کس حاضر نیست زیربار متکبر برود اگر چه فضایل زیادی هم داشته باشد.
علم به تنهایی و به عنوان گنجینهای در نهاد انسان ارزش چندانی ندارد. این علم، درست به آن میماند که مبلغ زیادی اسکناس در گاوصندوق باشد و هرگز از آن استفاده نشود، در این صورت این علم و ثروت چه فایدهای خواهد داشت؟!
ارزش علم در به کارگیری آن و بهرهبرداری از آن است به طوری که در خدمت جامعه قرار گیرد، همانگونه که امیرالمومنین(ع) میفرماید: “زکاه العلم نشره” یعنی چیزی که علم را تزکیه کرده و آلودگی آن را میزداید انتشار آن در جامعه و بهرهمند کردن مردم از آن است. و این زکات علم است.
به همین جهت علم را باید در اختیار جامعه گذاشت تا جامعه از آن استفاده کند. این استفاده مردم است که به علم ارزش میدهد. ار طرفی هم استحکام علم بر مبنای تواضع است و اگر عالم تواضع نداشته باشد جامعه زیر بار تکبر او نمیرود، به همین جهت از او بهره نمیبرد و در نتیجه علم او ارزش خود را از دست میدهد.
حضرت در فراز بعد میفرماید: “عینه البراءه من الحسد”، چشم علم، دوری از حسد است.
یعنی اگر عالم بخواهد در مسیر علمش حرکت کند، به چشم نیاز دارد، چرا که انسان کور نمیتواند راه را از چاه تشخیص بدهد. اگر خدای ناکرده علم با حسد توام شد به گمراهی و انحطاط ختم میشود و برحسب روایات زیاد و با توجه به واقع، متاسفانه جایگاه حسد در میان علما – با این که مقام و رتبه علمی بالایی دارند ـ بیش از دیگران است!
این روایت به مطلب مهمی اشاره میکند که: اگر عالمی بخواهد بصیرت داشته باشد و واقعیات و حقایق را ببیند، باید از حسد دور باشد. در غیراینصورت این شخص چشم ندارد که واقعیات را ببیند از این رو دچار انحطاط و گمراهی میشود، چون نتوانسته حسد را از خودش دور کند و خالی از این رذیله اخلاقی نیست. تعبیراتی که درباب حسد وارد شده، بسیار عجیب است:
عن ابی عبدالله(ع) قال: “ان الحسد یاکل الایمان کما تاکل النار الحطب”(11)
وقتی که آتش با چوب روبه رو میشود، چوب را میبلعد و چیزی باقی نمیگذارد، حضرت میفرماید: حسد همین کار را با ایمان میکند.
عنوان “اکل” در روایت آمده، نمیخواهد بگوید: اینها با هم ضدیت دارند بلکه آکل و ماکولند. حسد عنوان خورنده دارد و ایمان عنوان معدوم شونده، به طوری که بعد از تحقق اکل از ماکول – که ایمان است – اثری باقی نخواهد ماند.
این که از یک سو حسد، خورنده ایمان است و از سوی دیگر بیشترین جایگاه را در اهل علم دارد، به ما هشدار میدهد که باید سعی کنیم در کنار تحصیل علم هر چه بیشتر از این رذیله اخلاقی و این خورنده ایمان دور شویم، به ویژه افرادی که در مراتب و مدارج علمی بالایی هستند، چرا که اگر این رذیله اخلاقی را از خود دور نکنند به کارهای عجیب و غریبی دست میزنند که مسلما مورد نهی و تحریم الهی است.
حسد یکی از خطرات عظیم و مهلکات است. (12) حسد انسان را راحت نمیگذارد، همواره سعی میکند از راههای گوناگون موجبات سقوط و انحطاط رقیبش را فراهم کند. اهل علمی که حسد را از خودش دور نکرده باشد، نمیتواند موقعیت اجتماعی و علمی دیگران را تحمل کند. بر او گران میآید که مثلا در نظام جمهوری اسلامی افرادی به مقامهای شامخی رسیدهاند، در حالی که واقعیت مساله چیز دیگری است و او به خاطر حسد نمیتواند واقعیت را ببیند.
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
پاورقی
1 – عده من اصحابنا عن احمدبن محمد عن نوح بن شعیب النیسابوری عن عبیدالله بن عبدالله الدهقان عن درست بن ابی منصور عن عروه ابن اخی شعیب العقر قوفی عن شعیب عن ابی بصیر قال: سمعت اباعبدالله(ع) یقول: کان امرالمومنین(ع) یقول:… (کافی، ج 1، باب النوادر، ص 48)
2 – عن الباقر(ع) قال: کان النبی(ص) اذا رمد هو، او احد من اهله، او من اصحابه، دعا بهذه الدعوات: اللهم متعنی بسمعی، و بصری، و اجعلهما الوارثین منی، و انصرنی علی من ظلمنی، و ارنی فیه ثاری. (سنن النبی (ص)، ملحقات فیالاموات و ما یتعلق بها، ص 207) هنگامی که رسول خدا یا یکی از کسان یا اصحابش به درد چشم مبتلا میشد، آن حضرت برای استشفا این دعا را میخواندند: خدایا مرا از گوش و چشم بهرهمند گردان و آن دو را وارث من قرار ده و مرا بر کسی که به من ستم کند نصرت ده و انتقامم را از او بگیر.
ابو حرب بن ابی الاسود الدولی عن ابیه قال: قدمت الربذه فدخلت علی ابی ذر جندب بن جناده فحدثنی ابوذر فقال: دخلت ذات یوم فی صدر نهاره علی رسولالله(ص) فی مسجده فلم ار فی المسجد احدا من الناس الا رسولالله و علی الی جانبه جالس فاغتنمت خلوه المسجد فقلت: یا رسولالله! بابی انت و امی اوصنی بوصیه ینفعنی الله بها قال: نعم و اکرم بک یا اباذر! انک منا اهل البیت و انی موصیک بوصیه فاحفظها فانها جامعه لطرق الخیر و سبله فانک ان تحفظها کان لک بها کفل… یا اباذر! نعمتان مغبون فیهما کثیر من الناس الصحه و الفراغ یا اباذر! اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هر مک و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و فراغک قبل شغلک و حیاتک قبل موتک. (مجموعه ورام، ج 2، الجزء الثانی، ص 52) ابوالاسود گوید: در ربذه بر ابوذر وارد شدم، ابوذر برایم نقل کرد که روزی اول وقت در مسجد خدمت رسولاکرم(ص) شرفیاب شدم که هیچ کس جز رسول اکرم و علی(ع) که در کنار او نشسته بود در مسجد دیده نمیشد، از خلوت مسجد استفاده کردم و عرضه داشتم: یا رسولالله! پدر و مادرم فدایت ممکن است مرا وصیت سودمندی بفرمایید فرمود: ای اباذر!- که در نزد ما محترم و از اهلبیتی – من اینک تو را وصیتی میکنم که این وصیت جامع همه راههای خیر و سعادت است و اگر آن را به کاربندی کفیل تو خواهد بود، پس نگهبان آن باش. ای اباذر!- دو نعمت است که بسیاری از مردم در آن مغبون میشوند: سلامت و فراغت. ای اباذر! پنج چیز را قبل از پنج چیز مغتنم شمار: جوانی را قبل از پیری و سلامت را قبل از بیماری و ثروت را قبل از نداری و فراغت را قبل از گرفتاری و زندگی را پیش از مرگ.
3 – قال النبی علیه و آله السلام: من عرف نفسه فقد عرف ربه ثم علیک من العلم بما لا یصح العمل الا به و هو الاخلاص. (بحارالانوار، ج 2، باب 9، ص 32) هرکس خود را شناخت پروردگارش را شناخته است. پس [از شناختن پروردگار از روی علم و دانش] برتو باد به علم و دانشی که جز به وسیله آن، عمل و کار درست نمیشود، و آن اخلاص و پاکدلی است [عمل از روی علم و دانش، یعنی از روی اخلاص به جا آورده شود، نه از روی ریا و خودنمایی].
4 – عن جعفر بن محمد عن ابیه عن ابائه عن علی علیهمالسلام قال: قال رسولالله علیه و آله السلام: نعمتان مکفورتان الامن و العافیه. (الخصال، ج 1، ص 34) ارزش دو نعمت از نظر مردم پوشیده است: امنیت و تندرستی.
عن ابی عبدالله(ع) قال: النعیم فی الدنیا الامن و صحه الجسم و تمام النعمه فی الاخره دخول الجنه و ما تمت النعمه علی عبد قط لم یدخل الجنه. (معانی الاخبار، باب نوادر المعانی، ص 379) نعمت در دنیا امنیت و سلامت جسم است و تمام نعمت در آخرت ورود به بهشت است و تا بندهای داخل بهشت نشود هرگز نعمتی بر او کامل نمیگردد.
5 – قال امیرالمومنین(ع)… ولاخیر فی جسد لا راس له (بحارالانوار، ج 2، باب 16، ص 115)… و بدنی که سر نداشته باشد هیچ استفادهای در آن نخواهد بود. این تشبیه ائمه معصومین علیهمالسلام نسبت به صبر، تقیه و… میباشد.
6 – عن امیرالمومنین(ع): بکثره التکبر یکون التلف. تکبر بسیار، نابودی به همراه دارد. (غررالحکم، ص 334)
عن امیرالمومنین(ع): التکبر عین الحماقه. (تصنیف غررالحکم و درر الحکم، الکبر و ذمه، ص 309)
تکبر کردن بر مردم عین حماقت و کم خردی است.
ظاهرا وجه آن این است که تکبر از صفاتی است که نزد خداوند و خلق او مذموم است و اصلا نفع و لذتی در آن قابل تصور نیست.
7 – عن امیرالمومنین(ع): زکاه العلم نشره و بذله لمستحقه و اجهادالنفس فی العمل به. (الحیاه، ج 6، ص 410) زکات علم نشر و یاد دادن آن به شایستگان، و وادار کردن خود به عمل به آن است.
و قال النبی(ص): “زکاه العلم تعلیمه من لایعلمه” زکات علم تعلیم آن به نادان است. (بحارالانوار، ج 2، باب 8، ص 25)
عن ابی جعفر(ع) قال: زکاه العلم ان تعلمه عبادالله (الکافی، ج 1، باب بذل العلم…، ص: 41) زکات علم این است که آن را به بندگان خداوند بیاموزی.
8 – حسد آن است که کسی آرزو کند نعمت شخص دیگری از بین برود، ولی اگر مثل آن نعمت را برای خود آرزو کند دیگر به آن حسد گفته نمیشود بلکه آن غبطه است. و اگر آن نعمتی که آرزو کرده امری باشد که – مانند علم – رجحان دینی دارد، غبطه آن پسندیده است، از این رو است که حضرت امام جعفرصادق(ع) در روایت فضیل بن عیاض فرموده است: به درستی که مومن غبطه میخورد و حسد نمیبرد و منافق حسد میبرد و غبطه ندارد.
9 – قابل النبی(ص): سته تدخل النار بسته اشیاء، السلطان بالجور، و العرب بالعصبیه، و الدهاقین بالکذب، و التاجر بالخیانه، و اهل القری بالجهل، و العلماء بالحسد. (تحریر المواعظ العددیه، فصل 2، ص 427) شش گروه به خاطر شش گناه به دوزخ میروند: پادشاهان به خاطر ستم، بیابانیها به خاطر تعصب، دهقانان به خاطر دروغ، بازرگانان به خاطر خیانت، دهنشینان به خاطر نادانی، و دانشمندان به خاطر حسد.
قال الباقر(ع): لایکون العبد عالما حتی لایکون حاسدا لمن فوقه ولا محقرا لمن دونه. (بحارالانوار، ج 75، باب 22، ص 162) هیچ بندهای عالم [کامل و حقیقی] نمیباشد تا آن که نسبت به کسی که برتر از اوست حسد نورزد و آن را که عقب مانده و هنوز به مقام او نرسیده تحقیر نکند و او را کوچک نشمارد.
10- رشک بردن وحسد، ایمان آدمی را میسوزاند و میخورد، چونان که شعله آتش، هیزم خشک را میسوزاند و خاکستر میکند. (کافی، ج 2، باب الحسد، ص 306)
11 – عن ابی عبدالله(ص) قال: لما هبط نوح(ع) من السفینه اتاه ابلیس فقال له: ما فیالارض رجل اعظم منه علی منک دعوتالله علی هولاء الفساق فارحتنی منهم الا اعلمک خصلتین؟ ایاک و الحسد فهو الذکی عمل بی ما عمل و ایاک و الحرص فهوالذی عمل بادم ما عمل. (الخصال، ج 1، ص 50) چون نوح از کشتی فرود آمد، شیطان نزد او آمد و گفت: در روی زمین کسی که منت او بر من بیشتر از تو باشد نیست. از خداوند خواستی که این فاسقان را هلاک کند و مرا از آنان راحت کردی. آیا میخواهی دو خصلت را به تو یاد بدهم؟ از حسد کردن بپرهیز که آن همان چیزی است که بر سر من آن بلا را آورد (مرا به این ذلت رسانید) و از حرص نیز بپرهیز که آن همان چیزی است که بر سر آدم آن بلا را آورد.
قال امیرالمومنین(ع): ایاک و الحسد فانه شر شیمه و اقبح سجیه و خلیقه ابلیس. (تصنیف غرر الحکم و دررالکلم، ص 299) از حسد دوری کن، به درستی که آن بدترین خصلت و زشتترین خلق و خوی شیطان است.
قال ابی الحسن الثالث(ع): ایاک و الحسد فانه یبین فیک ولایعمل فی عدوک. (بحارالانوار، ج 75، باب 28، ص 365) از حسد بپرهیز که این خوی زشت در تو آشکارا دیده میشود بیآن که اثری در دشمنت بگذارد.
منبع: / روزنامه / جمهوری اسلامی ۱۳۸۹/۱۰/۰۵