نماد و اسطوره در روابط فرهنگی ـ بین‌المللی

0
78

روابط فرهنگی بین‌المللی
در آغاز هزاره سوم، بیش از هر زمان دیگری لازم است که از اهمیت بهره‌گیری از فرهنگ در روابط بین‌المللی یاد کرد، این بهره‌گیری در روابط فرهنگی بین‌المللی نمود پیدا می‌کند. همچنین با توجه به گسترش ارتباطات و وقوع انقلاب اطلاعاتی، که از نتایج آن انفجار اطلاعات می‌باشد، فرهنگ نقشی روزافزون و فراگیر یافته است. از سوی دیگر، علم روابط بین‌المللی که به مطالعه مراودات و مناسبات میان ملت‌ها و کشورها می‌پردازد، به مناسبات فرهنگ نیز توجه کرده است.
بی‌آنکه بخواهیم فرهنگ را در مقابل با سیاست یا اقتصاد قرار دهیم ـ چرا که فرهنگ دربرگیرنده این دو پدیده و مرتبط با آنهاست ـ باید خاطرنشان سازیم در ربع قرن گذشته، گرایش مطالعات روابط بین‌المللی به آن سو بود که با رهیافتی پارادایمیک با پدیده فرهنگی برخورد کنند. ارائه نظریاتی همچون «دهکده جهانی» از سوی مک لوهان، «پایان تاریخ» از سوی فوکویاما و «برخورد تمدن‌ها» از سوی هانتیگون در همین چارچوب است.
نکته جالب توجه این است که این نظریات قبل از آن که یک تبیین و یا تفهیم علمی باشند، بیشتر جنبه پیش‌بینی و پیشگویی دارند. «دهکده جهانی» مک لوهان بیشتر دهکده‌ای شمالی است تا جنوبی، «پایان تاریخ» فوکویاما، گویی فقط در مغرب زمین رخ داده و این سوی دنیا، تاریخی نوین را آغاز کرده است که معلوم نیست به پایان تاریخ مورد نظر وی (لیبرال دموکراسی) بینجامد و از برخورد تمدن‌های هانتیگون، بوی مسموم یک جنگ ایدئولوژیک ساختگی به مشام می‌رسد.
با وجود برخورداری این نظریات از روش فلسفی و ایده‌های ابطال‌ناپذیر، نقش پارادایمیک فرهنگ در مطالعات روابط بین‌الملل کمرنگ و سست نمی‌شود، ظهور نظریه‌ای مثل «نظریه ارزش مازاد در مبادلات بین‌المللی» گواه این مدعاست.
از سوی دیگر، وجود مناسبات فرهنگی در میان ملت‌ها، راه را برای نظریه‌پردازی در این زمینه باز گذاشته است. به عبارتی، رویکرد فرهنگی در تحلیل پدیده‌های بین‌المللی، پشتوانه و اساس تاریخ می‌یابد؛ تا جایی که می‌توان با صاحب‌نظرانی چون مارسل مرل هم‌داستان شد: «… و سرانجام بر اساس یک تفسیر جاه‌طلبانه‌تر، عامل فرهنگی را نمی‌توان به یک حوزه و یا یک بخش ویژه محدود کرد، زیرا عامل فرهنگی عنصر تعیین‌کننده‌ای است که مدعی توضیح تمام رفتارهای بازیگران بین‌المللی است.»
البته مرل معتقد است که حتی می‌توان ادعا کرد که این بعد از روابط بین‌الملل (بعد فرهنگی) به تازگی کشف شده و به کار گرفته شده است، اما به نظر می‌رسد پدیده‌هایی مثل «شرق‌شناسی» فرنگی‌ها و «فرنگ‌شناسی» شرقی‌ها حکایت از وجود یک مکالمه آگاهانه فرهنگی در مورد ملت‌ها، به تبع آن روابط میان ملت‌ها دارند؛ کسانی مثل مارکوپولوی ونیزی و میرزا صالح شیرازی که رهروان این راهند. در عین حال، کارکرد نوین فرهنگ و به تعبیری تمدن که به آن نقشی تازه در شکل‌گیری سیاست بین‌الملل محول می‌کند، پدیده‌ای قرن بیستمی است. به عنوان نمونه، از نظر جان هرتز، تأثیر روند تمدن بر روابط بین‌الملل در این موضوع نهفته است که برای نخستین بار در تاریخ ملت‌ها، این روند، به «تفکر سیاسی جهانی»، به سبب جهانی بودن اطلاعات و جهانی شدن مسائل تسلیحات، واقعیت بخشیده است.
تحلیل هرتز درباره نفوذ فزاینده نقش محیط خارجی در دولت‌ها که جوامع و افراد را یک شکل می‌سازد، امروزه شکل کلاسیک یافته است. در همین چارچوب، مثلاً مارسل مرل از «فروپاشی فضا» به دنبال پیشرفت ارتباطات، پاره پاره شدن مرزها، رفت و آمد اشخاص و سیر اندیشه سخن می‌گوید.
از سوی دیگر، وابستگی متقابل اجتماعی، واقعیت مبادلات دائمی میان جوامع را بیان می‌کند. این مبادلات، تضاد کلاسیک میان سیاست داخلی و سیاست بین‌المللی را از میان برمی‌دارد و آن نظریه سنتی را که بر حسب آن روابط بین‌الملل میان حکومت‌ها ایجاد می‌شود، در حالی که جوامع از یکدیگر مجزایند، باطل می‌کند. وابستگی متقابل اجتماعی، نوعی شیوه ارتباط میان جوامع است که بر «نفوذپذیری» دولت‌ها تکیه دارد؛ یعنی رخدادهای خاص هر جامعه، بر رفتار و هنجار دیگر جوامع تأثیر می‌گذارد. به علاوه وابستگی متقابل اجتماعی موجب به وجود آمدن حلقه اتصال یعنی اقدام متقابل میان جمع کثیری از بازیگران و تصمیم‌گیرندگان داخلی و بین‌المللی است. در حالی که تحلیل کلاسیک، به دولت‌ها نقش بازیگران اصلی روابط بین‌الملل را می‌دهد و در حالی که تحلیل اقتصادی، با در نظر گرفتن شرکت‌ها و سازمان‌های اقتصادی بین‌المللی این دید را دامنه می‌بخشد، مفهوم حلقه اتصال به از میان رفتن مفهوم بازیگر بین‌المللی می‌انجامد.
از لحاظ مطالعات مربوط به توسعه نیز باید متذکر شویم، برای یک پژوهشگر در این زمینه، تحقیق در باب توسعه‌یافتگی از بعد فرهنگی و جامعه‌شناختی همان قدر مهم و حیاتی است که از بعد اقتصادی و تجاری و یا بعد سیاسی. اگر نظریه رشد و وابستگی اقتصادی در سال‌های گذشته ابزار مناسبی برای تبین علل واماندگی و توسعه‌نیافتگی بود و نگرش‌های گوناگون سعی در پرداختن به روابط غیرعادلانه‌ اقتصادی شمال ـ جنوب و افشای ماهیت اقتصادی سرمایه‌داری لیبرال (متروپل) و کشورهای پیرامونی زیر سلطه داشت، امروزه به اهمیت یافتن فزاینده اطلاعات به عنوان یک ابزار فرهنگی، طرح فرضیه‌ مازاد و تراز منفی مبادله در این خصوص، می‌تواند روشنگر بسیاری از نابسامانی‌های جهان در آغاز قرن بیست‌ویکم باشد.
در مجموع، این واقعیت آشکار شده است که در روابط بین‌الملل باید با فرهنگ به عنوان یک مفهوم دقیق برخورد کنیم نه به عنوان یک مفهوم کلی و مبهم.

طرح بحث
با عنایت به مقدمه فوق در موارد روابط فرهنگی بین‌المللی، در ادامه این مطلب می‌کوشیم که یک تحلیل مصداقی از روابط فرهنگی بین‌المللی ارائه کنیم. آنچه در اینجا مطرح می‌شود فقط یک نمونه است و می‌توان چنین تحلیل‌هایی را در زمینه‌های مختلف فرهنگی مربوط به روابط بین‌الملل نشان داد.
از جمله مفاهیم فرهنگی بحث‌انگیز، دو مفهوم نماد و اسطوره‌اند. این دو واقعیت فرهنگی در هر نظام فرهنگی در ارتباط متقابل با عناصر، ترکیب‌ها و حوزه‌های مختلف موجود در آن نظام، ایفای نقش کرده و از جایگاه ویژه خویش برخوردارند، همان طور که اسطوره و نماد در فرهنگ هر یک از ملت‌ها و قوم‌ها حضور دارند، به موازات ایجاد و گسترش روابط بین‌ ملت‌ها، در مناسبات و دادوستدهای فرهنگی آنها نیز نمود می‌یابند. در همین راستا، در مقاله حاضر می‌کوشیم به تبیین نقش اسطوره و نماد در روابط فرهنگی بین‌المللی بپردازیم.
به عبارت دیگر، کار اصلی این مقاله، نمایاندن نقش اسطوره‌ها و نمادها در شکل‌گیری روابط بین‌المللی است. در واقع، این مقاله پیش از آن که در صدد آزمون یک فرضیه باشد، در پی ارائه یک گمانه است؛ گمانه‌ای که قابل تأمل و از ارزش تحقیقی برخوردار باشد. این گمانه عبارت است از: نقش اسطوره و نماد به عنوان تصویرهای ذهنی و مقدمه‌ای برای کنش در روابط میان ملت‌ها. با این حال فرضیه این تحقیق عبارت است از: نقش کلیدی اسطوره و نماد در روابط میان دولت‌ها و ملت‌ها.
برای آزمون این فرضیه و طرح آن گمانه، ابتدا تعریف‌های مورد نظر خود را در مورد مفاهیم فرهنگ، نماد و اسطوره بیان می‌کنیم. سپس، کارکرد اسطوره و نماد را در روابط بین‌المللی تحلیل و تبیین خواهیم کرد. در پایان مقاله، یک جمع‌بندی از مباحث طرح شده در این نوشتار ارائه خواهیم داد.

مفاهیم

فرهنگ
با صرف‌نظر از این بحث که آیا اصلاً می‌توان «فرهنگ» را تعریف کرد یا نه در این نوشتار تعریف‌هایی از فرهنگ را نقل ‌می‌کنیم تا ما را قادر سازد موضوع مورد بحث خود را بهتر تبیین کنیم.
میان تعریف‌های گوناگونی که از فرهنگ وجود دارد، به سه تعریف بسنده می‌کنیم:

تعریف گی روشه
فرهنگ، مجموعه‌ به هم پیوسته‌ای از اندیشه‌ها و احساسات و اعمال کم و بیش صریحی است که از سوی اکثریت افراد یک گروه پذیرفته شده است و برای اینکه این افراد، گروهی معین و مشخص را تشکیل دهند، لازم است که آن مجموعه به هم پیوسته، به نحوی در عین حال، عینی و نمادین مراعات گردد.

تعریف اتو کلاین برگ
در نظام ارزشی جامعه، در آنچه می‌آموزیم، در تصورمان از خوب و بد، در آرزوهایمان، در نگرشمان نسبت به جوامع دیگر و در بسیاری چیزهای دیگر «فرهنگ» مشهود است.

تعریف موریس دو ورژه
فرهنگ به معنی اخص کلمه، «باورها»ی ماست.
جامعه به یک معنی، عبارت از مجموعه‌ تصوراتی است که اعضای آن از آن دارند، ولی در میان این صورت‌های ذهنی جمعی، برخی با واقعیات خارج از وجدان‌ها که دارای موجودیتی عینی و مادی هستند مانند زمین، طبیعت، انسان‌ها، ابزارها، ماشین‌ها، ارتش، پارلمان و نظایر آن، انطباق دارند و برخی دیگر فقط جنبه وجدانی دارند ـ البته در صورتی که بیان مادی آنها را کنار بگذاریم مانند: «کتاب‌ها، عکس‌ها، نشانه‌ها».
دو ورژه این بخش دوم از صورت‌های جمعی را «باورها» نامگذاری می‌کند، به این دلیل که اینها به معرفت عینی واقعیات تکیه ندارند، بلکه فقط دارای جنبه ذهنی هستند.
موریس دو ورژه معتقد است که طبقه‌بندی باورهای گوناگون تقریباً ناممکن است، اما تقسیم‌بندی آنها را به دو مقوله بزرگ پیشنهاد می‌کند: مسلک‌ها (ایدئولوژی‌ها) و اسطوره‌ها (افسانه‌ها).»

نماد
انسان را حیوان نمادپرداز نامیده‌اند. در یک تعریف کلی، نماد عبارت است از چیزی مرتبط با چیزی دیگر که به آن معنا می‌بخشد یا نماینده آن است. روابط نمادین ممکن است کاملاً قراردادی باشند، مثل وقتی که یک کمیت نامعین در ریاضیات به وسیله حرف «X» نمایش داده می‌شود، یا ممکن است آنها چنان در عرف جا افتاده باشند که نمایانگر هویت باشند (مانند پرچم‌ها یا نشانه‌ها). از همین روست که اندیشه وحدت با شماره 1 و دوگانگی با شماره 2 نمایش داده می‌شود و این نمادها، هدف دانش ریاضیات را برآورده می‌کنند؛ درست مثل این که آنها کمیته‌ای واقعی هستند نه نمادهای نمایشگر کمیته‌‌ها. در علوم، دستگاه‌های نمادی تا آن حد توسعه یافته‌اند که امروزه دیگر دقیق‌تر از زبان شده‌اند. واژه‌های مورد استفاده در زبان محاوره از نمادهای علمی، تداعی‌های معنایی گسترده‌تری دارند. در نتیجه، زبان شکلی از نمادپردازی است که نه تنها ابهام را می‌پذیرد بلکه تا اندازه‌ای به طور مؤثر آن را در خدمت می‌گیرد.
به نظر می‌رسد که نوع بشر در مراحلی از تکامل تدریجی خود ـ شاید در دوران نئولتیک ـ از طریق ساختن یک رشته مفهوم (تصورات)، وجود خویش را از جهان هستی، تمایز و تشخیص بخشید که این فرآیند محیط، پیرامون وی را تا حدی قابل درک کرد. این تصورات که به طور طبیعی مبتنی بر الگوهای رفتاری بشری بودند، به نظم بخشیدن به جهان پیرامون بر حسب نمادها یاری می‌رساندند؛ نمادهایی که به عنوان واقعیت عمل می‌کردند تا این که به وسیله نمادهایی با معناتر جایگزین شوند و به دنیای خیال‌انگیز اسطوره‌ها وارد شوند.
اسطوره افسانه: اسطوره‌ها از دیدگاه‌های مختلف علوم انسانی و علوم اجتماعی چون ادبیات، زبان‌شناسی، روانشاسی، روان‌پزشکی، جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی مورد مطالعه، تجزیه و تحلیل قرار می‌گیرند.
از دیدگاه ادبیات، اسطوره عبارت از داستان‌هایی است که با پوششی از نمادها و تحلیل‌ها و استعاره‌ها، پس از هزاران سال به ما رسیده‌اند، بی‌آنکه زمان رویداد یا آفرینندگان آنها شناخته باشند.

زبان‌شناسی
لوی اشتروس در مطالعه اسطوره‌ها معتقد است که اسطوره‌ها در مجموع یک زبان را می‌سازند که واقعیت‌های جهانی را در قالب تمثیل‌ها و نمادها بیان می‌کند.

روان‌کاوی و روانپزشکی
به نظر روانکاوان، «رویا» اسطوره شخصی و خصوصی خواب بیننده است و اسطوره، رؤیایی در بیداری تمامی آحاد یک جامعه است. به قول یونگ، ناخودآگاهی جمعی، مخزن اسطوره‌های بزرگ بشری است و این دانشمندان آن را «دیرینه ریخت» می‌نامند.

جامعه‌شناسی
جامعه‌شناسان اندیشه‌های اساطیری را انعکاسی از نظام اجتماعی می‌دانند و بعضی از آنان معتقدند که اسطوره منعکس‌کننده زندگی اجتماعی، طبقاتی و شغلی و تولیدی است که در قالب مثل و نماد بیان شده است.

مردم‌شناسی
در مردم‌شناسی، تحلیل اسطوره‌ها برای شناخت سیر تکوینی و فرهنگ و تمدن جوامع انسانی صورت می‌گیرد. به عقیده میرچا الیاده، اسطوره یک واقعیت فرهنگی به غایت پیچیده است.

اسطوره‌های سنتی و اسطوره‌های اجرایی

اسطوره‌های سنتی
اسطوره‌های سنتی عبارتند از تصویرهای کم و بیش افسانه‌ای از طبیعت، جهان، انسان و جامعه که به طور مطلق ارزشگذاری شده‌اند (یعنی از ویژگی خوب مطلق، یا بدی اساسی برخوردارند) و بدین سان زندگی گروهی را الهام می‌بخشد. گناه نخستین، بهشت گمشده، عصر طلایی‌نژاد، ترس از تار عنکبوت، پادشاهی و یارای همگانی، مثال‌های چند از اسطوره‌ هستند.

اسطوره‌های اجرایی
مفهوم اسطوره اجرایی را ژرژ سورل در آغاز قرن بیستم مطرح ساخت. موریس دوورژه با بیانی رسا، اندیشه سورل را در مورد اسطوره اجرایی بازگو می‌کند.
به پندار سورل، یکی از کاراترین ابزارها برای نفوذ بر یک اجتماع آن است که تصویرهای خلاصه شده و ساده‌شده‌ای از یک آینده فرضی یا یک گذشته افسانه‌ای به آن اجتماع عرضه شود، تا احساسات جهت بگیرند و آن جمع به سوی فعالیت رانده شوند. به این ترتیب، فقط تا آن اندازه که می‌توان اسطوره‌هایی مورد پذیرش مردم به وجود آورد، می‌توان آنان را وادار به فعالیت کرد. سورل در مقدمه بر اندیشه‌هایی درباره خشونت (1907)، چنین می‌نویسد: ‌«می‌توان درباره شورش بی‌نهایت سخن گفت، بی‌آنکه هرگز بتوان نهضتی انقلابی را موجب شد؛ مگر آنکه اسطوره‌هایی مورد پذیرش توده‌ها وجود داشته باشد». اسطوره‌هایی که بدین گونه مشخص شده‌اند، گونه‌هایی از مسلک‌های ساده شده، یا بهتر بگوییم، تصورهایی هستند که به شکل موضوع‌های محض و ناگهانی درآمده‌اند. به تدریج که جریان این اسطوره‌های ساختگی بتواند سنگ آسیاب اسطوره‌های سنتی را بگردانند، نیروی بزرگ‌تری به دست می‌آورند. این اسطوره‌های اجرایی، همان گونه که طبق اندیشه سورل قادر به ایجاد نهضت‌های انقلابی هستند، می‌توانند به حفظ نظام مستقر نیز یاری برسانند. برای مثال توجه شود به افسانه کنونی «جامعه فراوانی» که در خدمت جواب کردن خواسته‌های مردم است و این کار را با آمیختن تصویری خیالی از آینده‌ای که به اصطلاح نزدیک است با وضعیت حال جامعه، انجام می‌دهد.

کارکرد نماد و اسطوره در روابط بین‌الملل
در این بخش، ابتدا کارکرد علمی نماد و اسطوره را به طور کلی مورد بحث قرار می‌دهیم و سپس به بررسی کارکرد آنها در روابط بین‌الملل و معرفی چند نماد و اسطوره در این زمینه می‌پردازیم:
کارکرد عملی نماد و اسطوره، نمادها و اسطوره‌ها در تار و پود زندگی بشر رسوخ کرده‌اند.

نمادها
مهم‌ترین نمونه نمادها در زندگی بشر را می‌توان در وادی زبان مشاهده کرد. «زبان» در برگیرنده و انعکاس‌دهنده‌ی فرهنگ است. به این ترتیب انسان همواره در چارچوب نمادها عمل می‌کند؛ نمادهایی که بنابر تعریف، مظاهر و نشانه‌های عینی هستند که منعکس‌کننده‌ی احساس‌ها و شیوه‌های رفتار آدمی هستند. به عبارت دیگر، بشر برای نشان دادن خواسته‌های درونی خویش از نمادها استفاده می‌کند. مشت گره کرده، نشانه و نماد قیام و مقاومت؛ حلقه ازدواج، نماد وفاداری و پرچم نماد هویت یک ملت است.
در واقع نمادها، نمایش‌دهنده مناسبات نمایش گونه‌ای هستند که با این که به اندازه‌ اسطوره‌ها پیچیده نیستند اما در قالبی ساده و قابل دسترس، رفتارها و هدف‌ها را هدایت می‌کنند.
همان طور که در بخش مفهوم‌ها یادآوری کردیم، به طور کلی منشأ نمادها دو نوع است: نمادها روابطی کاملاً قراردادی هستند و یا این که روابطی نهادینه شده‌اند که در طول زمان، پذیرش عام پیدا کرده‌اند. در هر دو مورد نمادها و روابط مورد نظر خود را در قالبی کوچک، اشاره‌ای، تصویری، کنایه‌ای، حرکتی و کلامی ارائه می‌کنند. در حقیقت، ارزش نماد نیز به خاطر همین کارکرد آن است.

اسطوره‌ها
در این مقاله به مفهوم اسطوره‌ها به طور کلی و به تقسیم‌بندی دو گانه آن (سنتی و اجرایی) اشاره کردیم. اما از دیدگاهی دیگر می‌توان از اسطوره‌های سیاسی؛ اسطوره‌های دینی؛ اسطوره‌های تاریخی و … نام برد. در هر حال، در زندگی روزمره، ما با انواع اسطوره‌ها سروکار داریم.
البته همان طور که در بخش مفهوم‌ها دیدیم، اسطوره‌ها اساساً خصلت اجتماعی دارند و باید به کارکرد اسطوره‌ها در زندگی اجتماعی توجه داشت.
ژرژ سورل از نظریه‌پردازانی است که قدرت اسطوره‌های اجتماعی و سیاسی، نظر او را به خود جلب کرده است. او عقیده دارد بی‌جهت نباید کاوش کرد که این اسطوره‌ها تا چه حد راستند. این اسطوره‌ها پذیرفته شده‌اند، زیرا احساسات کسانی را که آنها را پذیرفته‌اند آشکار می‌کنند و میدانی برای عمل به دست می‌دهند. اسطوره‌های مورد نظر سورل مجموعه‌هایی از اعتقادات هستند که اعمال گروه‌ها را توجیه و تا حدی هدایت می‌کند … سورل معتقد است که اعمال گروهی از «محرک‌های درونی» نشأت می‌گیرند. این محرک‌های درونی نزد همه آدمیان و در هر عصر و زمانی دیده می‌شوند، ولی نزد بعضی کسان نیرومندتر از دیگرانند. این که محرک‌های درونی چگونه وارد عمل می‌شوند، عمدتاً وابسته به موقعیت کسی است که تحت تأثیر آنها وارد به عمل می‌شود. به عبارت دیگر، آنچه سورل آن را اسطوره می‌نامد، عمل برخاسته از محرک درونی را توجیه می‌کند. اسطوره را مردم می‌پذیرند؛ نه از آن جهت که محک نقد و سنجش خورده و حقیقت آن آشکار شده است یا به دلیل این که تعقیب منافع مشترک را توجیه می‌کند، بلکه از این رو که آنچه از پذیرندگان اسطوره تحت تأثیر گونه‌ای محرک درونی به انجام آن هستند، توجیه می‌کند.
البته دیدگاه سورل در مورد کارکرد اسطوره با وجود بحث‌انگیز بودن آن، ارتباطی نزدیک با دیدگاه اغلب اسطوره‌شناسان معاصر دارد: موفقیت یک اسطوره به عنوان یک منطق عملی به این بستگی دارد که به عنوان امری حقیقی پذیرفته شود و عموماً زمانی به عناوین یک امر حقیقی پذیرفته می‌گردد که بیانگر تجربه کسانی باشد که مورد خطاب آن قرار دارند و توجیه‌کننده آن اهداف عملی باشد که در ذهن آنها وجود دارد.
همان طور که می‌بینیم، یک وجه مشترک در مورد کارکرد اسطوره می‌توان یافت: اسطوره توجیه‌کننده عمل است. خصیصه دیگر اسطوره‌ها (مثل مسلک‌ها)، ویژگی «پنهان‌کاری» است؛ یعنی اسطوره واقعیت را مخفی می‌کند تا آن را بهتر بقبولاند و در عین حال می‌تواند بیانگر واقعیات نیز باشد. این کار به وسیله اسطوره‌ها به گونه‌ای ساده در قالبی نمادین و نمایش‌گونه انجام می‌گیرد تا آن را قابل دستیابی‌تر و چشمگیرتر کند.
مسلک‌ها همین کار را به شیوه‌ای دقیق‌تر و پیگیرتر دنبال می‌کنند. همچنین اسطوره‌ها بر حسب طبیعت، دارای نظام ارزشی‌اند؛ یعنی با خوب و بد ارتباط دارند.
از طرف دیگر، اسطوره روایت پدیده‌ای است که در دوران گذشته وجود داشته است یا به وجود آمده است. اسطوره‌ها احیاء می‌شوند و مورد حفاظت قرار می‌گیرند؛ و با پدیده‌هایی ارتباط می‌یابند که قرار است در آینده به وجود آیند. از این رو، این اسطوره‌ها برای تشویق انسان‌ها به تسریع و پذیرش این پدیده‌های نوین احیا می‌شوند.
اسطوره‌ها بیانگر شرایط اجتماعی مخاطبان خود هستند و تجربه آنها را منسجم‌تر ارائه می‌کنند و به آنها کمک می‌کنند دنیایی را که در آن زندگی می‌کنند، درک نمایند. آنها این کار را از این طریق انجام می‌دهند که مخاطبان خود را قادر سازند شرایط کنونی خود را به عنوان حادثه‌ای فرعی در یک نمایش پیش‌رونده ببینند. اسطوره‌ها به طور کاملاً ساده‌ای، نمودهایی تاریخی هستند؛ و اگر خواستار درک آنها هستیم، باید به آن شرایط واقعی که اسطوره‌ها در آنها پدید می‌آیند، توجه بسیار داشته باشیم.

کارکرد نماد و اسطوره در روابط بین‌الملل
نمادها در روابط بین‌الملل شاید شاخص‌ترین نمادها در روابط میان ملت‌ها، پرچم‌ها باشند. نشانه‌های ملی و سرودهای ملی نیز مانند پرچم‌ها از اهمیت خاصی برخوردارند. همچنین مجموعه‌ای از مفهوم‌ها و واژه‌ها که تداعی‌کننده و افاده‌کننده بعضی از پدیده‌های بین‌المللی هستند، در روابط میان ملت‌ها نقشی نمادین ایفا می‌نمایند (مفهوم‌های نمادین بین‌المللی مانند: شمال و جنوب؛ شرق و غرب؛ تروریسم؛ دهکده جهانی و پایان تاریخ). بعضی از ساختمان‌ها نیز نقش نماد را ایفا می‌کنند، مثلاً دیوار برلین که نماد شکاف‌ میان جهان کمونیسم و جهان سرمایه‌داری بود.
با توجه به آن که مبحث نماد در روابط میان ملت‌ها بسیار پیچیده و گسترده است، در این نوشتار تنها به دو نوع نماد عمده در روابط بین‌الملل، پرچم‌ها و مفهوم‌های نمادین اکتفا می‌کنیم.

مفهوم‌های نمادین بین‌المللی
در بخش تعریف نماد گفتیم که زبان شکلی از نمادپردازی است و واژه‌های مورد استفاده در آن، نمادهایی هستند که از تداعی معنایی و مفهومی برخوردارند. با توجه به همین مطلب، امروزه واژه‌ها و مفهوم‌هایی وجود دارند که در روابط میان ملت‌ها و دولت‌ها از ارزش نمادین مهمی برخوردارند. در اینجا ما فقط به معرفی و تعریف مختصر بعضی از مهم‌ترین آنها بسنده می‌کنیم.
طی سالیان نخستین پس از جنگ جهانی دوم، شکاف عمیق ایدئولوژیک و اقتصادی کشورهای سوسیالیست و سرمایه‌دار باعث تقسیم جهان به دو اردوگاه شد. دو واژه شرق و غرب، به شکلی نمادین نمایشگر این دو اردوگاه بودند. در دهه‌های بعد، تضاد دیگری خودنمایی کرد که عبارت بود از: شکاف میان کشورهای توسعه‌یافته و کشورهای در حال توسعه، که اصطلاحاً شمال و جنوب نامیده می‌شوند. واژه‌ نمادین «شمال» شامل کشورهای ثروتمند و پیشرفته است و واژه نمادین «جنوب» به مستعمرات سابق امپراتوری‌ها اشاره می‌کند، که عمدتاً در نیمکره جنوبی و مناطق استوایی قرار دارند. به نظر می‌رسد پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مذاکرات شمال و جنوب، جایگزین مسأله تشنجات موجود در روابط شرق و غرب گردیده است.
از طرف دیگر واژه تروریسم به عنوان نماد خشونت در روابط بین‌الملل به کار می‌رود. ترکیب واژگانی «دهکده جهانی» نیز نماد انقلاب اطلاعاتی و ارتباطی است و ترکیبی مانند «پایان تاریخ»، نماد چیرگی اندیشه غرب بر جهان است (پیروزی لیبرال دموکراسی).

اسطوره‌ها در روابط بین‌الملل
براساس تعریف، اسطوره سنتی اسطوره‌ای است که از تصویرهای افسانه‌ای برخوردار باشد و در روابط میان ملت‌ها منشأ کنش و رفتار قرار بگیرد، اسطوره‌هایی از قبیل: نژاد، همه‌پرسی، انقلاب و جنگ.
«نژاد» یک اسطوره سنتی است که همواره در روابط میان ملت‌ها و دولت‌ها منشأ کنش و رفتار بوده است، برخوردهای نژادی از این گونه رفتارها هستند. اسطوره سنتی «همه‌پرسی» نیز حکایت از تساوی حقوق همگان دارد و تبلور آن را در شکل‌گیری «مجمع عمومی سازمان ملل متحد» مشاهده می‌کنیم. «انقلاب» نیز اسطوره‌ای سنتی است. در روزگاری، انقلاب‌های دموکراتیک همچون یک موج بین‌المللی، اروپا را دربرگرفتند؛ و در قرن بیستم، موج انقلاب، کشورهای جهان سوم را متلاطم ساخت.

اسطوره‌های اجرایی در روابط بین‌الملل
براساس تعریف اسطوره اجرایی، این اسطوره‌، اسطوره‌ای ساختگی است که دارنده تصویرهای خلاصه شده و ساده از یک وضعیت یا یک پدیده معمولاً ایده‌آل است. گاهی اوقات این اسطوره‌ها با جریان یافتن به گردونه اسطوره‌های سنتی، تقویت شده و نیروی محرکه بزرگ‌تری کسب می‌کنند. از جمله اسطوره‌های اجرایی، اسطوره‌های زیر را می‌توان نام برد: جامعه بی‌طبقه، جامعه فراوانی، جامعه باز و انقلاب پرولتاریایی.
«جامعه بی‌طبقه» یک اسطوره اجرایی است که تبلور عنصر برابری تلقی می‌شود. این اسطوره در بسیاری از جنبش‌های سیاسی که در عرصه روابط بین‌المللی تأثیر شگرفی به جا گذاشته‌اند، همچون یک آرمان، الهام‌بخش و انگیزاننده بوده است. امروزه عطش سوسیالیست‌ها با تصور جامعه بی‌طبقه فروکش می‌کند و به آنها در مبارزات خود، مقاومت و پایداری ارزانی می‌دارد. «جامعه فراوانی» نیز یکی دیگر از اسطوره‌های اجرایی است. «جامعه فراوانی» جامعه‌ای است که در آن هم نیازهای اساسی انسان (خوراک، مسکن و پوشاک) و هم نیازهای ثانوی او (وسایل آسایش، فراغت، فرهنگ) برآورده می‌شوند. بسیاری از مکاتب، از جمله سوسیالیسم و کاپیتالیسم، داعیه‌ی برقراری و تأسیس یک جامعه فراوانی را دارند. امروزه ملت‌های در حال توسعه، به امید رسیدن به یک جامع فراوانی، نقش و استراتژی خود را در هم عرصه سیاست داخلی و هم در عرصه بین‌المللی، در این راستا پی‌ریزی می‌کنند. از جمله دیگر اسطوره‌های اجرایی که امروزه در عرصه بین‌المللی اجرایی که امروزه در عرصه بین‌المللی منشأ کنش و رفتارند، اسطوره «جامعه باز» است. «جامعه باز» جامعه‌ای است که در آن لیبرال دموکراسی حاکم است؛ بدان معنا که از جمله ایدئولوژی‌زدایی می‌شود و مردم مبادرت به مشارکت تأسیسی در عرصه اجتماع می‌کنند. امروزه بسیاری از دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی از این اسطوره اجرایی الهام می‌گیرند.

نتیجه
روابط انسان‌ها، چه در سطح فردی و ملی و چه در سطح بین‌المللی، همواره متأثر از باورها، ارزش‌ها، عادت‌ها، رسم‌ها و تصویرهای ذهنی آنها بوده است، در واقع این عوامل تشکیل‌دهنده‌ی فرهنگ هستند. فرهنگ از عناصر عقلانی و غیرعقلانی تشکیل می‌شود و گویی اجزای غیرعقلانی فرهنگ، سیطره فراگیر بر اجزای عقلانی آن داشته‌اند. هر چند در ظاهر دیواره‌های این برج‌های غیرعقلانی در حال فروریختن است، اما به نظر می‌سد آنها در چرخه‌ای تناسخی، بار دیگر و در شکل دیگر به عرصه زندگی بشر بازمی‌گردند.
اساساً انسان ـ به عنوان موجودی فرهنگ‌ساز ـ نمی‌تواند از عناصر غیرعقلانی زندگی خود رهایی یابد. یکی از مهم‌ترین این عناصر، اسطوره است. از طرف دیگر، نماد نیز به عنوان ابزاری برای درک معنایی، به وسلیه انسان‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.
واقعیت آن است که هیچ یک از رفتارهای بشری خارج از چارچوب نمادها و اسطوره‌ها نیستند. اگر نماد یا اسطوره‌ای به کنار نهاده شود، نماد یا اسطوره‌ای دیگر جای آن را می‌گیرد (اگر در زندگی خود یا دیگران دقیق‌تر شویم، این پدیده را به خوبی می‌توانیم مشاهده کنیم) زندگی بشر، ایجاد و پردازش نمادها و اسطوره‌ها و کنش و اکنش بر اساس آنهاست. البته این نمادها و اسطوره‌ها ـ همان طور که در متن مقاله اشاره شد ـ خود، برخاسته از نیازها و ویژگی‌های وجود بشر هستند، اما جالب اینجاست که بشر گرفتار پدیده‌های ساخته خود است، تجلی این امر را در پدیده فرهنگ می‌توان دید.
در روابط بین‌الملل نیز این نمادها و اسطوره‌ها هستند که شکل‌دهنده رفتار بازیگران هستند. در اینجا نیز نیازها و تحولات بین‌المللی، همان طور که از نمادها و اسطوره‌ها تأثیر می‌پذیرند، در شکل‌گیری و پردازش آنها نیز نقش دارند.
در این مقاله بیشتر به نقش نمادها و اسطوره‌ها در روابط بین‌الملل پرداختیم و کمتر در مورد نمادها و اسطوره‌های بین‌المللی سخن گفتیم (اسطوره‌هایی مثل: اسطوره هرج و مرج پس از دوران جنگ سرد) چرا که این مبحث نیازمند بررسی جداگانه‌ای است و در این نوشتار، مجالی برای طرح آن نیست.
در هر حال، در این تحقیق تلاش گردید ابتدا یک گمانه مهم طرح شود: نقش نماد و اسطوره در روابط بین‌الملل. دیگر آن که یک فرضیه آزمون شود: نقش کلیدی نماد و اسطوره در روابط بین‌الملل. در این مقاله، با نشان دادن این که اساساً زندگی انسانی عبارت از رویارویی با نقش کلیدی نمادها و اسطوره‌هاست، این نقش را در روابط بین‌الملل از طریق بررسی چند نماد و اسطوره بررسی و آزمون کردیم. ایفای نقش پرچم‌ها و مفهوم‌های نمادین بین‌المللی، جنگ، نژاد و انقلاب جهانی پرولتاریایی به عنوان مجموعه‌ای از نمادها و اسطوره‌ها در روابط بین‌الملل، فرضیه طرح شده در این مقاله را تأیید می‌کند.

منبع: هفته نامه / فرهنگ و پژوهش / 1383 / شماره 147، فروردین ۱۳۸۳/۰۱/۲۷
نویسنده : حمید رضا رهرودی