زن در اسلام

0
71

برداشتی از دیدگاه علامه طباطبایی
مطالب این نوشته بازتابی از آراء و افکار علامه طباطبایی است که از کتاب «زن در اسلام » اقتباس شده است .

مشخصات کتاب

نام کتاب: زن در اسلام

مؤلف: علامه سید محمد حسین طباطبایی

ناشر: نشر محمد

زن در جوامع اولیه
1- موقعیت اجتماعی و حقوق زن
روحیه استعمارگری انسان، در جوامع بدوی، حیوان وحشی را از محیط ویژه زندگی اش خارج کرد و او را تملیک نمود تا از تمام منافع آن استفاده کند . او در عین حال که حیوان را در جامعه خود جای داد، هیچ حقی برای او قائل نمی شد . اگر انسان وسائل خوردن و آشامیدن و تولید مثل، برای دام های اهلی فراهم می کرد و نیازمندیهایشان را برطرف می نمود، این کار برای تامین یا جلب منافعی بود که از آنها توقع داشت .

زن نیز در جوامع اولیه بشری، چنین موقعیتی داشت و چنانکه از گوشه و کنار تاریخ برمی آید، روزگاری بسیار دراز، وجود زن در جامعه، فقط برای رفع نیازمندیهای جامعه بود; نه برای بهره مندی از حقوق جامعه . یعنی زن حکم طفیلی را داشت و به هیچ وجه، عضو جامعه انسانی نبود و کارهای پست و بی قیمت مانند حمل و نقل اثاثیه هنگام کوچ ییلاقی و قشلاقی قبائل، هیزم کشی برای سوخت و صید ماهی و خدمتکاری در منزل، بر عهده او بود . زن در این جوامع، همیشه و در هر حال، باید تحت قیمومیت مرد زندگی می نمود و از خود استقلالی نداشت; نه استقلال اراده که بتواند راهی در زندگی انتخاب کند و نه استقلال عمل که بتواند اعمالش را به خودش اختصاص دهد .

زن نمی توانست مالک سود کار خود شود و نیز نمی توانست در دادگاه ادعا کند یا شهادت دهد . اگر کار نیکی انجام می داد، سود و ستایش آن به حساب ولی او نوشته می شد و اگر کار ناشایستی انجام می داد، خود زن مسؤول بود و به کیفر عملش می رسید . البته گاهی استثنائا از راه عطوفت پدری و یا محبت زناشویی و یا وصیت، مالی به زن داده می شد، یا اینکه مزایایی به او اعطا می گردید . ولی به هر حال، در عمل و اراده از خود استقلال نداشت . او مثل اسیری بود که در حال بردگی زندگی می کرد و از نعمت آزادی محروم بود .

2- زن در خانواده
زن در این جوامع، تا وقتی که در خانه پدر یا یکی از اولیای خود زندگی می کرد، مالک هیچ چیز نبود . حتی لباس و جواهرات اختصاصی وی به رئیس منزل تعلق داشت و هر گونه تصمیم یا تنبیهی در موردش جایز بود . او را به عنوان هدیه و قرض و عاریه به دیگران می سپردند و همین که به خانه شوهر منتقل می شد (که البته انتقال زن به خانه مرد به صورت خرید و فروش انجام می گرفت)، علاوه بر استفاده های فراوانی که در خانه پدر از وی می شد، میدان شهوترانی مرد می گردید .

3- حقوق زن
زن در این جوامع، تقریبا خویشاوندی رسمی که بتواند چیزی از آنان به ارث برد، نداشت . و فقط با پدر، برادر و پسر خود، سبت خویشاوندی طبیعی داشت که این خویشاوندی، مانع از ازدواج با آنان می گردید .

البته در ایران باستان، ازدواج با محارم وجود داشت . و در چین و اطراف هیمالیا، قرابت طبیعی با زن بود، یعنی نسب در وی متمرکز می شد و به جای اینکه فرزند را با پدر و پدر پدرش معرفی کنند، وی را با مادر و مادر مادرش معرفی می نمودند .

زن در اسلام
1- زن جزئی از جامعه بشری
با ظهور اسلام، زن یک انسان تلقی گردید و جزئی (به تمام معنا) از جامعه بشری شناخته شد . اسلام به زن جایگاهی داد که هر کسی بر اساس اراده قوی و عمل خود، می تواند به آن دست یابد .

البته ما، در حال حاضر، در محیطی زندگی می کنیم که دستخوش امواج متضاد و متباین تبلیغاتی است که تفکر صحیح را از ما گرفته و منطق فطری و خدادادی ما را به تقلید کورکورانه تبدیل کرده است . این تبلیغات، حاصل دین گریزی بعد از انقلاب رنسانس است .

تعالیم غیرمنطقی و زورگویانه کلیسا در قرون وسطی، بسیاری از افکار صحیح را منهدم نمود . این شیوه سال ها ادامه پیدا کرد و در طول این مدت کلیسا، اسلام را متهم کرد و این دین پاک را با زشت ترین سیما به پیروانش معرفی نمود . بعد از رنسانس، حکومت جهانگیر کلیسا به کلیسای روم محصور شد و تبلیغات چند قرنی آن، چنان اثر سوئی باقی گذاشت که حقایق دینی به عنوان اساطیر و افسانه تلقی گردید . کشورهای متمدن غرب، به دنبال سلطه علمی، از لحاظ فرهنگی نیز بر جهان مسلط شدند . در چنین فضای متاثر از غرب، «موقعیت اجتماعی زن در اسلام » را اینگونه مطرح نمودند که زن در اسلام، در حال اسارت و محرومیت کامل از حقوق اجتماعی است و از آزادی اراده و عمل بی بهره و در ارث و شهادت، نصف یک مرد است . زن باید پیوسته در خانه زندانی و از نعمت سواد و کتاب بی بهره باشد و اگر احیانا مجبور شود که بیرون برود، باید خود را در چادر سیاهی بپیچد .

با توجه به این طرز تفکر ضد دینی، بر ما لازم است که در تشریح و توضیح نظر اسلام، بدون هیچ غرض ورزی، با تکیه بر تعالیم اسلام، حق زن را تبیین کنیم و تحت تاثیر هیچ تفکر و اندیشه ای نباشیم .

2- حقوق زن
بدون تردید تنها معیار جدایی انسان از حیوان، خاصیت تعقل است که انسان به کمک آن، حواس خود را تعمیم داده و از همین معلومات، با تنظیم خاصی، نتایج کلی گرفته و مجهولات را کشف می کند .

اگر چه انسان احساسات درونی و عواطف داخلی بسیاری دارد که در مسیر زندگی از آنها استفاده شایان می کند، ولی با توجه به امتیاز او بر سایر موجودات، باید همه احساسات خود را تحت دستگاه تعقل خود در آورد و گرنه همه حیوانات همین احساسات و عواطف را دارند، بلکه برخی از آنها به مراتب، از جهاتی از انسان قوی ترند .

قرآن کریم در آیات زیادی به خاطر موهبت عقل بر انسان منت می گذارد و انسان را مسؤول حواس و تعقل خود می داند . اسلام بر اساس همین اصل، جامعه انسانی را به خاصیت تعقل وابسته می داند و تشخیص عقل را معیار قوانین و مقررات اجتماعی قرار می دهد . در نتیجه این معیار، احکام و قوانینی در جامعه اجرا می شوند که عقل آنها را صحیح می داند; هر چند برخلاف تمایلات اکثر افراد جامعه باشند .

اسلام تشخیص می دهد که انسان بودن یک نوع واحد ممتاز است و مرد و زن هر دو انسانند و در عین حال که از جهت جنسیت متفاوتند، از جهت انسان بودن با یکدیگر هیچ فرقی ندارند . بر اساس همین اصل، اسلام زن را نیز مانند مرد، جزء کامل جامعه انسانی قرار داده و هر دو را به طور مساوی در هر چیز سهیم کرده است . اسلام برای زن حق آزادی اراده و عمل قرار داده، چنانکه در مرد نیز همین حق را جعل کرده است . در اینجا، لازمه جزء کامل بودن جامعه این نیست که هر حقی را که یک جزء جامعه داراست، جزء دیگر جامعه نیز باید از آن حق برخوردار باشد; زیرا جزئیت اختلاف افراد و اجزاء جامعه، در موقعیت اجتماعی، موجب تفاوت حقوق اجتماعی آن ها می گردد .

درست است که همه افراد جامعه در برابر قانون باید مساوی باشند، ولی این مساوات از نظر اجرای قانون است . یعنی قانون در قبال همه اجرا می شود و همه از عدالت برخوردارند و منظور، مساوات در موقعیت اجتماعی و حقوق نیست . چگونه ممکن است در جامعه ای امیر و مامور، کوچک و بزرگ، دانا و نادان، خردمند و بیخرد، ستمکار و پرهیزکار، در همه مزایای اجتماعی برابر باشند و جامعه به زندگی خود ادامه دهد و متلاشی نشود؟ !

بنابراین اصل عضویت در جامعه بشری با کیفیت و چگونگی عضویت کاملا فرق دارد و لازمه مراعات کامل حال اجتماعی انسانی این است که در مورد اعضای آن اجتماع، عدالت رعایت شود و هر کس، به حسب استقلال خود، از حقوق بهره مند گردد . یعنی عضویت در جامعه انسانی، به معنای اجرا شدن قانون اجتماع در قبال آن عضو است; نه اینکه هر عضوی از حقوق عضو دیگر برخوردار باشد .

ادامه دارد . . .

 

مجله شمیم یاس بهمن 1381، پیش شماره 15