این نوشته، به معرفى و نقدى خلاصه از کتاب نظریه هاى سکولار و مذهبى در رشد اخلاقى پرداخته است. در این نوشته، پس از معرفى نویسنده کتاب، فصلبندى و خلاصه محتواى کتاب ارائه مىشود. سپس نکاتى نقدگونه درباره محتواى بخش سوم کتاب و توفیق نویسنده در دستیابى به هدفى که مدعى آن است بیان مىگردد. در پایان، فهرستى از دیگر آثار همین نویسنده ارائه خواهد شد. محتواى بخشهاى کتاب چنین است: بخش اول، چارچوبى براى مقایسه نظریهها ارائه مىکند؛ بخش دوم، به نظریههاى سکولار مىپردازد؛ بخش سوم، مدعى ارائه نظریههاى نهفته در آموزه هاى ادیان است و بخش چهارم، تأملات پایانى نویسنده را تشکیل مىدهد.
الف) معرفى نویسنده
ار. مارى تامِس (R. Murray Thomas)استاد روانشناسى تربیتى دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا است. شهرت وى بیشتر به سبب رویکرد تطبیقىاش در زمینه رشد روانشناختى است؛ وجههاى که وى کوشیده است با انتشار کتاب حاضر، آن را تقویت کند. البته اینکه خواننده محترم با خواندن این کتاب، چه استفادهاى از رویکرد تطبیقى وى مىبرد، به انتظارى که وى از یک رویکرد تطبیقى در حوزه رشد اخلاقى دارد، بستگى دارد.
ب) خلاصه کتاب
این کتاب از چهار بخش تشکیل شده است:
بخش اول؛ ارائه چارچوبى براى مقایسه نظریهها
در این بخش که دو فصل دارد، نویسنده براى مقایسه نظریههاى رشد اخلاقى که قرار است در کتاب بررسى شود، چارچوبى ارائه مىدهد. از این میان، فصل اول عهدهدار بیان چندین پرسش بنیادى است که زمینه را براى تبیین و مقایسه نظریههاى اخلاقى فراهم مىسازد. قلمرو این پرسشها عبارتند از: 1. حوزه اخلاق؛ 2. مرزهاى اخلاق و غیر اخلاق؛ 3. رشد مناسب و نامناسب اخلاقى؛ 4. منشأ حجیّت گزارههاى اخلاقى؛ 5. واقعیت جهان خارج از ذهن؛ 6. طبیعت اخلاقى انسان؛ 7. محدوده زمانى رشد اخلاقى؛ 8. ساختار شخصیت انسان؛ 9. جهت، فرایند و مراحل رشد اخلاقى؛ 10. عوامل تأثیرگذار بر رفتارهاى اخلاقى.
فصل دوم به بیان معیارهایى اختصاص دارد که نویسنده با آنها در ادامه، به ارزیابى کلى نظریههاى اخلاقى مطرح شده مىپردازد. این معیارها عبارتند از: 1. قابل فهم بودن؛ 2. توانایى تبیین رفتارها؛ 3. عملى بودن؛ 4. اعتبار علمى داشتن؛ 5. سازگار بودن با یافتههاى جدید؛ 6. برانگیختن کشفیات جدید؛ 7. ماندگارى؛ 8. قانعکننده بودن.
بخش دوم؛ نظریههاى سکولار در رشد اخلاقى
مقصود نویسنده از واژه سکولار، نظریههایى است که «برگرفته از باورهاى مذهبى نیستند و با هدف بهرهگیرى از دستآوردهاى علم جدید پدید آمدهاند». ویژگى این نظریهها، «نبود باور به موجودى متعالى است که خاستگاه گزارههاى اخلاقى، ناظر بر رفتار انسانها و پاداش و جزا دهنده است». در این بخش، پنج نظریه سکولار در رشد اخلاقى (هر کدام در فصلى جداگانه) به این ترتیب بررسى شده است:
الف) دیدگاه اسنادى: اینکه مردم عادى (با شعور مشترک) چه برداشتى از رفتارهاى اخلاقى دارند و علت هر رفتار را به چه عواملى نسبت مىدهند، محتواى نظریه اسنادى است.
ب) ساختگرایى شناختى: در بحث رشد اخلاقى، به نظریههایى ساختگراى شناختى اطلاق مىشود که بر مبناى این سه باور اساسى بنا شدهاند: 1. ساختار شناختى فرد در برخورد با موقعیتهاى اخلاقى به تعبیر و تفسیر مىپردازد. بنابراین، معنایى که از یک موقعیت در ذهن فردى خاص ایجاد مىشود، چه بسا با معنایى که در ذهن فرد دیگر ایجاد شده است متفاوت باشد؛ 2. ساختارهاى شناختى کودک با افزایش سن تغییر مىکند. آنچه ساختار شناختى فرد را مىسازد، میراث ژنتیک و عوامل محیطى است. یک زمانبندى ژنتیک براى شکلگیرى هر ساختار شناختى وجود دارد که تجربههاى محیطى، شکل دقیق پدید آمدن آن را تعیین مىکند؛ 3. رشد اخلاقى عبارت است از پدید آمدن تغییر در ساختار شناختى و محتواى ذهنى فرد در مورد مسائل اخلاقى. نویسنده از میان نظریههاى ساختگراى شناختى، تنها به دو نظریه پیاژه و کلبرگ پرداخته است.
ج) نظریههاى یادگیرى اجتماعى: نظریههاى یادگیرى اجتماعى، بیشتر به فرایند اکتساب ارزشهاى اخلاقى پرداختهاند تا به محتواى رشد اخلاقى. این نظریهها، در تحلیل فرایند رشد اخلاقى، چهار پیشفرض مشترک دارند که عبارتند از: 1. ارزشهاى اخلاقى نه ارثىاند و نه با افزایش سن به طور طبیعى پدید مىآیند، بلکه در برخوردهاى اجتماعى یاد گرفته مىشوند؛ 2. این آموختن گاهى با مشارکت خود فرد در یک موقعیت اجتماعى خاص و گاهى نیز تنها با مشاهده دیگرانى که در این موقعیتها واقع شدهاند، صورت مىگیرد؛ 3. بسته به اینکه الگوهاى رفتارى مشاهده شده پىآمد ناخوشایند یا خوشایند داشته باشند، فرد آنها را مىپذیرد یا رد مىکند؛ 4. رشد اخلاقى فرایندى تدریجى است و یک الگوى مرحلهاى ندارد.
د) دیدگاههاى روانتحلیلى: رویکرد روانتحلیلى به مسئله رشد اخلاقى با چهار پیشفرض زیر مىپردازد: 1. همه رفتارهاى انسان، از غریزههایى مادرزادى نشئت مىگیرد که یکى از مهمترین آنها سائق جنسى است؛ 2. محیط زندگى فرد (جامعه)، قواعد و رسومى را براى چگونگى ارضاى غرایز فرد وضع مىکند؛ 3. جامعه به شیوههاى مطلوب خود پاداش مىدهد و شیوههایى را که نمىپسندد، مجازات مىکند؛ 4. انسان در دوره کودکى، انتظارات محیط و قواعد و قراردادهاى آن را به شخصیت خود الحاق مىکند. وقتى این انتظارات درونىسازى مىشوند، ارزشهاى اخلاقى را تشکیل مىدهند. وجدان فرد که حامل این ارزشهاست، بدون نیاز به کنترل خارجى، فرد را با احساس گناه و شرم مجازات مىکند و با احساس غرور و افتخار پاداش مىدهد.
سپس نویسنده به شرح تفصیلى نظریه شخصیت فروید و نیز دگرگونىهایى که اریکسون و فروم در آن پدید آوردند، پرداخته است. در پایان نیز، ارزیابى کوتاهى از نظریه روانتحلیلى رشد اخلاقى ارائه مىشود.
ه) دیدگاههاى مارکسیستى: به گفته نویسنده، نظریه تحول اجتماعى مارکسیسم که کارل مارکس و فردریک انگلس پایهگذارى کردند، چنان گسترده است که مىتوان عناصرى از آن را به عنوان نماینده نظریه رشد اخلاقى مارکسیستى استخراج کرد. البته مارکسیسم به شیوههاى گوناگونى تفسیر و شکلبندى شده است که از مهمترین مفسران آن مىتوان به افراد ذیل اشاره کرد: لنین و استالین در شوروى سابق؛ مائو در چین؛ تیتو در یوگوسلاوى سابق و کاسترو در کوبا.
آنچه در این فصل آمده است، نظریهاى ترکیبى برگرفته از منابع مختلفى است که اساس نظریه مارکس را در خود دارند. در این فصل، نخست به ریشههاى فلسفى مارکسیسم و ماهیت انسان و ارزشهاى اخلاقى از دیدگاه مارکسیسم و سپس به مراحل رشد اخلاقى و دیگر مسائل رشد اخلاقى توجه شده و سرانجام الگوهاى مارکسیستى اخلاق ارائه گردیده است.
و) یک نظریه تلفیقى: نویسنده، روشى را نیز براى ترکیب برخى از عناصر موجود در نظریههاى پیشین براى ارائه نظریهاى در رشد اخلاقى مطرح مىکند که مزیتهاى هر یک از آنها را در خود داشته باشد. وى در نظریه ترکیبى خود، هفت الگوى رشد اخلاقى پیشین را در قالب نظریه پردازش اطلاعات (نظریه خبرپردازى) با یکدیگر تلفیق کرده است. همچنین خود مؤفههایى را نیز به این الگوى ترکیبى افزوده است که در عنوانهاى زیر است: ارزشهاى اخلاقى؛ روابط علّى؛ فرایندهاى ذهنى؛ ماهیت خود اخلاقى؛ پیشرفتهاى رشدى و سرانجام، ویژگىهاى رشدى که براى تبیین چگونگى رشد و کاربرد ارزشهاى اخلاقى ضرورىاند.
ارائه این نظریه ترکیبى در قالب شش عنوان زیر صورت مىگیرد: 1. ویژگىهاى اصلى؛ 2. مؤفههاى اساسى؛ 3. حافظه درازمدت؛ 4. محیط رشد؛ 5. حافظه کارى؛ 6. ارتقا و مراحل رشد.
ز) نظریات سکولار جزئى: نویسنده در فصل پایانى این بخش، پنج نظریه سکولار دیگر را که دیدگاههایى جزئىتر درباره رشد اخلاقى دارند مىآورد. این نظریهها به جنبههاى خاصى از تفکر یا عمل اخلاقى پرداختهاند یا گروه خاصى از انسانها را مد نظر دارند یا اینکه دیدگاه اخلاقىشان، تنها بخشى از یک نظریه بزرگتر بوده است که همه انواع رشد را در نظر گرفتهاند. نویسنده از میان نظریههاى بسیار در این زمینه، تنها به پنج مورد مهم اشاره مىکند که عبارتند از: 1. نظریه همدلى هافمن؛ 2. نظریه یکپارچگى اطلاعاتى اندرسون؛ 3. نظریه مراقبت دلسوزانه گلیگان؛ 4. نظریه ساترلند و کِرِسى در مورد بزهکارى؛ 5. نظریه لئووینگر در مورد رشد «من».
بخش سوم؛ نظریههاى نهفته در دکترین مذهبى
نویسنده در این بخش، نظریههاى نهفته در دکترین مذهبى (باورها و احکام مذهبهاى گوناگون) را بررسى مىکند. او نخست، دین را این گونه تعریف مىکند: «آنچه دین نامیده مىشود، باید نظامى یکپارچه از مؤفههاى خاصى شامل موارد زیر باشد: ماهیت یک موجود متعالى یا خدایان؛ بیان منشأ و جایگاه عالم؛ ماهیت هستى؛ ماهیت دانش و منابع معتبر آن؛ قواعدى براى روابط اجتماعى؛ بیان رفتارهاى خاص در مقابل نیروهاى فوق بشرى (عبادت) و بیان هدف زندگى».
در این بخش، به چهار خط مشترک در میان سنتهاى مذهبى پرداخته شده است:
1. یهود، مسیحیت، اسلام. این نخستین خط مشترک سنت مذهبى است که نویسنده عناصر مشترک این سه دین را مىشمارد. سپس به تفاوتهاى آنها و ویژگىهاى هر کدام مىپردازد و آنگاه، خط سیر یهودى، مسیحى و اسلامى را به عنوان نظریهاى واحد در رشد اخلاقى ارزیابى مىکند. از نظر نویسنده، یهودیت آغاز یک سنت دینى است که با مسیحیت و اسلام ادامه یافته است. به باور وى، اسلام جنبشى اصلاحى در مقابل انحرافها و نامطلوبىهاى یهودیت و مسیحیت زمان صدر اسلام بوده است؛ همان گونه که مسیحیت را نیز اصلاحطلبى مسیح (که خود یهودى بود) در برابر دور شدن یهودیت از ارزشهاى واقعى و روى آوردن به ظواهر و مراسم و تشریفات دانسته است.
نویسنده، عناصر مشترک ادیان سه گانه یهودیت، مسیحیت و اسلام را این گونه برمىشمارد: 1. منشأ حجیت که متن مقدس و سخن اولیاى دین است، غیر از تجربه و آزمایش است؛ 2. وجود متعالى که خالق و پرورش دهنده همه جهان، دانا و تواناى مطلق و حاضر و ناظر بر همگان است؛ 3. چگونگى آفرینش انسان؛ 4. گناه نخستین؛ 5. واقعیت موجودات غیر مادى؛ 6. اطاعت از احکام خداوند، به عنوان هدف زندگى؛ 7. علیّت: امور اخلاقى از تعامل عوامل طبیعى و ماوراى طبیعى پدید مىآیند؛ عوامل ماوراى طبیعى شامل نیروهاى خیر و شرّ (خدا و شیطان) و عوامل طبیعى، شامل انسانهاى خوب و بد هستند (که محیط اجتماعى را شکل مىدهند). البته هیچکدام از یهودیت، مسیحت و اسلام، جبر کامل را نمىپذیرند و براى انسان، نیروى اراده آزاد معتقدند.
8. تفاوتهاى فردى: تفاوتهاى افراد در رشد اخلاقى عواملى همچون پدر و مادر، محیط تربیتى و قدرت اراده شخصى دارد. هر کدام از انسانها به اندازه امکاناتى که دارند، امتحان مىشوند؛
9. تأثیر نتایج اعمال: اینکه اعمال خیر و شر در دنیا و بهویژه در آخرت پاداش و کیفر داده مىشوند، در هدایت انسان به خیر و پرهیز دادن از شر اهمیت دارد؛
10. ساختار شخصیت: انسان از روح و بدن تشکیل یافته است و روح با مرگ از میان نمىرود، بلکه در بهشت یا دوزخ یا مرحلهاى موقت به زندگى خود ادامه مىدهد.
وى سپس تفاوتهاى اساسى سه دین را در سه امر زیر خلاصه مىکند: 1. متنى که به واقع به خداوند منسوب است؛ 2. چیستى ارزشهاى اخلاقى (موارد عینى رفتارى)؛ 3. آیا عیسى مسیح فرزند خداوند است یا نه؟
وى سپس به تفصیل هر کدام از این سه دین را در معرض پرسشهاى اساسى خود قرار مىدهد و پاسخها را به عنوان عناصر نظریه اخلاقى هر دین مطرح مىکند.
درباره یهودیت، وى به توضیح این موارد مىپردازد: 1. خاستگاه گزارههاى اخلاقى که همان کتابهاى مذهبى هستند؛ 2. مراحل رشد اخلاقى که همان مراحل مختلف زندگى فرد در یهودیت است و عبارتند از: هشت روز پس از تولد؛ مراسم ختنهکنان؛ نوجوانى که سن بلوغ و آغاز پذیرش مسئولیتهاى اجتماعى و اخلاقى است و سرانجام ازدواج که مرحلهاى اساسى در کمال معنوى شمرده مىشود؛ 3. وفادارى به اراده خداوند که یکى از اساسىترین مفاهیم دین یهود است.
در زمینه مسیحیت، وى به تفصیل موارد زیر را شرح مىدهد: 1. منبع حجیت در مسیحیت که کتابهاى عهد قدیم و جدید و در کاتولیک، دستورهاى اولیاى کلیسا و شوراهاى کاتولیک است؛ 2. مراحل رشد اخلاقى که همان مراحل زندگى دینى فرد مسیحى و تفاوتهاى آنها از نظر مسئولیت دینى و اخلاقى است: الف) دوره پیش از غسل تعمید؛ ب) دوره کودکى پس از تعمید؛ ج) سن عقل (نوجوانى و جوانى)؛ د) سالهاى ازدواج؛ ه) دوره پس از مرگ.
در مورد اسلام، پرسشهاى نویسنده به بررسىهایى در زمینههاى زیر مىانجامد: 1. رسالت محمد صلىاللهعلیهوآله؛ 2. منبع حجیت؛ قرآن و گفتار و کردار پیامبر؛ 3. ساختار شخصیت انسان.
اسلام نیز انسان را مرکب از روح و جسم مىداند، ولى همچون مسیحیت معتقد نیست که روح از لحظه لقاح، بلکه پس از 120 روز در بدن دمیده مىشود. دیگر اینکه از نظر اسلام، کودک در لحظه تولد بىگناه است؛ برخلاف مسیحیت که مىگوید کودک همراه با گناه ازلى به دنیا مىآید؛ 4. ارزشهاى اخلاقى؛ در اینجا وى تنها به طرح نمونههایى از واجبات، محرمات، مستحبات و مکروهات به عنوان ارزشهاى اخلاقى در اسلام بسنده مىکند؛ 5. مراحل رشد اخلاقى. به باور نویسنده در اسلام، رشد به صورت مراحل جداگانه سنّى که هر مرحله، ویژگىهایى خاص داشته باشد، در نظر گرفته نمىشود، بلکه رشد یک فرایند پیوسته در سراسر زندگى است. با این حال، از نظر میزان آگاهى و مسئولیتى که در مراحل سنّى مختلف به فرد اختصاص دارد، مراحل زیر را مىتوان برشمرد: الف) از تولد تا پنج و شش سالگى که وجود خدا و فرشتگان بهشت و جهنم و. . . به او آموزش داده مىشود؛ ب) کودکى تا آغاز نوجوانى که مسئله ترس از کیفر خداوند و تلاش براى پرهیز از کارهاى بد را مىآموزد؛ ج) اواسط نوجوانى که به تدریج براى پذیرفتن نقش همسرى و پدر و مادر شدن آماده مىشود؛ د) بزرگسالى که از فرد انتظار مىرود ازدواج کند و فرزندانى مسلمان پرورش دهد.
نویسنده در پایان، به ارزیابى سریع و وحدت بخش (!) نظریه یهودى ـ مسیحىـ اسلامى پرداخته است.
2. آیینهاى هندو، بودایى، جِینى و سیک (شبهجزیره هندوستان و شرق آسیا). نویسنده آیینهاى بودایى، جِینى و سیک را تجدیدنظرها و اصلاحات به عمل آمده در حوزه دین هندو مىداند. او نخست، مشترکات این ادیان را برمىشمارد و سپس هر یک از آنها را بر اساس پارامترهایى که خود در فصلهاى آغازین برشمرده است، بررسى مىکند. در پایان نیز، یک ارزیابى کلى از نظریه مربوط به این آیینها در مورد رشد اخلاقى ارائه مىدهد.
3. خط مشترک آیینهاى کنفسیوس و شینتو (شرق آسیا). این دو دین، گرچه خاستگاه فلسفى و تاریخى متفاوتى دارند، مشترکات بسیارى نیز دارند که آنها را در یک سنت واحد مذهبى قرار مىدهد. نویسنده در این فصل، نخست به مشترکات این دو آیین شرقى و سپس به ویژگىهاى جداگانه هر کدام مىپردازد و سرانجام به ارزیابى دیدگاه این سنت مذهبى در مورد رشد اخلاقى توجه مىدهد.
4. خط مشترک آیینهاى ناواجو، زولو، وودو، و اوکیناوایى (جنوب و شرق افریقا). این فصل، به بررسى نظام اخلاقى در دینهاى کوچکى همچون آیینهاى ناواجو، زولو، وودو، و اوکیناوایى مىپردازد که به باور نویسنده کتاب، با وجود تفاوتهاى تاریخى و جغرافیایى، مشترکات اساسى زیادى دارند.
بخش چهارم؛ تأملات پایانى
در این بخش، نویسنده با توجه به نظریههاى یاد شده در بخشهاى پیشین، مىکوشد گرایشهاى اساسى انسان مربوط به رشد اخلاقى را بیان سازد و ردّ پاى این گرایشها را در نظریههاى رشد اخلاقى شناسایى کند. وى موارد زیر را به تفصیل بررسى کرده است: 1. گرایش به عدالت؛ 2. گرایش به دانستن نتیجه رفتارهاى اخلاقى و غیر اخلاقى؛ 3. گرایش به غیر اخلاقى بودن؛ 4. گرایش به لذت بردن از زندگى؛ 5. گرایش به درک فرایند رشد اخلاقى و هدایت اخلاقى دیگران.
ج) نقد و نظر
1. از نکات مثبت این کتاب آن است که دین را به عنوان منبعى براى نظریهپردازى در حوزه علوم تربیتى پذیرفته است. این دیدگاه، در واقع خلاف عرف علمى رایج امروز است. امروزه از آموزههاى دینى، تنها یا استفاده عملگرایانه مىشود (آثار دیندارى و معنویت در رواندرمانى، بهداشت روانى و. . . ) و یا آن را غیر علمى و دگم مىشمارند و از حوزه تحقیق علمى بیرون مىدانند.
2. افزون بر این، نویسنده بخشى از یک فصل را به هر یک از سه دین یهود، مسیحیت و اسلام اختصاص داده است و بهدور از واهمه شایع دیگر نویسندگان این حوزه، بارها واژههاى اسلام، اسلامى و مسلمان را آورده است و در اثبات آنچه نظریه اسلام در مورد رشد اخلاقى پنداشته، به برخى آیههاى قرآن و احادیثى از پیامبر استناد کرده است.
3. البته به نظر مىرسد بهتر بود که نویسنده، بخش سوم کتاب (نظریههاى نهفته در دکترین مذهبى) را «آشنایى اجمالى با ادیان زنده جهان!» نام مىنهاد؛ زیرا وى در این بخش، چندان در جهت تدوین یا حتى ساماندهى عناصر مربوط به رشد اخلاقى در سنتهاى دینى نکوشیده است. گذشته از اینکه در گردآورى مواد لازم براى پژوهش خود، از متنهاى اصیل دینهاى یاد شده (بهویژه در مورد اسلام) نیز بسیار ناقص عمل کرده است. وى با وجود فهرست منابعى که در آخر کتاب ارائه مىدهد، درباره نظریههاى اخلاقى در اسلام، به هیچ مقاله یا کتابى در این زمینه ارجاع نمىدهد. گویا تنها به چند کتابى که شرحى اجمالى از دین اسلام ارائه دادهاند، بسنده کرده است؛ در حالى که روایتها و احادیث فراوانى در منابع دست اول حدیثى مسلمانان آمده است و ارجاعهاى فراوانى در کتابها و مقالات پژوهشگران مسلمان در زمینه تعلیم و تربیت اسلامى وجود دارد.
4. شاید گفته شود اشکال از این جاست که ما هنوز کتاب یا مقالهاى نیز در سطح پذیرفته شده علمى در مورد اصول تدوین شده رشد اخلاقى و اجتماعى از نظر اسلام در اختیار نگذاشتهایم؛ چون هنوز در این زمینه چنین تدوینى صورت نگرفته است، ولى براى نویسندهاى که در پى پژوهش علمى و تطبیقى در حوزه آموزههاى دینى و روانشناسى است، این عذر پذیرفته نیست که بدون آشنایى با منابع دست اول تحقیق در حوزه یک دین بزرگ کتابى با این عنوانِ فریبنده بنویسد و در تهیه آن، تنها به مراجعه به چند منبع دست دوم که به اصول احکام و عقاید اسلامى مىپردازد، بسنده کند و از احادیث و روایتهاى مهم در منابع دیگر غفلت ورزد. احادیث بسیارى در منابع اسلامى در مورد شیوه برخورد، تعلیم و تربیت کودک وجود دارد که مىتوان برخى اصول کلى پذیرفته شده در حوزه رشد اخلاقى را از آنها به دست آورد. از جمله این اصول، مىتوان توجه به محدودیت شناختى و ادراکى کودک در آموزش مسائل دینى (از جمله مسائل اخلاقى) و تربیت عملى بچهها اشاره کرد.
5. اشتباه دیگرى که نویسنده با آن، اشتباه نخست خود را تکمیل کرده، این است که بر پایه همین اطلاعات ناقص و گاه نادرستى که با عنوان نظریه اسلام در موضوع رشد اخلاقى آورده است، به ارزیابى کلى نظریه ادعایى خود پرداخته است. البته چنین نظریه بدون پشتوانهاى، در مقایسه با نظریههاى تدوین یافته و پرداخت شدهاى که بر پایه مطالعات آزمایشى و بالینى در قرن بیستم پدید آمده است، نمرههاى قابل توجهى به دست نیاورده است.
6. همچنین نویسنده در اینجا نیز به خطا رفته است که ارزیابى خود را در مورد سه دین یهود، مسیحیت و اسلام، با یک رویکرد کلى به سه دین به عنوان توالى یک سنت واحد انجام داده است. در حالیکه استمرار ادیان توحیدى در سنت ابراهیمى هرگز دلیل نمىشود که در پژوهشى درباره مسائل تربیتى یا اجتماعى، تفاوت دیدگاهها نادیده گرفته شود.
7. هرچند نویسنده در آغاز بخش سوم کتاب مىپذیرد که آنچه با عنوان نظریههاى دینى در رشد اخلاقى آورده است، نظریههاى تدوین شدهاى در مورد رشد اخلاقى نیست، بلکه عناصرى از متن دینها و ساماندهى آنها در پاسخ به پرسشهاى آغازین کتاب است، ولى به نظر مىرسد با توجه به آشنایى اندک با منابع دینى و فهم ناقصى که از آموزههاى اخلاقى دینى (بهویژه اسلام) دارد، در رسیدن به هدف ناکام مانده باشد.
د) دیگر آثار نویسنده
الف) آثارى که پیش از این کتاب منتشر شده است:
1. Education”s Role in National Development Plans R. Murray Thomas, Praeger
(نقش تعلیم و تربیت در برنامه توسعه ملى)، Publishers, 1992.
2. What Wrongdoers Deserve Thomas & Ann Diver-Stamnes, (آنچه شایسته بزهکاران است)، R. Murray Greenwood Press, 1993.
3. A Study of Adolescent Moral Development R. Murray Thomas, Greenwood (مطالعه رشد اخلاقى در نوجوانى)، Press, 1995.
4. Classifying Reactions to Wrongdoing R. Murray Thomas, Greenwood (طبقهبندى واکنشهاى مربوط به بزهکارى)، Press, 1995.
5. Prevent, Repent, Reform, Revenge Diver-Stamnes & R. Murray(ممانعت، توبه، اصلاح، مجازات)، Ann C. Thomas, Greenwood Press, 1995.
ب) آثارى که پس از کتاب حاضر (1997) نوشته است یا در دست انتشار دارد:
1. An Integrated Theory of Moral Development(نظریهاى تلفیقى در مورد رشد اخلاقى)، R. Murray Thomas, Greenwood Press, 1997.
2. Conducting Educational Research(هدایت پژوهشهاى تربیتى) R. Murray Thomas, Bergin & Garvey, 1998.
3. Religion in Schools (دین در مدارس)، R. Murray Thomas, Praeger Publishers, 2006.
4. Violence in America”s Schools، (خشونت در مدارس امریکا)، R. Murray
Thomas, Praeger Publishers, 2006.
5. God in the Classroom (خدا در کلاس درس)، , R. Murray Thomas, Praeger Publishers.
نویسنده : علیرضا شیخ شعاعی