به نظر مي رسد كه پژوهش هاي جامعه شناسانه در ايران درباره نهاد خانواده، بيش از ساير زمينه ها انجام شده و به همين دليل، تصوير دقيق تري از اين نهاد در اختيار است. شايد اين تصور درست باشد، زيرا به چند علت امكان و علاقه پژوهشگران براي مطالعه درباره اين نهاد بيشتر است. از يك سو همه ما عضوي از يك خانواده و درگير مسائل خانواده هاي دور و نزديك خود هستيم. از سوي ديگر بحث و گفت وگو درباره خانواده از موضوعات رايج و عيني همه ما است. در حالي كه نهادهاي ديگر به اين اندازه، موضوع تجربه عيني و مباحث ذهني نيستند. به علاوه دسترسي به خانواده ها براي انجام تحقيق نيز آسان تر است. ضمن آنكه حساسيت هاي حكومتي نسبت به اكثر موضوعات مرتبط با خانواده، آنچنان نيست كه پژوهشگران از ورود به اين زمينه پرهيز كنند. از همه مهم تر هم اينكه اطلاعات آماري و ثبتي زيادي درباره نهاد خانواده وجود دارد. سرشماري هاي عمومي نفوس و مسكن از سال ۱۳۳۵ و حتي پيش از آن، به اندازه كافي اطلاعات مناسبي را درباره خانواده در اختيار مي گذارد. همچنين برخي ادارات ديگر مثل ثبت احوال كه مسوول ثبت و ضبط وقايع چهارگانه تولد، ازدواج، طلاق و فوت است، گزارش هاي سالانه به نسبت قابل اتكايي در اختيار علاقه مندان قرار مي دهد. با اين توصيف حتما انتظار داريد كه مطالعات در موضوع نهاد خانواده، به اندازه يي باشد كه تصوير روشني را از اين نهاد در اختيار ما قرار دهد ولي اين گمان نادرست است. كافي است كتاب «مقدمه يي بر پژوهش در جامعه شناسي خانواده در ايران» را مرور كنيم تا ببينيم كه ده ها موضوع و زمينه پژوهش درباره نهاد خانواده وجود دارد كه به اندازه كافي مورد پژوهش واقع نشده است. به ويژه آنكه جامعه ايران در حال گذار و تغييرات همه نهادها از جمله خانواده آنقدر زياد است كه ما را نيازمند به بررسي هاي بيشتر اين تغييرات مي كند.
عباس عبدي اين كتاب را در اصل در سال ۱۳۸۳ نوشته است، ولي در سال ۱۳۹۲، با اطلاعات جديد و به روز شده و از سوي نشر ني منتشر كرده است. وي در معرفي كتاب نوشته است كه: «نهاد خانواده ركن اساسي در شكل گيري جوامع بشري است ولي اين نهاد نيز واقعيتي تاريخي دارد و در طول زمان و عرض مكان به شكل هاي گوناگوني ديده شده و تغييرات و تحولات آن نيز مورد توجه جامعه شناسان بوده است. در ايران نيز خانواده اهميت ويژه يي داشته و دارد ولي تغييراتي كه در چند دهه اخير رخ داده، الزام كرده كه وضعيت و كاركرد اين نهاد مورد بازبيني قرار گيرد. كتاب حاضر نه تنها به عناصر مهم تغييرات در نهاد خانواده اشاره مي كند، بلكه كوشيده تا وجوه متحول خانواده را كه نيازمند مطالعه و پژوهش است، معرفي كند.» بنابراين هدف اصلي كتاب، نكاتي است كه در بخش چهارم به آنها اشاره شده است. يعني تعيين موضوعات و عناصر پژوهش در خانواده كه در ۱۹ سرفصل آمده و در ذيل هر سرفصل، موضوعات گوناگون پژوهشي احصا شده است. با اين حال براي رسيدن به اين مرحله، ابتدا سه بخش ديگر نيز شرح داده كه در بخش اول كلياتي درباره نهاد خانواده و تحولات آن ارائه شده است. در بخش دوم وضعيت موجود نهاد خانواده در جوامع امروزي به بحث گذاشته شده. در بخش سوم نيز وضعيت خانواده و تحولات آن در ايران در ذيل ۱۷ محور تشريح شده كه در همه موارد از نتايج آخرين مطالعات و آمارهاي موجود در كشور نيز استفاده شده است.
راهي براي فهم فيلسوف دشوارنويس ايتاليايي
جورجو آگامبن از آن دست فيلسوفان معاصر است كه در سال هاي اخير در ايران بسيار مورد توجه واقع شده و برخي از مقالات و آثارش توسط مترجمان به فارسي ترجمه شده است. همچنين شماري از ايده هاي او مثل حيات برهنه، هوموساكر، وضعيت استثنايي و… در نوشته هايي كه تحليلگران ايراني از موقعيت هاي سياسي و اجتماعي صورت مي دهند، به كار مي رود. اين نكته را اگر در كنار دشواري و پيچيدگي انديشه هاي آگامبن و سبك نوشتاري او قرار دهيم، درمي يابيم كه نگارش اثري درباره فلسفه اين فيلسوف و حقوقدان ايتاليايي ضروري و لازم است. فلسفه آگامبن نوشته كاترين ميلز با ترجمه پويا ايماني كه اخيرا به همت نشر مركز منتشر شده است، از اين حيث حايز اهميت است. اين كتاب دو هدف دارد. نخست معرفي فلسفه آگامبن به خوانندگاني كه با انديشه هاي او آشنايي ندارند و دوم تحليل انتقادي انديشه هاي آگامبن. كتاب پس از درآمد از پنج فصل، يك نتيجه و گاه شمار آثار مهم آگامبن به همراه كتاب شناسي او اختصاص يافت. بحث هاي آگامبن درباره نظريه سياسي و حقوقي و فلسفه اخلاق مبتني بر نقد پيچيده يي به گرايش هاي متافيزيكي مستتر در فرهنگ غربي اند. به باور آگامبن قسمت اعظم فلسفه غرب متكي به برداشتي از انسان است كه نوعي ناطبيعت را در قلب ماهيت طبيعت آدمي پيش فرض مي گيرد و اين گونه وضعيت نيهيليستي فعلي را حفظ و بازتوليد مي كند. به عبارت ديگر، ابتناي طبيعت يا ماهيت فرضي انسان بر داشتن زبان، كه بنا به آن زبان در منفيت يا حيث سلبي قوام مي بايد، چون داشتن زبان به موجودي نسبت داده شده كه زبان ندارد و بايد آن را از محيط فرابگيرد، طبيعت انساني را به نيهيليسم تنزل مي دهد. آگامبن معتقد است عبور از نيهيليسم و هيچي كه طبيعت آدمي امروزه به آن تنزل يافته مستلزم بازانديشي ژرف و راديكال جنبه هايي از فلسفه غرب است. اين امر از جمله شامل ضرورت بازانديشي زمان و تاريخ بر پايه مفهوم كايروس به جاي كرونوس، بازانديشي اخلاق از زاويه اتوس و بدون ارجاع به مفاهيم حقوقي- قضايي جرم و شان و منزلت، و بازانديشي اجتماع بدون رجعت به مفاهيم هويت يا تعلق مي شود. اما مهم تر از همه اينكه پشت سر گذاشتن نيهيليسم متضمن نوعي تجربه زباني است: تجربه يي تازه از رخداد يا حدوث خود زبان. تعريف انسان به عنوان موجودي كه زبان دارد، گواهي است بر اهميت اين جنبه از بازانديشي و صورت بندي دوباره تفكر غربي. اين تعريف بدين معني است كه هر مفهومي از زبان كه منفيت را پيش فرض خود قرار دهد، لاجرم تصورش از انسان را بر ريگ روان امر منفي بنا خواهد كرد.
رخداد عشق به روايت بديو
فيلسوفان همواره درباره عشق انديشيده اند، از افلاطون كه در رساله ضيافت به اين مفهوم مي پردازد و آگوستين كه آن را يكي از لحظه هاي اساسي تفكر مسيحي مي خواند تا زمان ما كه رولان بارت سخن عاشق را مي نويسد و آلن بديو در ستايش عشق را. «در ستايش عشق» نوشته آلن بديو، فيلسوف معاصر فرانسوي كه اخيرا توسط مريم عبدالرحيم كاشي ترجمه شده و به همت نشر ققنوس منتشر، رساله يي آتشين و پرشور در دفاع از عشق است. در اين كتاب آلن بديو با توسل جستن به انديشمنداني برجسته از سورن كي يركگور و سيمون دوبوار گرفته تا مارسل پروست و ژاك لاكان ما را ترغيب مي كند كه از عشق نترسيم، بلكه آن را چون ماجراجويي شكوهمندي ببينيم كه دست آخر ما را از وسواس فكري نسبت به خود مي رهاند. به قول آرتور رمبو، عشق را بايد از نو ابداع كرد. اين كتاب حاصل دعوت نيكلاس ترونگ براي شركت در گفت وگويي از مجموعه تئاتر ايده ها در فستيوال آوينيون است. اين گفت وگو در چهاردهم جولاي ۲۰۰۸ برگزار شد. بديو در اين گفت وگوها مي كوشد نشان دهد كه عشق بدون مخاطره سخني گزاف است، جهان پر است از تحولات تازه و عشق نيز بايد چيزي نوآور باشد و به همين دليل مخاطره و ماجراجويي بايد در برابر امنيت و آسايش از نو ابداع شود. بديو همچنين معتقد است كه رابطه فلاسفه با عشق به هيچ وجه روشن و شفاف نيست. كتاب ماري لومونيه و اود لانسلين تحت عنوان فلاسفه و عشق از سقراط تا سيمون دوبوار اين مساله را به وضوح نشان مي دهد. اين كتاب روشن مي كند كه چطور فلسفه وقتي پاي عشق در ميان باشد ميان دو نقطه متقابل نوسان مي كند، اگرچه ديدگاه هاي بينابين نيز موجود بود. از يك طرف، فلسفه ضد عشق وجود دارد كه آرتور شوپنهاور نخستين نماينده آن است. از طرف ديگر فيلسوفاني هستند كه عشق را به يكي از والاترين مراتب تجربه ذهني دگرگون مي سازند. براي نمونه كي يركگور از اين دست فيلسوفان است.
مروري جذاب بر تاريخ فلسفه
خيلي ها دوست دارند از فلسفه سر در بياورند، معرفتي كه بسياري معتقدند پيچيده ترين دانش هاست. چرا چنين است؟ چون فلسفه به مفاهيمي مي پردازد كه دغدغه هر انسان انديشمندي است: اساس هستي چيست؟ چه چيزهايي مي توانم بدانم؟ از كجا آمده ام؟ به كجا مي روم؟ زندگي چه معنايي دارد؟ چه كارهايي خوب است؟ چرا چيزها زيبايند؟ چرا نبايد خودم را بكشم؟ چيزها چرا هستند؟ منشا خلقت كجاست و… البته دين و علم نيز مي گويند كه براي برخي از اين پرسش ها پاسخ هايي دارند، اما ويژگي فلسفه آن است كه مي كوشد با اتكا به خرد محدود بشري پاسخي براي اين سوال ها بيابد. فيلسوفان آدم هاي عجيبي هستند كه اين پرسش ها بيش از بقيه ذهن شان را مشغول كرده است و صد البته مي كوشند با اتكا به داشته هاي بشري براي آنها جوابي پيدا كنند. براي مثال سقراط هر روز به بازار آتن در يونان باستان مي رفت و سوال هاي عجيب و غريبي از مردم مي پرسيد و ذهن شان را برمي آشفت. اين ماجرا براي سقراط اما به خير و خوشي به پايان نرسيد و در نهايت مجبورش كردند كه جام شوكران را سر بكشد. قصه اما براي بقيه فلاسفه اينقدر تراژيك نبود، اگرچه خود سقراط فكر نمي كرد كه سرنوشت بدي داشته و خود را سعادتمند مي دانست. به تازگي نشر ققنوس كتاب تاريخچه كوتاهي از فلسفه نوشته نايجل واربرتون را با ترجمه مريم تقديسي منتشر كرده است. اين تاريخچه جذاب به معرفي متفكران بزرگ فلسفه غرب مي پردازد و مهم ترين نظريات آنها را درباره دنيا و روش بهتر زيستن بررسي مي كند. نايجل واربرتون در فصل هاي چهل گانه اين كتاب كوتاه ما را به گشت و گذار در عمده ترين نظرات تاريخ فلسفه مي برد. او داستان هاي جالب توجه و اغلب عجيب و غريبي درباره مرگ و زندگي فلاسفه يي بازگو مي كند كه ما را به تامل وا مي دارند: از فلاسفه باستان و مجادلاتشان بر سر موضوعاتي مانند آزادي و روح تا پيتر سينگر و سوالات تشويش بر انگيز فلسفي و اخلاقي اش كه بر دوران معاصر سايه انداخته اند.
روزنامه اعتماد، شماره ۳۰۳۲ به تاريخ ۲۳/۵/۹۳، صفحه ۹ (انديشه)