مقدمه
مکتب تاریخنگاری آنال در اواخر دهۀ ۱۹۲۰ با ژورنالی موسوم به «سالنامۀ تاریخ اقتصادی و اجتماعی» در فرانسه پدیدار شد. مکتب آنال که دربارۀ چیزی فراتر از تاریخ اقتصادی و اجتماعی بود، در میانۀ قرن بیستم به اوج اهمیت و تأثیرگذاری رسید. این روند تا به امروز ادامه داشته است. ژورنال مذکور امروزه با عنوان «آنال: اقتصاد، جامعه، تمدن» شناخته میشود.
اگرچه اغلبِ تاریخنگارانِ مکتب آنال فرانسوی بودند و در دانشگاههای فرانسه فعالیت میکردند؛ بههیچعنوان خودشان را به مطالعۀ تاریخ فرانسه محدود نمیساختند. مکتب آنال گروهی منسجم از تاریخنگاران نبود که همگی آنها روی موضوعات مشابهی کار کنند و از روششناسی واحدی پیروی کنند؛ بلکه گروه غیر منسجمی از تاریخنگاران تلقی میشد که اهدافی مشترک داشتند. همین گستره و تنوع فعالیتهایشان در قالب اهداف مشترک بود که تاریخنگاری آنال را اینچنین با اهمیت میساخت. مهمتر از آن اینکه تاریخنگاران این مکتب متعهد به وسیعترکردن گسترۀ رشتۀ تاریخ بودند. آنها در طی این فرایند در برخی مواقع، خود پیشگام بودند و در سایر مواقع به توسعه و عمومیکردن شماری از رویکردهای تاریخی پرداختند که در زمان خودشان جدید بودند؛ نظیر تاریخ تطبیقی، تاریخ ذهنیتها یا نگرشها و تاریخ کمیگرا. آنها ایدههای مرسوم درخصوص دورهبندی تاریخی یا نوشتن درحوزۀ یک دورۀ زمانی طولانی را به نقد کشیدند. آنها همچنین بر ازهمگسیختن مرزهای بین رشتهها و توسل آگاهانه به روششناسی سایر رشتهها بهویژه جغرافیا، علوم اجتماعی از قبیل جامعهشناسی، انسانشناسی، اقتصاد، روانشناسی و همینطور زبانشناسی مُصر بودند.
مباحث مورخان آنال به چند علت برای تاریخنگاران، مناسب به نظر میرسید:
۱.۱ مکتب آنال در قرن بیستم و در واکنش به تاریخ سیاسی و دیپلماتیک و روایت وقایع منفرد توسط تاریخنگاران به تبعیت از سنت تاریخنگار آلمانی، لئوپولد فون رانک، در قرن نوزدهم در فرانسه و سایر نقاط شکل گرفت.
۲.۱ تاریخنگاران آنال با تاریخنگاری مارکسیستی اشتراک نظر داشتند. باوجود برخی تشابهات میان مورخان آنال و مارکسیست بهلحاظ رویکرد، علاقه به ساختارها و بهویژه کنارنهادن روایتهای تاریخ سیاسی، آنان بر سر برخی موضوعات نیز اختلاف داشتند. بهطور خاص، مورخان آنال بهدنبال بدیلهایی برای اولویت زیربنای اقتصادی بهعنوان عامل علی در تاریخ بودند. آنها در قیاس با اقتصاد، اهمیت بیشتری برای جغرافیا قائل بودند.
۳.۱ همچنین مکتب تاریخنگاری آنال بر کار برخی پژوهشگران همچون میشل فوکو نیز تأثیر نهاد. کار مورخان آنال روی تاریخ فرهنگی و ذهنیتها تا اندازهای چرخش زبانشناختی، یعنی توجه خاص به اهمیت زبان را تمهید کرد.
مکتب آنال
بهطور خاص، سه نسل از تاریخنگاران مکتب آنال وجود داشتند. مارک بلوخ، مورخ قرون وسطا و لوسین فورِ مدرنیست مهمترین اعضای نسل نخست یا بنیانگذاران بودند. چهرۀ برجستۀ نسل بعدی از مورخان آنال که در دهههای ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ نقش پیشگام را برعهده داشت، فرنان برودل بود. شاخصترین چهرۀ نسل سوم که همچنان درحال فعالیت است، امانوئل روی لادوری است. در اینجا با چند نمونه از آثار این افراد آشنا میشویم.
مارک بلوخ: «لمس سلطنتی» (۱۹۲۴)، اثر مارک بلوخ، دربارۀ باورهای جاری در فرانسه و انگلستان قرون وسطا و دوران اولیۀ مدرنیسم است. براساس آن باورها شاه قادر بود صرفاً با لمسکردن بیماران، امراض پوستی را بهسهولت مداوا کند. بلوخ در این کتاب نظرهای عامیانه را درخصوص شاهنشاهی، مذهب و معجزات تحلیل میکند. این تحلیل مربوط به یک دورۀ زمانی طولانی است و با مقایسۀ اعتقادات در فرانسه و انگلستان صورت میپذیرد. رویکرد وی مبتنی بر علوم اجتماعی بود جامعهشناسی، انسانشناسی و روانشناسی.
بلوخ به نوشتن آثار عظیمی درخصوص جامعۀ روستایی و فئودالی در فرانسه و اروپای قرون وسطا ادامه میدهد. او در این اثر، به ساختارها بیش از وقایع منفرد توجه میکند. بلوخ در جنگ جهانی دوم در جنبش مقاومت فرانسه فعال بوده است. درنهایت آلمانها او را در سال ۱۹۴۴ اعدام میکنند.
لوسین فور: چنانچه بلوخ را وسیعاً متأثر از علوم اجتماعی نظیر جامعهشناسی بدانیم، در این صورت میتوان گفت دیگر همکار وی در بنیانگذاری آنال، بیشتر متأثر از جغرافیا بوده است. کار اولیۀ فور بر نقش جغرافیا در تاریخ تأکید زیادی دارد. نخستین کتاب وی مطالعۀ فرانسه در قرن شانزدهم بوده است. اولین فصل این کتاب به تشریح موقعیت جغرافیایی این منطقه اختصاص داشت. بااینوجود مدعای وی این نبود که محیط طبیعی، تعیینکنندۀ تاریخ منطقه است؛ اما مجموعۀ متنوعی از واکنشها به محیطی که انسانها در آن زیست میکنند، در این رابطه تأثیرگذار است. انسانها، شیوۀ زندگیشان، معتقدات و نگرشهایشان و نه جغرافیا در تفسیر فور از تاریخ، جایگاهی مرکزی داشت. رویکرد فور به نقش جغرافیا در تاریخ را با عنوان «احتمالگرایی جغرافیایی» میتوان مشخص کرد که در تعارض با جبرگرایی محیطی قرار دارد. نقش جغرافیا در تاریخ، مضمونی تکرارشونده در مکتب آنال بالأخص در آثار فرنان برودل است.
فرنان برودل: احتمالاً معروفترین اثر مورخان آنال، تاریخ جهان مدیترانهای در قرن شانزدهم است که برودل آن را نگاشته است. نخستین ویراست این کتاب که در اصل، تز دکترای وی بود، در آلمان و درخلال جنگ جهانی دوم بهصورت جزوۀ دستنویس تنظیم شد و پس از آن جهت چاپ، بازبینی شد. چاپ اول در ۱۹۴۹ و چاپ دوم پس از بازبینی در ۱۹۶۶ منتشر شد. این کتاب، اثری تاریخی در مقیاسی فراگیر بود. برودل نیز مانند فور با جغرافیای جهان مدیترانهای میآغازد. برودل برخلاف فور معتقد است جغرافیا نقشی قاطع و حتی تعینبخش در تاریخ انسانی ایفا میکند؛ اگرچه بعدها خود، این نظر را انکار کرد. درخصوص جهان میترانهای جلوتر بهتفصیل سخن خواهم گفت.
برودل به یکی از نمایندگان تاریخنویسی در مقیاس کلان و در پهنهای وسیع بدل میشود؛ یعنی «تاریخ تام» و تاریخ جهانی. وی چندین مجلد در ارتباط با تاریخ جهان مینویسد.
امانوئل روی لادری: وی شناختهشدهترین مورخ نسل سوم مکتب آنال به شمار میرود. معروفترین اثر وی مطالعۀ دهکدهای فرانسوی به نام مونته لو در قرن چهاردهم است. این دهکده مرکز مرتدین بود. به همین دلیل اسقف محلی در این خصوص دستور تحقیق صادر کرد و بسیاری از اهالی دهکده بازجویی و مجازات شدند. نسخههای بازجویی منبع کتاب لادری شدند و او با استفاده از اوراق بازجویی به بازسازی جامعه و فرهنگ روستای مذکور پرداخت.
برودل
در این مبحث قصد دارم روی کار فرنان برودل متمرکز شوم. بخشی از آن به این دلیل است که یکی از منابع عمده جهت آموزش روش مکتب آنال، همانا مقدمۀ کتاب «جهان مدیترانهای» است؛ اما دلیل مهمتر این است که چنانچه بخواهیم مورخی را از میان مکتب آنال انتخاب کنیم که بااهمیتترین تأثیر را در نظریۀ تاریخی ایفا کرده باشد، بنا به تصور من باید از برودل نام ببریم. قصد دارم بر مهمترین کتاب او یعنی «جهان مدیترانهای در عصر فیلیپ دوم (قرن شانزدهم)» متمرکز شوم. این کتاب بار نخست در ۱۹۴۹ منتشر شد و بازبینی آن در مجلد ۱۹۶۶ صورت پذیرفت.
من بر سه حوزه متمرکز میشوم.
الف. تلاش برودل جهت دستیابی به تاریخ تام و روابط بین سه بعد جهان مدیترانهای
ب. نظریۀ زمان تاریخی برودل
ج. نظر برودل درخصوص نقش جغرافیا در تاریخ
اما جهت سهولت کار، تلاش میکنیم این وجوه را در کنار هم در حین بحث در خصوص این کتاب مطرح کنیم. یکی از اهداف اصلی بنیانگذاران مکتب آنال در بدو تأسیس آن در دهۀ ۱۹۲۰ بهنقدکشیدن تسلط رایج تاریخ سیاسی و دیپلماتیک و بهجای آن تأکید بر تاریخ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و جستوجوی ساختارهای وسیعتر در تاریخ بود. برودل در کتاب مدیترانه، این مضمون را بهمراتب بیش از بلوخ یا فور به پیش برده و در پی یکپارچهساختن صور متعدد تاریخی برآمده است.
کتاب مدیترانه به سه بخش اساسی تقسیم میشود.
بخش اول: نقش محیط: در این بخش جغرافیای جهان مدیترانهای بررسی میشود. «جهان مدیترانهای» برودل بسیار وسیع بوده و از امپراتوری ترکان در شرق تا امپراتوری اسپانیا در غرب امتداد داشته است. شامل صحرای شمال افریقا، اروپای شرقی، مرکزی و غربی و حتی اقیانوس اطلس و همینطور نواحی داخلی حوزۀ دریای مدیترانه نیز میشده است. برودل با ملاحظۀ کوهها، تپهها، جلگه و سواحل گرداگرد دریا میآغازد و سپس به خود دریا و جزایر مدیترانه میپردازد. بحث جغرافیای جهان مدیترانه با تحلیل ارتباطات و شهرها به پایان میرسد.
برودل، زمان تاریخی را به سه لایه تقسیم میکند. بهعبارتدیگر، بهازای هر بخش از کتاب، یک لایه در نظر میگیرد. از نظر برودل، مناسبات بین انسان و محیط، بسیار تدریجی و تغییرات آن اغلب ادراکناپذیر است. و تاریخی تکرارشونده بر مبنی چرخۀ فصلول است.
بخش دوم: اهداف جمعی و روندهای عمومی: این بخش بر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی متمرکز است. بحث مسائل اقتصادی، تجاری و قیمتها و همینطور امپراتوریها، جوامع و تمدن جهان مدیترانهای در این قسمت آمده است. این بخش با بحث جنگافروزی در منطقه به پایان میرسد. بهاینترتیب به بخش سوم و نهایی کتاب میرسیم.
لایههای زمانی برودل در این بخش «زمان اجتماعی» است که اندکی سریعتر از زمان جغرافیایی است. این زمان همچنان تدریجی، اما با ریتمیادراکپذیر در طول قرون و اعصار ادامه مییابد.
بخش سوم: وقایع، سیاست و مردم: این بخش بیشتر شامل تاریخ سیاسی، دیپلماتیک و نظامی مرسوم است. در این بخش از کتاب، مراد از زمان، همانا زمان فردی است که سریعترین زمان ممکن بوده و برای اغلب مردم ادراکپذیر است.
برودل بخش سوم و انتهایی کتاب را اختصاص داده است به تحلیل جنگهای امپراتوری اسپانیا در نیمۀ دوم قرن شانزدهم. این جنگها به رهبری فیلیپ دوم صورت میگرفت. او بر بخش غربی جهان مدیترانهای حکمرانی میکرد. طرف دیگر جنگ نیز امپراتوری ترکان عثمانی بود که بر بخش شرقی جهان مدیترانهای مسلط بود. این بخش مشتمل بر شرحی از افراد درگیر ماجرا و همچنین متضمن توصیف نبردها، دیپلماسی، معاهدات و غیره است. نبرد کلیدی همان جنگ لپانتو بود که بین ناوگان اسپانیا و ترکان در سال ۱۵۷۱ رخ داد. در این نبرد ناوگان اسپانیا پیروز شد؛ اما بنا به استدلال برودل، فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا نتوانست این پیروزی را تداوم بخشد و بر کل جهان مدیترانه تسلطی تام پیدا کند. بااینحال در انتهای قرن شانزدهم امپراتوری اسپانیا توجهش را به سمت غرب و اقیانوس اطلس معطوف کرد. براین مبنا امپراتوری روبهرشدی در دنیای جدید، یعنی قاره امریکا شکل گرفت.
بهمنظور فهم اینکه چرا فیلیپ دوم نتوانست پیروزی نبرد لپانتو را به تسلط بر کل جهان مدیترانهای تبدیل کند، برودل به بخشهای پیشین کتاب ارجاع میدهد.
او به خالیشدن خزانۀ اسپانیا اشاره میکند که گزینههای پیشِ روی فیلیپ دوم را حتی پس از پیروزی لپانتو بسیار کاهش میدهد. این بخش از تبیین بازمیگردد به قسمت دوم کتاب که دربارۀ ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی جهان مدیترانهای است.
وی همچنین به دشواریهای ارتباطات در گسترۀ امپراتوری اسپانیا اشاره میکند. این دشواریها گزینههای پیشِ روی فیلیپ دوم را حتی پس از شکست ناوگان ترکان عثمانی، محدود میسازد. ازاینرو به بخش نخست کتاب بازمیگردد که درخصوص جغرافیای جهان مدیترانهای است.
استدلالی که برودل میخواهد آن را بپرورد این است که «وقایع منفرد» که موضوع تاریخ سنتی بودهاند، نقش تقریباً بااهمیتی در تاریخ ایفا کردهاند. ضمن اینکه ساختارهای وسیعتر و عمیقتر فراتر از کنترل افراد، آنان را عمیقاً محدود میسازند؛ حتی اگر به قدرتمندی آشکار فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا هم باشند. برودل در مقدمهای بر کتاب «مدیترانه» مینویسد: «دولتمردانی نظیر فیلیپ دوم بهرغم تصوراتشان، بیشتر کنشگرانی منفعل بودند تا فعال.» (ص ۱۹)
برودل در جای دیگر، زندان را استعارهای از نقش عاملیت انسانی در تاریخ، تعبیر میکند: «انسانها محبوس محیط فیزیکی و همینطور چارچوب ذهنیشان هستند.» البته اغلب، خاطرنشان کردهاند که وی نخستین ویراست کتاب مدیترانه را بهصورت جزوۀ دستنویس در خلال جنگ جهانی دوم تهیه کرد.
مورخان، آثار برودل را از چنین جهاتی ستایش و همینطور نقد میکنند: تأکید بر استدلالهای نظری ناظر بر مناسبات موجود میان وجوه مختلف جامعه، مفهوم لایههای متنوع زمانی و استدلال بدبینانه درخصوص نقش فردیت در تاریخ. اغلبِ انتقادات، براین نکتۀ نهایی متمرکزند که: به نظر میرسد برهان جبرگرایانۀ برودل اهمیت تفوقآمیزی به عنصر جغرافیا عطا میکند. در یکی از این انتقادات که جی. اچ. الیوت در نیویورک ریویو آو بوکز به تاریخ سوم می ۱۹۷۳ آن را منتشر کرد، چنین آمده بود که جهان مدیترانهای برودل به کنترل انسانی پاسخگو نیست. جبرگرایی جغرافیایی برودل میتواند در تناقض با تفسیر مارکسیستی تاریخ باشد که چنین نقشی را به زیربنای اقتصادی واگذار میکند. برهان مبتنی بر جبرگراییِ جغرافیاییِ برودل، اغلب در تناقض با «احتمالگرایی محیطی» و ارادهگرایی مورخان اصلی مکتب آنال بالأخص لوسین فور قرار میگیرد. باید خاطرنشان سازم که برودل تلاش میکند در ویرایش دوم کتاب با این انتقادات مواجه شود. او در صفحۀ ۲۲۵ مینویسد: «مهم است که در اینجا تأکید مجددی داشته باشم براین امر که تاریخ را خصایص جغرافیایی نمیسازند؛ بلکه آن را انسانهایی میسازند که کشف و کنترلش میکنند.» این استدلال، اندکی ناهمساز با استدلال کلی کتاب و دیدگاههایی است که در جاهای دیگر بیان داشته است.
کتاب مدیترانه بهرغم این انتقادات، یکی از کتب بسیار ممتاز و تأثیرگذار است که یک مورخ، آن را در قرن بیستم نگاشته است. پیتر برک نتیجهگیری میکند: «دستاورد برودل در ترکیب مطالعۀ دورههای درازمدت همراه با مجموعۀ پیچیدۀ تعاملات بین محیط، اقتصاد، جامعه، سیاست، فرهنگ و وقایع منفرد، آن را پراهمیت میسازد.» (انقلاب تاریخی فرانسوی، ص ۴۲)
نتیجهگیری
آنال یکی از مکاتب یا گروههای تاریخی بسیار مهم قرن بیستم به شمار میرود. آنها بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم بر کارهای مورخان تأثیر گذاشتهاند؛ از لهستان گرفته تا برزیل و همینطور بر متخصصان حوزههای متنوع علم جغرافیا. درحوزۀ تخصصی من که تاریخ روسیه است، مکتب آنال بر برخی مورخان اتحاد شوروی سابق نیز مؤثر بوده است. این مورخان در جستوجوی بدیلهایی برای تفسیر مارکسیستی رسمی از تاریخ بودند که حزب کمونیست حاکم تا زمان فروپاشی در ۱۹۹۱ آن را تحمیل میکرد.
در زمانی که مکتب آنال در اوج قدرت خودش در اواسط دهۀ ۱۹۲۰ قرار داشت، اغلبِ مورخان جریان اصلی در بریتانیا به تاریخنگاری آنال با دیدۀ تردید و دشمنی مینگریستند. مورخان تجربهگرای سنتی بریتانیایی، بعضی امور را تجلی دیگری از وسواس اروپای قارهای در تئوریگرایی میدانستند و معتقد بودند که این چیزها، جای تأکید بر تجربهگرایی و واقعیتهای سفتوسخت را گرفتهاند. آنان با سوءظن به این امور مینگریستند. ازمیان مورخان بریتانیایی که اهمیت مکتب آنال را تشخیص دادند، گروهی بودند که بهدلیل تعلق خاطر به نظریۀ قارهای، خارج از جریان اصلی همکارانشان قرار داشتند. رادنی هیلتون، مورخ مارکسیست و متخصص دورۀ قرون وسطا و اریک هابزبامِ مدرنیست جزو همین دسته بودند.
تنها از حدود دهۀ ۱۹۷۰ بود که مورخان در بریتانیا مکتب آنال را جدیتر گرفتند و بیشتر آثارشان را به انگلیسی ترجمه کردند. نخستین ترجمۀ انگلیسی از مدیترانۀ برودل در ۱۹۷۲ منتشر شد. کتاب مونته لو اثر روی لادری بهخاطر تأکیدش بر رستگاری احساسی در حوزۀ مناسبات جنسی در دهکدۀ فرانسوی مربوط به قرون وسطا پرفروشترین کتاب بریتانیا شد. این معیاری است دال بر تأثیر دیرپای مکتب آنال که اغلبِ تاریخنگاران و متون تاریخنگاری نظیر «خانه تاریخ» درخصوص آثارشان بحث کردهاند.
احتمالاً پیشروترین پیروزی مکتب آنال در بریتانیا، مورخ فرهنگی، پیتر برک باشد که کتاب موجز و خواندنیاش، انقلاب تاریخی فرانسوی: مکتب آنال ۲۹-۱۹۲۸، یکی از کتابهای بسیار پرخواننده در این حوزه محسوب میشود. برک نتیجه میگیرد:
«از نگاه من، محکمترین دستاورد گروه آنال… تأکید مجدد بر حوزههای موسع تاریخی است. این گروه حوزۀ کاری مورخ را تا بخشهای غیرمنتظرهای از رفتار انسانی و تا گروههای اجتماعیِ پنهان از دید مورخان سنتی بسط دادهاند. این حوزۀ وسیع تاریخنگاری همراه شده است با کشف منابع جدید و توسعۀ روشهای نوین برای فهم آن. آنها همچنین به همکاری با سایر رشتهها متعهدند…. روشن است که نوشتارهای تاریخیِ عمیقاً نوآورانه، بهیادماندنی و بااهمیت در فرانسه تولید شد.»
پیتر تولش در صفحۀ هشتاد از کتاب «پیگیری تاریخ» مینویسد که نتیجۀ کارهای مکتب آنال در وسعتبخشیدن و تصفیۀ محتوا و روششناسی تاریخ باعث شد تا مسیرهای جدیدی که در رشتۀ تاریخ در سی سال گذشته پدیدار شده است، عمیقاً مرهون فعالیتهای آنها باشد.
البته دیگرانی هم بودهاند که بالأخص به جبرگرایی در کارهای برودل و محدودبودنِ تلاشهایش در دستیابی به تاریخ تام اشاره کردهاند. بااینوجود، فقط افراد معدودی تأثیر این آثار را انکار میکنند.
ترجمۀ: علیرضا فدائیپور
سایت ترجمان