ترجمه: سید محمد موسوی (مهیار)
هفتهنامه پگاه حوزه
مسلمانان از ذهنیت های نادرستی که توسط مقامات آمریکایی ـ پس از حملات تروریستی به شهرهای این کشور ـ ایجاد شده خشمگین هستند. این مسایل موجب گردید؛ صدها مسلمان در خیابانهای شهرهای مختلف امریکا، بریتانیا و برخی کشورهای دیگر مورد تعرض واقع شوند، با برخورد بد مقامات مواجه شوند، از مسافرت آنان با هواپیما جلوگیری میشود و به طور کلی به گونه ای با آنها برخورد میشود که مردم فکر می کنند تمامی مسلمانان در جنایات یازدهم سپتامبر دست داشته اند.
لازم به ذکر است که شکاف به وجود آمده در امت اسلام ـ که باعث نگرانی فراوانی شده است ـ شکاف میان مسلمانانی که در راه اجرای وحدت گام برمیدارند و آنان که با نظریات فرقهگرایانه و متعصبانهی خود تفرقهگرایی میکنند، میباشد. متأسفانه اسامه بنلادن و طرفدارانش آنچنان تنگنظرانه و متعصبانه به مسایل مینگرند که گویی حتی کسانی که با نظریات آنها مخالف هستند، کافر و مستحق مرگ میباشند. این نگرش که اغلب با خوارج ابتدای تاریخ اسلام مقایسه میشوند، نمونهی دیگر از این نوع جنبشهای سپاه صحابه در پاکستان است که به شیعیان این کشور حمله میبرند و آنان را به قتل میرسانند. البته این مسأله در مورد طالبان نیز صادق است که تدابیر و مواضع ضدشیعی آنان برای همگان هویدا میباشد. البته این مسأله به معنای نادیده گرفتن واقعیت ها نیست، برای مثال در الجزایر، اکثر خشونتهای اخیر علیه مسلمانان توسط سرویسهای مخفی دولتی انجام شده و با زیرکی خاصی جنگ میان گروههای اسلامی نسبت داده شده است.
هنگامی که جوامع ضعیفتر تحت فشار قدرتهای استکباری قرار میگیرند، اینگونه مواضع تند و افراطی ظهور و رونق مییابد، اما این مسایل هرگز توجیهکنندهی آنچه آنان انجام میدهند نمیباشد.
با توجه به این مسایل اکنون دو سؤال مطرح میشود. نخست این که با (فرض) توجه به تمام مسایل مطرحشده آیا بن لادن در حادثه یازدهم سپتامبر گناهکار است؟ شاید بتوان گفت که او و هوادارانش مسئول مرگ مسلمانان بسیاری هستند، ولی بهسادگی نمیتوان او را مسئول آن حادثه دانست، چنانکه خود او در گذشته اعتراف کرد ما نمیدانیم چه کسی مسئول این وقایع بود و شاید هرگز متوجه این امر نشویم. در نتیجه این مسألهی مبهم را باید با مسئولیت شفاف غرب در تراژدیهای بزرگ حمله به عراق، مسألهی فلسطین و در حال حاضر افغانستان سنجید!
سؤال دوم این که چرا بسیاری از مسلمانان از «اسامه بن لادن» حمایت و پشتیبانی میکنند؟ به سادگی باید گفت: بدین دلیل که او به نام اسلام در مقابل غرب برخاسته است، غربی که به عنوان قدرتی جهانی، سلطهجو، استکباری و متجاوز شناخته شده و جهان را به سوی اهداف استثماری خود سوق میدهد و به هیچوجه نگران پیامدهایی نیست که مستقیم یا غیرمستقیم بر عهدهی اوست.
اما مسألهی مهم این است که غرب عامدانه اسامه بنلادن را به عنوان چهره شاخص جنبش اسلامی مطرح کرد، سپس خود را به عنوان دشمن اول او قرار داد؛ بدین صورت که یک چهرهی اسلامی مبارز دشمن اصلی غربیها است. او این کار را فقط به خاطر منافع خویش انجام داد تا به این ترتیب بسیاری از مسلمانان از فهم درست حقایق ناکام بمانند.
غرب با این دسیسه یک مرد واحد و تنها را به عنوان ریشهی احساسات ضدغربی در جهان اسلام شناساند تا بدین طریق بقیه جنبشهای اسلامی را در حاشیه قرار داده به سرکوب آنان بپردازد. این ادعا که تمامی مخالفان در شبکهی تحت کنترل مردی ثروتمند و غیرمنطقی جای دارند، به غرب کمک کرد تا سؤالهای بهوجود آمده در این رابطه را (چرا بسیاری از مسلمانان از غرب متنفر هستند؟) از اذهان مردم خود پاک کند. غربیها ترجیح میدادند این جنبش را جنبش «مردی دیوانه در کوهستان» چنانکه برخی روزنامه های انگلیسی بیان کردند) بنامند. معرفی این گونه جنبش های اسلامی بهتر از روش معرفی انقلاب اسلامی و آنچه در ایران اتفاق افتاد میباشد. انقلابی که در کشوری اسلامی اتفاق افتاد و کشور اسلامی مدرنی را بهوجود آورد که از قرار گرفتن در نظام جهانی غرب سرباز میزند و این ادعای غرب را که تنها راه مدرن شدن، غربی شدن است، تأیید نمیکند.
علیرغم تمامی تلاشهای غرب، اکثر مسلمانان ادعای بوش مبنی بر این که ایالات متحده ارایه کننده ارزش های متمدن جهانی است و یا باید با غرب بود یا در جرگهی تروریستهای دشمن غرب را نمیپذیرند. این ادعای بوش نیز مانند ادعای بنلادن که هرکس از او حمایت نکند با امریکا و از کفّار است، مضحک و خندهدار است و مسلمانان باید هردوی این مواضع را رد کنند.
ما باید با مردم افغانستان که زیر حملات نظامی ایالات متحده به سر میبرند، ابراز همدردی کنیم و غرب را به خاطر تزویر و بی احترامیا ی که نسبت به حیات انسانی روا میدارد، محکوم نماییم. البته این بدان معنا نیست که در فهم نادرست و تحریف شده اسلام بنلادن و هوادارانش شریک و سهیم باشیم