واژۀ «عینی» (objective) در شاخههای مختلفی از دانش و قلمروهای متفاوتی، کاربری و تداول استعمال دارد. ما اشیاء و موجودات پیرامون خود را «موجودات عینی» میدانیم. در این کاربری «عینی» به معنای «واقعی» یا حقیقی است، امّا زمانی که از ذائقه و سلیقه و میل و گرایش خود پرده برمیداریم و اموری را از دریچه اذواق و امیال خود به داوری مینشینیم و اوصافی را به آن امور و اشیاء نسبت میدهیم، این صفات و ویژگیها دیگر «عینی» و حقایق خارجی نیستند؛ بلکه اموری سوبژکتیو و ذهنی و برآمده از ذوق و سلیقه و تمایلات ما هستند و مستقل از ذهنیّت و شبکۀ علایق و نوع نگاه ما، موجودیّتی ندارند.
در قلمرو اخلاق و بحث دربارۀ چیستی اوصاف و ویژگیهای اخلاقی و تصوراتی نظیر خوبی، بدی، درستی و نادرستی افعال، بایستنی و نبایستنیبودن انجام برخی اعمال نیز مجالی برای بحث «عینیبودن» فراهم است. برخی تحلیلها از ماهیت گزارههای اخلاقی و چیستی اوصاف و ویژگیهای اخلاقی، این اوصاف و محمولهای اخلاقی را یکسره ذهنی و سوبژکتیو میدانند و اوصافی نظیر خوب و بد، درست و نادرست و باید و نباید در گزارههایی نظیر «عدالت خوب است»، «دزدی بد است»، «باید راست گفت»، «نباید خیانت کرد» را بیان ترجیحات فردی و احساسات مثبت یا منفی گویندۀ این عبارتها به اینگونه افعال میدانند و واقعیتی ورای میل و گرایش و احساس گوینده برای این اوصاف و ویژگیها، در قبال آن افعال معتقد نیستند. در نقطۀ مقابل، معتقدان به «عینیگرایی اخلاقی»، این اوصاف را واقعیات مربوط به آن افعال میدانند که مستقل از میل و گرایش و خواست ما، به آن ویژگیها متصف هستند.
فراتر از حوزههای دانشی، نظیر فلسفه و اخلاق که از عینیگرایی با عنوان یک رویکرد کلان بحث میشود، در کاربریهای موردی نیز از این واژه استفاده میشود؛ برای نمونه «دلیل عینی» میتواند توجیه مناسبی برای رفتار من در یک شرایط باشد؛ حتی اگر فاعل، از آن دلیل اطلاع و آگاهی نداشته باشد؛ یعنی دلیل عینی، امری مستقل از آگاهی فاعل است.گاه بدون وجود هرگونه دلیل عینی، شخص بر اساس ذهنیت خودساخته و تصورات موهوم خویش، دلیلی سوبژکتیو برای انجام امری فراهم کرده است.
پرسش محوری این فصل، آن است که در فضای دانش حقوق و اموری مربوط به قانون و مقررات، از تصویب و فهم قوانین گرفته تا قضاوت و دادرسی براساس قوانین و مقررات، آیا مجالی برای مقولۀ عینیّت و عینیگرایی وجود دارد؟ عینیگرایی در حقوق، آیا چیزی متفاوت با کاربری این واژه در دیگر شاخههای دانشی است یا آنکه یک تصور عام و همگانی از «عینیبودن» در همه موارد کاربری آن، قابل تطبیق است؟
پیش از پرداختن به مفهومشناسی «عینیبودن» و اقسام آن، ذکر این نکته لازم است که برخی افراد به سبب غلبۀ نسبیگرایی یا شکاکیت معرفتی و یا حتی تمایلات فمنیستی، گرایشی جدّی به بحث «عینیگرایی» از خود نشان نمیدهند. بهگفتۀ فلدمن، استاد حقوق دانشگاه جورج تاون، ایدۀ عینیگرایی در محافل آکادمیک با بحران اعتماد روبهروست و بسیاری، اجازه نمیدهند بحث عینیگرایی ادامه یابد؛ به این بهانه که عینیگرایی یک پوشش و ماسک برای گروههای برتر اقتصادی و سیاسی برای اعمال سلطه و فشار بر دیگران است. منتقدان فمینیست عینیگرایی، برآنند تمسک به وجوه عینیگرایانه برای توجیه قدرت مردسالارانه و تابع قراردادن زنان صورت میپذیرد. ازاینرو لازم است واژه عینیبودن را از لغتنامههای خود برای ازبینبردن چنین شرارتهایی حذف کنیم. همچنانکه برخی فیلسوفان مخالف عینیگرایی، برآنند عینیّتگرایی در بهترین حالت، یک ادّعاست و در بدترین حالت، تصور و ظرفیت ما را برای ایجاد زندگی اخلاقی و سیاسی بهتر، محدود میکند. ازاینرو حذف و نادیدهگرفتن عینیگرایی، ما را از وقوع خطاهای اخلاقی و معرفتی بازمیدارد.
فارغ از این دعاوی انتقادی و اظهار نظرهای کلّی درباره عینیگرایی، لازم است گام مقدماتی برداشته شود و در سایۀ مفهومشناسی عینیگرایی و بررسی اقسام آن، فضا برای داوری درباره اینکه کدام تلقی از عینیگرایی در عرصۀ حقوق زمینه دارد، گشوده شود. ولی پیش از آن، لازم است توضیحی دربارۀ وجه هرمنوتیکی این مبحث داده شود؛ یعنی روشن شود چرا بحث در عینیگرایی در تفسیر حقوقی و یا تشخیص قضایی، سویه هرمنوتیکی دارد و ذیل مباحث هرمنوتیک حقوقی قابل بحث است.
بریده ای از کتاب هرمنوتیک حقوقی اثر استاد احمد واعظی