قال علی(ع): أَنَّ رَأْسَ الْعَقْلِ بَعْدَ الْإِیمَانِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مُدَارَاةُ النَّاسِ وَ لَا خَیرَ فِیمَنْ لَا یعَاشِرُ بِالْمَعْرُوفِ مَنْ لَا بُدَّ مِنْ مُعَاشَرَتِهِ حَتَّی یجْعَلَ اللَّهُ إِلَی الْخَلَاصِ مِنْهُ سَبِیلًا فَإِنِّی وَجَدْتُ جَمِیعَ مَا یتَعَایشُ بِهِ النَّاسُ وَ بِهِ یتَعَاشَرُونَ مِلْ ءَ مِکیالٍ ثُلُثَاهُ اسْتِحْسَانٌ وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَیئاً أَحْسَنَ مِنَ الْکلَامِ وَ لَا أَقْبَحَ مِنْهُ بِالْکلَام ابْیضَّتِ الْوُجُوهُ وَ بِالْکلَامِ اسْوَدَّتِ الْوُجُوهُ وَ اعْلَمْ أَنَّ الْکلَامَ فِی وَثَاقِک مَا لَمْ تَتَکلَّمْ بِهِ فَإِذَا تَکلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِی وَثَاقِهِ فَاخْزُنْ لِسَانَک کمَا تَخْزُنُ ذَهَبَک وَ وَرِقَک فَإِنَّ اللِّسَانَ کلْبٌ عَقُورٌ فَإِنْ أَنْتَ خَلَّیتَهُ عَقَرَ وَ رُبَّ کلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً مَنْ سَیبَ عِذَارَه قَادَهُ إِلَی کلِّ کرِیهَةٍ وَ فَضِیحَةٍ ثُمَّ لَمْ یخْلُصْ مِنْ دَهْرِهِ إِلَّا عَلَی مَقْتٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَمٍّ مِنَ النَّاس؛
و بدان که رأس عقل، بعد از ایمان بخداوند عزّ و جلّ سازش با مردم است، و آن کس که با کسی که معاشرتش اجتناب ناپذیر باشد بنحوی پسندیده معاشرت نکند، تا زمانی که خدا راهی برای نجات از او بگشاید، خیری در وجود او نیست، زیرا که من محتوای همگی همزیستی ها و معاشرتهای مردم را چنان یافته ام که دو ثلث آن حمل بر خوبی و یک ثلث تغافل و نادیده انگاشتن است، و خداوند عزّ و جلّ چیزی را نیافریده است که زیباتر از کلام و زشت تر از آن باشد، گروهی بوسیله کلام رو سفید شده اند، و گروهی بوسیله کلام رو سیاه گشته اند، و بدان که کلام تا به آن تکلّم نکرده باشی در بند تو است، ولی چون به آن تکلّم کردی تو خود در بند آن گرفتاری، پس زبانت را در خزانه دهان بدار، همچنان که زر و سیم خود را در خزانه همی داری، زیرا زبان سگی درنده است، که اگر آن را بحال خود گذاری میدرد، و بسا یک کلمه که نعمتی را سلب کرده است، کسی که عنان آن را رها کند او را بسوی هر امر ناپسند و رسوا سوق میدهد، و آنگاه از دوران زندگانی خود جز خشم شدیدی، از جانب خدا و نکوهشی از جانب مردم بدست نمی آورد(ابن بابویه، من یحضره الفقیه، 1413، ج 4، ص388).