زبان‌مندی و تاریخ‌مندی فهم

0
50

یکی از کلیدهای ورود به دریافت و فهم صحیح نظریۀ تفسیری هرمنوتیک فلسفی، درک این مدّعای گادامر است که فهم، واقعه‌ای است که در همۀ اشکال آن، تاریخی و اثرپذیرفتۀ از تاریخ است. از نظر وی همۀ علوم انسانی، تاریخی است؛ به این معنا که فهم ما از متون در شاخه‌های مختلف علوم انسانی و نیز موضوعات انسانی، باید در نسبت و انطباق با موقعیتی که ما در جایگاه فهم‏کننده در آن قرار گرفته‌ایم، صورت پذیرد و چون این موقعیت‌ها سیّال و تاریخی و پیوسته در حال تغییرند، فهم‌ها و تفسیرها از متون و موضوعات انسانی، تاریخ‌مند و زمان‌مند می‌شوند.
گادامر بر آن است آگاهی و فهم، هماره متأثر از «سنت» و تاریخ است؛ زیرا سنّت «پیش‌شرط» حصول فهم است. ما در سنّت به سر می‌بریم و از آن تأثیر می‌پذیریم و نمی‌توانیم از سنّت بیرون بیاییم و نمی‌توانیم با خروج از سنّت، آن را موضوع و ابژۀ مطالعه و تحقیق خود قرار دهیم؛ زیرا هیچ فهمی خارج از تأثیر تاریخ و سنّت واقع نمی‌شود.
فهم ما از هر متن یا موضوع انسانی و واقعۀ تاریخی، محاط به تفسیرها، اعتقادها و دیدگاه‌هایی است که در طول تاریخ راجع به آن متن و موضوع و واقعه، شکل گرفته است و سنّت و تاریخ، آن متن و واقعه را تشکیل می‌دهد. پیش‌داوری‌ها و موقعیت هرمنوتیکی هر مفسّر و فهم‏کننده، به‏ناچار، تحت تأثیر این سنّت و تاریخ شکل‏گرفتۀ حول آن موضوع و اثر و متن است. پس فهم مفسر، از این سنّت و تاریخ تأثیر می‌پذیرد. تأکید گادامر بر آن است که فهم پیوسته متأثر از افق معنایی و موقعیت هرمنوتیکی مفسّر است و به دلیل آن که افق معنایی هر فهم‏کننده از سنّت و تاریخ اثر می‌پذیرد، پس فهم پیوسته «تاریخی» است. شاهد دیگر تاریخ‌مندی فهم، آن است که خود افق و موقعیت هرمنوتیکی، امری سیّال و تغییرپذیر است. موقعیّت هرمنوتیکی مفسّر به مدد پیش‌داوری‌های او سامان می‌یابد؛ افقی که از مجموعه پیش‌داوری‌ها و بصیرت‌های قبلی شکل یافته است، مجموعه‌ای از باورها و نگاه‌های ثابت و انعطاف‏ناپذیر نیست، بلکه فهم‏کننده و مفسّر پیوسته در فرایند فهم در حال آزمودن پیش‌داوری‌های خویش است. بنابراین افق و موقعیت هرمنوتیکی هر فرد پیوسته در حال شکل‌گیری و تغییر است. افق حاضر، بدون استمداد از گذشته و سنت و تاریخ اثرگذار، حاصل نمی‌شود؛ زیرا آزمون و به چالش و پرسش‏کشیدن پیش‌داوری‌ها با رویارو ساختن آنها با سنّت و گذشته انجام می‌پذیرد.
هرمنوتیک فلسفی بر آن است سنّت – که هرگونه معنی از آن تأثیر می‌پذیرد – صرفاً به معنی شرایط و اوضاع تاریخی واقعی یا ارزش‌ها و امتیازات مستقرّ نیست. چنین نیست که فقط با تفکر تاریخی حاکم و مستقر همسو، مستقیم، از سنّت و تاریخ اثر پذیرفته‌ باشیم، بلکه زمانی هم که در مقابل دیدگاه‌های رایج و حاکم و مستقر، ایستادگی و مقابله می‌کنیم، باز هم متأثر از تاریخ و سنّت هستیم. ایجاد تغییر در اشکال موجود و مستقر هم، به اندازۀ دفاع از آنها، نوعی پیوند با سنّت و تاریخ است. تأثیرپذیری از سنّت، نه به خصوص حفظ معیارها و روش‌های قدیم تفسیر منحصر است و نه به معنای تأیید نتایج و دیدگاه‌های قبلی است. پیوند فهم با سنّت، اساساً به این معناست که پیش‌داوری‌های ما به گونه‌ای ولو ناخودآگاه، متأثر و در ارتباط با سنّت شکل گرفته است، ولو در تقابل فهم‌ها و تفسیرها و دیدگاه‌های رایج، سنّت صرفاً چیزی نیست که آدمی از وجودش باخبر است و آن را به منزلۀ منشأ خویش می‌شناسد. هر سخنی ممکن است و می‌تواند با هر دید یا تفسیری، مدّعی پیروی از سنّت باشد. ارزیابی منتقدانۀ هایدگر از سنّت، نظیر نقد او از تاریخ متافیزیک نیز می‌تواند به نام همان سنّت و تأثیرپذیرفته از آن، انجام پذیرد.
از نظر هرمنوتیک فلسفی، سنّت گرچه پیش‏شرط حصول فهم است، با فهم خویش از سنّت در تکامل آن سهیم می‌شویم و به نوعی، مولّد سنّت نیز هستیم. سنّت به واسطۀ مردمانی که آن را دریافت می‌کنند، توسعه می‌یابد. نکته آن است که سنّت، در زبان، ظهور و بیان تازه‌ای می‌یابد و چیزهای جدیدی بر آن افزوده می‌شود.
تاریخ‌مندی و زمان‌مندی فهم، مرهون و مدیون «زبان‌مندی» فهم است. هرمنوتیک فلسفی، ماهیت فهم را زبانی می‌داند. از نظر گادامر، زبان، واسطه‌ای است که فهم در آن واقع می‌شود. همۀ فهم‌ها تفسیری است و تفسیر در زبان جای گرفته است. زبان، هادی فهم است و فهم، زبانی است و در زبان واقع می‌شود نه آنکه زبان، ابزار و مقدمه‌ای برای حصول فهم و وقوع تجربۀ هرمنوتیکی باشد؛ خودِ فهم، زبانی است. از نظر گادامر نزدیکی زبان به تفکر ما موجب پنهان‏ماندن نقش زبان در فرایند فهم شده است. وی برای نمونه به مسئلۀ «امتزاج افق‌ها» اشاره می‌کند و معتقد است امتزاج افق‌هایی که در فهم‌ها رخ می‌دهد، به‏وضوح، دستاورد زبان است. امتزاج افق‌ها، محصول گفت‌وگوی مفسر با اثر است. در این مکالمه، زبان مشترکی خلق می‌شود؛ گویی امتزاج افق‌ها، همان امتزاج زبان‌هاست؛ یعنی زبان مفسّر با زبان اثر ممزوج می‌شود و زبان مشترکی پدید می‌آید.
از نظر گادامر، خود سنّت نیز، زبانی و زبان‌مند است. براساس تحلیل وی از سنت و تاریخ، سنّت هر متن و اثر، چیزی جز مجموعه‌ای از تفاسیر و فهم‌های شکل‏گرفته از گذشته و مفسران قبلی از آن اثر و موضوع نیست. اگر فهم و تفسیر زبان‌مند و زبانی است، پس تاریخ و سنّت یک اثر و موضوع انسانی نیز زبانی خواهد بود. «تاریخ اثرگذاری» چیزی جز تأثیر این زبان‌ها در عمل فهم نخواهد بود. بنابراین، سنّت نیز امری زبانی است. گادامر می‌نویسد:
زبان، واسطه عامی است که فهم در آن واقع می‌شود… . هر فهمی، تفسیر و هر تفسیری در زبان‌ جای گرفته است. زبانی که به موضوعات، این اجازه را می‌دهد که به کلمات درآیند و در عین حال، زبانِ خود مفسّر نیز باشند. زبانی‏بودن فهم، واقعیت آگاهی به لحاظ تاریخی اثرپذیرفته است. ارتباط جوهری زبان و فهم، نخست در این واقعیت قابل رؤیت است که گوهر سنّت در وساطت زبان موجود می‌باشد؛ به طوری که موضوعِ تفسیر ترجیحاً زبانی است.

بریده ای از کتاب هرمنوتیک حقوقی اثر استاد احمد واعظی