اِليوت توريل
علىرضا شيخ شعاعى
محققان، پژوهشگران، دانشمندان و نظريهپردازان عمدتا وقت خود را صرف تلاش براى درك پديدهها مىكنند؛ سادهتر بگوييم، آنان از اين راه هم امرار معاش مىكنند و هم هويت حرفهاى خود را تعريف مىكنند. آنان مجموعه خاصى از پديدهها را بررسى مىكنند و مىكوشند منسجمترين، مستحكمترين و منطقىترين تبيينهاى ممكن را ارائه دهند و براى اين كار، دادههاى آمارى و ديگر اشكال اطلاعات را گردآورى مىكنند تا درك بهترى از پديدهها به دست آورند. سپس با در نظر داشتن دو قاعده كلى به بررسى دادهها مىپردازند: فراهم كردن شواهدى از اين دادهها براى تأييد تبيينهايشان و تغيير اين تبيينها وقتى بهوسيله دادهها تأييد نشوند. كسانى كه با اين امور سروكار دارند، انسانهايى هستند كه در حوزه روانشناسى انسان را بررسى و تلاش مىكنند چگونگى كاركرد انسان (و در بسيارى موارد، موجودات ديگر) را تبيين كنند. در صورتى كه اين افراد روانشناسانى باشند كه با مطالعه و تبيينهاى اخلاق سروكار دارند، البته تلاش مىكنند كه چگونگى كاركرد انسانها (و غير انسانها) را در قلمروى كه به آن اخلاق مىگوييم، تبيين كنند. وانگهى چنين روانشناسانى اغلب سعى دارند قلمرو اخلاق را تعريف كنند و ويژگىهاى آن را مشخص سازند (ممكن است اين كار را خود، يا با تكيه بر فلاسفه اخلاق انجام دهند).
در بسيارى از تحليلهاى روانشناختى، بين روشهايى كه روانشناسان در تحقيق و پژوهش خود به كار مىگيرند و توصيف آنها از ويژگىهاى انسان ناهمخوانى وجود دارد. منشأ اين ناهمخوانى آن است كه آنان در عين حال كه سعى دارند به درك پديدههاى انسانى نائل شوند و همه اقدامات لازم در انجام پژوهشها و تدوين نظريه ها را درك كنند، در نظريه هاى خود موجوداتى را تصوير مىكنند كه شيوه عمل اساساً متفاوتى دارند و بدون تفكر، تبيين، يا ارزيابى دادهها و شواهد عمل مىكنند! يكى از نمونه هاى روشن و شايد بدون ابهام در اين مورد، اسكينر است كه به دليل تبيينهاى ظاهراً مستحكمى كه از رفتار انسان ارائه داد، در بخش زيادى از قرن بيستم در مقام روانشناس تجربى برجسته و بسيار شاخص شناخته شد. نوع تفكرى كه وى براى تدوين چارچوب نظرى خود به كار برد و روشهاى او در استفاده از شواهد، خارج از فرآيندهاى روانشناختى مبتنى بر اصول شرطىسازى كنشگر بود كه وى به همه فعاليتهاى انسان نسبت مى داد (اسكينر، 1971). نمونهاى كه اسكينر ارائه داد (و اتفاقاً بسيارى از رفتارگرايان نيز آن را ارائه دادند)، بدون ابهام است؛ چون وى مدعى بود كه كاركرد انسان در تفكر، زبان و عمل، ناشى از نحوه ابراز رفتارهاى شرطى شده فرد است كه امرى به كلى ماشينى است و نه هدفمند؛ نه قصد و اراده در آن راه دارد و نه مبتنى بر تفكر و تأمل است.
برشی از کتاب رشد اخلاقی