بازگشت به خویشتن (1)

0
56

نویسنده:محمد جمشیدی

اشاره:
با توجه به تحول در زاویه دید ما نسبت به غرب و وضعیت جهان معاصر، ضرورت اتخاذ موضعی متناسب با ارزشهای انقلاب اسلامی و هویت ایرانی ـ اسلامی به وضوح آشکار می گردد. امام خمینی(ره) به عنوان ایدئولوگ و رهبر انقلاب اسلامی و بنیانگذار جمهوری اسلامی رویکردی را نسبت به غرب مطرح می سازد که کمابیش با کلیت فرهنگ ما سازگار و هماهنگ است. چنین رویکردی با نفی غرب بر مبنای شاخصها و اصول نظری آن چون اومانیسم، ماده گرایی و سکولاریسم، ناسیونالیسم، اصالت فرد و سلطه محوری به طرح احیای شرق و قیام و ایستادگی مردمانش در برابر غرب با توکل بر مبدأ جهان هستی و با اتکای به خود می پردازد. بر اساس این طرح، غرب، مغرب حقیقت قدسی و شرق، اشراق حقیقت و تجلی نور خداست. درچنین طرحی انسان به خویشتن حقیقی یا فطرت خداگونه خود باز می گردد و بدین سان به سوی کمال و سعادت حقیقی گام برمی دارد.
مطلب پیش رو به نقل از فصلنامه “متین” فرارویتان می نهیم.
گریز از غرب

وقوع “انقلاب اسلامی” در ایران و وضعیت جهان معاصر، به ویژه گسترش ارتباطات و پیشرفت رسانه های ارتباطی، چگونگی جامعه ما و طرح ارزشهای انقلابی از سوی انقلاب ما، ضرورت شناخت صحیح ما از غرب ـ به عنوان نگرش مسلّط بر جهان ـ و بنیان فکری و نظری آن را به عنوان امری قطعی و مهم می داند.هرچند مواجهه ما با دنیای مغرب زمین و دید آنان از پیش، اهمیت این امر را خاطر نشان ساخته و بسیاری از اندیشمندان و محققان را به اندیشه و پژوهش در این باره واداشته است؛ با توجه به تحول جهان معاصر و گسترش عرصه روابط بین الملل روزبه روز بر اهمیت این مسأله افزوده می گردد. همچنین سلطه ایالات متحده امریکا به عنوان پرچمدار غرب و نگرش غربی بر افغانستان و عراق که در دو طرف و در همسایگی سرزمین ما قرار دارند، ضرورت مسأله را بیش از پیش آشکار می سازد. زیرا امروزه نمایندگان سیاسی و فکری غرب، در کنار مرزهای ما به تحقق اهداف، آرمانها و نگرشهای خود مشغول هستند.
در میان رجال علمی و سیاسی ما، در بعد اندیشه کم نبوده اند کسانی که بر برتری و سلطه فکری غرب و ضرورت تحقق و گسترش این سلطه بر جامعه ما تأکید داشته اند! برای نمونه میرزا ملکم خان در “رساله دفتر تنظیمات” خود می نویسد: “… من همین قدر می گویم که ما در مسائل حکمرانی نه می توانیم و نه باید از پیش خود اختراعی نماییم. یا باید علم و تجربه “فرنگستان” را سرمشق خود قرار بدهیم یا باید از دایره بربریگری خود قدمی بیرون نگذاریم!”
در مقابل، بسیاری از اندیشمندان بزرگ ما مسأله گریز از غرب و نفی غرب و غرب زدگی را مطرح ساخته و دربرابر آن مسأله “بازگشت به خویش” را مطرح نموده اند. برای نمونه امام خمینی(ره) به ضرورت بیداری در مقابل غرب و نفی غرب زدگی تأکید می نماید: “… تمام چارچوبهای پوسیده و بی محتوایی را که در طول این پنجاه سال، مردم را به غرب زدگی کشانده است خراب می کنیم و حکومتی مبتنی بر عدل و انصاف نسبت به همه اقشار وطن می سازیم و از مردم می خواهیم تا بر پایه های اسلامی خویش تکیه زنند و بر غرب و غرب زدگان که موجب نابودی فرهنگ آنان شده است پشت پا زنند”.(1)
این در حالی است که زاویه دید ما در دوره های قبل نسبت به غرب نیز در صور گوناگون تجلی یافته است. گاه “تمایل به غرب” داشته و زمانی دیگر “غرب زده” گشته ایم، گاهی “غرب ستیزی” را پیشه خود ساخته ایم و زمانی “غرب گریزی” و دورانی دیگر به “غرب ستایی” روآورده ایم. به لحاظ تاریخی تقریباً دو دهه پیش از آغاز مشروطیت تمایل به غرب یا غرب گرایی بر اذهان بسیاری از رجال فکری و سیاسی ما سایه افکند و پس از آن دوره غرب زدگی آغاز شد که تا انقلاب اسلامی ادامه یافت. تا چندسال پس از پیروزی انقلاب ما غرب ستیزی (تقریباً تا پایان جنگ تحمیلی رژیم عراق بر ایران) و به دنبال آن غرب گریزی را شعار خود ساختیم.
آیا بار دیگر، با توجه به توسعه ارتباطات و تحول فرهنگها در جهان معاصر، غرب گرایی و غرب زدگی به سراغ ما نخواهد آمد؟ آیا اگر این روند پیش رود مجدداً به سوی دیگرهویتی یا بی هویتی کشیده نخواهیم شد؟ در آن صورت، آیا این خطری بزرگ در راه استقلال جامعه ما و حفظ ارزشهای آن نخواهد بود؟ از این رو، شناخت غرب برای ما می تواند تعیین کننده باشد. زیرا می توانیم موضع خود را نسبت به غرب موضعی در حال گذار بدانیم و چون در حال گذار هستیم، حق داریم دست به گزینش بزنیم. اما برای گزینش و انتخاب، آگاهی و شناخت تعیین کننده است. به علاوه، آگاهی و شناخت نیز هرچه انسانی تر، پیراسته تر و خودی تر باشد بهتر می تواند ما را در گزینش راه یاری نماید. از همین رو، در این نوشتار به بررسی مفهوم غرب و مبانی فکری آن از دید بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی(ره)، می پردازیم که خود فقیه و عارفی برجسته و متکلمی صاحب نظر و رهبر انقلابی بزرگ بود و مدت ده سال رهبری یک نظام سیاسی را در جهان معاصر و در دورانی که شاید مهمترین شاخصه آن غرب ستیزی بود، برعهده داشت. حضرت امام(ره)، در این مورد صاحب نظر است و دیدگاه او می تواند برای ما نقش مهم و اساسی در انتخاب راهمان داشته باشد. پرسش اساسی این است که امام خمینی(ره) چه نگرشی نسبت به غرب و خط فکری آن دارد و غرب را چگونه می بیند و چه موضعی را در قبال آن اتخاذ می کند؟
امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی و غرب

به معنایی می توان نگرش امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی را نگرشی در برابر اندیشه مسلط غرب در دوران معاصر دانست که به نام “مدرنیسم” یا “تجددگرایی” مشهور است و بر فردگرایی و اصالت نفع مبتنی است. به ویژه که انقلاب اسلامی و حرکت امام خمینی(ره) به نوعی مقابله با غرب زدگی و فریفتگی در برابر غرب محسوب می شود و این، نوع نگرش حضرت امام به غرب و ماهیت آن است که او را در مقابل غرب قرار می دهد.ایشان دین اسلام را به عنوان مکتبی زنده، پویا به صحنه اجتماع و سیاست بازگرداند و آن را به عنوان یک مکتب رهایی بخش در برابر غرب مطرح ساخت. اسلامی که امام خمینی(ره) شارح، مفسر و نماینده آن بود، انسان بریده از آسمان و زمین گیر شده را به خود آورد و به او نشان داد که در عصر سلطه فن و تصرف در طبیعت و غلبه پندار “اومانیسم” و “اصالت تمایلات نفسانی”، چگونه بر پای خود بایستد و به معنویت و به تعالی بیندیشد و او را نه تنها بر ماده که بر نفس خویش نیز مسلط گردانید. به نظر امام خمینی(ره) مادیگرایان “با دید مادی و محاسبات غلط به این پدیده الهی می نگرند… و ارزشها را با دیدهای مادی خود، خلاصه در سلطه جویی و استضعاف ملتهای زیر ستم می کنند… (2)”
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) اصول، شاخصها، معیارها و موازین و ارزشهای پذیرفته شده در فرهنگ غرب را زیر سؤال برد و به جای آنها ارزشهای متعالی نشأت گرفته از آیین محمدی(ص) را مطرح ساخت. این انقلاب، در عصر بردگی جمعی از ملتهای محروم، در برابر غرب نه تنها انگیزه مردمی ترین قیام رهایی بخش و عدالت خواه شد که با آزادسازی نیروهای قدرتمند درونی جامعه ایرانی، شگفتی ساز دوران گشت و همین مسأله بود که چالش تمدن غرب با انقلاب اسلامی را به دنبال آورد.
شناخت غرب

بدون شناخت در هیچ راهی نمی توان قدم گذاشت و انتخاب که امری ارادی است تنها و تنها در سایه آگاهی و شناخت صورت می گیرد.با این وجود، در هر مسأله ای ضرورت شناخت ابعاد و جوانب گوناگون آن مسأله مطرح می گردد. مسأله اصلی در اینجا چگونگی مواجهه ما با غرب ـ با توجه به مبانی فکری آن ـ است. بنابراین، یکی از ابعاد مهم این مسأله شناخت غرب است، هرچند شناخت ما و شناخت نحوه و چگونگی برخورد و مواجهه و نیز چیستی و ارکان آن نیز حائز اهمیت است. مسأله شناخت غرب که گاه از آن با عنوان اکسیدانت یا اکسیدانتالیزم یاد می شود و در مقابل آریانت و آریانتالیزم به معنای شرق، شرقی شدن یا شرق شناسی قرار دارد، می تواند از منظرهای گوناگونی مورد توجه قرار گیرد.
به عنوان مثال، می توان غرب را از منظر جغرافیایی یا تاریخی و یا از لحاظ رهاوردها و دستاوردهای آن مورد بررسی و شناخت قرار داد. همچنین می توان آن را از نظر دانش سیاست یا جامعه شناسی سیاسی و یا از نظر اقتصاد و … مورد توجه قرار داد. اما آنچه در اینجا مورد توجه است، شناخت مفهومی و کلّی غرب و مبانی نظری و فکری آن است. شناختی که متوجه چیستی، ماهیت غرب، مبانی و بنیانهای فکری و اندیشه ای و به طور کلی نگرش و جهان بینی آنان است. در این نگرش، غرب به مثابه کلیتی واحد دیده می شود که محور آن را نگرش مادی و این جهانی یاسکولاریسم تشکیل می دهد، نه جوامعی که برجستگی آنها صنعت و تکنولوژی است و هرکدام از آنها نظامی سیاسی و اجتماعی خاص خود را دارد؛ زیرا تمام این جوامع در نگرش سکولاریستی، ماده گرایانه، این جهانی، سودطلبی و فردگرایی مشترک هستند و از این لحاظ تفاوتی میان آمریکا با اروپا و یا جامعه ای مانند ژاپن و … وجود ندارد. شناخت غرب بدین معنا و از این منظر است که می تواند جهت گیری ما را در برخوردها و مناسباتمان با غرب تعیین کند. شناخت غرب از دید امام خمینی(ره) برای ما مسأله ای اساسی است و به همین دلیل یکی از زیانهای غرب زدگی از نگاه او این است که مانع تفکر ما در مورد غرب می گردد. امام خمینی(ره) در این باره می فرماید:”… اصلاً تفکر در اینکه این غرب که این قدر از او تعریف می شود چی است، تفکر در این را هم ازمان گرفته اند. نمی گذارند تفکر هم بکنیم که آن غربیها چه می کنند با بشر…”(3)
بنابراین، امام خمینی(ره) بر اولین گام شناخت در اینجا تکیه کرده است، زیرا تا این گام برداشته نشود، برداشتن گامهای بعدی غیرممکن می گردد. به نظر ایشان غربیان و طرفداران آنها با جلوگیری از اندیشیدن ما درباره غرب، مانع شناخت صحیح ما از آن می شوند.
مفهوم غرب

در اصطلاح عام منظور از غرب، جوامع غربی و غرب متجدد، بخشی از دنیاست که از لحاظ صنعتی و اقتصادی پیشرفته و به اصطلاح توسعه یافته است. در دانش سیاست، غرب هم به مثابه یک موضوع و هم به مثابه یک مفهوم مورد توجه قرار می گیرد. از لحاظ موضوعی، غرب یا جوامع غربی بخشی از جهان جغرافیایی امروز است که با شاخصهای پیشرفت صنعتی، توسعه اقتصادی، تکنولوژی و درآمد سرانه بالا مشخص می گردد؛ یعنی اروپای غربی و آمریکای شمالی. هرچند واژه غرب سابقه ای طولانی در فرهنگ ایران دارد، ولی جلال آل احمد در زمره اولین کسانی بود که با طرح مسأله غرب زدگی به بررسی مفهوم غرب پرداخت. او در کتاب غرب زدگی می نویسد: “اما برای من غرب و شرق نه معنای سیاسی دارد و نه معنای جغرافیایی، بلکه در مفهوم اقتصادی است؛ غرب یعنی ممالک سیر و شرق یعنی ممالک گرسنه”.
او در ادامه، مشخصات کلی غرب را شامل موارد زیر می داند: “مزد گران، مرگ و میر اندک، زند و زای کم، خدمات اجتماعی مرتب، کفاف مواد غذایی (دست کم سه هزار کالری در روز)، آب و رنگی از دموکراسی، با میراثی از انقلاب فرانسه”.
امام خمینی(ره) در بیانات و نوشتارهای خود، واژه هایی چون غرب ، غربی، و … را به کرات به کار برده است. از این کاربردها فهمیده می شود که امام گاه این نوع واژه ها را در مفهوم جغرافیایی و گاه در بیان غرب به عنوان کشورها و جوامع به کار برده است، ولی در بسیاری از موارد نحوه به کارگیری واژه ها در عبارات به گونه ای است که به وضوح می توان فهمید که منظور امام از کاربرد این واژه ها نه معنای جغرافیایی و نه به مثابه یک موضوع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است، بلکه به مثابه یک نگرش و یک مکتب است. بنابراین به عنوان مثال زمانی که حضرت امام از وابستگی اقتصادی یا صنعتی سخن به میان می آورد، بیشتر به غرب موضوعی یا جوامع غربی توجه دارد:
“صنعت ما یک صنعت وابسته به غرب است و ایران را به صورت یک کشور مونتاژکننده درآورده است. کشاورزی ما را نابود کرده است. تمام معادن زیرزمینی و رو زمینی ما، یعنی جوانان عزیزمان را در اختیار غرب قرار داده است”(4)
این سخن را امام خمینی(ره) قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و درباره وابستگی اقتصادی کشور ما به غرب در دوران رژیم پهلوی بر زبان آورده است. سخن از وابستگی صنعتی و اقتصادی، بیان کننده این است که کشور ایران به صنعت و اقتصاد غرب وابسته است و غربیان سعی کرده اند بخشی از صنعت خود را در قالب صنعت مونتاژ و تکمیلی در کشور ما ایجاد کنند و مدیریت عمده در این نوع اقتصاد، مدیریت غربیان است نه مدیریت داخلی.
در ادامه این بیان نیز می افزاید: “شاه، ایران را از نظر سیاسی در موضع آمریکا قرار داده است و همیشه ایران را طرفدار ظالمان و مستکبران قرار داده است”.(5)
امام، در چنین نگرشی به غرب موضوعی نظر دارد که سردمدار آن آمریکاست، اما در عین حال با تکیه بر دو اصل ظلم و استکبار می توان گفت توجه امام(ره) به غرب به عنوان مکتبی با نگرش مسلط ظلم مداری و استکبارگرایی است. همچنین باید دانست که غرب به معنای موضوعی نتیجه عملی دریافت غرب به معنای مفهومی و نگرشی است. این است که توجه عمده و اساسی امام خمینی(ره) به غرب، توجه موضوعی نیست، بلکه او در بسیاری از بیانات و نوشته های خود غرب را در قالب مفهومی و به مثابه یک مکتب و جهان نگری کلی و ماده گرا مورد توجه و عنایت قرار می دهد.
به علاوه در این گونه موارد آنچه در برابر غرب مطرح است “مکتب اسلام” یا “جهان بینی اسلامی” می باشد، نه کشورهای مسلمان یا جهان سوم. ایشان در این باره می فرمایند:ما باید سالهای طولانی زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانی خود متحول شویم و خود را بیابیم و روی پای خویش بایستیم و مستقل گردیم و دیگر احتیاجی به شرق و غرب نداشته باشیم . و باید از همان بچه ها شروع کنیم و تنها مقصدمان تحول انسان غربی به انسانی اسلامی باشد.(6)
شعار “نه شرقی نه غربی” تنها یک شعار سیاسی و نفی نظامهای سیاسی شرق و غرب نیست بلکه نفی کلیت نگرش شرق و غرب ـ به تعبیر حضرت امام ـ می باشد:
آری، شعار “نه شرقی و نه غربی” ما، شعار اصولی انقلاب اسلامی در جهان گرسنگان و مستضعفین بوده و ترسیم کننده سیاست واقعی عدم تعهد کشورهای اسلامی و کشورهایی است که در آینده نزدیک و به یاری خدا اسلام را به عنوان تنها مکتب نجات بخش بشریت می پذیرند و ذره ای هم از این سیاست عدول نخواهد شد … و کسی گمان نکند که این شعار، شعار مقطعی است که این سیاست، ملاک عمل ابدی مردم ما و جمهوری اسلامی ما و همه مسلمانان سرتاسر عالم است. زیرا شرط ورود به صراط نعمت، حق برائت و دوری از صراط گمراهان است که در همه سطوح و جوامع اسلامی باید پیاده شود.(7)
در بیانی که ذکر شد به وضوح غرب به عنوان یک مکتب فکری و نظری مطرح شده است و اروپا و آمریکا و … جوامعی هستند که حامل این طرز تفکر یا مکتب آن هستند. در جایی دیگر، امام از مسیر انقلاب اسلامی به عنوان “راه مستقیم” در برابر راه شرقی و راه غربی یاد می کند. این راه و مسیر مستقیم همان راه و روش انبیا و فرهیختگان الهی است: “ایران از همان بدو انقلاب و قبل از بدو انقلاب که شالوده انقلاب ریخته می شد، مسیر، مسیر انبیاء بوده، مسیر، مسیر راه مستقیم نه شرقی و نه غربی بود”(8)
ریشه های فکری غرب

همان طور که گذشت، غرب مجموعه ای از ایدئولوژی، اصول و عقایدی است که در مغرب زمین و به ویژه بعد از قرون وسطی بتدریج شکل گرفته و امروزه جنبه جهانی پیدا کرده است. ریشه های برخی از اصول فکری و نظری غرب به فرهنگ یونان باستان می رسد. به عنوان نمونه در فرهنگ یونان باستان این تلقی وجود داشت که خدایان رقیب آدمیان هستند. در این میان برخی اصالت را به خدایان و برخی اصالت را به انسانها می دادند که آنها را اومانیستهای قدیمی می نامند. به علاوه نظریه خودمحوری یا انسان مداری نیز یکی از نگرشهای فرهنگ یونانی است. این مفاهیم از طریق رنسانس وارد غرب جدید گردید و تأثیری مستقیم بر غرب جدید گذاشت و در قالب روشن تر و با تکیه بر نفسانیات ظاهر شد.
البته در شکل گیری غرب به نقش روم باستان، مسیحیت، یهودیت و نیز تحولات قرون وسطی نیز باید توجه داشت. درواقع مدرنیسم اندیشه ای است که در زمین تفکر یونانی ـ یهودی ـ مسیحی غرس شد و ریشه و بنیان آن را ماده گرایی یا سکولاریسم و اومانیسم تشکیل می دهد که پس از رنسانس به همت اندیشمندانی چون فرانسیس بیکن با نگارش کتاب “ارگانون نو” ، “رنه دکارت” با نظریه ریاضی درباره طبیعت و نیوتن با ارائه ابزار لازم برای تأمین اهداف مورد نظر بیکن و دکارت و جان لاک و آدام اسمیت و … شکل گرفت و بنیان یافت. به اعتراف غربیان تمدن اسلامی نیز، تأثیرات عظیمی بر شکل گیری تمدن غرب داشت. جنگهای صلیبی نقطه عطف بزرگی در فرهنگ دنیای مسیحی ایجاد کرد و این موضوع باعث درهم شکستن سنّت دیرین ضد عقلی کلیسایی در دنیای غرب در قرون وسطی شد. این تأثیرات چندجانبه همراه با فشارهای کلیسا و آلوده شدن مذهب مسیح و حکومت پاپ باعث شد تا انسان غربی در دوره رنسانس وارد تحولی جدیدگردد و به تصور کاملاً تازه ای از خود و دنیای اطراف خود دست یازد.
غرب در شکل گیری هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ سیاسی و اقتصادی راه خود را از سایر جهان جدا کرد، ولی به دشمنی دیرینه خود با شرق که از عهد یونان باستان و شاید قبل از آن شروع شده بود، همچنان ادامه داد. امروزه نیز غرب با هدف سلطه بر آدم و عالم، شرق و به ویژه دنیای اسلام را هدف خود قرار داده است. آنها: “این را یافته اند که اسلام است که می تواند جلویشان بایستد. از این جهت، آن چیزی که از همه چیز برای آنها مطرح است، اسلام است” (9)
در سالهای اخیر نمونه های متعددی را در جهت گیریهای غربیان می توان یافت که با هدف حمله به اسلام یا انقلاب اسلامی صورت گرفته است و این موضوع مورد اعتراف آنها هم هست. دو نمونه برجسته در میدان فرهنگ را می توان نظریه برخورد تمدنها و انتشار کتاب آیات شیطانی دانست. به گفته رافائل گومیس پارا، روزنامه نگار اسپانیایی، انتشار کتاب آیات شیطانی از سوی غرب با هدف حمله به اسلام و در نهایت یک مبارزه بین المللی علیه جمهوری اسلامی ایران بوده است. بحث برخورد تمدنها نیز ضرورت برخورد با تمدنهای غیرغربی و بویژه تمدن ایرانی ـ اسلامی را در کانون توجه خود قرار داده است.
در مقابل، امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی را حرکتی می داند که یکی از مهمترین اهداف آن پشت کردن به فرهنگ دنیای امروز یعنی فرهنگ مسلط غرب یا فرهنگ مدرنیستی است و به همین دلیل خط و فرهنگ دیگری در مقابل غرب و شرق احیا می شود. خطی که از دید امام نه بر نگرشهای فلاسفه مغرب زمین که مبتنی بر وحی الهی است. به تعبیر امام خمینی(ره)، انقلاب اسلامی، در برابر غرب در پی پایه ریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام است: “هیچ کس هم نیست که نداند پشت کردن به فرهنگ دول دنیای امروز و پایه ریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام در جهان … فشار و سختی و شهادت و گرسنگی را به دنبال دارد و مردم ما این راه را خود انتخاب کرده اند و بهای آن را هم خواهند پرداخت و بر این امر هم افتخار می کنند”(10)
همسانی و وحدت غرب

غرب به عنوان یک مفهوم کلی، یعنی یک مکتب فکری و عقیدتی با مبانی نظری خاص، دارای یکسانی و وحدت است. بدین معنا که تمام اجزا و جوامع تشکیل دهنده غرب در دوران معاصر دارای طرز تفکر، جهان نگری و ایدئولوژی کم و بیش یکسانی هستند. این وحدت و یکسانی نظری و فکری در مسائل کلی، مصالح و نوع نگرش ماده گرایانه و مکانیکی محض است و دو گونه بودن نظامهای سیاسی و اجتماعی آنها در مقابل آن، یعنی لیبرالیسم و سوسیالیسم، امری سطحی است. مبدأ، اساس و منشأ هر دو نظام یکی است و هر دو در اصول کلی مشترک هستند.
این است که امام گهگاه واژه های شرق و غرب را با هم به کار می برد و هر دو را در اهداف و آرمانها یکسان و مشترک دانسته و آنها را با عبارات کاملاً مشابه معرفی می نماید. گاه نیز از هر دو تحت عنوان “ابرقدرتهای جنایتکار” و “استعمارگر” یاد می کند، یا هر دو را دارای هدف واحد ـ سلطه بر عالم و آدم ـ می داند و یا هر دو را قدرت شیطانی می شمارد. شاید بتوان گفت که به طور کلی، از دیدگاه امام(ره) دو دیدگاه و دو مکتب مطرح است: “اسلام” و “غیر اسلام”. غیراسلام هم یا غرب است یا شرق، به مفهوم جوامع سوسیالیستی. غیر اسلام، قدرتهای شیطانی هستند و حامیان آنها در کشورهای اسلامی و اینها همه ظالم هستند و جنایتکار که مسلمانان راستین و مستضعفان عالم تحت سلطه آنها قرار دارند. در واقع از چنین منظری در عالم دو خط وجود دارد:
1ـ خط استکبار و ماده گرایی که همان تفکر و خط غرب است و امروزه آمریکا رهبری آن را بر عهده دارد. این خط به تعبیر حضرت امام خط ظلم و ستم، خط ستمگران جنایتکار، خط استعمار و استعمارگران، خط سلطه، خط غرب، خط شرق، خط اسلام آمریکایی، خط مرفهان بی درد، خط مفسدان رفاه طلب، خط طاغوتیان و… است. این خط، دارای جبهه ای است که امام خمینی(ره) از آن به عنوان جبهه کفر یاد می کند.
2ـ خط توحید و معناگرایی که امروزه ــ در برابر غرب ــ خط استضعاف است و خط اسلام ناب محمدی، خط تشیع سرخ، خط مظلومان در بند، خط مظلومیت و خط مستضعفان عالم. امام خمینی(ره)، در بیان این دو خط یا دو طرز تفکر در جوامع اسلامی می فرماید: “امروز استکبار شرق و غرب چون از رویارویی مستقیم با جهان اسلام عاجز مانده است، راه ترور و از میان بردن شخصیتهای دینی و سیاسی را از یک طرف و نفوذ و گسترش فرهنگ اسلام آمریکایی را از طرف دیگر به آزمایش گذاشته اند… متأسفانه هنوز برای بسیاری از ملتهای اسلامی مرز بین “اسلام آمریکایی” و “اسلام ناب محمدی(ص)” … کاملاً مشخص نشده است… وظیفه همه علماست که با روشن کردن این دو تفکر، اسلام عزیز را از ایادی شرق و غرب نجات دهند.” (11)
امام خمینی(ره) غرب را نگرش واحدی می داند که دارای ویژگیهایی چون ستمگری، استعمار، نفع طلبی، سلطه بر ضعفا و … است. لذا غرب در این نگاه شامل جهان دوم ـ اتحاد شوروی سابق و اقمارش ـ نیز می شود، زیرا آنها نیز همان خصلتهای غرب را داشته و به ایفای همان نقشی در جهان پرداخته اند که جهان اول یعنی امریکا و اقمارش می پردازند.
امام خمینی(ره) با توجه به اصل وحدت غرب، گاه مفهوم شرق را در کاربرد رایج آن روزگار یعنی بلوک شرق یا شوروی سابق و اقمارش به کار نبرده است. بلکه این مفهوم را معادل واژه هایی چون ضعفای عالم، دردمندان، محرومان و مسلمانان و به اصطلاح رایج آن زمان ــ جهان سوم ــ به کار می برد و در مقابل آن واژه غرب را قرار می دهد. در این موارد نیز علاوه بر اینکه امام به غرب به مثابه یک نگرش کلی توجه دارد، تمامی حاملان این نگرش را واحد و متحد می بیند. این است که در جایی و بیانی این گونه داد سخن می دهد:
“…. شرق باید، شرق که خودش را گم کرده پیدا کند… شرق همه چیز دارد. فرهنگش از فرهنگ غرب بهتر است، فرهنگ غرب از شرق رفته است، همه چیزش از غرب بهتر است، فقط تهی اش کردند از خودش… ما را از خودمان تهی کردند به طوری که ما خیال می کنیم هر چیز که هست از آنجاست. ما تا خودمان را پیدا نکنیم، تا شرق خودش را پیدا نکند، تا این گمشده پیدا نشود، نمی توانیم سرپای خودمان بایستیم. باید از مغزهای ما اسم “غرب” زدوده بشود”(12)
بنابراین در اینجا دو نوع مکتب و دو نوع طرز تفکر از منظر او مطرح است که یکی شرق است و دیگری غرب و هر یک از این دو فرهنگ، معیارها و شاخصهای خاص خود را دارد. فرهنگ و مکتب امام خمینی(ره)، فرهنگ و مکتب شرق است و لذا در تقابل با غرب قرار می گیرد.
ادامه دارد…

پی نوشت ها:

1- صحیفه امام خمینی(ره) ج 5 ص 133
2- همان ج 16 ص 42
3- همان ج 4 ص 40
4- همان ج 11 ص 155
5- همان ج 11 ص 155
6- همان ج 15 ص 310-309
7- همان ج 20 ص 319
8- همان ج 15 ص 147
9- همان ج 13 ص 87
10- همان ج 21 ص 327
11- همان ج 21 ص 121-120
12- همان ج 10 ص 390