اخلاق فرهنگی

0
64

جوانی، دوره شور و نشاط زندگی هر فردی است که عواطف و احساسات در وجود انسان شعله ور می شود و حساسیت های ویژه ای به خود و دیگران پیدا می کند. بر همین اساس، انتقاد از جوان باید با روش هایی اصولی و همراه با رعایت نکاتی انجام پذیرد. در ثمربخش بودن ارشاد، تصریح نکردن خطاهاست. وقتی تذکر اخلاقی را با کنایه و اشاره بگوییم، زودتر اثر می بخشد تا این که با صراحت از گناه نام ببریم. چه بسا تصریح به گناه، سبب گستاخی و جرئت بیشتر گناه کار شود و زشتی کار از بین می رود. سیره عملی اهل بیت علیهم السلام این بود که لغزش افراد خطاکار را فاش نمی کردند و همواره آن را مخفی نگاه می داشتند؛ چنان که پروردگار متعال ستارالعیوب و پوشاننده عیب هاست.
نقل است جوانی از جوانان تازه مسلمان، عادتِ زشتِ زمان جاهلیت را ترک نکرده بود و همچنان با زن های ناپاک در خارج شهر مکه ارتباط داشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله از قضیه با خبر شد و تصمیم گرفت هرگونه که بشود، این عادتِ بد را از سر او بیندازد. یک بار که از خارج شهر می آمد، سر راهش قرار گرفت و به او فرمود: جوان کجا بودی؟ عرض کرد: ای رسول خدا، شترم گُم شده بود، رفتم پیدا کنم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: امیدوارم دیگر در بیابان شتر گم نکنی! مدتی از این قضیه گذشت. بار دیگر به رسول خدا صلی الله علیه و آله اطلاع دادند که فلان جوان را در همان محله های بدنام دیده اند. باز هم پیامبر صلی الله علیه و آله سر راهش قرار گرفت، ولی تا جوان از راه دور چشمش به پیامبر صلی الله علیه و آله افتاد، با خود گفت: در گذشته گفتم شترم گم شده بود، این بار در جواب آن گرامی چه بگویم. چاره ای اندیشید و در بیابان به نماز ایستاد تا شاید پیامبر صلی الله علیه و آله رهایش کند، ولی هر چه نماز خواند، نتیجه ای نگرفت تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: جوان، من مصمم هستم که تو دیگر در بیابان شتر گم نکنی!

نرمش در گفتار
در راهنمایی جوان باید از در ملاطفت و نرمی وارد شد و مانند یک دوست دلسوز و یک مشاور دانا آنان را نصیحت کرد؛ زیرا جوان مهرطلب است و برخورد آمرانه، با احساسات پاک و روان لطیف جوان هم خوانی ندارد. در امر تربیت باید از شیوه استدلال در آگاه کردن جوانان بهره گرفت و اگر میزان درک و فهم جوان در نظر گرفته شود، مفید و مطلوب تر خواهد بود. اصل، این است که اندیشه و رفتار جوان بر اساس تعالیم آسمانی شکل بگیرد و برای جهت دهی فکر آنان، نظرهای اصلاحی خود را در قالب جملاتی سازنده، به صورتی قانع کننده و خوشایند به جوان عرضه کنند.

نکات اخلاقی موعظه
برای این که تذکر و موعظه شما در سازندگی جوان مؤثر باشد، ضروری است نکاتی را رعایت کنید:
1. بکوشید خود، الگوی عمل آن چیزی باشید که مورد توجه و نظر شماست. به فرمایش امام خمینی رحمه الله: «گفتار استاد درس نیست، اعمال استاد درس می دهد».
پس نیکوست که فرد موعظه کننده خود، نمونه کاملی از محتوای پند و اندرز خویش باشد و به عبارت دیگر، خود نیز به آنچه به دیگران سفارش می کند، عامل باشد.
2. از درِ دوستی و محبت وارد شوید تا جوان با علاقه و آسودگی خاطر بیشتر به موعظه شما گوش دهد و احساس امنیت کند.
3. برای این که توجه جوان به سوی شما و سخنانتان جلب شود، نخست ارزش ها و نکات مثبت او را با احترام بازگو کنید. مثلاً بگویید شما کسی هستی که در امتحان سراسری رتبه آن چنانی کسب کردی، پشتکار و استعداد درخشان شما ستودنی است. ازاین رو، سزاوار نیست در کلاس شرکت نکنی یا نمره کم بگیری.
4. سعی کنید در جمع دوستان به جوان تذکر ندهید. چه بسا سبب شرمندگی و شکستن غرور و ایجاد عقده در او می شود. بنابراین، برای این که موعظه و پند، مفید باشد، باید به دور از حضور جمع و با زبان نرم و مهربان صورت پذیرد تا لجاجت جوان را به دنبال نداشته باشد.
5. شفقت و خیراندیشی موعظه گر، با موعظه اش نمودار باشد و از تذکر آمرانه پرهیز شود و به صورت تبادل نظر و رهنمود خواستن، صحبت شود. صبورانه به حرف هایش گوش فرا دهید و بدون تحقیر نظر و افکارش (هر چند ناپسند باشد) به اندیشه اش جهت داده شود.
6. دیدگاه های خود را به گونه ای بیان کنید که جوان در گفت و گو با شما، احساس نکند شما می خواهید نظر خودتان را بر او تحمیل کنید. چنانچه به صورت غیر مستقیم موعظه کنید، قطعا سازنده تر و دارای نتیجه بهتری خواهد بود. چه بسا، موعظه ای که با یک اشاره و یا در قالب کلمه و عبارتی کوتاه و کلیدی (در صورت دارا بودن شروط لازم) بیشتر از پند و اندرزهای طولانی و خسته کننده مفید و مؤثر باشد.
7. با دادن اعتماد به نفس، به آنان شجاعت دهید و حل مشکلات را در نظر ایشان راحت و ممکن سازید و با اعطای اعتبار و عزت و کرامت بر روحیه شان بیفزایید.
8. جایگاه و ویژگی های خاص او را برایش تعیین کنید تا با انگیزه و شتاب بیشتری در مسیر شکوفایی استعدادها و توانمندی هایش گام بردارد. مثلاً بگویید: در شأن شما نیست که وقت اذان یا زمان امتحان، سرگرم بازی رایانه باشی.
9. به فردی باید پند و اندرز داد که پندپذیر باشد و در موقعیتی به او پند دهید که از نظر روانی آمادگی آن را داشته باشد.
10. موعظه باید رسا و بلیغ باشد و از شرایط بلیغ بودن موعظه این است که سنجیده و بجا و متناسب با وضعیت فکری و حساسیت های روحی جوان باشد.

حساسیت دوران جوانی
هنگام موعظه کردن جوان، باید توجه کنید با کسی حرف می زنید که بحرانی ترین و طولانی ترین قسمت مسیر زندگی را می پیماید و از جهات روحی و فکری نیز دستخوش تحولات و دگرگونی های عمیق است.
امام علی علیه السلام می فرماید: موقعی که جوان نورسی را به سبب گناهانی که مرتکب شده است نکوهش می کنی، مراقب باش که قسمتی از لغزش هایش را نادیده انگاری و از تمام جهات، او را نکوهش و توبیخ نکنی تا جوان به واکنش نادرستی وادار نشود و نخواهد از روی عناد و لجاجت بر شما پیروز گردد.
عادت ما نیست رنجیدن ز کس
ور بیازارد، نگوییمش به کس
ور برآرد دود از بنیاد ما
آه آتشبار ناید یاد ما
ورنه ما شوریدگان در یک سجود
بیخ ظالم را براندازیم زود
رخصت اریابد ز ما باد سحر
عالمی در دم کند زیر و زبر
شیخ بهایی

سیره معصومین علیهم السلام در موعظه
سیره معصومین علیهم السلام لبریز از موعظه های موجز و مؤثر است که بهترین گواه بر این مدعا، سرگذشت بُشْر است:
صدای ساز و آواز بلند بود. هر کس که از نزدیکِ آن خانه می گذشت، می توانست حدس بزند که در درون خانه چه می گذرد. بساط عشرت و می گساری پهن بود و جامِ می بود که پیاپی نوشیده می شد. کنیزک خدمتکار، درون خانه را جارو زده و خاکروبه ها را در دست گرفته، از خانه بیرون آمده بود تا آنها را در کناری بریزد. در همین لحظه مردی که آثار عبادت از چهره اش نمایان بود و پیشانی اش از سجده های طولانی حکایت می کرد، از آنجا می گذشت. از کنیزک پرسید: «صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟» کنیزک گفت: آزاد. آن مرد فرمود: «معلوم است که آزاد است، اگر بنده می بود، پروای صاحب و مالک و خداوندگار خویش را می داشت و این بساط را پهن نمی کرد.» رد و بدل شدن این سخنان میان کنیزک و آن مرد، موجب شد که کنیزک مکث زیادتری در بیرون خانه بکند. هنگامی که به خانه برگشت، اربابش پرسید: «چرا این قدر دیر آمدی؟»
کنیزک ماجرا را تعریف کرد و گفت: «مردی با چنین وضع و هیبتی می گذشت و چنان پرسش کرد و من چنین گفتم».
شنیدن این ماجرا صاحب خانه را چند لحظه در فکر فرو برد، به ویژه آن جمله که: «اگر بنده می بود، از صاحب اختیار خود پروا می داشت.» مثل تیر بر قلبش نشست. بی اختیار از جایش برخاست و به خود مهلت کفش پوشیدن نداد. با پای برهنه به دنبال گوینده سخن دوید تا خود را به صاحب سخن که جز امام هفتم، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نبود، رساند. سپس به دست آن حضرت به شرف توبه نایل شد و از آن پس، به افتخار آن روز که با پای برهنه توبه کرده بود، کفش به پا نکرد و لقب «الحافی»؛ یعنی«پابرهنه» یافت و به بُشرحافی معروف و مشهور شد و تا زنده بود به پیمان خویش وفادار ماند و دیگر گرد گناه نگشت و در سلک مردان پرهیزگار و خداپرست درآمد.
همان گونه که ملاحظه شد، امام با جمله ای کوتاه، ولی پرمحتوا، بُشر را که زمینه پند پذیری در او فراهم بود، اصلاح کرد.

منبع: سایت باشگاه اندیشه
به نقل از: ماهنامه گنجینه، شماره 53، مرداد 1384
نویسنده : جواد سبحانی نیا