آزادى و تربیت دینى

0
56

در این مقال درصدد بیان و تحلیل رابطه آزادى و تعلیم و تربیت دینى هستیم. در بخش اول، مفاهیم آزادى، تربیت و تربیت دینى را به طور
جداگانه از دیدگاه برخى متفکران تعلیم و تربیت و فلاسفه مورد بررسى قرار داده و سپس دیدگاه اسلام را در این باب یادآور شده ایم. در این بخش، تعریف آزادى از دیدگاه منتسکیو، افلاطون، اریک فروم، کانت، اسپینوزا و روسو ذکر شده، سپس آزادى در اعتقاد اسلامى بیان شده است. در خصوص مفاهیم تربیت و تربیت دینى نیز به همین سان عمل شده است.
در بخش دوم، رابطه آزادى و تربیت دینى ابتدا از نقطه نظر اندیشمندان تعلیم و تربیت و سپس در دیدگاه اسلام، و با استفاده از آیات و روایات، بررسى و تحلیل شده است.
در بخش سوم نیز از دو عنصر مهم ایمان و عشق در جهت تربیت دینى نام برده شده است؛ زیرا ایمان به خداوند موجب درک عالم هستى و ضامن اجراى هدایت هاى تکوینى و فطریات اخلاقى بوده و عشق اکسیر تربیت دینى است و مادامى که متربّى عشق به دین پیدا نکند تشویق به دین و تبلیغ تعالیم دینى مؤثر واقع نخواهد شد. و در پایان، جمع بندى و نتیجه گیرى صورت گرفته است. عمده اختلاف نظر متفکران در شیوه هاى تربیت دینى است و اینکه تعلیمات و برنامه هاى دینى باید از چه زمانى آغاز گردد و میزان آزادى کودک در این زمینه به چه میزان است.

یکى از ویژگى هاى بشر و از وجوه شخصیت وى «آزادى و اختیار» و قدرت انتخابگرى است. اهمیت این ویژگى در بافت وجودى انسان بدان پایه است که برخى فصل مقوّم انسان و اساس شخصیت وى را در آزادى او مى دانند؛ همچون مکتب «اگزیستانسیالیسم» که پیروان آن ویژگى انسان را آزادى وى مى دانند. همچنین پایه تکلیف، ثواب و عقاب، زشتى و زیبایى اخلاقى و مسئولیت انسان به این ویژگى وابسته است و مشروعیت این امور ناشى از این ویژگى به ضمیمه آگاهى و گرایش است. بنابراین، اختیار و آزادى است که به تعلیم و تربیت و علوم و مکاتب تربیتى، معنا و مفهوم مى بخشد و در این فضاست که تعلیم به مفهوم خاص انسانى آن جاى مى گیرد.
تعلیم و تربیت از آغاز زندگى بشر بر فراز کره خاکى و تصرف او در طبیعت و تأثیر وى در جامعه، وجود داشته و همواره شناسایى نیازهاى مادى و معنوى انسان و روش ارضاى آنها از طریق تعلیم و تربیت به دست مى آمده و به نسل بعد منتقل مى شده تا به تدریج، دامنه این شناخت به رشد دانش و فناورى امروزى رسیده است.
تعلیم و تربیت نه تنها مى تواند در رشد اخلاقى، عقلانى، رفتارى و حتى جسمانى فرد مؤثر باشد، بلکه وسیله اى براى تأمین نیازهاى حقیقى و مصالح اجتماعى به شمار مى آید.
با دقت در طبیعت و بافت وجودى انسان، ریشه هاى ضرورت و اهمیت تعلیم و تربیت را بهتر درمى یابیم؛ زیرا در نفس آدمى، گرایش به خیر و شر نهفته و زمینه هاى صعود و سقوط در نهاد او قرار داده شده است. اما گرایش یا آگاهى به خیر و سعادت، به تنهایى سازنده نیست، بلکه باید سعادت را به دست آورد؛ زیرا تکامل انسان نیازمند
تلاش، توجه و حرکت است و اگر او را رها کنند و به خود واگذارند، انحطاطش شروع مى شود؛ یعنى ایستایى و سکون وى از حرکت به سوى کمال، او را به گم راهى و سقوط مى کشاند.
ویژگى تأثیرپذیرى انسان و سرایت عقاید و عادات و به طور کلى، فرهنگ یک جامعه به معاصران و نسل هاى آینده لزوم تعلیم و تربیتى صحیح و اطمینان بخش را که جامع و فراگیر باشد، ثابت مى نماید؛ تعلیم و تربیتى که متّکى به وحى الهى باشد و فلاح و صلاح فرد و جامعه و سعادت جهانى و جاوید انسان ها را به ارمغان آورد.

بخش اول. مفهوم شناسى

1. مفهوم آزادى
«آزادى» یکى از بزرگ ترین نعمت هاى الهى و طبیعى ترین حق آدمى است. در این باره، بیانى رساتر و گویاتر از سخن ژرف امیرالمؤمنین (علیه السلام) سراغ نداریم که فرمود:
«ولا تکن عبد غیرک فقد جعلک اللّه حرّاً»؛ 1 بنده غیر مباش، زیراى خداى تبارک و تعالى تو را آزاد آفرید.
مفهوم لغوى آزادى گرچه بسیار روشن و بدیهى است، اما به همان میزان در تعریف حقیقى و حدود آن ابهام و اختلاف نظر بسیارى وجود دارد، به گونه اى که مى توان گفت بشر به همان مقدارى که در میدان عمل براى آزادى مبارزه کرده، در تعریف آن و تعیین حدود آن مجادله نموده است.
بیشتر کسانى که از آزادى سخن گفته اند آن را «نبودن مانع» تعریف کرده اند. بیشتر فلاسفه سیاسى دوران معاصر از تامس هابز تا هرلد لسکتى این تعریف را پذیرفته اند. هابز فیلسوف قرن هفدهم انگلستان در کتاب لویاتان2 مى نویسد:
آزادى نبودن مانع است و منظور من از مانع آن چیزى خارجى است که از جنبش جلوگیرى کند. به این معنى مى توان آزادى را در مورد جانداران غیرعاقل و موجودات بى جان نیز به کار برد… 3
حکما و جامعه شناسان حقوقى، آزادى را همواره با محدودیت مشروع اجتماعى همراه دانسته، آن را به معناى زندگى در چارچوب قوانین تعریف نموده اند. 4
منتسکیو در تعریف آزادى مى گوید:
آزادى یعنى انسان حق داشته باشد هر کارى را که قانون اجازه داده انجام دهد و آنچه که قانون منع کرده، مجبور به انجام آن نباشد، لذا اگر مرتکب اعمال خلاف قانون شود، دیگر آزادى نخواهد داشت (یعنى باید حق آزادى از او سلب شود)، حد اعلاى آزادى آنجاست که آزادى به حدّ اعلا نرسد. 5
الکسیس کارل معتقد است:
در یک منطقه اگر بتوانیم آزادى مطلق خود را با اطمینان خاطر اعمال کنیم، در قسمت دیگر آزادى دیر یا زود براى ما فاجعه به بار مى آورد. 6
افلاطون نیز چنین اظهار داشته است که:
از افسارگسیختگى بى اندازه که مردم آن را آزادى مى نامند ستمگران پدید مى آیند. به همان آسانى که نهالى از ریشه مى روید، این گونه آزادى ملت را به یوغ بندگى مى برد. 7
اریک فروم در تعریف مفهوم آزادى آورده است:
معناى آزادى به حسب درجه آگاهى انسان از خویش به عنوان موجودى مستقل همواره متغیر است. اگر انسان را تنها در ابعاد فیزیکى و نیازهاى طبیعى و حیوانى او خلاصه نماییم، آزادى به معناى لاقیدى در پرورش تن و اشباع غرایز و شهوات و در نتیجه، فرو رفتن در منجلاب خودپرستى و خودخواهى و تباهى روح و معنویت است و اگر انسان را داراى دو بعد مادى و معنوى دانسته و معنویت را در حیات او اصل بدانیم مسلماً آزادى معنا و تفسیرى دیگر پیدا مى کند. 8
از دیدگاه کانت، آزادى یعنى: استقلال عمل از هر چیزى به غیر از قوانین اخلاقى. 9
انسان آزاد از نظر اسپینوزا کسى است که تنها به حکم عقل زندگى مى کند. 10
ژان ژاک روسو که از فلاسفه تعلیم و تربیت نیز محسوب مى شود عقیده دارد:
پیروى از هوا و هوس خود نوعى بردگى است، تنها اطاعت از قانونى که خود انسان براى اصلاح خودش وضع کرده آزادى محسوب مى شود. 11
تعاریف گوناگون و درک متفاوت از آزادى موجب شده است که نه تنها در قلمرو ذهنى، بلکه در قلمرو عینى نیز آنچنان که شایسته این واژه است، نتوانیم آن را تصور و درک کنیم و در جهت مصداق آفرینى آن گام برداریم. از این رو، در برخى خانواده ها، بى بند و بارى، سقوط ارزش ها و ناهنجارى هایى را به عنوان آزادى قلمداد مى کنند و استبداد را به عنوان روشى براى جلوگیرى از انحراف و آسیب دیدن فرزندان با محروم کردن آشکار آنان و اعضاى خانواده از حقوق انسانى مجاز مى شمرند، به این باور که مبادا آنها با برخوردار بودن از آزادى هاى سالم و حیاتى به انحراف کشیده شوند و آسیب ببینند.
آنچه مسلّم است اینکه آزادى یک آرمان و آرزوى مطلوبى است که هر انسانى آن را مى خواهد و مى جوید. انسان به شدت علاقه مند است که در تصمیم هاى خود براى نیل به مقاصدش، آزاد باشد و کسى در کار او مداخله نکند و بر سر راه او مانع نشود.
آزادى درباره موجودى مصداق دارد که قدرت حرکت داشته باشد و بتواند مسیر خود را انتخاب کند و بپیماید. هرچند به نظر مى رسد که آزادى ابتدا در اندیشه ظاهر مى شود، ولى مادام که به شکلى ظهور نکند و به خارج از ذهن سرایت نداشته باشد، مصداق پیدا نمى کند.

آزادى در اسلام
در اعتقاد اسلامى، انسان اساساً عبد خداوند سبحان است. نه تنها انسان، بلکه همه موجودات مملوک و مخلوق آفریدگار جهانند.
خداوند علاوه بر خالقیّت، ربّ العالمین نیز هست و ربوبیت، که در تکوین عالم اعمال شده، مستلزم ربوبیت تشریعى نیز هست. عبودیت انسان لازمه وجود اوست؛ زیرا هر معلولى وجود ربطى دارد:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ.) (فاطر: 15)
انسان از خود چیزى ندارد و هر آنچه در اختیار اوست افاضات و موهبت هاى الهى است. پس چگونه مى تواند آزاد کامل باشد؟ در حقوقى که براى انسان بر مبناى اسلام اثبات مى شوند اصل اول «عبودیت» است و انسان در پیشگاه خداوند مسئول. اما خداوند به انسان آزادى و فرصت داده است تا به اختیار خود، خط مشى و هدف خود را انتخاب کند.

حدود آزادى در اسلام
دلیل آزادى در اسلام این است که انسان براى این خلق شده است که بارفتاراختیارى خودش به کمال مطلوب برسد. انسان به عنوان بنده خداوند، در مسیر زندگى به سوى هدفى والا در حرکت است و مدام در صحنه آزمون است:
(الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا.) (ملک: 2)
انسان در انتخاب نوع عمل آزاد است و مى تواند مطابق فرمان حق عمل کند، یا طبق امیال و هوس هاى خود که توان ضبط یا رها کردن آنها رانیز داراست، عمل نماید.
(وَ مَن یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَن یُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَاوَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ) (آل عمران: 145)
در جهان بینى اسلامى، زندگى منحصر به حیات دنیا نیست و استمرار پیدا مى کند و هر کس نتایج اعمالى را در دنیا داشته است، در آخرت مى گیرد.
(وَ مَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُوراً) (اسراء: 19)؛ هر کس اراده آخرت کند و کوشش خود را متوجه آن گرداند و ایمان داشته باشد، سعى او مقبول خواهد افتاد.
(کُلّاً نُمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ) (اسراء: 20)؛ ما به هر کدام که دنیا یا آخرت را برگزیده است، از عطاى خودمان مدد مى رسانیم.
اینکه خداوند به انسان آزادى انتخاب داده است تا به کمال برسد، یک اصل است. اما استفاده از این اصل نامحدود نیست؛ زیرا اگر یک فرد روى زمین بود هیچ مانعى در پیش نداشت. اما خداوند انسان هاى دیگرى را هم آفریده است و آنها باید با آزادى در انتخاب به تکامل برسند. اینجاست که اصطکاک پیدا مى شود. اصطکاک مابین انسان ها موجب وضع قانون براى تعیین حقوق مى شود.
(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِیدَ.) (حدید: 25)
چون براى هر یک از انسان ها امکان سوءاستفاده از آزادى هست، بدین روى، قوانینى لازم است تا هیچ یک از افراد از انتخاب آزاد خود سوءاستفاده نکند.

2. مفهوم تربیت
تربیت به یک معنا، نوعى تغییر طبیعت آدمى است و به معناى دیگر، تبعیت از طبیعت در معناى وسیع آن. برخى از دانشمندان تربیت را تبدیل قوّه ها به فعلیت دانسته اند. این عده مى گویند: انسان در آغاز نوزادى مجموعه اى از قوّه هاست، اگر کسى بتواند این قوّه ها را به فعلیت برساند، کار چنین شخصى تربیت خواهد بود. برخى دیگر، تربیت را عبارت از استخراج نیروها و استعدادهاى درونى انسان مى دانند و معتقدند که مربّى واقعى کسى است که بتواند نیروهاى سرشار انسانى را استخراج نماید. و از این رو، انسانى تربیت یافته است که ذخایر وجودى او شناسایى و استخراج شده باشد.
علما و متفکران هر علم به مناسبت، مفهوم خاصى را از تربیت مدّنظر قرار داده اند:
از نظر فلاسفه و علماى اخلاق، تربیت هنر رهبرى و هدایت انسان در سازندگى و آموزش اوست. به عبارت دیگر، تربیت پروردن قواى جسمى و روحى انسان براى وصول به کمال مطلوب است.
روان شناسان رفتارگرا تربیت را عملى عمدى و آگاهانه و داراى هدف مى دانند که از سوى فرد بالغ به منظور ساختن، پروردن و دگرگون کردن انجام مى گیرد. و از این رو، کوششى است براى ایجاد تغییرات، رشد و نمو و به فعلیت رساندن استعدادها و قواى پنهانى فرد.
از نظر جامعه شناسان، تربیت عبارت است از: انتقال سنن و آداب و رسوم، مهارت ها و فرهنگ یک جامعه به اعضاى جوان تر.
افلاطون و ارسطو بیشتر جنبه اخلاقى تربیت را مدّنظر قرار داده اند. افلاطون عادت هاى نیک و ابتدایى ترین احساسات یعنى لذت، مهر و الم و کینه را که در مراحل گوناگون با عقل کودک هماهنگ مى شود، تربیت مى داند. ارسطو نیز با تأکید بر تربیت اخلاقى، توجه خاصى به مواظبت پیش از تولد و بازى هاى کودکان دارد. به نظر وى، غرض از تعلیم و تربیت در غایت، ایجاد فضیلت در انسان است که کسب آن نیز در اختیار انسان مى باشد.
دانشمندان اسلامى، تربیت را وسیله اى مى دانند براى ساختن مستمر و به عمل آوردن آدمى، که حاصل آن داشتن انسانى است متفکر، مؤمن، متعهد و مسئول که در برابر محیطْ ارزیاب و منتقد و در جنبه رفتار، عامل به یافته هاى مکتب است. به عبارت دیگر، تربیت اسلامى یعنى احیاى فطرت خداآشناى انسان و پرورش ابعاد وجود او در جهت حرکت به سوى کمال بى نهایت.

3. تربیت دینى
از جمله نیازهاى اصیل و شگفت انگیز بشر نیاز به معبود، یعنى وجود کامل و آرمانى است که بشر نواقص وجودى خویش را در وجود او و با اتحاد و اتصال به او تکمیل شده مى یابد. نیاز به معبود، همان حقیقتى است که بشر را همواره وادار به پرستش یا اطاعات در حد پرستش از قدرت مافوق خویش کرده است.
از نظر تحقیقات علماى علم ادیان، اولین شکل پرستش فتى شیسم (Fetishism) یا «اشیاپرستى» بوده با این اعتقاد که نیروى مرموز و نامحدودى به نام «مانا» (Mana) در آنها حلول کرده است. پرستش اشیا یا ارواح در تمامى اشکال آن دلالت بر دریافت حضورى و فطرى خدا در متن دل داشته و علامت نیاز عمیق روانى انسان به داشتن ارتباط با قدرتى فوق همه قدرت ها براى وصول به سکون و آرامش قلب و بهره مندى از زحمات و الطاف او بوده است.
با گسترش میزان درک و شعور بشر، به ویژه پیشرفت اندیشه هاى تجریدى، به تدریج «فتى شیسم» و دیگر اشکال بت پرستى قدیم جاى خود را به گرایش و اطاعت بى چون و چراى رهبران بزرگ و مکتب ها و ایسم ها داد و به صورت پرستش سلاطین، نژادپرستى، اومانیسم، سیانتیسم، نازیسم، فاشیسم و مانند آن ظاهر شد.
آنهایى که در اثر غرور علمى یا با توجه به سوء سابقه متولیان دین در اروپاى قرون وسطا علیه مذهب و شعائر آیین مسیح قیام کردند و حتى وجود شخصى به نام عیسى (علیه السلام) را افسانه خواندند، خود به شیوه اى دیگر به آفرینش مذهبى دیگر پرداختند و به جستوجوى خدا در طبیعت پرداختند. از این رو، به قول ویل دورانت:
دهه هاى نخستین قرن بیستم پر از بى دینان متدیّن بوده است. 12
دلیل اینکه دیانت و پرستش خدا یا نیروى مافوق طبیعى و تلاش براى داشتن ارتباط با عوالم غیب ریشه در فطرت و ساختمان روانى ما دارد، ثبات و استمرار اصل پرستش و دین دارى و قداست گرایى و احساس قدرتمند مذهبى و وجود دعا، ذکر، صومعه، معبد و بت و رب النوع و آتشکده، نذر و قربانى و جانبازى و فداکارى در جهت اهداف دینى مى باشد.
ساموئل کینگ، جامعه شناس فرانسوى، مى گوید:
کلیه جوامع بشرى داراى نوعى مذهب بوده، و مورّخان اولیه از طوایفى نام مى برند که مذهبى نداشتند، لکن بعداً معلوم شد که قضاوت آنها ناشى از این تصور بوده که مذهب آن طوایف بایستى به مذهب آنها شباهت داشته باشد! و لذا توجه نکردند که افکار و عقاید خاص آن طوایف خود مذهبى بوده است. 13
تربیت دینى آن جنبه از تربیت است که کودک و نوجوان را با وظایف و شرایع دینى آشنا مى کند، مبانى اعتقادى را در آنان رشد مى دهد، آنان را پایبند به اصول و عامل به فروع بار مى آورد، و فطرت الهى و انسانى آنان را بارور مى سازد.
تربیت دینى به معناى واقعى کلمه، تربیتى است که از مراحل گوناگون عبور مى کند و هر قدر عمیق تر مى شود به همان میزان از منابع کنترل بیرونى آزادتر مى شود، به گونه اى که تربیت دینى از انگیزه هاى بیرونى، مادى، جسمى و ابزارى شروع و به انگیزه هاى درونى، معنوى، معرفتى و ارزشى ختم مى گردد. از این رو، اگر ما در سنین اولیه رشد و به تناسب مراحل تحوّل روانى و ذهنى کودکان، تعلیم و تربیت دینى را با پاداش، شوق و محرّک بیرونى همراه کنیم به عنوان مقدّمه تربیت دینى کارى است پسندیده و مطلوب، مشروط به آنکه در این مرحله متوقف نشویم، و اگر همین روش هاى ابتدایى و محرک هاى مادى را در مراحل بعدى تربیت نیز ادامه دهیم، نه تنها به تقویت تربیت دینى منجر نمى شود، بلکه نتیجه اى وارونه را نیز به دنبال خواهد آورد.
امام خمینى (قدس سره)، غایت بعثت انبیا (علیهم السلام) را تربیت انسان دانسته و مى فرماید:
کوشش انبیا و ایده بعثت در تمام قرن ها تربیت این موجود است؛ این موجودى که عصاره همه مخلوقات است و با اصلاح او، اصلاح مى شود عالم، و با فساد او به فساد کشیده مى شود. کوشش انبیا از اول تا آخر، این بوده است که این موجود را به صراط مستقیم دعوت کنند و راه ببرند؛ نه همان هدایت و گفتن تنها، بلکه راهنمایى و الگو بودن خودشان در اعمال و در افعال و در اقوال. 14
اگر به واقع، غایت تربیت انسانى سازندگى روح و تهذیب نفس و اصلاح مناسبات فردى و اجتماعى و تعهد و تقیّد به ارزش هاى اخلاقى و هنجارهاى معتدل جامعه باشد ـ همان گونه که از گفتارها و نظریات بزرگان فلسفه و دین در این زمینه برمى آید ـ قدرتمندترین منبع تغذیه و تکمیل ابعاد گوناگون تربیت انسانى و ضامن بقا و استمرار رهاوردهاى تربیتى بشر چیزى جز دین و ارتباط با معبود نیست. ارتباط با معبود تنها منبع حقیقى سکون و آرامش و روان است؛ اراده را تقویت و غرایز و عواطف را به طور معجزه آسا کنترل مى کند.
دین و عبادت حق پاسخ استوارى است به نیاز عقلانى و روانى بشر، و در تمایلات بى حدّ و مرز، مى تواند عامل پایدارى باشد در تفسیر و توجیه عمل روزانه او.
اغلب والدین با این سؤال مواجهند که تا چه حد باید به فرزندان خود آزادى و اختیار بدهند؟ و تا کجا باید او را محدود کنند؟ و بسیار مشتاقند بدانند که آزادى مطلق یا محدود ـ کدام یک ـ موجب بالا رفتن سطح سلامتى، توان یادگیرى، رشد و شکوفایى فرزندانشان مى شود؟

بخش دوم. آزادى و تربیت دینى

الف. دیدگاه ژان ژاک روسو
روسو در تربیت اخلاقى، به ویژه بر مهفوم «تربیت منفى» تکیه مى کند و مى گوید:
لازم نیست براى کودکان درباره اهمیت راستى و درستى داد سخن بدهیم، کافى است دورویى را به آنان نیاموزیم و به دروغ گفتن وادارشان نکنیم. به جاى دادن پند و اندرز و نیز منع کردن و بازداشتن، بهتر است، زمینه اى براى حرکت، بازى و ورزش پدید آوریم. 15
تربیت دینى نیز به هیچ روى، آموختن آداب و احکام نیست، تربیت دینى بیدار کردن محبت و ستایش خداست در انسان، و در این معناست که مى گوید:
من هر دینى را خوب مى شمارم، به شرط آنکه پیروان آن خدا را بشناسند و به راستى پرستش کنند. 16
وى هیچ گاه بر آن نمى شود تا امیل را چون خود مسیحى یا پیرو دینى معین بار آورد، بلکه کوشش دارد تا حسّ عمیق دینى و ایمان به خدا را در او بیدار کند:
امیل آزاد خواهد بود بعدها هر دینى را که مى خواهد بپذیرد. 17

ب. دیدگاه کانت
کانت بررسى جریان تربیت انسان را از فروترین مرتبه آن، یعنى «انضباط»، آغاز کرده و به «تربیت در معناى برخوردارى از فرهنگ و تمدّن»، و سرانجام، به «تربیت اخلاقى» مى رسد.
انضباط که براى به فرمان آوردن جنبه حیوانى آدمى و رام کردن طبیعت وحشى اوست، نخستین پله نردبان تربیت است؛ زیرا میل به آزاد بودن چنان نیرومند است که وقتى انسان به آن خو گرفت، همه چیز را در راهش فدا خواهد کرد. از این روست که هم از آغاز باید انضباط را در کار آورد؛ زیرا دگرگون کردن نهاد کسى که از آغاز لگام گسیخته بار آمده است، در دوره هاى بعدى زندگانى، بس دشوار خواهد بود. چنین کسى براى تن در دادن به هر هوسى آمادگى دارد.
با آنکه تربیت باید با الزام همراه باشد، ولى هیچ گاه نباید به صورت وحشیانه درآید. 18
وى در جاى دیگر مى گوید:
از راه انضباط، مى توان و باید عادت هاى پسندیده پدید آورد؛ اما اگر این کار همه زندگانى آدمى را دربر گیرد، او را از آزادى بى بهرهخواهد کرد؛ زیرا به هر نسبت که عادت ها بیشتر گردند، آزادى و استقلال کمتر خواهد شد. 19
نظر کانت درباره دین و آموزش دینى این است که دین را باید در پیوند با اخلاق و کمال معنوى انسان نگریست و نه در آموزش هایى که بنیادشان بر پدید آوردن احساس ترس و یا امید به پاداش است:
سرزنش هاى وجدان بى اثر خواهند بود اگر وجدان را نماینده خدا بدانیم. او، که دادگاهش بر فراز ماست، در درون ما نیز یک کرسى داورى نهاده است. اگر دین با دانستگى اخلاقى همراه نگردد، در خدمت خرافه خواهد بود…
راه حقیقى ستایش خدا همانا طبق اراده او عمل کردن است، و این چیزى است که باید آنجام آن را از کودکان بخواهیم. باید دقت کنیم که نه ما و نه کودکان نام «خدا» را بیهوده و بسیار بر زبان نرانیم… ایده خدا باید هر بار به زبان مى آید، جان ما را از احترام سرشار کند و این نام باید به ندرت، بر زبان آید و هیچ گاه سبک گرفته نشود. 20

ج. دیدگاه پستالوتسى21
پستالوتسى اندیشه خود را درباره دین و اخلاق بدین گونه بیان مى کند که آموزش دینى و اخلاقى باید بر پایه زندگانى عملى استوار گردد:
انسان آن گاه خدا را مى شناسد که خود را بشناسد، آن گاه خدا را بزرگ مى دارد که خود را بزرگ بدارد؛ یعنى برترین و پاک ترین جنبه هاى طبیعت خود را به کار آورد. هیچ کس نمى تواند تنها از راه گفتار، کسى را به سوى دین هدایت کند. این کار با کردار ممکن است.
از این روى، او هیچ گاه به زمزمه مخالفان، و عیب جویى کسانى که مى گفتند پستالوتسى تعلیمات مذهبى را فروگذارده است، اعتنایى نداشت و مى گفت:
آنان که درباره دین، بیشتر مى ستیزند، کمتر دین دارند، و آنان که تکیه کلامشان خواندن آیه اى از انجیل است، نزد من اهمیتى ندارند.
وى بر آن بود که:
راه آسمان همان پیمودن راه خود در زمین است، به حسب وظیفه.
و سرانجام آنکه سرچشمه دین و اخلاق و انسان و تربیت را در محبت مى دید:
بى عشق، انسان بى خداست. و اگر عشق و خدا نباشد، انسان چیست؟

د. دیدگاه فروبل22
فروبل کودکان را مانند نهال هایى مى داند که طبیعت نیروى حیاتى رشد و تحوّل را در درون آنها نهاده است و این نیروها به طور طبیعى و با پیمودن مراحل طبیعى، جلوه گر مى شوند. از این رو، نقش تربیت باید واگذارنده باشد، نه بازدارنده.
فروبل بر آن است که در ذات هر موجودى، غایتى است که با او آفریده شده، ولى این مقصود به خودى خود، واقعیت نمى یابد. این کار بسته به کوشش و تربیت است. بدین سان، کار تربیت گشودن این طومار پیچیده و عیان کردن آن معناى درونى و به کار آوردن توانایى هاى نهفته است.
بى هیچ گفتوگو، تربیت یک مقصد دارد و بس. و آن پروردن طبیعت حقیقى و خدایى انسان و نمایان کردن جنبه ابدى و بى پایان اوست در زندگانى. انسان را باید هم از آغاز تولّد در پرتو این اصل نگریست.

هـ. دیدگاه اسلام
همان گونه که ملاحظه شد، بین دانشمندان تعلیم و تربیت بحث و گفتوگوست بر سر اینکه برنامه هاى تعلیمات و تربیت هاى دینى از چه زمانى باید درباره کودک اجرا گردند و کودک تا چه حد آزادى دارد تا تحت این تعالیم قرار بگیرد یا نگیرد.
در مجموع، عده اى معتقدند: کودک تا به حدّ بلوغ و رشد نرسد، استعداد درک آموزش هاى دینى را ندارد و نباید تحت تربیت دینى قرار گیرد.
گروه دیگرى عقیده دارند: اطفال نیز لیاقت و استعداد آن را دارند که تحت تربیت دینى قرار گیرند و مربّیان مى توانند مطالب دینى را ساده و قابل فهم نمایند و به کودکان تلقین کنند و آنان را وادار سازند که برنامه هاى آسان دین را انجام دهند تا با افکار و اعمال دینى نشو و نما یابند. اما این امر نباید در هیچ مرحله از روى اکراه و اجبار باشد، بلکه مربّیان کودک باید با در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات سنّى و غیرسنّى او، محیطى برایش فراهم نمایند که بتواند آزادانه و با اندیشه خاص خود، به انجام فرایض و اعمال دینى بپردازد.
از مسائل مهم در پرورش مذهبى کودکان و نوجوانان، این است که آنان را از افراط و تفریط در عبادت دور بداریم و هیچ گاه آنان را به عبادت زیاد مجبور نسازیم. اگر خودشان هم در این کار زیاده روى مى کنند، مربّیان باید تلاش هاى مذهبى آنان را تعدیل نمایند.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: روزى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) مى خواستند نماز بخوانند. امام حسین (علیه السلام) پهلوى آن حضرت ایستاده بودند. وقتى پیامبر خواستند تکبیر بگویند، امام حسین (علیه السلام) نتوانستند تکبیر بگویند. رسول خدا تا هفت مرتبه تکبیر را تکرار کردند تا امام حسین (علیه السلام) توانستند ذکر «اللّه اکبر» را بر زبان جارى نمایند. 23
حدیث مشهورى از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نقل شده است که مراحل و کیفیت تربیت دینى فرزند را در سه مرحله خلاصه مى کند:
قال النبى (صلى الله علیه وآله): «الولدُ سیّد سبعَ سنینَ، و عبدٌ سبعَ سنینَ و وزیرٌ سبعَ سنین. فان رضیتَ اخلاقَه لاحدى و عشرین، و الاّ فاضرب على جنبه فقد اعذرت الى اللّه. »24
در مرحله اول، به واسطه اینکه کودک در سنین 1ـ7 سالگى موجودى ظریف و ناتوان و در تأمین نیازهاى خویش وابسته است، به شدت به مراقبت و پرستارى نیاز دارد. از سوى دیگر، در این سنین، شخصیت وى شکل مى گیرد. بدین روى، تربیت دینى صحیح در این مرحله، زمینه ساز و اساس تربیت مراحل بعدى خواهد بود. از این رو، بنا به ویژگى هاى خاص جسمى و روحى، بهترین وسیله براى پرورش او بازى و سرگرمى است، و تنها از راه نشان دادن عملى اعمال و تکالیف مذهبى و قرار دادن او در محیط معنوى و دینى، بدون اینکه کمترین تذکر قولى به او داده شود و در عین مراقبت از او، مى توان آزادانه او را به تقلید و الگوگیرى در انجام فرایض بزرگ سالان واداشت.
در مرحله دوم که بین 7ـ14 سالگى بیان شده، کودک به مرحله اى رسیده است که مى تواند مسئولیت بپذیرد و خوب و بد و ارزش و ضدارزش را تمیز دهد. از این رو، باید این سنین حسّاس را غنیمت شمرد و به تعلیم و تربیت زبانى و عملى ـ با هم ـ پرداخت و پایه هاى اخلاقى و آداب نیک را در او استوار ساخت. در این مرحله، کودک باید در اختیار مربّیان خود باشد و با کنترل دقیق رفتار او، باید در کارها و تصمیم گیرى ها، وى را مورد توجه و احترام قرار داد.
مرحله سوم دوران کارآموزى و تجربه زندگى است. در این سنین (14 به بالا)، نوجوان یکپارچه شور و عشق و عاطفه است، در دوران استقلال طلبى و آزادى خواهى در سنین هویّت یابى است. اسلام بهترین افرادى را که مى توانند در این موقعیت حسّاس به جوان کمک کنند پدر و مادر مى داند. در این کار، بهترین روش این است که والدین فرزندان خود را به صورت وزیر و مشاور به کار گیرند و در عین حال، او را در زندگانى و مسائل آن هدایت و راهنمایى کنند.
امام باقر (علیه السلام) مى فرماید: رسول خدا (صلى الله علیه وآله) فرمودند: شالوده دین اسلام بر متانت استوار است. پرستش و عبادت را بر بندگان خدا تحمیل ننمایید تا همانند اسب سوارى نباشند که در اثر شتاب زدگى، نه تنها به مقصد نرسیده، بلکه مرکب را هم از دست داده است، بلکه از طریق صحیح و منطقى، باید افراد را به عبادت خدا واداشت. 25
امام حسین (علیه السلام) نیز در این زمینه مى فرمایند: امکانات ایمانى افراد متفاوتند، بر آنان که قدرت کمترى دارند نباید آنچه را قوى تر انجام مى دهد، تحمیل کرد. 26
بجاست به عنوان حسن ختام این مبحث به خاطره اى پندآموز در زمینه تربیت دینى کودکان از برخورد امام امّت (قدس سره) بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران و الگوى بى بدیل عصرمان، از زبان دختر ایشان توجه کنیم:
امام در منزل، با بچه ها بسیار مهربان و صمیمى بودند و محیط خانواده ما پر از رفاقت و صمیمیت بود. در عین حال نیز قاطع و جدّى بودند… همیشه ما را مقیّد مى کردند که معصیت نکنیم و مؤدّب به آداب اسلامى باشیم. هر قدر در منزل بازى یا شلوع مى کردیم، ایرادى نمى گرفتند؛ و اگر مى فهمیدند کارى کرده ایم که همسایه ها اذیت شده به شدت اعتراض مى کردند و ناراحت مى شدند که چرا این کار را کردید؟
امام بجز در مسائل شرعى، در بقیه مسائل، خیلى سخت گیرى نمى کردند. کارهاى دینى به ما دیکته نمى شد. در خانوداه، وقتى رفتار امام را مى دیدم، خود به خود در ما تأثیر مى گذاشت و همه سعى مى کردیم مثل ایشان باشیم. از نظر دینى، خود ایشان براى ما یک الگو بودند. وقتى کارى را به ما مى گفتند: «انجام ندهید» و ما مى دیدیم ایشان در عمرشان آن را انجام نمى دهند، ما هم تحت تأثیر قرار مى گرفتیم.
ایشان در تمام سال، اول اذان نماز مى خواندند، ولى یک بار به ما نگفتند دست از کارتان بردارید، موقع اذان است؛ دست از بازى تان بردارید و بایستید براى نماز؛ ولى مى گفتند: «شما باید در طول این ساعت، نماز بخوانید! واى به حال کسى که در طول این ساعت، نماز نخواند! آن وقت باید از خانه بیرون برود»؛ یعنى اصلا اولاد آقا نباشد. صبح هم کسى را از خواب بیدار نمى کردند و مى گفتند: خودتان اگر بیدار مى شوید، بلند شوید، نماز بخوانید. اگر بیدار نشدید، مقیّد باشید که ظهر، قبل از نماز ظهر و عصرتان، نماز صبح را قضا کنید. 27
فرزند امام (قدس سره) در مصاحبه اى نیز نقل کرده است:
یادم مى آید زمانى همسرم از روى عادت خانوادگى، صبح ها دخترم را از خواب شیرین بیدار مى کرد که نماز بخواند، امام که در جریان قرار گرفتند، برایش پیغام فرستاد که «شیرینى اسلام را به مذاق بچه تلخ نکن!» و چقدر این حرف به جا بود و تأثیر عمیقى بر روحیه دخترم گذاشت، به طورى که بعد از آن، خودش سفارش مى کرد که براى نماز صبح حتماً بیدارش کنیم. 28

بخش سوم. ایمان، عشق و تربیت دینى

الف. ایمان و تربیت دینى
اولین اصلى را که در راه تربیت صحیح با زبان ساده و قابل فهم باید به متربّى آموخت، «ایمان به خدا» است. احساس خداپرستى در باطن هر انسانى به طور طبیعى وجود دارد. از زمانى که دستگاه درک طفل به فعالیت مى افتد و حس کنجکاوى در او بیدار مى شود و پیوسته از منشأ و علل اشیا سؤال مى کند، روان پاک و بى آلایش او براى پذیرفتن خالق جهان آماده و مهیّاست و این طبیعى ترین حالتى است که خداوند در نهاد هر کودک قرار داده است. مربّى لایق باید از این سرمایه فطرى استفاده کند و او را خداشناس پرورش دهد و ایمان به خدا را در او زنده کند.
«ایمان به خداوند»، که خود احیاى بزرگ ترین وجدان فطرى بشر است، آثار و نتایج مهمى در زنده کردن سایر فطریات اخلاقى و سجایاى انسانى دارد و مى تواند همه آنها را با مهم ترین وضعى از قوّه به فعلیت درآورد. اولین اثرى که از احیاى معرفت فطرى و ایمان به خداوند آشکار مى گردد کیفیت درک عالم هستى است. کسانى که به خداوند ایمان دارند، به نداى وجدان اخلاقى توجه مى کنند و به خوبى از اوامرش اطاعت مى نمایند؛ زیرا آن را الهام الهى و هدایت سعادت بخش خداوند مى دانند. ایمان به خدا و احیاى معرفت فطرى ضامن اجراى هدایت هاى تکوینى و فطریات اخلاقى است.
اساساً ایمان به خدا، که پایه اساسى دین خداست، با پیمودن دو منزل به دست مى آید: اول منزل عقلى، یعنى اثبات خدا؛ دوم منزل ایمان.
ایمان واقعى به خداوند تنها توجه به محاسبه علت و معلول عقلى نیست، باید این محاسبه علمى تصعید شود، از منزل عقل به منزل روان و اعماق جان برود و از صورت استدلال خشک عقلانى به حالت سراسر شوق و شور درآید و به عشق سوزان الهى تبدیل شود و در تمام ذرّات وجود آدمى نفوذ نماید.
نماز یکى از فرایض مهم اسلامى است که مشتمل بر دو جنبه عقلانى و فوق عقل است. قسمت عقلانى نماز مقرّرات حساب شده و قابل سنجش از قبیل غسل کردن، وضو گرفتن، مباح بودن آب وضو و ترتیب اجزاى نماز است؛ ولى روح نماز و حقیقت آن با محاسبه عقلى و علمى قابل اندازه گیرى نیست. روح نماز قرب به خداوند و ارتباط روحانى با پروردگار است. نماز معراج مؤمن و مایه صفاى باطن، عامل اطمینان و آرامش روان است. حقیقت غیرقابل سنجش نماز است که ضمیر باطن را از هر ناپاکى و پلیدى تطهیر مى کند و نمازگزار را از گناه بازمى دارد، و این همان هدف والاى تربیت انسان است:
(إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ.) (عنکبوت: 45)
نیروى ناسنجیدنى ایمان و قدرت غیرقابل توصیفى که در باطن نمازگزاران با ایمان به وجود مى آید به قدرى شدید است که مى تواند تمام غرایز سرکش را مهار کند و از تندروى تمایلات جلوگیرى نماید و از آدمى انسانى پاک و شایسته بسازد.
حالات روحانى مردان پاک دل و هیجان هاى درونى صاحب دلان در مناجات هاى نیمه شب در پیشگاه خداوند، ناسنجیدنى و غیرقابل توصیف هستند ولى منشأ بزرگ ترین تحوّل روحى و تعالى روانى. شجاعت، مالکیت نفس، صفاى دل، خیرخواهى، فداکارى و خلاصه تمام سجایاى اخلاقى و انسانى در سایه ایمان و در پرتو نورانیت روان به دست مى آیند.
(الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأَسْحَارِ) (آل عمران: 17)

ب. عشق و تربیت دینى
«عشق» اکسیر تربیت دینى است. عشق سازنده زندگى و معنادهنده جهان بیرون و رهایى مطلق آدمى است. بدون عشق رابطه استوار و ماندنى میان افراد انسانى و میان انسان و طبیعت، و انسان و خدا وجود نخواهد داشت. تربیت دینى یعنى: عشق به دین.
مادام که متربّى از درون، عشق به دین را در خود نیافته است، تشویق به دین و تبلیغ مفاهیم دینى از بیرون، نه تنها مؤثر واقع نمى شود، بلکه اثر معکوس نیز دارد. 29
حضرت على (علیه السلام) مى فرمایند:
«إنّ للقلوب اِقبالا و اِدباراً، فأتوها مِن قَبل اقبالها»؛ 30 دل ها را میلى است و ادبارى، آنها را از ناحیه میلشان به دست آورید.
اساس تربیت انسان به زنده شدن قلب او برمى گردد. مرکز تغییر و تحوّل عواطف آدمى قلب اوست. در قلب است که نور حق مى تابد و خداوند ذاکر را یاد مى کند. از این رو، برنامه هاى تربیتى باید مبتنى بر زنده کردن و مجذوب نمودن دل باشد. مربّى باید آثار شور و وجد و شوق را در دل متربّى احساس کند و پس از آماده کردن زمینه، پیام تربیتى را ارائه نماید.
در تعلیم و تربیت جارى، آنچه کمتر از همه عوامل و شرایط دخالت دارد احوالات درونى متربّى و نادیده گرفتن نیروى عشق وجودى اوست؛ زیرا تمام روش ها و فنون از طریق برنامه ها و طرح هاى عاریه اى و بیرونى براى تغییر رفتار متربّى مهیّا شده است، بى آنکه توجهى به امیال و نیازهاى او بشود، و حال آنکه اساس و بنیاد تربیت، ریشه در تمایلات درونى و آمادگى هاى عاطفى و روانى فرد دارد و بدون این آمادگى، هرگونه اقدام تربیتى منجر به شکست است. این تصور غلطى است که تربیت دینى صرفاً دادن یک مشت اطلاعات دینى و آموزش هاى صورى دین به متربّى است؛ زیرا اگر این آموزش ها و اطلاعات و تبلیغات دینى با برانگیختگى درونى و شور و شوق عاطفى همراه نشوند، نتیجه معکوس داده و حتى ممکن است تمایلات فطرى متربّى را که طبیعتاً خداجو و خداپرست است، تضعیف و تحریف نمایند.
نخستین اقدام تربیتى هادى کردن عایق هایى است که مانع نفوذ پیام تربیت هستند، و تنها راه ذوب کردن این عایق ها نیروى عشق و علاقه است که باید در متربّى به وجود آید.
ایجاد چنین نیرویى در متربّى دگرگونى بنیادین در وى به وجود آورده، چه بسا از طریق روش هاى عقلانى و استدلالى و آموزشى، باید ماه ها و سال ها صرف ایجاد این تحوّل بنیادین نمود.
این عشق الهامى است از جانب خداوند به روح که او را وادار به شناخت طبیعتش مى کند تا بشناسد و از این طریق، شورى در وجود متربّى ایجاد گردد و هر لحظه صدها حجاب از جلوى چشم او برداشته شود.
در عرفان، معرفت درونى و هدایت تکوینى زیربناى معرفت بیرونى و هدایت اکتسابى است، و تا شوق درون حاصل نشود معارف بیرونى و پیام هاى بیرونى مؤثر نخواهند بود؛ زیرا همه معارف و معادن کمال و هدایت در درون طبیعت آدمى به ودیعت نهاده شده اند.
گفته اند: «کار معلمى شور و شوق و هنر است»31، اما آیا این سه عنصر، که زاییده وجود و جوهره شخصیت آدمى است، مى توان از بیرون و به طور اکتسابى فراهم آورد؟ و آیا شور و شوق و هنر آموختى اند؟
شاید بتوان علم و فن و روش و اطلاعات تربیتى را از طریق برنامه هاى جارى و آموزش هاى صورى منتقل کرده، اما هرگز نمى توان شور و عشق و هنر و شوق را، که مایه هاى عاطفى، قلبى و درونى آدمى اند و باید از درون او بجوشند به طور مکانیکى و اکتسابى به وى آموخت.
سقراط مى گفت: ما همه آبستن حقیقت هستیم، و نقش مربّى و معلم باید نقش یک قابله باشد. او تنها زمینه مناسب را فراهم مى کند. شرایط بهینه زایاندن، حقیقت را در دل متربّى فراهم مى آورد و کشف و زایش و خلق از آنِ خود متربّى است. 32 در واقع، سقراط هدف از تربیت را عشق به حقیقت و زیبایى مى داند و معتقد است: هنر مربّى آن است که این عشق و نیاز را در متربّى ایجاد کند. کار خداوند هم در تربیت انسان اینچنین است. او آیات و نمودهاى هدایت را در پهنه هستى فراهم آورده است و مسیرهاى متفاوت و متضادى را هم در پیش روى او گذاشته؛ اما انتخاب و جهت گیرى با خود اوست.

جمع بندى و نتیجه گیرى
آزادى معانى گوناگونى دارد. همه مکاتب فکرى و فلسفى به نوعى انسان را آزاد مى پندارند، اما حدود آزادى در اندیشه هاى گوناگون متفاوت است. دلیل آزادى در اسلام این است که انسان براى این خلق شده تا با رفتار اختیارى خودش به کمال مطلوب برسد. در جهان بینى اسلامى، زندگى منحصر به حیات دنیا نیست و هرکس نتایج اعمال دنیوى خویش را در آخرت مى گیرد. و چون براى هر یک از انسان ها امکان سوء استفاده از آزادى هست، بدین رو، قوانینى لازم است که افراد از انتخاب آزاد خود سوءاستفاده نکنند.
در خصوص تربیت دینى، با بررسى دیدگاه متفکران تعلیم و تربیت، پى مى بریم که قریب به اتفاق آنها در نوعى تربیت دینى اتفاق نظر دارند و خواهان کمال انسان هستند، اختلاف نظر موجود در شیوه هاى تربیت دینى است و اینکه برنامه هاى تعلیمات و برنامه هاى دینى از چه زمانى باید اجرا شود و کودک تا چه حد آزادى دارد تا تحت این تعالیم قرار گیرد. از دیدگاه اسلام، در پرورش مذهبى کودکان و نوجوانان باید آنان را از افراط و تفریط در عبادت دور بداریم و با استفاده از شیوه هاى متفاوت در سنین مختلف و با متانت و صبر و در عین حال با جدّیت، به تدریج کودکان را با مبانى و اصول و احکام دینى آشنا نماییم و با تکیه بر فطرت خداجوى آنان، آنها را به سوى کمال هدایت کنیم. از نظر اسلام، تربیت دینى مادامى محقق مى شود که متربّى، از درون، عشق به دین را در خود بیابد، آن گاه تشویق به دین و تبلیغ مفاهیم مؤثر واقع خواهد شد. نخستین اقدام تربیتى، هادى کردن عایق هایى است که مانع نفوذ پیام تربیت هستند و تنها راه ذوب کردن این عایق ها نیروى عشق و علاقه است که باید در متربّى به وجود آید.

پى نوشت ها
1ـ نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص 929.
2. Leviathan.
3ـ محمود صناعى، آزادى و تربیت، تهران، امیرکبیر، 1356، ص 9.
4ـ مجتبى هاشمى، تربیت و شخصیت انسانى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1375، ص 131.
5ـ شارل لویى منتسکیو، روح القوانین، ترجمه و نگارش على اکبر مهتدى، تهران، امیرکبیر، 1362، ص 294.
6ـ الکسیس کارل، راه و رسم زندگى، ترجمه پرویز دبیرى، اصفهان، فردوسى، 1358، ص 65.
7ـ حمید عنایت، بنیاد فلسفه سیاسى غرب، تهران، دانشگاه تهران، 1364، ص 115.
8ـ اریک فروم، گریز از آزادى، ترجمه عزت اللّه فولادوند، تهران، مروارید، 1370، ص 35.
9ـ همان، ص 30.
10ـ همان.
11ـ همان، ص 65.
12ـ ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عباس زریاب، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1369، ص 457.
13ـ ساموئل کینگ، جامعه شناسى، ترجمه مشفق همدانى، تهران، سیمرغ، 1355، ص 190.
14ـ امام خمینى، صحیفه نور، تهران، وزارت ارشاد اسلامى، 1362، ج 14، ص 15.
15ـ عبدالحسین نقیب زاده، نگاهى به فلسفه آموزش و پرورش، تهران، طهورى، 1368، ص 121.
16ـ همان.
17ـ همان، ص 122.
18ـ عبدالحسین نقیب زاده، پیشین، ص 135.
19ـ همان.
20ـ امانوئل کانت، تعلیم و تربیت، ترجمه غلامحسین شکوهى، تهران، دانشگاه تهران، 1368، ص 114.
21ـ عبدالحسین نقیب زاده، پیشین، ص 148ـ149.
22ـ همان، ص 154.
23ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362، ج 43، ص 307.
24ـ همان، ج 104، ص 95.
25ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 86، به نقل از: الحدیث، روایات تربیتى از مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، گردآورنده مرتضى فرید، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1366، بخش دوم، ص 255.
26ـ همان.
27ـ محمّدعلى کریمى نیا، الگوهاى تربیت اجتماعى، قم، پیام مهدى (عج)، 1377، ص 204.
28ـ همان.
29ـ ر. ک. بابک شمشیرى، تعلیم و تربیت از منظر عشق و عرفان، تهران، طهورى، 1385.
30ـ نهج البلاغه، کلمات قصار ش 312، ص 487.
31ـ مرتضى مطهّرى، تعلیم و تربیت در اسلام، قم، صدرا، 1368، ص 180.
32ـ همو، فطرت، قم، صدرا، 1370، ص 52.

 

 

تاریخ انتشار در سایت: ۲۱ تیر ۱۳۹۰منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 117، ویژه نامه علوم تربیتی
نویسنده : عبدالرضا ضرابى