یک نویسنده، یک ادعا

0
82

این نوشته، به معرفى و نقدى خلاصه از کتاب نظریه ‏هاى سکولار و مذهبى در رشد اخلاقى پرداخته است. در این نوشته، پس از معرفى نویسنده کتاب، فصل‏بندى و خلاصه محتواى کتاب ارائه مى‏شود. سپس نکاتى نقدگونه درباره محتواى بخش سوم کتاب و توفیق نویسنده در دست‏یابى به هدفى که مدعى آن است بیان مى‏گردد. در پایان، فهرستى از دیگر آثار همین نویسنده ارائه خواهد شد. محتواى بخش‏هاى کتاب چنین است: بخش اول، چارچوبى براى مقایسه نظریه‏ها ارائه مى‏کند؛ بخش دوم، به نظریه‏هاى سکولار مى‏پردازد؛ بخش سوم، مدعى ارائه نظریه‏هاى نهفته در آموزه‏ هاى ادیان است و بخش چهارم، تأملات پایانى نویسنده را تشکیل مى‏دهد.

الف) معرفى نویسنده
ار. مارى تامِس (R. Murray Thomas)استاد روان‏شناسى تربیتى دانشگاه کالیفرنیا، سانتا باربارا است. شهرت وى بیشتر به سبب رویکرد تطبیقى‏اش در زمینه رشد روان‏شناختى است؛ وجهه‏اى که وى کوشیده است با انتشار کتاب حاضر، آن را تقویت کند. البته اینکه خواننده محترم با خواندن این کتاب، چه استفاده‏اى از رویکرد تطبیقى وى مى‏برد، به انتظارى که وى از یک رویکرد تطبیقى در حوزه رشد اخلاقى دارد، بستگى دارد.

ب) خلاصه کتاب
این کتاب از چهار بخش تشکیل شده است:

بخش اول؛ ارائه چارچوبى براى مقایسه نظریه‏ها
در این بخش که دو فصل دارد، نویسنده براى مقایسه نظریه‏هاى رشد اخلاقى که قرار است در کتاب بررسى شود، چارچوبى ارائه مى‏دهد. از این میان، فصل اول عهده‏دار بیان چندین پرسش بنیادى است که زمینه را براى تبیین و مقایسه نظریه‏هاى اخلاقى فراهم مى‏سازد. قلمرو این پرسش‏ها عبارتند از: 1. حوزه اخلاق؛ 2. مرزهاى اخلاق و غیر اخلاق؛ 3. رشد مناسب و نامناسب اخلاقى؛ 4. منشأ حجیّت گزاره‏هاى اخلاقى؛ 5. واقعیت جهان خارج از ذهن؛ 6. طبیعت اخلاقى انسان؛ 7. محدوده زمانى رشد اخلاقى؛ 8. ساختار شخصیت انسان؛ 9. جهت، فرایند و مراحل رشد اخلاقى؛ 10. عوامل تأثیرگذار بر رفتارهاى اخلاقى.
فصل دوم به بیان معیارهایى اختصاص دارد که نویسنده با آنها در ادامه، به ارزیابى کلى نظریه‏هاى اخلاقى مطرح شده مى‏پردازد. این معیارها عبارتند از: 1. قابل فهم بودن؛ 2. توانایى تبیین رفتارها؛ 3. عملى بودن؛ 4. اعتبار علمى داشتن؛ 5. سازگار بودن با یافته‏هاى جدید؛ 6. برانگیختن کشفیات جدید؛ 7. ماندگارى؛ 8. قانع‏کننده بودن.

بخش دوم؛ نظریه‏هاى سکولار در رشد اخلاقى
مقصود نویسنده از واژه سکولار، نظریه‏هایى است که «برگرفته از باورهاى مذهبى نیستند و با هدف بهره‏گیرى از دست‏آوردهاى علم جدید پدید آمده‏اند». ویژگى این نظریه‏ها، «نبود باور به موجودى متعالى است که خاستگاه گزاره‏هاى اخلاقى، ناظر بر رفتار انسان‏ها و پاداش و جزا دهنده است». در این بخش، پنج نظریه سکولار در رشد اخلاقى (هر کدام در فصلى جداگانه) به این ترتیب بررسى شده است:
الف) دیدگاه اسنادى: اینکه مردم عادى (با شعور مشترک) چه برداشتى از رفتارهاى اخلاقى دارند و علت هر رفتار را به چه عواملى نسبت مى‏دهند، محتواى نظریه اسنادى است.
ب) ساخت‏گرایى شناختى: در بحث رشد اخلاقى، به نظریه‏هایى ساخت‏گراى شناختى اطلاق مى‏شود که بر مبناى این سه باور اساسى بنا شده‏اند: 1. ساختار شناختى فرد در برخورد با موقعیت‏هاى اخلاقى به تعبیر و تفسیر مى‏پردازد. بنابراین، معنایى که از یک موقعیت در ذهن فردى خاص ایجاد مى‏شود، چه بسا با معنایى که در ذهن فرد دیگر ایجاد شده است متفاوت باشد؛ 2. ساختارهاى شناختى کودک با افزایش سن تغییر مى‏کند. آنچه ساختار شناختى فرد را مى‏سازد، میراث ژنتیک و عوامل محیطى است. یک زمان‏بندى ژنتیک براى شکل‏گیرى هر ساختار شناختى وجود دارد که تجربه‏هاى محیطى، شکل دقیق پدید آمدن آن را تعیین مى‏کند؛ 3. رشد اخلاقى عبارت است از پدید آمدن تغییر در ساختار شناختى و محتواى ذهنى فرد در مورد مسائل اخلاقى. نویسنده از میان نظریه‏هاى ساخت‏گراى شناختى، تنها به دو نظریه پیاژه و کلبرگ پرداخته است.
ج) نظریه‏هاى یادگیرى اجتماعى: نظریه‏هاى یادگیرى اجتماعى، بیشتر به فرایند اکتساب ارزش‏هاى اخلاقى پرداخته‏اند تا به محتواى رشد اخلاقى. این نظریه‏ها، در تحلیل فرایند رشد اخلاقى، چهار پیش‏فرض مشترک دارند که عبارتند از: 1. ارزش‏هاى اخلاقى نه ارثى‏اند و نه با افزایش سن به طور طبیعى پدید مى‏آیند، بلکه در برخوردهاى اجتماعى یاد گرفته مى‏شوند؛ 2. این آموختن گاهى با مشارکت خود فرد در یک موقعیت اجتماعى خاص و گاهى نیز تنها با مشاهده دیگرانى که در این موقعیت‏ها واقع شده‏اند، صورت مى‏گیرد؛ 3. بسته به اینکه الگوهاى رفتارى مشاهده شده پى‏آمد ناخوشایند یا خوشایند داشته باشند، فرد آنها را مى‏پذیرد یا رد مى‏کند؛ 4. رشد اخلاقى فرایندى تدریجى است و یک الگوى مرحله‏اى ندارد.
د) دیدگاه‏هاى روان‏تحلیلى: رویکرد روان‏تحلیلى به مسئله رشد اخلاقى با چهار پیش‏فرض زیر مى‏پردازد: 1. همه رفتارهاى انسان، از غریزه‏هایى مادرزادى نشئت مى‏گیرد که یکى از مهم‏ترین آنها سائق جنسى است؛ 2. محیط زندگى فرد (جامعه)، قواعد و رسومى را براى چگونگى ارضاى غرایز فرد وضع مى‏کند؛ 3. جامعه به شیوه‏هاى مطلوب خود پاداش مى‏دهد و شیوه‏هایى را که نمى‏پسندد، مجازات مى‏کند؛ 4. انسان در دوره کودکى، انتظارات محیط و قواعد و قراردادهاى آن را به شخصیت خود الحاق مى‏کند. وقتى این انتظارات درونى‏سازى مى‏شوند، ارزش‏هاى اخلاقى را تشکیل مى‏دهند. وجدان فرد که حامل این ارزش‏هاست، بدون نیاز به کنترل خارجى، فرد را با احساس گناه و شرم مجازات مى‏کند و با احساس غرور و افتخار پاداش مى‏دهد.
سپس نویسنده به شرح تفصیلى نظریه شخصیت فروید و نیز دگرگونى‏هایى که اریکسون و فروم در آن پدید آوردند، پرداخته است. در پایان نیز، ارزیابى کوتاهى از نظریه روان‏تحلیلى رشد اخلاقى ارائه مى‏شود.
ه) دیدگاه‏هاى مارکسیستى: به گفته نویسنده، نظریه تحول اجتماعى مارکسیسم که کارل مارکس و فردریک انگلس پایه‏گذارى کردند، چنان گسترده است که مى‏توان عناصرى از آن را به عنوان نماینده نظریه رشد اخلاقى مارکسیستى استخراج کرد. البته مارکسیسم به شیوه‏هاى گوناگونى تفسیر و شکل‏بندى شده است که از مهم‏ترین مفسران آن مى‏توان به افراد ذیل اشاره کرد: لنین و استالین در شوروى سابق؛ مائو در چین؛ تیتو در یوگوسلاوى سابق و کاسترو در کوبا.
آنچه در این فصل آمده است، نظریه‏اى ترکیبى برگرفته از منابع مختلفى است که اساس نظریه مارکس را در خود دارند. در این فصل، نخست به ریشه‏هاى فلسفى مارکسیسم و ماهیت انسان و ارزش‏هاى اخلاقى از دیدگاه مارکسیسم و سپس به مراحل رشد اخلاقى و دیگر مسائل رشد اخلاقى توجه شده و سرانجام الگوهاى مارکسیستى اخلاق ارائه گردیده است.
و) یک نظریه تلفیقى: نویسنده، روشى را نیز براى ترکیب برخى از عناصر موجود در نظریه‏هاى پیشین براى ارائه نظریه‏اى در رشد اخلاقى مطرح مى‏کند که مزیت‏هاى هر یک از آنها را در خود داشته باشد. وى در نظریه ترکیبى خود، هفت الگوى رشد اخلاقى پیشین را در قالب نظریه پردازش اطلاعات (نظریه خبرپردازى) با یکدیگر تلفیق کرده است. همچنین خود مؤفه‏هایى را نیز به این الگوى ترکیبى افزوده است که در عنوان‏هاى زیر است: ارزش‏هاى اخلاقى؛ روابط علّى؛ فرایندهاى ذهنى؛ ماهیت خود اخلاقى؛ پیشرفت‏هاى رشدى و سرانجام، ویژگى‏هاى رشدى که براى تبیین چگونگى رشد و کاربرد ارزش‏هاى اخلاقى ضرورى‏اند.
ارائه این نظریه ترکیبى در قالب شش عنوان زیر صورت مى‏گیرد: 1. ویژگى‏هاى اصلى؛ 2. مؤفه‏هاى اساسى؛ 3. حافظه درازمدت؛ 4. محیط رشد؛ 5. حافظه کارى؛ 6. ارتقا و مراحل رشد.
ز) نظریات سکولار جزئى: نویسنده در فصل پایانى این بخش، پنج نظریه سکولار دیگر را که دیدگاه‏هایى جزئى‏تر درباره رشد اخلاقى دارند مى‏آورد. این نظریه‏ها به جنبه‏هاى خاصى از تفکر یا عمل اخلاقى پرداخته‏اند یا گروه خاصى از انسان‏ها را مد نظر دارند یا اینکه دیدگاه اخلاقى‏شان، تنها بخشى از یک نظریه بزرگ‏تر بوده است که همه انواع رشد را در نظر گرفته‏اند. نویسنده از میان نظریه‏هاى بسیار در این زمینه، تنها به پنج مورد مهم اشاره مى‏کند که عبارتند از: 1. نظریه همدلى هافمن؛ 2. نظریه یک‏پارچگى اطلاعاتى اندرسون؛ 3. نظریه مراقبت دل‏سوزانه گلیگان؛ 4. نظریه ساترلند و کِرِسى در مورد بزه‏کارى؛ 5. نظریه لئووینگر در مورد رشد «من».

بخش سوم؛ نظریه‏هاى نهفته در دکترین مذهبى
نویسنده در این بخش، نظریه‏هاى نهفته در دکترین مذهبى (باورها و احکام مذهب‏هاى گوناگون) را بررسى مى‏کند. او نخست، دین را این گونه تعریف مى‏کند: «آنچه دین نامیده مى‏شود، باید نظامى یک‏پارچه از مؤفه‏هاى خاصى شامل موارد زیر باشد: ماهیت یک موجود متعالى یا خدایان؛ بیان منشأ و جایگاه عالم؛ ماهیت هستى؛ ماهیت دانش و منابع معتبر آن؛ قواعدى براى روابط اجتماعى؛ بیان رفتارهاى خاص در مقابل نیروهاى فوق بشرى (عبادت) و بیان هدف زندگى».
در این بخش، به چهار خط مشترک در میان سنت‏هاى مذهبى پرداخته شده است:

1. یهود، مسیحیت، اسلام. این نخستین خط مشترک سنت مذهبى است که نویسنده عناصر مشترک این سه دین را مى‏شمارد. سپس به تفاوت‏هاى آنها و ویژگى‏هاى هر کدام مى‏پردازد و آن‏گاه، خط سیر یهودى، مسیحى و اسلامى را به عنوان نظریه‏اى واحد در رشد اخلاقى ارزیابى مى‏کند. از نظر نویسنده، یهودیت آغاز یک سنت دینى است که با مسیحیت و اسلام ادامه یافته است. به باور وى، اسلام جنبشى اصلاحى در مقابل انحراف‏ها و نامطلوبى‏هاى یهودیت و مسیحیت زمان صدر اسلام بوده است؛ همان گونه که مسیحیت را نیز اصلاح‏طلبى مسیح (که خود یهودى بود) در برابر دور شدن یهودیت از ارزش‏هاى واقعى و روى آوردن به ظواهر و مراسم و تشریفات دانسته است.
نویسنده، عناصر مشترک ادیان سه گانه یهودیت، مسیحیت و اسلام را این گونه برمى‏شمارد: 1. منشأ حجیت که متن مقدس و سخن اولیاى دین است، غیر از تجربه و آزمایش است؛ 2. وجود متعالى که خالق و پرورش دهنده همه جهان، دانا و تواناى مطلق و حاضر و ناظر بر همگان است؛ 3. چگونگى آفرینش انسان؛ 4. گناه نخستین؛ 5. واقعیت موجودات غیر مادى؛ 6. اطاعت از احکام خداوند، به عنوان هدف زندگى؛ 7. علیّت: امور اخلاقى از تعامل عوامل طبیعى و ماوراى طبیعى پدید مى‏آیند؛ عوامل ماوراى طبیعى شامل نیروهاى خیر و شرّ (خدا و شیطان) و عوامل طبیعى، شامل انسان‏هاى خوب و بد هستند (که محیط اجتماعى را شکل مى‏دهند). البته هیچ‏کدام از یهودیت، مسیحت و اسلام، جبر کامل را نمى‏پذیرند و براى انسان، نیروى اراده آزاد معتقدند.
8. تفاوت‏هاى فردى: تفاوت‏هاى افراد در رشد اخلاقى عواملى همچون پدر و مادر، محیط تربیتى و قدرت اراده شخصى دارد. هر کدام از انسان‏ها به اندازه امکاناتى که دارند، امتحان مى‏شوند؛
9. تأثیر نتایج اعمال: اینکه اعمال خیر و شر در دنیا و به‏ویژه در آخرت پاداش و کیفر داده مى‏شوند، در هدایت انسان به خیر و پرهیز دادن از شر اهمیت دارد؛
10. ساختار شخصیت: انسان از روح و بدن تشکیل یافته است و روح با مرگ از میان نمى‏رود، بلکه در بهشت یا دوزخ یا مرحله‏اى موقت به زندگى خود ادامه مى‏دهد.
وى سپس تفاوت‏هاى اساسى سه دین را در سه امر زیر خلاصه مى‏کند: 1. متنى که به واقع به خداوند منسوب است؛ 2. چیستى ارزش‏هاى اخلاقى (موارد عینى رفتارى)؛ 3. آیا عیسى مسیح فرزند خداوند است یا نه؟
وى سپس به تفصیل هر کدام از این سه دین را در معرض پرسش‏هاى اساسى خود قرار مى‏دهد و پاسخ‏ها را به عنوان عناصر نظریه اخلاقى هر دین مطرح مى‏کند.
درباره یهودیت، وى به توضیح این موارد مى‏پردازد: 1. خاستگاه گزاره‏هاى اخلاقى که همان کتاب‏هاى مذهبى هستند؛ 2. مراحل رشد اخلاقى که همان مراحل مختلف زندگى فرد در یهودیت است و عبارتند از: هشت روز پس از تولد؛ مراسم ختنه‏کنان؛ نوجوانى که سن بلوغ و آغاز پذیرش مسئولیت‏هاى اجتماعى و اخلاقى است و سرانجام ازدواج که مرحله‏اى اساسى در کمال معنوى شمرده مى‏شود؛ 3. وفادارى به اراده خداوند که یکى از اساسى‏ترین مفاهیم دین یهود است.
در زمینه مسیحیت، وى به تفصیل موارد زیر را شرح مى‏دهد: 1. منبع حجیت در مسیحیت که کتاب‏هاى عهد قدیم و جدید و در کاتولیک، دستورهاى اولیاى کلیسا و شوراهاى کاتولیک است؛ 2. مراحل رشد اخلاقى که همان مراحل زندگى دینى فرد مسیحى و تفاوت‏هاى آنها از نظر مسئولیت دینى و اخلاقى است: الف) دوره پیش از غسل تعمید؛ ب) دوره کودکى پس از تعمید؛ ج) سن عقل (نوجوانى و جوانى)؛ د) سال‏هاى ازدواج؛ ه) دوره پس از مرگ.
در مورد اسلام، پرسش‏هاى نویسنده به بررسى‏هایى در زمینه‏هاى زیر مى‏انجامد: 1. رسالت محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله؛ 2. منبع حجیت؛ قرآن و گفتار و کردار پیامبر؛ 3. ساختار شخصیت انسان.
اسلام نیز انسان را مرکب از روح و جسم مى‏داند، ولى همچون مسیحیت معتقد نیست که روح از لحظه لقاح، بلکه پس از 120 روز در بدن دمیده مى‏شود. دیگر اینکه از نظر اسلام، کودک در لحظه تولد بى‏گناه است؛ برخلاف مسیحیت که مى‏گوید کودک همراه با گناه ازلى به دنیا مى‏آید؛ 4. ارزش‏هاى اخلاقى؛ در اینجا وى تنها به طرح نمونه‏هایى از واجبات، محرمات، مستحبات و مکروهات به عنوان ارزش‏هاى اخلاقى در اسلام بسنده مى‏کند؛ 5. مراحل رشد اخلاقى. به باور نویسنده در اسلام، رشد به صورت مراحل جداگانه سنّى که هر مرحله، ویژگى‏هایى خاص داشته باشد، در نظر گرفته نمى‏شود، بلکه رشد یک فرایند پیوسته در سراسر زندگى است. با این حال، از نظر میزان آگاهى و مسئولیتى که در مراحل سنّى مختلف به فرد اختصاص دارد، مراحل زیر را مى‏توان برشمرد: الف) از تولد تا پنج و شش سالگى که وجود خدا و فرشتگان بهشت و جهنم و. . . به او آموزش داده مى‏شود؛ ب) کودکى تا آغاز نوجوانى که مسئله ترس از کیفر خداوند و تلاش براى پرهیز از کارهاى بد را مى‏آموزد؛ ج) اواسط نوجوانى که به تدریج براى پذیرفتن نقش همسرى و پدر و مادر شدن آماده مى‏شود؛ د) بزرگ‏سالى که از فرد انتظار مى‏رود ازدواج کند و فرزندانى مسلمان پرورش دهد.
نویسنده در پایان، به ارزیابى سریع و وحدت بخش (!) نظریه یهودى ـ مسیحى‏ـ اسلامى پرداخته است.

2. آیین‏هاى هندو، بودایى، جِینى و سیک (شبه‏جزیره هندوستان و شرق آسیا). نویسنده آیین‏هاى بودایى، جِینى و سیک را تجدیدنظرها و اصلاحات به عمل آمده در حوزه دین هندو مى‏داند. او نخست، مشترکات این ادیان را برمى‏شمارد و سپس هر یک از آنها را بر اساس پارامترهایى که خود در فصل‏هاى آغازین برشمرده است، بررسى مى‏کند. در پایان نیز، یک ارزیابى کلى از نظریه مربوط به این آیین‏ها در مورد رشد اخلاقى ارائه مى‏دهد.

3. خط مشترک آیین‏هاى کنفسیوس و شینتو (شرق آسیا). این دو دین، گرچه خاستگاه فلسفى و تاریخى متفاوتى دارند، مشترکات بسیارى نیز دارند که آنها را در یک سنت واحد مذهبى قرار مى‏دهد. نویسنده در این فصل، نخست به مشترکات این دو آیین شرقى و سپس به ویژگى‏هاى جداگانه هر کدام مى‏پردازد و سرانجام به ارزیابى دیدگاه این سنت مذهبى در مورد رشد اخلاقى توجه مى‏دهد.

4. خط مشترک آیین‏هاى ناواجو، زولو، وودو، و اوکیناوایى (جنوب و شرق افریقا). این فصل، به بررسى نظام اخلاقى در دین‏هاى کوچکى همچون آیین‏هاى ناواجو، زولو، وودو، و اوکیناوایى مى‏پردازد که به باور نویسنده کتاب، با وجود تفاوت‏هاى تاریخى و جغرافیایى، مشترکات اساسى زیادى دارند.

بخش چهارم؛ تأملات پایانى
در این بخش، نویسنده با توجه به نظریه‏هاى یاد شده در بخش‏هاى پیشین، مى‏کوشد گرایش‏هاى اساسى انسان مربوط به رشد اخلاقى را بیان سازد و ردّ پاى این گرایش‏ها را در نظریه‏هاى رشد اخلاقى شناسایى کند. وى موارد زیر را به تفصیل بررسى کرده است: 1. گرایش به عدالت؛ 2. گرایش به دانستن نتیجه رفتارهاى اخلاقى و غیر اخلاقى؛ 3. گرایش به غیر اخلاقى بودن؛ 4. گرایش به لذت بردن از زندگى؛ 5. گرایش به درک فرایند رشد اخلاقى و هدایت اخلاقى دیگران.

ج) نقد و نظر
1. از نکات مثبت این کتاب آن است که دین را به عنوان منبعى براى نظریه‏پردازى در حوزه علوم تربیتى پذیرفته است. این دیدگاه، در واقع خلاف عرف علمى رایج امروز است. امروزه از آموزه‏هاى دینى، تنها یا استفاده عمل‏گرایانه مى‏شود (آثار دین‏دارى و معنویت در روان‏درمانى، بهداشت روانى و. . . ) و یا آن را غیر علمى و دگم مى‏شمارند و از حوزه تحقیق علمى بیرون مى‏دانند.
2. افزون بر این، نویسنده بخشى از یک فصل را به هر یک از سه دین یهود، مسیحیت و اسلام اختصاص داده است و به‏دور از واهمه شایع دیگر نویسندگان این حوزه، بارها واژه‏هاى اسلام، اسلامى و مسلمان را آورده است و در اثبات آنچه نظریه اسلام در مورد رشد اخلاقى پنداشته، به برخى آیه‏هاى قرآن و احادیثى از پیامبر استناد کرده است.
3. البته به نظر مى‏رسد بهتر بود که نویسنده، بخش سوم کتاب (نظریه‏هاى نهفته در دکترین مذهبى) را «آشنایى اجمالى با ادیان زنده جهان!» نام مى‏نهاد؛ زیرا وى در این بخش، چندان در جهت تدوین یا حتى سامان‏دهى عناصر مربوط به رشد اخلاقى در سنت‏هاى دینى نکوشیده است. گذشته از اینکه در گردآورى مواد لازم براى پژوهش خود، از متن‏هاى اصیل دین‏هاى یاد شده (به‏ویژه در مورد اسلام) نیز بسیار ناقص عمل کرده است. وى با وجود فهرست منابعى که در آخر کتاب ارائه مى‏دهد، درباره نظریه‏هاى اخلاقى در اسلام، به هیچ مقاله یا کتابى در این زمینه ارجاع نمى‏دهد. گویا تنها به چند کتابى که شرحى اجمالى از دین اسلام ارائه داده‏اند، بسنده کرده است؛ در حالى که روایت‏ها و احادیث فراوانى در منابع دست اول حدیثى مسلمانان آمده است و ارجاع‏هاى فراوانى در کتاب‏ها و مقالات پژوهشگران مسلمان در زمینه تعلیم و تربیت اسلامى وجود دارد.
4. شاید گفته شود اشکال از این جاست که ما هنوز کتاب یا مقاله‏اى نیز در سطح پذیرفته شده علمى در مورد اصول تدوین شده رشد اخلاقى و اجتماعى از نظر اسلام در اختیار نگذاشته‏ایم؛ چون هنوز در این زمینه چنین تدوینى صورت نگرفته است، ولى براى نویسنده‏اى که در پى پژوهش علمى و تطبیقى در حوزه آموزه‏هاى دینى و روان‏شناسى است، این عذر پذیرفته نیست که بدون آشنایى با منابع دست اول تحقیق در حوزه یک دین بزرگ کتابى با این عنوانِ فریبنده بنویسد و در تهیه آن، تنها به مراجعه به چند منبع دست دوم که به اصول احکام و عقاید اسلامى مى‏پردازد، بسنده کند و از احادیث و روایت‏هاى مهم در منابع دیگر غفلت ورزد. احادیث بسیارى در منابع اسلامى در مورد شیوه برخورد، تعلیم و تربیت کودک وجود دارد که مى‏توان برخى اصول کلى پذیرفته شده در حوزه رشد اخلاقى را از آنها به دست آورد. از جمله این اصول، مى‏توان توجه به محدودیت شناختى و ادراکى کودک در آموزش مسائل دینى (از جمله مسائل اخلاقى) و تربیت عملى بچه‏ها اشاره کرد.
5. اشتباه دیگرى که نویسنده با آن، اشتباه نخست خود را تکمیل کرده، این است که بر پایه همین اطلاعات ناقص و گاه نادرستى که با عنوان نظریه اسلام در موضوع رشد اخلاقى آورده است، به ارزیابى کلى نظریه ادعایى خود پرداخته است. البته چنین نظریه بدون پشتوانه‏اى، در مقایسه با نظریه‏هاى تدوین یافته و پرداخت شده‏اى که بر پایه مطالعات آزمایشى و بالینى در قرن بیستم پدید آمده است، نمره‏هاى قابل توجهى به دست نیاورده است.
6. همچنین نویسنده در اینجا نیز به خطا رفته است که ارزیابى خود را در مورد سه دین یهود، مسیحیت و اسلام، با یک رویکرد کلى به سه دین به عنوان توالى یک سنت واحد انجام داده است. در حالیکه استمرار ادیان توحیدى در سنت ابراهیمى هرگز دلیل نمى‏شود که در پژوهشى درباره مسائل تربیتى یا اجتماعى، تفاوت دیدگاه‏ها نادیده گرفته شود.
7. هرچند نویسنده در آغاز بخش سوم کتاب مى‏پذیرد که آنچه با عنوان نظریه‏هاى دینى در رشد اخلاقى آورده است، نظریه‏هاى تدوین شده‏اى در مورد رشد اخلاقى نیست، بلکه عناصرى از متن دین‏ها و سامان‏دهى آنها در پاسخ به پرسش‏هاى آغازین کتاب است، ولى به نظر مى‏رسد با توجه به آشنایى اندک با منابع دینى و فهم ناقصى که از آموزه‏هاى اخلاقى دینى (به‏ویژه اسلام) دارد، در رسیدن به هدف ناکام مانده باشد.

د) دیگر آثار نویسنده
الف) آثارى که پیش از این کتاب منتشر شده است:
1. Education”s Role in National Development Plans R. Murray Thomas, Praeger
(نقش تعلیم و تربیت در برنامه توسعه ملى)، Publishers, 1992.
2. What Wrongdoers Deserve Thomas & Ann Diver-Stamnes, (آنچه شایسته بزهکاران است)، R. Murray Greenwood Press, 1993.
3. A Study of Adolescent Moral Development R. Murray Thomas, Greenwood (مطالعه رشد اخلاقى در نوجوانى)، Press, 1995.
4. Classifying Reactions to Wrongdoing R. Murray Thomas, Greenwood (طبقه‏بندى واکنش‏هاى مربوط به بزه‏کارى)، Press, 1995.
5. Prevent, Repent, Reform, Revenge Diver-Stamnes & R. Murray(ممانعت، توبه، اصلاح، مجازات)، Ann C. Thomas, Greenwood Press, 1995.

ب) آثارى که پس از کتاب حاضر (1997) نوشته است یا در دست انتشار دارد:
1. An Integrated Theory of Moral Development(نظریه‏اى تلفیقى در مورد رشد اخلاقى)، R. Murray Thomas, Greenwood Press, 1997.
2. Conducting Educational Research(هدایت پژوهش‏هاى تربیتى) R. Murray Thomas, Bergin & Garvey, 1998.
3. Religion in Schools (دین در مدارس)، R. Murray Thomas, Praeger Publishers, 2006.
4. Violence in America”s Schools، (خشونت در مدارس امریکا)، R. Murray
Thomas, Praeger Publishers, 2006.
5. God in the Classroom (خدا در کلاس درس)، , R. Murray Thomas, Praeger Publishers.
نویسنده : علیرضا شیخ شعاعی