پیرامون اخلاق اجتماعی

0
122

انسان در روابط اجتماعی با دیگران، بعضاً با عملکرد غلط آنها و خطاهایی دور از انتظار مواجه می‌شود و این باعث عصبانی شدن فرد می‌گردد. در چنین حالتی، وظیفۀ اخلاقی و دینی انسان این است که خشم را آشکار نکند و به آن ترتیب اثر ندهد، به بیان دیگر؛ «کظم غیظ» کند. در آستانه شهادت هفتمین پیشوای شیعیان، حضرت امام موسی کاظم (ع) برآنیم تا بطور اجمال در خصوص خصلت نیکوی «کظم غیظ» مطالبی بیان نماییم.
واژه «کظم» در لغت به معنای گلو یا محل خروج نفس است؛ «کظم فلان» یعنی نفس او بند آمد و ساکت شد(1). برخی «کظم» را این گونه معنا کرده‌اند: «کظم» عبارت از نگه داشتن و مخفی کردن چیزی در درون است(2). عده‌ای نیز گفته‌اند: واژه «کظم» درلغت به معنی بستن سرمَشکی است که پر از آب شده است و به طورکنایه، در مورد کسانی به کار می‌رود که از خشم و غضب پر شده‌اند و نزدیک است که منفجر شوند و عکس‌العمل تندی نشان دهند. در این هنگام حالت خویشتنداری همچون بند محکم، سر مشک غضب را می‌بندد و از طغیان آن جلوگیری می‌نماید(3). «غیظ» هم به معنی خشم و غضب شدید و حرارتی است که انسان آن را از فوران و جوشش خون قلبش می‌فهمد و در می‌یابد(4). در لسان العرب نیز آمده است: «غیظ عبارت است از خشم شدیدی که پنهان شده است»(5). اصطلاح «کظم غیظ» به معنای خودداری از اظهار خشم و نگه داشتن آن در دل است.
کظم غیظ و فرو بردن خشم، آثار بسیار مثبتی برای خود فرد و جامعه به همراه دارد. خداوند متعال یکی از مهمترین ویژگی‌های انسان‌های الهی و پارساپیشه را «کظم غیظ» و «عفو و گذشت نسبت به مردم» می‌شمارد و می‌فرماید: «الذین ینفقون فی السراء و الضراء و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس والله یحب المحسنین؛ همانا که در توانگری و تنگدستی، انفاق می‌کنند و در هنگام عصبانیت خشم خود را فرو می‌برند و از خطای مردم در می‌گذرند وخدا نیکوکاران را دوست دارد»(آل‌عمران: 134).
احادیث فراوانی از ائمه معصومین (ع) در مدح این خصلت نیکو وارد شده که به نوعی ترغیب نسبت به انجام این صفت پسندیده است، چه اینکه کظم غیظ اولین گام مؤثر در مهار خشم و غضب و دوری از آثار مخرب و زیانبار آن است. امیرالمؤمنین علی (ع) در توصیف شیعیان چنین می فرماید: «کاظما غیظه صافیا خلقه آمنا منه جاره …»(5). در این فراز اولین صفتی که حضرت برای شیعیان بیان می‌فرمایند، کظم غیظ است. در حدیثی از امام جعفر صادق (ع) آمده است: «هر که خشمی را فرو خورد که اگر بخواهد می‌تواند آن را به کار بندد (و از طرف خود انتقام گیرد)، خداوند در روز قیامت دلش را از خشنودی خود پر می‌سازد.»(6). از امام رضا (ع) روایت شده است: «خدای متعال به یکی از پیغمبرانش وحی فرستاد که وقتی صبح از خانه بیرون آمدی، اولین چیزی که به نظرت می‌آید بخور و دومین چیزی را که می‌بینی آن را بپوشان و سومین چیزی را که می‌بینی پناهش ده و چهارمین چیزی را که دیدی مایوس نکن و پنجمین چیزی را که می‌بینی از آن فرار کن. چون صبح شد و بیرون آمد کوه بزرگی را دید که روبه رویش است. ایستاد و به یاد فرموده خدا افتاد که به او فرموده بود اولین چیزی را که دیدی بخور و او تعجب کرد بعد با خودش فکر کرد که خدا مرا به چیزی امر نمی‌کند که من طاقت آن را نداشته باشم، پس به طرف کوه رفت تا آن را بخورد هر چقدر به کوه نزدیکتر می‌شد کوه کوچک‌تر می‌شد تا آنجا که وقتی به کوه رسید کوه را لقمه‌ای لذیذ یافت و آن لقمه را خورد و لذتی به او دست داد که تا آن لحظه با خوردن لقمه‌ای به او دست نداده بود. دومین چیزی را که دید طشت طلایی بود، چون خدا امر کرده بود دومین چیزی را که می‌بینی آن را بپوشان، چاله‌ای کند و آن طشت طلا را در خاک پنهان کرد و بعد به راه خود ادامه داد و لحظه‌ای به پشت سر خود نگاه کرد دید که آن طشت طلایی که پنهان کرده بود، آشکار شده و از خاک بیرون افتاده، با خود گفت آنچه را که خدا فرموده بود انجام دادم و به راه خود ادامه داد. دید که مرغی در آسمان است و بازی (پرنده شکاری) دنبال او است و قصد شکار کردن مرغ را دارد، چون خدا به او فرموده بود سومین چیزی را که می‌بینی پناه ده، آستین لباسش را گشود تا مرغ در آنجا رود و پناه گیرد پس وقتی این کار را کرد، باز شکاری به او گفت: من چند روزی است که دنبال این مرغ هستم تا شکارش کنم و تو او را پناه دادی و نگذاشتی که من شکارش کنم، چون خدا فرموده بود چهارمین چیزی را که دیدی مایوس نکن، قسمتی از گوشت پای خود را کند و به باز شکاری داد و به راه خود ادامه داد و بعد در ادامه راه گوشت مردار گندیده کرم گذاشته‌ای را دید، چون خدا به او فرموده بود: پنجمین چیزی را که دیدی از آن فرار کن، فرار کرد. به خانه برگشت و شب در خواب خدا به او گفت کارهایی را که گفتیم انجام دادی. آیا معنای این کارها را می‌دانی؟ گفت نه. خداوند فرمود: آن کوه را که دیدی و بعد به امر ما رفتی بخوری و هرچه به آن نزدیکتر می‌شدی کوچکتر می‌شد و آخر لقمه‌ای لذیذ شد، غضب است که اگر هنگام غضب خود را نگه داری و غضب خود را بخوری، بعد از آن خوشحال می‌شوی که غضب را نگه داشتی و خود را کنترل کردی. این خوشحالی همان لقمه لذیذ است. و اما آن طشت طلا که پنهانش کردی کار خوب و نیک است که اگر آن را پنهان کنی و به کسی نگویی (و ریا نکنی) خداوند آن را ظاهر می‌گرداند و به همه نشان می‌دهد و اما آن مرغی که پناهش دادی این است که اگر کسی تو را نصیحت می‌کند نصیحت او را قبول کن(گرچه آن حرف را قبلا شنیده باشی) و باز شکاری که مایوسش نکردی آن است که اگر کسی از تو چیزی می‌خواست او را مایوس نکن(اگر فقیری آمد و چیزی درخواست کرد به او کمک کنید و ناامیدش نکنید) و اما گوشت مردار گندیده‌ای که امر شده بود از آن فرار کنی، غیبت است و از غیبت کردن بپرهیز و غیبت نکن»(7).

* پی‌نوشتها در دفتر روزنامه موجود است.

 

منبع: روزنامه رسالت ۱۳۸۹/۴/۱۲
نویسنده : رضا جاودان