نکته‏ هاى اخلاقى، تربیتى در کتاب «راه روشن» اثر فخرالملوک بنت شیخ الرئیس قاجار

0
83

پس از به سامان کردن کار تصحیح «المنهج الباهرة» که همان «راه روشن» حاضر است، در اندیشه یافتن شرحى بر حیات مؤلف، مقیمِ کوى کتابخانه تخصصى تاریخ و بخش قاجارى آن شدم، از این اقامت طرف چندانى نبسته بودم که به اشارتِ استادِ دانشورم جناب صدرایى خویى، به مثابه «نورٌ على نور»، کارم «تراث اندر تراث» شد، و به مکتوبى مخطوط و خودنوشت، در شرح حال مؤلف دست یافتم. این اثر که در پاره خطىِ کتابخانه آستانه مقدسه حضرت معصومه (س) و در مجموعه شماره «673» نگاهدارى مى‏شود، واجد شرح مبسوطى بر حیات نویسنده و به خامه خودش مى‏باشد. آنچه مى‏آید، گزینش‏هاى ما از اوراق پیش‏گفته است.
وى دختر شیخ‏الرئیس قاجار بوده که نامش خورشید، به فخرالملوک ملقّب، و تولدش به سال (1310ق) بوده است.
مؤلف در آن حیات‏نگارى، پس از شرحى بر سفرهاى پدرش «شیخ‏الرئیس» و نیز تحصیلاتش مى‏گوید:
«به اجبار، او را در سنین جوانى شوهر داده‏اند، که بعد از چند سال طلاق گرفته است. بعدها از طرف نصیرالدوله – وزیر فرهنگ – به مدیریت یکى از مدارس دخترانه انتخاب شده و مدت 14 سال است که با علاقه و جدیت، به آن مشغول است. »
دو کتاب «راه روشن» و «محرق الافکار» را از تألیفات وى مى‏شناسیم. او در شعر هم، دستى داشته است. متخلّص به «فخر» بوده و بیشتر در غالب غزل، قطعه، رباعى و شعر مى‏سروده است.
همان طور که قطعى شد «محرق الافکار»، یکى از دو تألیف فخرالملوک مى‏باشد که شامل شعرها و نیز نامه‏هایى است که وى در موضوعات گوناگون به شخصیت‏هاى معاصر خود و یا جراید نوشته است. در میانه این کتاب زندگینامه خود را نیز تحریر کرده است. بخشى از فهرست این کتاب را ذکر مى‏کنیم:
1- اشعار: بیشتر آن با تخلص «فخر» به پایان رسیده، و آخرین قطعه‏اش شعرى است که در مرداد سال (1322ش) براى دخترش پروین، سروده است.
2- مناجات.
3- تفکر، اعجاز محبت.
4- در جواب بیست و پنج سؤال دخترى آلمانى، که در روزنامه ایران، به مسابقه در آمده بود.
5- در ملاقات و مقالات با فرزندان عزیزم.
6- در انتقاد به روزنامه، در آزادى نسوان.
7- در جواب استعفاى خانم عزةالسلطنة ناظم مدرسه.
8- در باره بیست و ششمین جلسه سخنرانى در تالار دارالفنون و سخنگویى آقاى سعید نفیسى.
9- تاریخچه مختصرى از آثار و زندگانى.
10- وصف الحال خودم یا غزل خداحافظى. (1)
این غزل چنین است:
پیرى بنگر که چه آرد بر سرِ من‏
یاران همه رفتند ز دور و بر من‏
آیند و ببینند همه حال پریشم‏
نه مهر و شفقت‏شان، نه ترحم به چشمِ تَرِ من‏
آن روز شد آماج حوادث، تنِ زارم‏
که رفت ز سر، صدر بلاغت پدر من‏
آن عالم ربّانى و آن مظهر قدرت‏
کز او بُوَد این کالبد بى‏ثمر من‏
آن یوسف ثانى که جگر گوشه من بود
سبقت ز چه بگرفت در این ره، پسر من‏
آن روح مجرد، که مرا بود برادر
چون برق بپرید و برفت از نظر من‏
این جان ز تن خسته چه خواهد خدایا!
برگیر و بده خاتمه بر کرّ و فر من‏
کتاب «راه روشن»، اثر دیگر و نیز عالمانه‏تر مؤلف است که در سال (1326ه. ش) نگارش یافته است. نسخه‏اى از این کتاب در «مرکز احیاء التراث الاسلامى – قم» با شماره 238 موجود است.
آنچه از نسخه برمى‏آید، این است که نام کتاب در ابتدا «المنهج الباهرة» بوده که مؤلف از سر تطابقش با فارسى بودن متن و یا دلیلى دیگر، آن را ترجمه کرده و به «راه روشن» تغییر داده است.
این کتاب که در اخلاق و دستورات اجتماعى مى‏باشد، در چند موضوع کلى شکل پذیرفته است.
1- در تکالیف پدر و مادر و ترتیب رفتار آنان.
2- در تکالیف اطفال نسبت به پدر و مادر.
3- در قانون رفتار و تکالیف زناشویى.
4- در تکالیف و وظایف انسانیت.
آغاز این کتاب با مقدمه نسبتاً مفصلى از «شیخ‏الرئیس» مى‏باشد. در این مقدمه، شیخ‏الرئیس بسیار دختر خود را مى‏ستاید و از ادب، رفتار و هنرهاى نیکوى وى اظهار خوشحالى مى‏کند. او مقدمه خود را با این بیت به فرجام مى‏رساند که:
دختر اگر چنین بود، مادر دهر
تا ابد کاش همیشه دختر آورد
مى‏شود اشاره کنیم که این کتاب، گرچه بنا به سنجش‏هاى عالمانه نقادانه، در حد متوسطى قرار داشته و حاوى دستورات اخلاقى عادى اجتماعى است که ممکن است با هیئت و تصویرهاى دقیق‏ترى در کتاب‏هاى اخلاقى دیگر یافت شود، لیک از آنجا که بیان‏کننده اندیشه‏هاى مؤلف در عصرى است که مى‏زیسته و این توصیه‏ها را مناسب اوضاع درونى اجتماع خود مى‏دیده است، مغتنم و ارزشمند است. به علاوه که در بسیارى موارد، سخنانش بس نغز، کاربردى و قابل نشر، در جامعه امروزین ماست. این نوع سخن اخلاقى گفتن، یعنى بیرون از غوامض و صعوبت‏هاى بحث‏هاى فلسفه اخلاق و پیراسته و صریح، به طرح حکم اخلاقى پرداختن، چیزى است که در منشورات تربیتى عصر ما، هم بدان اهتمام شده و تأثیرات عمیق‏ترى را در پى خواهد داشت. (2)
چنانکه از نسخه برمى‏آید، مؤلف پس از تحریر، آن را براى استنساخ به کاتبى سپرده است، لیک پس از کتابت، آن را نپسندیده و پاره‏اى اصلاحات را لازم شمرده و در متن به کار برده است؛ اما با وجود آن نسخه پیش‏گفته، به لحاظ دستورى و نیز نوشتارى، بسیار پر غلط مى‏نمود، که ما پس از نسخه‏یابى، به تصحیح و استوارسازى متن پرداخته و سپس آیات و روایات کم شمار موجود در آن را استخراج و راهى بازار علم کردیم.
* * *
در تکالیف ابوین و ترتیب رفتار آنان‏
1- ابتدا باید پدر و مادر هر دو صاحب علم و عمل کامل باشند، تا اینکه بتوانند از عهده تربیت اولاد خود برآیند و روزگار خود و آنها را گرفتار سختى و بدبختى ننمایند؛ زیرا که اطفال عزیز در دامان ایشان نشو و نما مى‏کنند و به مرتبه‏اى بلند عروج مى‏نمایند، یا اینکه هبوط مى‏کنند و به اَسفلُ السافلین قرار مى‏گیرند. و حصول هر یک از این مراتب پیوسته به حسن تربیت و سوء پرورش ایشان است.
«کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الفِطْرَة، ثُمَّ أبَواهُ یُهَوِّدانِهِ وَ یُنَصِّرانِهِ و یُمِّجِسانِهِ» (3)
اگر داراى علم باشند البته خود صحیح‏الاخلاقند، و از افکار فاسد و اعمال ناشایسته و اطوار نالایق، منزّه و مبرّا مى‏باشند و مى‏دانند که اطفال آنان حاضرند از براى کسب فضایل یا اقتباس رذایل، گویا سراسر چشم و گوشند از براى درک کردن حرکات آنها.
و اگر عالم باشند مى‏دانند طبیعت ساده و فطرت لطیفش آماده هر رنگ و نقش است، مانند آینه صافى که با هر چه روبه‏رو شود، عیناً همان را مى‏نماید.
و چیزى را که اقتباس نموده از لوح ضمیرش به مرور ایام برطرف نخواهد گردانید. و البته مى‏دانند «اَلْعِلْمُ فِی الصِّغَرِ کَالْنَقْشِ فِی الْحَجَرِ» (4) است.
اگر داراى علم باشند در تأدیب و تعلیم فرزندان خود – چه پسر و چه دختر – کوتاهى نمى‏ورزند و فرقى میان لوازمات آنها نمى‏گذارند. همه را مخلوق یک خالق و مرزوق یک رازق فرض مى‏نمایند.
و اگر هر دو عالم باشند، بین ترقّیات و تجلیاتِ هر یک از آنها – دختر و پسر، کوچک و بزرگ، زشت و زیبا – فرقى نخواهند گذاشت. خصوصاً در این دوره جدید و پسندیده که آفتاب جهانتاب علم، عالم را فرا گرفته، چشم‏هایى که سال‏هاى متمادى کور و از بینایى دور بود، روشن و تابان ساخته؛ بدبختان را که در بوادى جهالت سرگردان بودند، از علم و عرفان بویى به مشام ایشان نرسیده، نه از طریق انسانیت صداى طبل و کوسى، و نه از تحصیل و علوم، نام اسفندیار و کیکاووسى به گوش و هوش‏شان نرسیده بلکه «صُّمٌ بُکمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لا یَرْجِعْونَ» (5) بودند و مایل بودند که زنان ایشان همیشه مقهور و در بند و به روبند مجبور و مقهور و مستور باشند و در هیچ شغلى و هیچ فکرى با آنها مداخله و معامله نکنند، ولى به فضل الهى و به عون الطاف لامتناهى سد اسکندر منهدم، صور اسرافیل دمیده، ید بیضاى موسى، عالم را منوّر ساخته و به نفس عیسوى، مردگان را، جان نو در تن دمیده، سرّ «یُحْیِى الْعِظامَ و هِىَ رَمیْم» (6) از پرده غیب به عرصه ظهور آمده؛ نه عجب اگر زنده شود عظم رمیم، به معجزه خاتم رسل و هادى سبل. دوره جاهلیت واژگون گردیده و به کلمه طیبه «طَلَبُ الْعِلْمِ فریضَةٌ على‏ کُلِّ مُسْلِمٍ و مُسْلِمَة» (7) که تا سنه (1331) در میان ما متروک و مردود بود، کار بسته و متبع گردیدیم.
نمى‏دانم چه مقصودى داشتم و کجا بودم، سخن شرربار با من چه کرد؟ غرضم این بود که پدر و مادر باید میان طفل خود فرق نگذارند و در تهذیب اخلاق و تأدیب اطوار هر دو جنس دقت کامل نمایند، که گفته شده است:
«اَدِّبْ اِبْنَکَ فِی الصِّغَرِ، کَیْما تَقِّرُ عَینُکَ فِی الکِبَرِ. » (8)
2- بر پدر و مادر لازم است که طفل خود را در زمان تولد، در کمال نظافت و ظرافت و حُسن توجه نگاهدارى نمایند و از دادن به دایه بپرهیزند و از این کار مضرّ و مهلک دست بردارند، زیرا که دایه قصدش جمع کردن مایه است و منتظر است ماه را به آخر رساند و سال را تمام کند.
3- بر پدر و مادر لازم است که پس از شش سال تمام، طفل خود را به مدرسه گذارند و به تعلیم وا دارند؛ و از ابتدا زیاد سخت نگیرند و به جور و اذیت او را مشغول کار نسازند، تا غنچه تازه‏شکفته‏اش را پژمرده نسازند. گاهى او را به تفرج و گردش و هواى آزاد بگردانند، تا اینکه دلمرده و افسرده نشود.
4- بر پدر و مادر لازم است که اولین طفل خود را مهذّب و مؤدب پرورش دهند که اطفال دیگر که با او مأنوسند، عادت و رفتار او را متوجه شده به همان رویه، رفتار مى‏نمایند. بنابراین اگر حرکات و رفتار اولى شایسته و مناسب باشد، سایر آنها هم راه مستقیم را مى‏پیمایند، و الّا فاتحه همگى را باید خواند.
خشت اول چون نهد معمار کج‏
مى‏رود تا گنبد دوّار کج‏
5- بر پدر و مادر لازم است که از هر گونه خدمات و زحمات آنها روگردان نشوند و از لوازم تحصیل آنها کوتاهى ننمایند و حتى‏المقدور غذاهاى مقوى و مفید از آنها مضایقه ننمایند، زیرا که غذاى مقوى خون را صاف مى‏سازد و دوران دبُر را آسان مى‏نماید، طفل را شاد و خرم نگاه مى‏دارد.
6- بر پدر و مادر لازم است در بعضى مجالس و برخى محافل، فرزند خود را همقدم با خود ببرند؛ اگر دختر است با مادر و پسر به اتفاق پدر از براى اینکه کم‏رو و بدرو تربیت نشوند، و از معاشرت و مجالست حُسن خطاب و رد جواب و سایر آداب انسانى را درک نمایند.

در تکالیف اطفال نسبت به پدر و مادر
1- بر هر طفل لازم است که بدون حرف از زمانى که پا به درجه دانش گذارد و ادراکاتش قوه و قدرتى پیدا نمود و خود را به هیکل انسانى ملاقات کرد، تمام همّ خود را مصروف بر این دارد که ذره و خردلى از اطاعت و فرمانبردارى والدین تخلف ننماید و قسمى رفتار نماید که سبب آزردگى خاطر آنها نگردد، زیرا که مطلق پدر و مادر بدخواه و دشمن آنها نیستند. بر هر فرزندى لازم است که در مورد پدر و مادر تسلیم صرف باشد، آنچه بفرمایند بپذیرد و سر نپیچد و ترشرویى نکند و در کارى اقدام ننماید که رضایت آنها نباشد و اگر از تشنگى در شُرف موت باشد، بدون اجازه آنها آب ننوشد.
2- بر فرزند لازم است که از مال و جان در راه ایشان دریغ و مضایقه ننماید و «اَلْوَلَدُ و مالهُ لأَبِیْهِ» را به خاطر نگاه دارد.
از احترام‏هاى لایق و درخور ایشان، به هیچ وجه کوتاهى ننماید و در نهایت فروتنى و خضوع در حضور آنها حاضر گردد و در خدمت آنها قیام کند.
3- اگر اولادى خود را نسبت به پدر و مادر، عالم‏تر و عاقل‏تر فرض نمود، لازم است که صد چندان در فروتنى خود بیفزاید، زیرا که اجر و حق چنین پدر و مادرى بیشتر است.
4- اگر پدر و مادرى بر فرض، دیوانه و از عقل بیگانه باشند، حق ندارد به چشم پستى و زشتى به آنها نگرد و از تکالیف خود بکاهد، و یا اینکه العیاذ باللَّه تمسخر و استهزا کند.
5- بر هر اولادى فرض است مادامى که در آستانه پدر و مادر به سر مى‏برند، از خود رأیى و دستورى نداشته باشد، مطیع صرف باشد، در صحبت کردن مجادله و مضایقه ننماید. در امورات زندگانى دخل و تصرف ننماید، سؤال و جواب نکند، زیاد و کم نگوید، مگر هنگامى که طرف مخاطبه واقع شود، باز در فکر رضایت ایشان باشد.
6- اگر به عقلش چیزى را فهمید و آنها ملتفت نبودند، نوعى ذکر نماید که ندانند دستور از طرف که اشاره شده است.
7- بر هر اولادى لازم است که سرّى را و حرفى را از پدر و مادر خود پوشیده و پنهان نکند. تعظیم و تکریم ایشان را وسیله سعادت و مایه سلامت بداند.
8- اگر شى‏ء به عنوان قرض و عاریه از او گرفته باشند و در رد کردن، تأخیر واقع شده باشد، ذکر نکند و اظهار ننماید، و از خود مال و جانى تصور نکند، آنچه هستى اوست از آنها بداند.
9- بر هر اولادى لازم است که هرگز با اخم و ترشرویى در حضور آنها حاضر نشود و همیشه قصدش این باشد که قلب آنها را از خود خرسند و شاد نماید و سبب کدورت و تیرگى نشود.
10- از نصایح آنها نرنجد و ایشان را از خود نرنجاند.
11- بر هر اولادى لازم است اگر شى‏ء از براى او لازم شود آن را با کمال ملایمت و احترام و خوشرویى از آنها خواهش نماید و خودش را در مقام آنها عدم صرف بداند. بعد از خداوند تبارک و تعالى آنها را رازق و خالق خود بداند.
12- باید بداند اگر در بهشت رود به واسطه دوستى و اطاعت آنهاست و اگر در غیر آن جاى گیرد به سبب نافرمانى و آزردن آنهاست. خداوند مى‏فرماید:
جنّت که رضاى مادرانست‏
زیر قدمین مادرانست‏

در قانون رفتار و تکالیف زناشویى‏
تکالیف زن و شوهر بر سه قسم است. قسمى حق زن است و قسمى حق شوهر و قسمى را باید هر دو دارا باشند و به وظیفه خود عمل نمایند.

حق شوهر
حق شوهر این است که:
1- کارهاى بیرون و طلب قوت و معاش زندگانى را از خود داند. بیجا تسلط و بى‏مناسبت تشدّد نکند، اگر از راهى و جایى داخل و خارج، افسردگى و ملامت داشته باشد، هنگام ورود به منزل، آنها را رها نماید و منزه داخل گردد و بعد از ورود از گزارشات روزانه آنها استفسار نماید، به طور مهربانى و محبت دلجویى کند.
2- از مخارجات خانه به قدر قوّت و قدرت کوتاهى ننماید.
3- به اطفال خود با محبت و مهربانى تکلم نماید.
4- با بستگان او (همسر) در نهایت احترام باشد.
5- اگر لباسى یا خوراکى لازم دارد که انجام دهند، با کمال عذرخواهى طلب نماید و اظهار تشکر نماید. حق حکم و فرمان را ندارد، زیرا که باید فرق میان زن و خدمتکاران باشد.
میان ماه من تا ماه‏گردان‏
تفاوت از زمین تا آسمان است‏

حق زن‏
وظیفه‏اى که مخصوص و حق زن است این است که:
1- همیشه در صدد این باشد که رضایت شوهر را به جا آورد و او را خشنود سازد و در کارهاى خانگى در نهایت ظرافت و پاکیزگى و حُسن توجه اقدام نماید. خانه و لانه خود را بیاراید و به امید نوکر و کُلفت نگذارند.
2- اطفال خود را توجه نماید؛ از هر حیث طالب ترقى و نگاهدارى آنها باشد.
3- هنگام ورود شوهر مشغول کارِ خانه، قیل و قال و ترتیبات زنانه نشود، زیرا هنگامى که شوهر وارد خانه مى‏گردد، طالب آسایش و راحت است و از زحمت روز، فراغتى مى‏خواهد.
4- بر زن لازم است که ملاحظه او را نماید و خانه را نوعى سازد که خاطر او از تشویش و خیال آسوده باشد.
5- موقع حرف را بداند و بى‏مناسبت سخن آغاز ننماید. در تکلم، بسیار دقیق و نکته‏سنج باشد.

وظیفه هر دو
بر هر دو فرض است که:
1- از یکدیگر خاطرجمع باشند تا دچار خیالات مردافکن نشوند.
2- بر هر دو لازم است که داراى علم و کمال باشند تا آنکه زمام زندگانى را خود بتوانند نگاهدارى نمایند و خانه خود را اداره کنند.
3- بر هر دو فرض است که در اصل و نسب از هم کمتر نباشند، مساوى و هم‏ترازو باشند.
4- بر هر دو فرض است اگر در حُسن صورت اختلاف دارند در نیکویى سیرت، مخالف و مختلف نباشند و هر دو خوش‏رفتار و خوش‏گفتار باشند.
5- بر هر دو فرض است که در نهایت نظافت و ظرافت باشند و در پاکى ظاهر و باطن دقت نمایند.
6- بر هر دو فرض است که در فرمایشات خانه و رسومات با هم یک‏دل و یک‏قول باشند.
7- بر هر دو فرض است که در تربیت فرزندان خود کوشش نمایند و کوتاهى نکنند و در این خصوص تعرض به یکدیگر نکنند.
8- بر هر دو لازم است که بخیل و ممسک نباشند و هم ولخرج و بى‏باک مصرف نکنند.
9- عقل و علم و خانه‏دارى را هر دو دارا باشند.
10- بر هر دو فرض است که هیچ عیش و نشاطى را بدون اتحاد و اتفاق، گوارا نشمارند.
11- بر هر دو فرض است که در صرف مال و جان با هم شریک باشند و چیزى را از هم جدا ندانند و مضایقه ننمایند.

پى‏نوشتها:
1) شعرهاى فخرالملوک در رده متوسط بوده و گاهى در اوزان آن کاستى دیده مى‏شود.
2) به بحث‏هایى از این دست ر. ک: به پاره‏اى آثار دکتر عبدالعظیم کریمى مانند: تربیت چه چیز نیست؛ تربیت آسیب‏زا؛ هزار و یک نکته تربیتى (چاپ شده در مجله پیوند).
3) الکافى، ج‏3، ص‏19؛ علل الشرائع، ص 376؛ عوالى اللئالى، ج‏1، ص‏35؛ بحارالانوار، ج‏3، ص‏281، ح‏22.
4) الطرائف، ص‏515؛ کنزالفوائد، ج‏1، ص‏319؛ اعلام‏الدین، ص‏84.
5) البقره، آیه 18.
6) یس، آیه 78.
7) الکافى، ج‏1، ص‏30، ح‏1؛ الخصال، ص‏452؛ الامالی للمفید، ص‏28؛ بحارالانوار، ج‏1، ص‏177، ح‏54.
8) دیوان امام على (ع)، ص‏182.

 

منبع: ماهنامه پیام زن 1383 شماره 148، تیر
نویسنده : علیرضا هَزار