فهم به مثابۀ یک واقعه

0
52

از منظر هرمنوتیک فلسفی، فهم عملی روش‌مند که مفسّر و فهم‏کننده آن را مدیریت و کنترل می‌کند، به حساب نمی‌آید، بلکه یک «فرایند» است؛ فرایندی که منجر به حادثه و واقعۀ فهم می‌شود. از نظر گادامر، فهم یک «واقعه» است که اتفاق می‌افتد و فهم‏کننده خود را با این واقعه، مواجه می‌بیند. وی در مواضع مختلفی از کتاب حقیقت و روش، تصریح می‌کند فهم حادثه‌ای است که اتفاق می‌افتد و پیش‌بینی‏پذیر نیست. فهم و تجربۀ هرمنوتیکی واقعه‌ای است که اتفاق می‌افتد، نه عملی از سنخ آنچه در روش‌شناسی علوم مدرن شاهد آن هستیم. از نظر گادامر همۀ اشکال فهم، ساختار واقعه‌ای دارند.
در تلقی کلاسیک و سنتی از فهم و در هرمنوتیک پیش از هرمنوتیک فلسفی، فهمیدن (برای نمونه فهم و تفسیر متن) عملی است که مفسّر، هدایت کرده، انجام می‏دهد. چه عمل تفسیر متن را استخراج و تحصیل و کشف معنا از الفاظ متن به کمک قواعد زبانی و اصول محاورۀ عقلایی و علم لغت‌شناسی بدانیم و چه مثل هرمنوتیک رومانتیک، آن را عملیات بازتولید و بازسازی دنیای ذهنی مؤلف و صاحب اثر تلقی کنیم، در هر صورت، عمل فهمیدن و تفسیر، حاصل فعالیت شخص مفسّر است که بر اثر تمسک به روش و مراحل آن میسّر شده است. هرمنوتیک فلسفی، برابر این دیدگاه، فهم و تفسیر را واقعه‌ای می‌داند که مفسّر با آن مواجه و در آن افکنده می‌شود. مفسّر یکی از بازیگران صحنه فرایند تفسیر است، نه آنکه به‏تمامی زمام امر فهم به دست او باشد. مفسر وارد فرایند فهم اثر می‏شود و منتظر است حادثۀ فهم اتفاق افتد؛ نظیر دو طرف مذاکره که منتظر واقعۀ توافق هستند. چنین نیست که فهم متن و اثر هنری، عملیات چندمرحله‌ای باشد که مراحل از قبل پیش‌بینی‏شده آن، تحت مدیریت و کنترل مفسّر، به ترتیب و طبق اقتضائات روش به وقوع بپیوندد.

 

بریده ای از کتاب هرمنوتیک حقوقی اثر استاد احمد واعظی