همانطور که در بند 1-1 توضیح داده شد، یکی از ارکان اصلی نظریۀ تفسیری هرمنوتیک فلسفی، دخالت و حضور دنیای ذهنی و منظر و دیدگاه و پیشداوریها و نیازها و انتظارات و علایق مفسّر و فهمکننده، در هرگونه فهمی، ازجمله فهم و تفسیر متون است که از آن به دخالت «موقعیت هرمنوتیکی» فهمکننده در فرایند حصول فهم تعبیر میشود. در ادبیات رایج در هرمنوتیک فلسفی به ویژه نگارشهای هانس گادامر، مکرّر با واژگان و تعابیری نظیر «موقعیت هرمنوتیکی»، «افق هرمنوتیکی»، «افق»، «موقعیت» روبهرو میشویم که همگی به یک معنا و مضمون یکسان اشاره دارند که همان پیشداوریها و دیدگاهها و پیشتصورات و همه اموری است که برای مفسّر و فهمکننده، زاویۀ دید و محدودیت در نگریستن و چگونه دیدن را رقم میزند. افق و موقعیت هرمنوتیکی از نظر هرمنوتیک فلسفی، هم اصل فهم را ممکن و میسّر میسازد و هم فهم و دیدن را محدود و مضیّق میکند. بدون افق و موقعیت، اساساً نمیتوان دید و فهمید و با داشتن افق و موقعیت خاص هرمنوتیکی، آدمی دیگر نمیتواند فراتر از موقعیت معرفتی که در آن قرار گرفته است، فهم و دیدنی داشته باشد.
بارها اشاره شد که از نظر هرمنوتیک فلسفی، فرایند حصول فهم، یک تکگویی و عملیات یکسویه از ناحیۀ فهمکننده نیست تا بر اساس افق هرمنوتیکی خود، عملیات فهم را مدیریت کند؛ بلکه باید نقش مؤثری نیز برای طرف دیگر فهم، یعنی موضوع شناسایی و اثر معنادار در نظر گرفت. فرایند فهم یک گفتوگوی دوطرفه میان مفسّر و فهمکنندهای است که دارای افق معنایی و موقعیت است.
نکتۀ هرمنوتیک فلسفی، آن است که اگر فرایند حصول فهم را گفتوگو بر محور پرسش و پاسخ میان فاعل شناسا و موضوع در نظر بگیریم، کار اصلی فهمکننده، آن است که باید اجازه دهد موضوع، خود به سخن درآید و واقعۀ حقیقت و آشکارشدگی در قبال او اتفاق افتد؛ برای مثال در مورد تفسیر و فهم متن، این مفسّر است که باید اجازه دهد در فرایند گفتوگو با متن، متن به سخن درآید و آشکارشدگی متن و واقعۀ حقیقت، در قبال آن متن به وقوع بپیوندد؛ امّا تمام همّت هرمنوتیک فلسفی، در تحلیل ماهیت فهم و وجودی دانستن آن و دخالت ساختار سه لایۀ وجودی که هایدگر میگفت و تأکیدی که گادامر در دخالت افق هرمنوتیکی مفسّر روا میداشت، آن است که اثر و متن، در خلأ به سخن در نمیآید، بلکه در افق هرمنوتیکی مفسّر و در دنیای ذهنی او و در تناسب با شبکهای از پیشداوریها و پیشدانستهها و انتظارات و علایق و نیازهای او به سخن درمیآید. متن هیچگاه مستقل و منهای افق معنایی و موقعیت هرمنوتیکی مفسّر، به ظهور معنایی و به سخن درآمدن و آشکارشدگی نمیرسد، و اساساً «معنا» منهای رنگپذیری از ذهنیت و افق معنایی خواننده و مفسّر فراهم نمیشود. سرّ مطلب آن است که از نظر هرمنوتیک فلسفی، فهم و معنا، محصول توافق فراهمآمده مفسر و متن در فرایند گفتوگو و مذاکره طرفینی است. همچنانکه افق معنایی و هرمنوتیکی مفسّر و فهمکننده در حصول معنا و فهم سهیم است، اثر و موضوع و متن نیز در جایگاه طرف دیگر گفتوگو، در شکلدهی معنا و فهم سهیم است. در فرایند حلقوی و رفت و برگشتی میان مفسر و اثر (متن) و گفتوگویی که حاصل میشود، لحظهای فرا میرسد که گفتوگو، پایان میپذیرد و این لحظهای است که «توافق» حاصل شده است. لحظۀ حصول توافق، لحظه وقوع فهم است.
فهم محصول توافق مفسّر و متن و لحظۀ ترکیب موفق افق هرمنوتیکی فهمکننده با افق معنایی متن و اثر است که گادامر از آن به «امتزاج افقها» تعبیر میکند.
بریده ای از کتاب هرمنوتیک حقوقی اثر استاد احمد واعظی