فهم به مثابۀ امتزاج افق‌ها

0
47

همان‌طور که در بند 1-1 توضیح داده شد، یکی از ارکان اصلی نظریۀ تفسیری هرمنوتیک فلسفی، دخالت و حضور دنیای ذهنی و منظر و دیدگاه و پیش‌داوری‌ها و نیازها و انتظارات و علایق مفسّر و فهم‏کننده، در هرگونه فهمی، ازجمله فهم و تفسیر متون است که از آن به دخالت «موقعیت هرمنوتیکی» فهم‏کننده در فرایند حصول فهم تعبیر می‌شود. در ادبیات رایج در هرمنوتیک فلسفی به‏ ویژه نگارش‌های هانس گادامر، مکرّر با واژگان و تعابیری نظیر «موقعیت هرمنوتیکی»، «افق هرمنوتیکی»، «افق»، «موقعیت» روبه‌رو می‌شویم که همگی به یک معنا و مضمون یکسان اشاره دارند که همان پیش‌داوری‌ها و دیدگاه‌ها و پیش‏تصورات و همه اموری است که برای مفسّر و فهم‌کننده، زاویۀ دید و محدودیت در نگریستن و چگونه دیدن را رقم می‌زند. افق و موقعیت هرمنوتیکی از نظر هرمنوتیک فلسفی، هم اصل فهم را ممکن و میسّر می‌سازد و هم فهم و دیدن را محدود و مضیّق می‌کند. بدون افق و موقعیت، اساساً نمی‌توان دید و فهمید و با داشتن افق و موقعیت خاص هرمنوتیکی، آدمی دیگر نمی‌تواند فراتر از موقعیت معرفتی که در آن قرار گرفته ‌است، فهم و دیدنی داشته باشد.
بارها اشاره شد که از نظر هرمنوتیک فلسفی، فرایند حصول فهم، یک تک‌گویی و عملیات یک‏سویه از ناحیۀ فهم‏کننده نیست تا بر اساس افق هرمنوتیکی خود، عملیات فهم را مدیریت کند؛ بلکه باید نقش مؤثری نیز برای طرف دیگر فهم، یعنی موضوع شناسایی و اثر معنادار در نظر گرفت. فرایند فهم یک گفت‌وگوی دوطرفه میان مفسّر و فهم‏کنند‌ه‌ای است که دارای افق معنایی و موقعیت است.
نکتۀ هرمنوتیک فلسفی، آن است که اگر فرایند حصول فهم را گفت‌وگو بر محور پرسش و پاسخ میان فاعل شناسا و موضوع در نظر بگیریم، کار اصلی فهم‏کننده، آن است که باید اجازه دهد موضوع، خود به سخن درآید و واقعۀ حقیقت و آشکارشدگی در قبال او اتفاق افتد؛ برای مثال در مورد تفسیر و فهم متن، این مفسّر است که باید اجازه دهد در فرایند گفت‌وگو با متن، متن به سخن درآید و آشکارشدگی متن و واقعۀ حقیقت، در قبال آن متن به وقوع بپیوندد؛ امّا تمام همّت هرمنوتیک فلسفی، در تحلیل ماهیت فهم و وجودی دانستن آن و دخالت ساختار سه لایۀ وجودی که هایدگر می‌گفت و تأکیدی که گادامر در دخالت افق هرمنوتیکی مفسّر روا می‌داشت، آن است که اثر و متن، در خلأ به سخن در نمی‌آید، بلکه در افق هرمنوتیکی مفسّر و در دنیای ذهنی او و در تناسب با شبکه‌ای از پیش‏داوری‌ها و پیش‌دانسته‌ها و انتظارات و علایق و نیازهای او به سخن درمی‌آید. متن هیچ‏گاه مستقل و منهای افق معنایی و موقعیت هرمنوتیکی مفسّر، به ظهور معنایی و به سخن درآمدن و آشکارشدگی نمی‌رسد، و اساساً «معنا» منهای رنگ‏پذیری از ذهنیت و افق معنایی خواننده و مفسّر فراهم نمی‌شود. سرّ مطلب آن است که از نظر هرمنوتیک فلسفی، فهم و معنا، محصول توافق فراهم‏آمده مفسر و متن در فرایند گفت‌وگو و مذاکره طرفینی است. همچنان‏که افق معنایی و هرمنوتیکی مفسّر و فهم‏کننده در حصول معنا و فهم سهیم است، اثر و موضوع و متن نیز در جایگاه طرف دیگر گفت‌وگو، در شکل‌دهی معنا و فهم سهیم است. در فرایند حلقوی و رفت و برگشتی میان مفسر و اثر (متن) و گفت‌وگویی که حاصل می‌شود، لحظه‌ای فرا می‌رسد که گفت‌وگو، پایان می‌پذیرد و این لحظه‌ای است که «توافق» حاصل شده است. لحظۀ حصول توافق، لحظه وقوع فهم است.
فهم محصول توافق مفسّر و متن و لحظۀ ترکیب موفق افق هرمنوتیکی فهم‏کننده با افق معنایی متن و اثر است که گادامر از آن به «امتزاج افق‌ها» تعبیر می‌کند.

 

بریده ای از کتاب هرمنوتیک حقوقی اثر استاد احمد واعظی