درآمدی بر صلح نامه‌های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران

0
69

نویسنده : نعمت الله صفری فروشانی
مجله  تاریخ اسلام  نهم تیر ماه سال 1379 شماره دوم

بررسی قراردادهای خارجی میان دولت ها و ملت ها به ویژه اگر در آستانه بروز تحولی عظیم در سرنوشت آن ها باشد, می تواند بسیاری از حقایق پنهان تاریخی را روشن سازد.

در این راستا بررسی صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران واقعیت های فراوانی را در جوانب مختلف سیاسی, فرهنگی, اعتقادی, اقتصادی و اخلاقی طرفین قرارداد فراروی ما قرار می دهد, علاوه بر آن که می تواند محقق تاریخی را در تحلیل مسائل مهمی همچون علل پیروزی مسلمانان و پیشرفت اسلام و نیز جغرافیای پیشرفت یاری رساند.

مقاله حاضر با مورد توجه قراردادن اهداف فوق, به جمعآوری متون صلح نامه ها پرداخته و مناطق و شهرهایی را بررسی می کند که از میان چهار ناحیه بزرگ ایران آن زمان یعنی کور عراق, کور فارس و اهواز, کور جبل و کور خراسان, با انعقاد صلح نامه گشوده شده است.

مقدمه
اسناد مکتوب یکی از مهم ترین منابع برای شناخت تاریخ یک ملت است. اهمیت این اسناد وقتی هویدا می شود که تحلیل گران تاریخی معمولا در هنگام برخورد با گفته های مورخان, جهت گیریها و حب و بغض های آن ها را از نظر دور نداشته و در مرحله اول با شک و تردید به سخنان آنان می نگرند. اما اسناد مکتوب از آن جا که حاوی اطلاعات مستقیم و بدون جهت گیری است می تواند پایه کار محققان قرار گیرد.(1)

در این میان, هم چنان که اسناد امور اداری, حقوقی, حسابداری و مکاتبات شخصی, محقق تاریخ را در شناخت بهتر اوضاع اجتماعی یاری می رساند, اسناد عهدنامه ها و قراردادهای با دیگر ممالک نیز می تواند تا حد زیادی او را از روابط خارجی یک کشور آگاه سازد. اما متإسفانه نکته ای که محقق تاریخ اسلام را رنج فراوان می دهد آن است که از قرون اولیه اسلام چه در بعد داخلی و چه در بعد خارجی, هیچ نوع سند مکتوبی مستقیما به دست ما نرسیده است (امری که بررسی علل آن موضوع یک تحقیق تاریخی مستقل را تشکیل می دهد). نامه ها و عهدنامه های پیامبر اکرم(ص),(2) عهدنامه ها و صلح نامه های مسلمانان با مردمان دیگر کشورها و… همگی مبتنی بر نقل مورخان است و نه تنها ما بلکه مورخان قرون اولیه اسلام که کتب آن ها هم اکنون موجود است, در کم تر موردی ادعای رویت آن اسناد را نموده اند.

بنابراین طبیعی است که محقق با این اسناد, همانند دیگر گفته های مورخان برخورد نموده و احتمالاتی همچون جهت گیری مورخ, تحریف, جعل و احیانا فراموشی قسمتی از سند را از نظر دور ندارد; به عنوان مثال, دقت در عبارات عهدنامه پیامبر اکرم(ص) با یهودیان و گروه های مختلف قبایل مدینه در آغاز ورود به آن شهر(3) و مقایسه آن ها با دیگر عبارات آن حضرت(ص) و نیز توجه به فصاحت و بلاغت آن بزرگوار, حداقل محقق را در نقل به لفظ بودن این عهدنامه دچار تردید می سازد و خوشبینانه ترین نظر را در نقل به معنا بودن آن می داند.

اما از طرف دیگر, آن چه محقق را در استفاده از این اسناد کم تر دچار تردید می سازد آن است که محتوای این اسناد به گونه ای نیست که مورد بهره برداری سیاسی, اجتماعی و مذهبی گروه های مختلف قرار گیرد و در بیشتر موارد با روح اسلام و قوانین اسلامی هماهنگی کامل دارد, و از همین جا است که تفکیک بین محتوای این اسناد و حوادث منتهی به تنظیم آن ها, به خصوص در بخش صلح نامه که مورد بحث ماست, ضروری می نماید, زیرا در این حوادث امکان جهت گیریهای راویان در ابعاد مختلف وجود دارد(4) و با این دید خوشبینانه در محتوای این صلح نامه ها است که مقاله حاضر به سراغ صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در هنگام فتح ایران رفته و به بررسی اجمالی آن ها می پردازد.

1) تبیین موضوع

موضوع مقاله ((در آمدی برصلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در آغاز فتح ایران)) است که در آن, کلمه ((صلح نامه)) مبین این نکته است که گشایش نهایی شهر به واسطه عقد قرار داد صلح بوده است (نه این که از آغاز رویارویی با مسلمانان, ایرانیان سرزمین خود را با عقد قرار داد صلح تسلیم مسلمانان کرده باشند) چنان که در موارد فراوانی این صلح نامه ها پس از محاصره ها و جنگ های فراوان و ناتوانی ایرانیان منعقد شده است.

هم چنین این کلمه سرزمین هایی را مشخص می سازد که ساکنان آن از میان سه امر پیشنهادی مسلمانان, تنها پرداخت جزیه را پذیرفته اند.

توضیح آن که مسلمانان در هنگام رویارویی با ایرانیان از آن جا که آن ها را مجوس و ملحق به اهل کتاب می دانستند,(5) سه پیشنهاد قبول اسلام, پرداخت جزیه و بالاخره آماده شدن برای جنگ را می دادند.

در مورد سرزمین هایی همانند قادسیه, نهاوند و جلولا و… که از راه جنگ گشوده می شدند, صلح نامه ای وجود نداشت. هم چنین سرزمین هایی مانند قزوین که قبول اسلام می نمودند,(6) مسلمانان با آن ها همچون برادران خود برخورد کرده و نیازی به انعقاد صلح نامه نمی دیدند و صلح نامه تنها با مردمی منعقد می شد که از سویی جنگ را رها کرده و از سوی دیگر حاضر به پذیرش اسلام نبودند.

این صلح نامه ها در متون تاریخی به دو گونه آورده شده اند:

گونه اول, متن کامل صلح نامه با ذکر شاهدان است که طبعا بهتر می تواند مورد استفاده محققان قرار گیرد, گر چه برخورد با آن به عنوان یک سند اصیل جای تإمل دارد.

گونه دوم, نقل محتوای صلح نامه است و در حقیقت به بیان مقدار جزیه و دیگر اموال که طرفین برپرداخت آن توافق کرده اند, اختصاص دارد.

طبعا این گونه صلح نامه ها در نظر محقق نسبت به صلح نامه های گونه اول از درجه اعتبار کم تری برخوردارند.

استفاده از کلمه ((مسلمانان)) به جای عبارت حکومت اسلامی از آن جهت است که در حقیقت این مسلمانان و فرماندهان مختلف آن ها در نواحی مختلف بودند که طبق قوانین اسلامی و سیره پیامبر اکرم(ص) و احیانا اجازه عام از حکومت, به عقد قرارداد مبادرت می نمودند و حکومت مرکزی یا به علت جانیفتادن سیستم اداری آن و یا به علت عدم توسعه ارتباطات در آن هنگام, کم تر در جزئیات این قرار دادها دخالت می نمود.

نکته جالب آن که حتی در بعضی از موارد همانند صلح جندیشاپور, فرماندهان مسلمان و حتی خلیفه مسلمانان یعنی عمر, امان دادن یک غلام با نام مکنف به سپاهیان دشمن را تإیید می نمایند.(7)

کلمه ((ایرانیان)) نیز گویای این نکته است که به علت فروپاشی حکومت مرکزی در آستانه حمله مسلمانان و عدم تسلط آن بر نواحی مختلف, این فرمانداران شهرها و استان های مختلف بودند که خود به طور مستقل و طبق صلاحدید خود و بزرگان شهرها, با مسلمانان به عقد قرارداد می پرداختند.

یعقوبی محدوده حکومتی ساسانیان را در زمان حمله مسلمانان, شامل چهار ناحیه اصلی خراسان, جبل (جبال), فارس و اهواز و عراق (بین النهرین) می داند و هر کدام از این نواحی را تحت حکومت اسپهبدی (سپهسالار) جداگانه ذکر می کند. وی شهرهای مختلفی را از قرار زیر برای این نواحی بیان می نماید:

ناحیه (کور) خراسان شامل شهرهای نیشابور, هرات, مرو, مرورود, فاریاب, طالقان, بلخ, بخارا, بادغیس, غرجستان, طوس, سرخس, جرجان و باورد(ابیورد). استاندار این ناحیه را اسپهبد خراسان می نامیدند.
ناحیه جبل شامل شهرهای طبرستان, ری, قزوین, زنجان, قم, اصفهان, همدان, نهاوند, دینور, حلوان, ماسبذان, مهرجانقذق, شهر زور, صامغان و آذربایجان. به استاندار این ناحیه اسپهبد آذربایجان و کرمان می گفتند.
ناحیه فارس و اهواز شامل شهرهای اصطخر, شیراز, رجان, نوبندجان, گور (فیروزآباد), کازرون, فسا, دارابجرد, اردشیر خره و شاپور از منطقه فارس و جندی شاپور, شوش, نهرتیری, مناذر, شوشتر, ایذه و رامهرمز از منطقه اهواز که به عامل هر دو ناحیه, اسپهبد فارس می گفتند.
ناحیه عراق شامل 48 منطقه کوچک تر (طسوج) می گشت که اسامی بعضی از آن ها چنین است: بادوریا, انبار, بهرسیر, زاب (اعلی, اسفل و اوسط), میسان, کوثی, بابل, جلولا, نهروان (اعلی, اوسط و اسفل) و مدائن. به عامل این ناحیه, اسپهبد مغرب می گفتند.(8)
در این مقاله, همین تقسیم بندی یعقوبی محور قرار گرفته است. گر چه در بعضی از نوشته های معاصران و به ویژه خاور شناسان, مناطقی چون ارمنستان, سیستان, خوارزم, سغد و مکران نیز جزء قلمرو ساسانیان محسوب شده است.(9) اما این نوشته ها تصریح براین نکته ندارند که ساسانیان همه این نقاط را در زمان حمله مسلمانان در اختیار داشته اند. چنان که این احتمال نیز وجود دارد که این مناطق نه به عنوان توابع بلکه به عنوان دست نشانده ها و یا حتی هم پیمانان ساسانیان مطرح باشند.

هم چنین به وسیله سخن ((لسترنج)) که از قول جغرافی دانان عرب, ایالت قهستان و سیستان را از توابع خراسان می داند, نمی توان به یعقوبی ایراد گرفت, زیرا نوشته لسترنج ناظر به بعد از فتوحات و تقسیم بندیهای زمان عباسیان است.(10)

2) فواید تحقیق

جمعآوری صلح نامه های مسلمانان با ایرانیان در یک جا و دقت در تک تک آن ها و نیز بررسی مجموعه آن ها می تواند فواید زیر را به طور مستقیم یا غیر مستقیم برای محقق تاریخ اسلام در برداشته باشد:

به دست آوردن نام مناطقی که با عقد صلح نامه گشوده شد و مقایسه آن ها با مجموع محدوده جغرافیای ایران, این نتیجه را به دست می دهد که اولا اکثر قریب به اتفاق نواحی ایران در آغاز حمله, در مقابل مسلمانان ایستادگی کردند و ثانیا بعد از عدم توان مقابله با مسلمانان, اسلام را نپذیرفتند, بلکه به جای اسلام آوردن حاضر به پرداخت جزیه شدند و در سال های بعد بود که به علل مختلف به تدریج رو به اسلام آوردند.
مفاد عهدنامه ها به خصوص عهدنامه های نخستین, سادگی و بی تکلفی مسلمانان را در برخورد با ایرانیان نشان می دهد که آن را می توان تا حد زیادی ناشی از تإثیر سیره پیامبراکرم(ص) دانست. هم چنین مستثنا شدن راهبان, زمین گیران و اقشار کم در آمد ایرانیان از پرداخت جزیه که در بعضی از صلح نامه ها به آن تصریح شده است,(11) نشان از عطوفت قوانین اسلام در برخورد با دشمنان دارد.
با بررسی متون صلح نامه ها و مقدار پرداخت جزیه و باج می توان تا حدود زیادی از وسعت, ثروت, محصولات و امکانات مناطق مختلف ایران در آن زمان آگاه شد.
بررسی طرفین عاقد صلح نامه می تواند تا حدودی ما را از نظام اداری و سیاسی و جنگی مسلمانان و ایرانیان در آن زمان آگاه سازد.
بررسی پیش زمینه های صلح نامه ها که به تنظیم صلح نامه منجر می گشت, می تواند ما را از بسیاری از مسائل اجتماعی, همچون روحیه مردم در مقابل مسلمانان و علل تسلیم شدن ایرانیان, آگاه نماید.
بررسی مجموع صلح نامه ها به طور مشخص, محدوده زمانی فتح نقاط مختلف ایران را مشخص می سازد. از این بررسی این نتیجه به دست میآید که بیشتر مناطق ایران از زمان حکومت ابوبکر یا عمر تا پایان دوران حکومت عثمان فتح شده و تنها مناطق اندکی برای فتح در دوره های بعد باقی مانده است.
بررسی سیر زمانی صلح نامه ها و نیز پیش زمینه های آن ها این نکته را روشن می سازد که با فاصله گرفتن مسلمانان از زمان پیامبراکرم(ص), اهداف جنگ ها و نحوه برخورد مسلمانان و فرماندهان آنان از تعالیم اصیل اسلام نیز فاصله می گیرد, به گونه ای که در دوره های متإخر و در زمان امویان (98 ق) یزید بن مهلب فرمانده سپاه مسلمانان با خداوند عهد می بندد که اگر بر اهل جرجان پیروز شد به قدری خون ریزی کند که خون آسیاب را به گردش در آورده, گندم را آرد نماید و از آن آرد نان تهیه کند.(12) در حالی که این نوع برخورد به هیچ وجه در دوران اولیه فتوحات, به ویژه در زمان عمر, مشاهده نمی شود.
بررسی صلح نامه ها می تواند این نتیجه فقهی را نیز در برداشته باشد که سرزمین های فتح شده با صلح, از سرزمین هایی که با جنگ فتح شده (مفتوح العنوه) تفکیک شود و طبق مبانی مذاهب مختلف فقهی, احکام هر یک مشخص گردد.(13)
در طول تاریخ اسلام نیز بعضی از فقها از این تفکیک در حکم فقهی استفاده نموده اند; به عنوان مثال, هنگامی که عبدالله طاهر به تصور مفتوح العنوه بودن نیشابور قصد تعیین خراج برای آن شهر داشت, یکی از بزرگان نیشابور به نام احمد بن حاج بکر با استدلال, ثابت نمود که نیشابور باصلح گشوده شده است و عبدالله را به مصالحه بر مقدار معین و نه وضع خراج, مجبور نمود.(14)

از بررسی اسناد کامل صلح نامه ها در می یابیم که این اسناد غالبا به صورت یک طرفه, از جانب فرمانده مسلمانان تنظیم شده و به صورت نامه برای فرمانده سپاه مقابل, ارسال شده است, نه این که طرفین با هم آن سند را تنظیم نمایند. به همین جهت گواهان این اسناد همگی از طرف مسلمانان می باشند.
به دست آوردن سال و احیانا ماه و روز فتح و انعقاد صلح, یکی دیگر از مواردی است که می توان از بعضی اسناد به دست آورد.
برفرض صحت اسناد و اطمینان به نقل الفاظ آن, می توان از این اسناد برای تحقیق در ادبیات دوره مورد نظر نیز استفاده نمود.
موارد دارای اهمیت برای طرفین و به ویژه برای مسلمانان, از دیگر مطالبی است که می توان از این اسناد به دست آورد; به عنوان مثال در بسیاری از اسناد, از پذیرایی مردم نقاط فتح شده از لشکریان مسلمان و دیگر مسلمانان به مدت یک شبانه روز و نشان دادن راه به آن ها سخن به میان آمده است.
نکته جالب توجه آن که در این موارد مسلمانان نخواسته اند همانند دیگر قدرتمندان پیروز عمل نموده و با زور همه اموال نقاط تسلیم شده را تصاحب نمایند, بلکه سعی کرده اند از چارچوب قرارداد فراتر نرفته و خواسته مورد نظر را به طور کامل در متن قرار داد بگنجانند.

از برخی اسناد, احترام گذاشتن به آیین و مراسم دینی مردم نقاط فتح شده نیز استفاده می شود و مثلا مسلمانان متعهد می شوند که آتشکده های مردم را ویران ننمایند.(15) یا از امنیت دادن به مردم, حتی بر حفظ ملل و شرایع آن ها سخن به میان میآید.(16) در برخی از اسناد هم از آزادی مردم در مراسم معمولی خود, همچون رقص و پایکوبی در اعیاد, صحبت شده است.(17)
دقت در این گونه موارد می تواند حساسیت های مردم نقاط فتح شده را نسبت به رعایت آیین های مذهبی و عادی خود, روشن سازد.

در میان تمامی اسناد تنها در یک سند, تاریخ دقیق صلح نامه, حتی روز آن از هفته و نقش مهر فرمانده سپاه مسلمانان بیان شده است.(18)
این مطلب این احتمال را تإیید می کند که در بسیاری از موارد, مورخین وحتی اساتید روایی آن ها خود متن سند را ندیده اند و تنها به ذکر محتوای آن پرداخته و در واقع نقل به معنا کرده اند.

3) منابع تحقیق

به طور کلی منابع تحقیق را می توان در سه دسته از قرار زیر طبقه بندی کرد:

کتب تاریخ عمومی;
کتب فتوح ;
کتب تاریخ محلی.
در میان کتاب های تاریخ عمومی, می توان مسائل کلی صلح نامه ها همانند حوادث منجر به صلح نامه و مقدار مال المصالحه را در کتب مقدم بر طبری (متوفای 310ق) همچون تاریخ خلیفه بن خیاط (متوفای 240ق) و تاریخ یعقوبی (متوفای 284ق) به دست آورد. اما در این میان, کتاب طبری از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است که در این تحقیق کارآیی بسیار دارد.

اولین ویژگی آن است که طبری سلسله اسناد روایات تاریخی خود را ذکر می نماید, و این امکان را برای ناقد فراهم میآورد که با بحث و بررسی سند, قراینی را برای صحت یا سقم محتوای آن فراهم نماید. در این ویژگی تاریخ خلیفه بن خیاط از میان کتب تاریخ عمومی با طبری مشارکت دارد.

دومین ویژگی آن است که طبری در مواردی که به روایات مختلف دسترسی داشته همه را آورده است که این ویژگی را با این گستردگی در کمتر کتاب تاریخی می توان یافت و از آن جا که در موارد فراوانی این روایات با هم اختلاف دارند, این مجموعه روایات به محقق این امکان را می دهد که با توجه به قراین مختلف خارجی و داخلی, روایت صحیح تر را انتخاب نماید.

البته اختلاف روایات در محل بحث ما, بیشتر مربوط به حوادث منجر به تنظیم صلح نامه, سال تنظیم و فرمانده سپاه مسلمانان می باشد و در مورد مواد صلح نامه یا مقدار مال المصالحه اختلاف کمتری به چشم می خورد.(الف)

بالاخره سومین و مهم ترین ویژگی کتاب طبری آن است که چنان چه از طریق سلسله اسناد خود به متن صلح نامه دسترسی پیدا کرده, آن را به طور کامل (از ((بسم الله)) تا ذکر شاهدان) نقل می کند.(ب)

البته چنان که اشاره شد, نمی توان با این متون همانند اسناد مکتوب برخورد نمود اما با کمک قراین فراوان می توان صحت آن ها را تإیید کرد.

همین ویژگی ها نگارنده را وادار کرد تا در اصل تحقیق و نیز ترتیب بندی آن, کتاب طبری را مبنای خود قرار دهد و صلح نامه ها را بر اساس تاریخی که طبری آورده است ذکر نماید.

در بخش دوم یعنی کتب فتوح, دو کتاب فتوح البلدان نوشته احمد بن یحیی بلاذری(متوفای 279ق) و الفتوح نوشته ابومحمد احمد بن اعثم کوفی(متوفای 314ق) تنها کتب فتوحی است که می توان در بخش ایران از آن ها به عنوان منابع دست اول استفاده نمود. از میان این دو کتاب, فتوح البلدان از اهمیت بیشتری برخوردار است, زیرا اولا, به طور قطع قبل از تاریخ طبری نوشته شده است و ثانیا, روایات تاریخی خود را با ذکر سلسله سند میآورد. این دو ویژگی به محقق این امکان را می دهد که در نقد و بررسی روایات طبری از این کتاب به خصوص در بررسی صحت و سقم روایات طبری از سیف بن عمر, بهره فراوان گیرد. اما ابن اعثم گر چه در آغاز, راویان روایات خود را افرادی همانند مداینی, واقدی, زهری, ابومخنف و ابن کلبی می داند, هنگام ذکر روایات تاریخی, هیچ اشاره ای به سلسله سند نمی نماید که همین مطلب باعث کاسته شدن از ارزش کتاب می گردد.

برخی معتقدند کتاب الفتوح بیشتر به روایات شیعی متکی است و همین مطلب را باعث تضعیف او از سوی اهل سنت می دانند(19) که در صورت صحت چنین سخنی, می توان از دیدگاه دیگری به مقایسه روایات آن با روایات کتاب تاریخ طبری پرداخت.

متإسفانه نقیصه ای که در این دو کتاب فتوح وجود دارد آن است که برخلاف تاریخ طبری, در هیچ موردی متن کامل صلح نامه آورده نشده است.

در این میان, کتاب دیگری با عنوان غزوات ابن حبیش نوشته عبدالرحمن بن محمد بن عبدالله بن یوسف بن حبیش (504-584ق) وجود دارد که موضوع آن فتوحات زمان خلفای سه گانه می باشد و بخش عظیمی از آن اختصاص به ایران دارد. این کتاب در موارد فراوان به ذکر سلسله اسناد پرداخته و متون صلح نامه را نیز میآورد, اما با مقایسه روایات آن در بخش ایران با روایات طبری در می یابیم که در کمتر موردی از روایات طبری فراتر رفته است; گر چه به نظر محقق کتاب, روایات آن در بخش شام گسترده تر از روایات طبری است.(20)

بنابراین در این بخش نمی توان به این کتاب به عنوان منبع دست اول نگریست.

در بخش سوم یعنی کتب تاریخ محلی این نکته را متذکر می شویم که در بخش ایران, به هیچ کتاب تاریخی محلی که قبل از کتاب های بلاذری و ابن عثم و طبری نگاشته شده و در دسترس باشد, برخورد نمی کنیم. بنابراین, این احتمال به یقین نزدیک می شود که منابع اصلی کتب تاریخ محلی موجود, همین کتاب و به ویژه کتاب تاریخ طبری بوده است. این مطلب را می توان علاوه بر تصریح نویسندگان این کتب در موارد فراوان, با مقایسه محتوای صلح نامه ها نیز اثبات نمود. به این بیان که کتبی همچون تاریخ بیهق(21), تاریخ نیشابور(22), فارسنامه ابن بلخی,(23) ذکر اخبار اصفهان,(24) تاریخ بخارا,(25) فضائل بلخ,(26) تاریخ جرجان, (27) تاریخ طبرستان (28)و. .. معمولا محتوای همین سه کتاب را در خود جای داده اند, به جز کتاب تاریخ سیستان(29) که محتوای صلح نامه را چیزی غیر از کتب سه گانه ذکر نموده است.

4) محتوا و متون صلح نامه ها

به طور اجمالی خط سیر فتوحات مسلمانان در ایران براساس صلح نامه ها چنین است که آغاز آن پس از طی منطقه دست نشانده حیره و توابع آن, از کور عراق در مناطقی همچون مدائن, انبار و بهرسیر شروع شده و سپس وارد بخش اهواز از ناحیه فارس می شود و پس از طی مناطقی همچون اهواز, ایذه, شوش و جندیشاپور وارد کورجبل شده و مناطقی همچون همدان, دستبی, ماهین(ماه کوفه و بصره), اصفهان, ری, دماوند و قومس را در برمی گیرد و سپس به سمت جرجان و طبرستان پیش می رود و به صورت ناقص در این مناطق ادامه می یابد.

پس از آن وارد آذربایجان از همین ناحیه می گردد و از آن جا راهی شمال غرب شده و در مناطقی هم چون ارمنستان و تفلیس به پیش می رود و سپس تغییر مسیر داده و درجنوب شرقی ایران و در منطقه سیستان ادامه می یابد و پس از آن به سمت شمال شرقی رفته و در کور خراسان و در مناطقی همچون نیشابور, نسا, طوس, سرخس, مرو, مروالرود و بلخ به پیش می رود.(30)

از این رو, مباحث مقاله را در چهار قسمت به ترتیب زیر پی می گیریم:

ـ کور عراق

ـ کور فارس و اهواز

ـ کور جبل

ـ کور خراسان

قسمت اول: کور عراق

1) با نقیا(31) و باروسما(32)

طبری اولین برخورد مسلمانان درعراق را در سال دوازده قمری بین سپاه خالد بن ولید و بین ابن صلوبا(رئیس روستاهایی از سواد به نام های بانقیا, باروسما و إلیس(33)) می داند و صلح نامه ای را که بین آن دو منعقد شده, چنین میآورد:

بسم الله الرحمن الرحیم

من خالد بن الولید لابن صلوبا(34) السوادی و منزله بشاطی الفرات; انک آمن بامان الله اذحقن دمه[ دمک] باعطإ الجزیه و قد اعطیت عن نفسک و عن اهل خرجک و جزیرتک و من کان فی قریتک بانقیا و باروسما الف درهم فقبلتها منک و رضی من معی من المسلمین بها منک و لک ذمه الله و ذمه محمد (ص)و ذمه المسلمین علی ذلک و شهد هشام بن الولید;(35)

به نام خداوند بخشنده مهربان

از خالدبن ولید به ابن صلوبای سوادی که در ساحل فرات ساکن است; تو در امان خدا هستی زیرا خون خود را با پرداخت جزیه حفظ نمودی و از طرف خود و خاندان و اهل جزیره ات و نیز ساکنان دو روستایت بانقیا و باروسما هزار درهم پرداختی و من آن را از تو قبول نمودم و مسلمانانی که با من هستند نیز بر آن رضایت دادند و به همین جهت حمایت خدا, محمد(ص) و مسلمانان از آن توست. هشام بن ولید بر این نوشته گواه است.

اما بلاذری بین إلیس و بانقیا تفاوت می گذارد و درباره إلیس می گوید:

خالد با اهل الیس براین تعهد صلح منعقد کرد که آن ها جاسوس مسلمانان علیه ایرانیان باشند و راهنمایی و یاری مسلمانان را بر عهده گیرند.(36)

و در باره بانقیا می گوید:

خالد, جریر بن عبدالله بجلی را به سوی مردم بانقیا فرستاد, و بصهری بن صلوبا نزد او آمد و از جنگ عذرخواهی کرد, و خواستار صلح شد و با جریر بر هزار درهم و یک طیلسان صلح نمود و نیز گفته شده است که ابن صلوبا با شخص خالد این صلح نامه را منعقد کرد.(37)

آن گاه چنین نقل می کند که خالد هزار درهم و طیلسان را همراه با مال حیره به نزد ابوبکر فرستاد و ابوبکر طیلسان را به حسین بن علی(ع) بخشید.(38) بلاذری سال این واقعه را ذکر نمی کند اما آن را در زمان ابوبکر می داند که به احتمال زیاد همان سال دوازدهم قمری است.

هم چنین بلاذری این واقعه را بعد از صلح حیره ذکر می کند که با روایت دیگر طبری موافق است.(39)

ابن اعثم, صلح بانقیا را بین جریر بن عبدالله و دادویه بن فرخان دانسته است و مقدار مال المصالحه را صد هزار درهم ذکر می کند.(40)

طبری در جای دیگر, متن عهدنامه را به گونه دیگری ذکر می کند و طرف قرارداد خالد را صلوبابن نسطونا می داند. متن آن عهدنامه چنین است:

بسم الله الرحمن الرحیم

هذا کتاب من خالد بن الولید لصلوبابن نسطونا وقومه انی عاهدتکم علی الجزیه و المنعه علی کل ذی ید بانقیا و بسما(41) جمیعا علی عشرهآلاف دینار سوی الخرزه القوی علی قدر قوته و المقل علی قدر اقلاله فی کل سنه و انک قد نقبت علی قومک و ان قومک قد رضوا بک و قد قبلت و من معی من المسلمین و رضیت و رضی قومک فلک الذمه و المنعه فان منعناکم فلنا الجزیه و الافلا. شهد هشام بن الولید و القعقاع بن عمرو و جریربن عبدالله الحمیری و حنظله بن الربیع و کتب سنه اثنتی عشره فی صفر;(42)

به نام خداوند بخشنده مهربان

این معاهده ای است بین خالد بن ولید و صلوبا بن نسطونا و قومش. من (خالد) با شما بر پرداخت جزیه (از طرف شما) و حمایت (از طرف ما) قرار داد می بندم که هر کس در بانقیا و بسما[ باروسما] زندگی می کند, باید جزیه بپردازد, و مجموع آن به جز جواهرات کسری, چهار هزار دینار می باشد که ثروتمند و کم ثروت هر کدام به اندازه توانایی خود باید در هر سال بپردازند. و تو (صلوبا) رئیس قوم خود هستی و قوم تو از ریاست تو خشنودند. این معاهده را من و مسلمانان همراهم پذیرفته اند و تو و قومت نیز آن را قبول کردید. پس تو در امانی و ما از تو حمایت می کنیم و اگر دشمنان را از شما دفع کردیم, جزیه بر شما واجب است و الا نه. براین معاهده هشام بن ولید, قعقاع بن عمرو, جریر بن عبدالله حمیری و حنظله بن ربیع گواه می باشند و این معاهده در صفر سال دوازدهم نوشته شد.

در باره این عهده نامه تذکر چند نکته ضروری است:

طبری در آغاز این روایت, جریان این صلح نامه را بعد از صلح حیره ذکر می نماید, در حالی که تاریخ این صلح نامه صفر سال دوازدهم قمری است و تاریخ صلح حیره را خود, ربیع الاول این سال می داند.(43)
بعضی از محققان معاصر معتقدند قعقاع بن عمرو که در بسیاری از روایات فتوح ایران که از قول سیف نقل شده حضور دارد و امضای او در زیر بسیاری از صلح نامه ها مشاهده می شود, شخصیتی ساختگی از سوی سیف است و وجود واقعی ندارد.(44)
2) حیره(45)

حیره در زمان رویارویی با سپاه مسلمانان, تحت فرمان قبیصه بن ایاس بن حیه الطایی بود که حکومت او بر حیره بعد از نعمان بن منذر از سوی پادشاه ایران تإیید شده بود.

بنابه نوشته طبری, خالد هنگام روبه رو شدن با قبیصه او را بین سه امر پذیرش اسلام, پرداخت جزیه و جنگ مخیر کرد که قبیصه در جواب گفت: ((ما نیازی به جنگ با تو نداریم بلکه دین خود را حفظ نموده و به تو جزیه پرداخت می نماییم.)) و خالد با آن ها بر پرداخت نود هزار درهم, مصالحه کرد.(46)

طبری در روایت دیگر, مقدار مال المصالحه را 190000درهم می داند.(47) اما بلاذری در روایتی, طرف های خالد را علاوه بر ایاس یا فروه فرزند او, افراد دیگری همچون عبدالمسیح بن عمر و هانی بن قبیصه ذکر می نماید و درباره محتوای صلح نام چنین می نگارد.

فصالحوه علی مإه إلف درهم و یقال علی ثمانین إلف درهم فی کل عام و علی ان یکونوا عیونا للمسلمین علی إهل فارس و ان لایهدم لهم بیعه و لا قصرا;(48)

با خالد بر صد هزار درهم و یا هشتاد هزار درهم در هر سال مصالحه کردند و نیز متعهد شدند که جاسوس مسلمانان علیه ایرانیان باشند و مسلمانان نیز متعهد شدند که هیچ کلیسا و قصری را از آنان ویران نکنند.

بلاذری در روایت دیگر, مال المصالحه را صد هزار درهم در هر سال دانسته و شروط دیگر همانند تعهد عدم توطئه علیه مسلمانان و جاسوسی کردن به نفع مسلمانان را نیز اضافه می کند و تاریخ آن را سال دوازدهم قمری می داند.(49)

از ظاهر عبارات ابن اعثم چنین بر میآید که صلح حیره را عبدالمسیح با خالد منعقد کرده و مقدار مال المصالحه صد هزار درهم و طیلسان شیرویه پسر کسری بود, که سی هزار درهم قیمت داشت.(50)

اما طبری در جای دیگر خبر از صلح خالد با عده ای از بزرگان اهل حیره می دهد و متن آن را چنین ذکر می کند:

بسم الله الرحمن الرحیم

هذا ما عاهد علیه خالد بن الولید عدیا و عمرا ابنی عدی و عمرو بن عبدالمسیح و ایاس بن قبیصه و حیری بن اکال ـ و قال عبیدالله جیری ـ و هم نقبإ اهل الحیره و رضی بذلک اهل الحیره و امروهم به عاهدهم علی تسعین و مإه إلف درهم تقبل فی کل سنه جزإ عن ایدیهم فی الدنیا رهبانهم و قسیسهم الامن کان منهم علی غیر ذیید حبیسا عن الدنیا تارکا لها و سانحا تارکا للدنیا و علی المنعه فان لم یمنعهم فلاشیء علیهم حتی یمنعهم و ان غدروا بفعل او بقول فالذمه منهم بریئه و کتب فی شهر ربیع الاول من سنه اثنتی عشره;(51)

به نام خداوند بخشنده مهربان

این عهد نامه ای است بین خالد بن ولید عدی و عمر دو پسر عدی و عمروبن عبدالمسیح و ایاس بن قبیصه و حیری بن اکال ـ عبیدالله نام او را جیری دانسته است ـ که همگی از بزرگان اهل حیره هستند و اهل حیره نیز از این معاهده خشنودند و خود این نقبا را مإمور بستن این معاهده نموده اند. طبق این معاهده مردم حیره و حتی راهبان و کشیشان آن ها متعهد می شوند که هر سال 190000 درهم در مقابل کسب و تلاش خود بپردازند, و راهبان و کشیشانی که کسب ندارند و دنیا را رها کرده اند, از این پرداخت مستثنا می باشند. در مقابل, مسلمانان متعهد به حمایت از اهل حیره می باشند و اگر از آن ها حمایت نکنند, نمی توانند چیزی از آن ها بگیرند و اگر اهل حیره با کردار یا گفتار خود علیه مسلمانان توطئه نمودند, دیگر در امان نمی باشند. این عهدنامه در ماه ربیع الاول سال دوازدهم نوشته شد.

در صورت صحت متن فوق می توان مطالبی از قرار زیر استنباط نمود:

حیره در آن زمان به صورت شورایی اداره می شده است و یا لااقل در تصمیمات مهم, نظر یک نفر ملاک نبوده است.
جزیه به عنوان نوعی مالیات کسب گرفته می شده است که می توان از عبارت ((جزإ عن ایدیهم)) چنین مطلبی را استنباط کرد, و افراد بدون کار, مانند راهبان, موظف به پرداخت جزیه نبوده اند.
مسلمانان در مقابل گرفتن جزیه متعهد بوده اند از جزیه دهندگان حمایت نظامی کنند.
در آن زمان در حیره مسیحیان فراوانی وجود داشته اند, به گونه ای که در عهدنامه, حکم راهبان و کشیشان آن ها ذکر می گردد.
طبری در ادامه چنین میآورد که بعد از درگذشت ابوبکر حیریان به این معاهده پایبند نمانده و آن را نقض کردند و مثنی بن حارثه پس از غلبه بر آن ها شرط دیگری علیه آن ها وضع کرد. بار دیگر شورش کردند و پس از چندی سعدبن ابی وقاص بر آن ها غلبه کرد و از آن ها خواست تا به عهدنامه خالد و یا مثنی عمل نمایند اما آن ها قبول نکردند و سعد پس از تحقیق دریافت که آن ها می توانند تا چهار صد هزار درهم به جز اموال برگزیده (یا جواهرات پادشاهی)(52) بپردازند و همین را بر آن ها قرار داد.(53)

3) بهقباد اسفل و اوسط(54)

در سال دوازدهم قمری دهقانان بین النهرین منتظر نتیجه برخورد بین خالد و حیریان بودند. وقتی دیدند سرانجام کار آن ها به صلح انجامید نزد خالد آمده و با او بر سر محدوده بین فلوجه علیا و سفلی(55) تا هرمزگرد(56) به مصالحه نشستند و قرار دادی از قرار زیر تنظیم شد:

بسم الله الرحمن الرحیم

هذا کتاب من خالد بن الولید زاذبن بهیش و صلوبا بن نسطونا ان لکم الذمه و علیکم الجزیه و انتم ضامنون لمن نقبتم علیه من اهل البهقباذ الاسفل و الاوسط (و قال عبیدالله و انتم ضامنون حرب من نقبتم علیه) علی الفی الف تقبل فی کل سنه ثم کل ذی ید سوی ما علی بانقیا و بسما[ باروسما] و انکم قد ارضیتمونی و المسلمین و انا قد ارضیناکم و اهل البهقباذ الاسفل و من دخل معکم من اهل البهقباذ الاوسط علی اموالکم لیس فیها ما کان لال کسری و من مال میلهم. شهد هشام بن الولید و القعقاع بن عمرو و جریربن عبدالله الحمیری و بشیر بن عبدالله الخصاصیه و حنظله بن الربیع و کتب سنه اثنتی عشره فی صفر; (57)

این معاهده ای است بین خالد بن ولید, زاذبن بهیش و صلوبا بن نسطونا; شما باید جزیه پرداخت نمایید و در مقابل, ما از شما حمایت می کنیم. شما از طرف رعیت خود از اهل بهقباد اسفل و اوسط ضمانت پرداخت دومیلیون درهم را به صورت سالانه تعهد می نمایید. (عبیدالله می گوید: شما در مقابل برداشته شدن جنگ از رعیت خود) پرداخته دومیلیون درهم را تعهد می نمایید.

این مقدار را باید از هر کسی که کار می کند, جمعآوری نمایید و این مقدار غیر از آن چیزی است که بر بانقیا و بسما[باروسما] قرار داده شد.

شما مرا و مسلمانان همراهم را خشنود ساختید و ما نیز شما و اهل بهقباد اسفل و اوسط را برحمایت از اموال شما خشنود می سازیم. در این حمایت اموال خاندان کسری و کسانی که با آن ها همراه اند, داخل نیست. هشام بن ولید, قعقاع بن عمرو, جریر بن عبدالله حمیری, بشیر بن عبدالله خصاصیه و حنظله بن ربیع بر این عهدنامه شاهدند. این معاهده در صفر سال دوازدهم نگاشته شد.

در باره این معاهده, تذکرات زیر ضروری است:

در صورت صحت این متن, این معاهده, گواه بر وسعت منطقه مصالحه شده می باشد, زیرا با حیره که در آن زمان شهر بزرگی بود, حداکثر بر 190000 و در مرتبه بعد بر چهارصد هزار درهم قرارداد بسته شد, در حالی که براین محدوده بر دو میلیون درهم صلح نامه منعقد می شود. البته اگر ثابت شود این منطقه وسعت چندانی نداشته است از همین راه می توان در صحت این عهد نامه تشکیک کرد.
صلوبا بن نسطونا یکی از بزرگان سواد در آن زمان بوده است, چون در این عهد نامه و عهدنامه بانقیاحضور داشته است.
از این صلح نامه سخنی در کتاب بلاذری و ابن اعثم کوفی مشاهده نمی شود.
4) انبار(58)

طبری تاریخ صلح نامه انبار را سال دوازدهم قمری یعنی در زمان حکومت ابوبکر می داند(59) و جنگی را که منجر به عقد قرار داد شده, جنگ ذات العیون(ج) ذکر می کند. این صلح نامه بین شیرزاد رئیس ساباط و خالد منعقد شد که متن آن به نقل طبری چنین است:

و راسل شیرزاد خالدا فی الصلح علی ما اراد فقبل منه علی ان یخلیه و یلحقه بمإمنه فی جریده خیل لیس معهم من المتاع و الاموال شیء(60);

شیرزاد فرستاده ای نزد خالد گسیل داشت و پذیرفت که طبق شرایط خالد صلح نماید و خالد در قرارداد صلح چنین آورد که راه سپاه شیرزاد را باز می گذارد تا آن ها به پناهگاه خود بروند, اما باید با اسبان برهنه و بدون همراه بردن کالا و مال این کار را انجام دهند.

طبری در جای دیگر به این قرار داد چنین اشاره می کند:

خالد به انبار آمد و با آن ها برترک شهر از سوی انباریان, قرار داد بست, اما انباریان چیزی به خالد دادند که او را راضی ساخت و اجازه داد که در شهر بمانند. (61)

بلاذری در یکی از روایات خود درباره صلح انبار چنین می گوید:

وقتی اهل انبار دیدند چیزی را که بر آن ها پیش آمده است, با خالد بر چیزی مصالحه کردند که او را راضی ساخت و اجازه داد در شهر بمانند.(62)

این روایت در بخشی با روایت طبری هماهنگ است; به ویژه آن که فرمانده مسلمانان را خالد دانسته است که بر وقوع صلح در زمان ابوبکر دلالت دارد, اما در روایت دیگری چنین میآورد:

و حدثنی مشایخ من اهل الانبار انهم صالحوا فی خلافه عمر رحمه الله علی طسوجهم علی اربعمإه الف درهم و الف عبإه قطوانیه فی کل سنه و تولی الصلح جریر بن عبدالله البجلی و یقال صالحهم علی ثمانین الفا و الله اعلم;(63)

بزرگانی از اهل انبار به من گفتند که اهل انبار در زمان خلافت عمر با جریربن عبدالله بجلی قرارداد صلح منعقد کردند و متعهد شدند که در مقابل نواحی مختلف انبار, چهارصدهزار درهم و هزار عبای قطوانی در هر سال بپردازند. گفته شده است جریر با آن ها بر پرداخت هشتاد هزار درهم مصالحه کرد و خدا داناتر است.

بهترین راه برای جمع بین این دو دسته روایات آن است که این صلح را بعد از نافرمانی اهل انبار بدانیم, زیرا طبری خود بعد از بیان صلح اول می گوید: اهل انبار و اطراف آن, قرارداد خود با مسلمانان را نقض کردند.(64)

5) ساباط(65)

طبری در ذیل حوادث سال پانزدهم قمری چنین آورده است که سعد بن ابی وقاحه, زهره بن حویه را به سمت بهرسیر فرستاد. در ساباط با شیرزاد ملاقاتی انجام گرفت و صلحی مبنی بر پرداخت جزیه بین آن ها منعقد شد که بعدا مورد امضای سعد قرار گرفت. (66)

6) اطراف بهر سیر(67)

طبری در ذیل حوادث سال شانزدهم قمری, فتح بهرسیر را از طریق جنگ می داند و می گوید:

سعد پس از فتح بهرسیر نیروهای خود را به روستاها و نیزارهای میان دجله و فرات فرستاد و آن ها صدهزار کشاورز را جمع آوری کردند و سعد طی نامه ای حکم آن ها را از عمر خواست که عمر در جواب او چنین نگاشت: ((کشاورزانی که نزد شما میآیند, اگر در محل سکونت خود مقیم بوده و علیه شما اقدام جنگی انجام نداده باشند, در امان اند, اما آن ها که (در جنگ) فرار کرده و با تعقیب شما دستگیر شده اند خود بهتر می دانید که با آن ها چگونه رفتار کنید.

هنگامی که این نامه به سعد رسید, کشاورزان را به حال خود رها کرد, و پس از آن بود که دهقانان روستاهای اطراف به مذاکره نشستند و سعد از آن ها خواست یا اسلام را پذیرفته و به محل سکونت خود برگردند و یا آن که به پرداخت جزیه تن دهند تا در مقابل, در امان مسلمانان باشند و مسلمانان از آن ها حمایت نمایند که آن ها دومی را پذیرفتند.

البته طبری خود متذکر می شود که اموال آل کسری در این منطقه, در این قرارداد نیامده است.

آن گاه می گوید: پس از این قرارداد, از غرب دجله تا سرزمین عربستان (ارض العرب) همه سوادیها در پناه اسلام قرار گرفته و خراج را پذیرفتند.(68)

7) رومیه(69)

در مورد صلح نامه این شهر, بلاذری چنین آورده است:

آن گاه سعد به رومیه آمد و با اهل آن شهر قرار داد صلح منعقد کرد, بدین ترتیب که هر کس از اهل شهر می خواهد آن را ترک کند و کسانی که می مانند, باید اطاعت از مسلمانان و خیرخواهی برای آنان و پرداخت خراج و راهنمایی مسلمانان را بپذیرند و هیچ گاه با آن ها از در مکر و فریب در نیایند.(70)

8) مهرود

بنابه نوشته یاقوت, مهرود یکی از نواحی سواد بغداد است که در سمت شرقی استان شادقباد واقع شده است.(71) سعد بن ابن وقاص پس از فتح مدائن, برادر زاده خود هاشم بن عتیه را به سمت جلولإ فرستاد و هنگامی که هاشم به مهرود در سمت شرقی دجله رسید, دهقانان مهرود به نزد او آمدند و با او بر پرداخت مقداری درهم در مقابل هر جریب و نکشتن اهالی مهرود, مصالحه نمودند.(72)

قسمت دوم: کور فارس و اهواز

یعقوبی دو ناحیه بزرگ فارس و اهواز را در زمان ساسانیان تحت اداره یک اصبهبذ (سپهسالار) که عنوان اصبهبذ فارس داشت,(73) می داند. از این رو ما نیز در این جا کورفارس را در دو بخش کور اهواز و کور فارس بحث می کنیم.

1ـ کور اهواز

الف ـ اهواز

اولین قرار داد مسلمانان با ایرانیان, در ناحیه خوزستان, اهواز بود که در آن زمان ((سوق الاهواز)) نامیده می شد. بنابه نوشته طبری این قرارداد در سال هفده قمری و میان حرقوص بن زهیر و جزء بن معاویه از طرف مسلمانان و هرمزان از جانب ایرانیان منعقد شد و ایرانیان متعهد پرداخت خراج شده و در مقابل مسلمانان به آن ها امان داده و حمایت از آن ها را تعهد نمودند.(74)

البته در عبارات ابن اعثم چنین آمده است که ابوموسی اشعری تمام منطقه اهواز را با جنگ گشود و(75) بلاذری نیز در روایتی شبیه چنین گزارشی را ارائه داده(76), اما در روایت دیگری می گوید:

اهواز در اواخر سال پانزدهم و اوایل سال شانزده قمری با صلحی که میان عتبه بن غزوان و ((بیرواز)), دهقان اهواز منعقد شده بود, تسلیم گشت. اما بعد اهوازیان نقض عهد نموده و ابوموسی آن را با جنگ گشود.(77)

ب ـ ایذه (ایذج)(78)

طبری صلح نامه ایذه را در سال هفده قمری می داند و می گوید:

نعمان بن مقرن هنگامی که در تعقیب هرمزان بود, به ایذه رسید, در آن جا ((تیرویه)) نزد او آمد و با او قرار داد صلح منعقد کرد.(79)

اما بلاذری می گوید ایذه بعد از جنگ شدیدی گشوده شد.(80)

ج ـ شوش

درباره قرار داد شوش طبری چنین می گوید:

شیرویه با ده تن از فرماندهان لشکر نزد ابوموسی اشعری آمد و به او گفت: ما به دین شما علاقه مند شده ایم و اسلام میآوریم با این شرط که در کنار شما تنها با عجم ها بجنگیم, نه با عرب ها و اگر شخصی از عرب با ما جنگید, شما از ما حمایت نمایید. ما هر کجا خواستیم سکونت گزینیم, با هر قبیله ای که خواستیم, پیمان ببندیم, شما به ما بالاترین مقدار عطا را بپردازید و این قرارداد را فرماندهی که به تو فرمان می راند (یعنی عمر) امضا نماید.

ابوموسی در آغاز, قسمت اخیر این سخنان را نپذیرفت و گفت: هر چه به سود ماست, به سود شما و هر چه به ضرر ماست, به ضرر شما نیز باشد. ولی آن ها راضی نشدند و ابوموسی ناچار شد نامه ای به عمر بنویسد عمر در جواب آن نوشت: آن چه را خواسته اند, به آن ها عطا کن.

ابو موسی قرارداد آن ها را نوشت, آن ها اسلام آوردند و در محاصره شوشتر شرکت کردند.(81)

اما در فتوح البلدان چنین آمده است که ابوموسی اشعری شوش را محاصره کرد و هنگامی که آذوقه آن ها به پایان رسید, در خواست صلح کردند, مرزبان شوش نزد ابوموسی آمد و برای هشتاد تن از اهل شوش امان طلبید و نام خود را ذکر نکرد. هنگامی که شهر گشوده شد, ابوموسی آن هشتاد تن را امان داد و بقیه مردان و مرزبان را به قتل رسانید, کودکان و زنان را اسیر کرد و اموال مردم را تصاحب نمود.(82)

ابن اعثم نیز شبیه چنین روایتی را میآورد با این تفاوت که نام فرمانده شوش را ((سابور بن آذرماهان)) دانسته و افراد امان داده شده را ده نفر ذکر می کند.(83)

د ـ جندی شاپور(84)

طبری درباره صلح جندی شاپور در ذیل حوادث سال هفدهم قمری خبر جالبی از قرار زیر نقل می کند: این شهر برای مدتی تحت محاصره نیروهای زربن عبدالله بن کلیب بود تا آن که ناگاه امان نامه ای از سوی یکی از مسلمانان به سوی مردم شهر پرتاب شد. در این هنگام مسلمانان مشاهده کردند که درهای شهر گشوده, بازارها باز شد و مردم به کارهای عادی خود مشغول شدند. مسلمانان با تعجب از مردم شهر پرسیدند, چه خبر شده؟!

آن ها پاسخ دادند: امان نامه ای به سوی ما پرتاب شد, ما آن را پذیرفتیم و متعهد شدیم که به شما جزیه پرداخت کنیم و شما از ما حمایت نمایید. مسلمانان گفتند: ما چنین امان نامه ای نفرستاده ایم. اهل شهر جواب دادند: ما نیز دروغ نمی گوییم. سرانجام مسلمانان پس از تحقیق دریافتند که پرتاب امان نامه کار غلامی به نام مکنف از مسلمانان بوده است که اصل او از آن شهر می باشد. خواستند امان نامه را نقض نمایند که اهل شهر گفتند: ما غلامان شما را از افراد آزاد باز نمی شناسیم و به هر حال امان نامه ای آمد و ما پذیرفتیم. اگر شما می خواهید, می توانید با غدر و نیرنگ با ما بر خورد کنید.

مسلمانان که چاره ای نداشتند, نامه ای به عمر نوشته و از او استفسار کردند و عمر آن ها را به وفای به نامه فراخواند.(85)

اما بلاذری بدون اشاره به این داستان می گوید:

اهل جندیشاپور از ابوموسی طلب امان نمودند و او با آن ها بدین گونه مصالحه کرد که هیچ یک از آن ها را نکشد و هیچ فردی را اسیر ننماید و به اموال آن ها به جز سلاح, کاری نداشته باشد.(86)

ه” ـ رامهرمز (87)

طبری در ضمن روایتی مفصل در ذیل حوادث سال هفده قمری, اشاره ای اجمالی به مصالحه هرمزان با سپاه اسلام بر سر رامهرمز و شهرهای دیگر می نماید.(88)

بلاذری در روایتی از ابوعاصم رامهرمزی که بیش از صد سال عمر کرده بود چنین نقل می کند که ابوموسی اشعری با اهل رامهرمز بر پرداخت سیصد هزار یا نهصد هزار درهم مصالحه نمود.(89) اما آن ها نیرنگ کرده و نقض عهد نمودند و ابوموسی مجبور شد آن شهر را با جنگ فتح نماید.

وی در روایت دیگری چنین نقل می کند که ابوموسی با اهل رامهرمز صلح نمود, اما این مصالحه نقض شد و ابوموسی ابومریم حنفی را به سراغ آن ها فرستاد و مصالحه ای با تعهد پرداخت سیصدهزار درهم منعقد شد.(90)

ابن اعثم کوفی با تفصیل بیشتری به رامهرمز می پردازد. طبق نقل او, عمار بن یاسر با سپاه کوفه در نزدیکی شهر شوشتر به سپاه بصره به فرماندهی ابوموسی اشعری رسیدند و در آن جا عمار, نعمان بن مقرن مزنی و جریر بن عبدالله بجلی را مإمور دعوت رامهرمزیان به اسلام کرد. آن دو با جنگ رامهرمز را فتح نمودند و اموال آن ها را تصاحب کرده و زن و فرزندانشان را اسیر کردند. هنگامی که این خبر به ابوموسی اشعری رسید, رو به سپاه خود کرد و گفت: وای بر شما! من برای مدت شش ماه به رامهرمزیان امان داده بودم تا نظر خود را بیان کنند, اما جریر و کوفیان عجله کرده و شهر را به زور فتح نمودند, حال نظر شما چیست؟

بصریان چنین نظر دادند که مسئله را باید با خلیفه مطرح کرد. پس از چندی جواب نامه عمر خطاب به بزرگان سپاه بصره همچون حذیفه بن یمان, برإ بن عازب, انس بن مالک و سعید بن عمرو انصاری چنین آمد: ((در این کار دقت کنید, اگر ابوموسی چنان که گمان می کند به اهل رامهرمز امان داده و عهدنامه ای نگاشته است, باید مردم همه اسیران خود را آزاد نمایند. ابوموسی را نیز سوگند دهید که چنین امان نامه ای صادر کرده است. اگر سوگند خورد, اسیران را آزاد کرده و تا پایان مدت امان نامه کاری با اهل رامهرمز نداشته باشید.)) چون ابوموسی سوگند خورد پی نوشت ها: الف. گر چه ممکن است بعضی این ویژگی را نقیصه ای در یک کتاب تاریخ عمومی به حساب آورند, اما در موضوع بحث ما می توان از آن به عنوان امتیازی بهره برداری کرد. ب. نگارنده با تتبع ناقص خود این ویژگی را در هیچ کتاب تاریخی دیگر اعم از عمومی, محلی و فتوح به جز غزوات ابن حبیش نیافت و به احتمال فراوان اگر در کتابی چنین ویژگی یافت شود, مستند به طبری خواهد بود, چنان که در کتاب غزوات ابن حبیش چنین است. در جلد دوم این کتاب, فتوحات مسلمانان در ایران ذکر شده است, و مولف در بسیاری از سلسله اسناد یا به نام طبری تصریح می نماید و یا عین روایت او را ذکر می کند. ج. چون در این جنگ, مسلمانان هزار چشم از انباریان را هدف تیرهای خود قرار دادند, به ذات العیون شهرت یافت. پی نوشت ها: 1. ژان سواژه, مدخل تاریخ شرق اسلامی (تحلیلی کتابشناختی), ترجمه نوش آفرین انصاری (محقق) (چاپ اول: تهران, مرکز نشر دانشگاهی, 1366) ص 19. 2. برای اطلاع بیشتر ر.ک: محمد حمیدالله, نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص) و اسناد صدر اسلام, ترجمه سیدمحمد حسینی (تهران, سروش, 1374) و علی احمدی, مکاتیب الرسول (قم, مکتبه المصطفوی). 3. برای اطلاع از متن و منابع این عهدنامه ر.ک: علی احمدی, همان, ج 1, ص 241-263. 4. به عنوان مثال محقق معاصر علامه سیدمرتضی عسکری در بسیاری از حوادث منتهی به فتح نقاط مختلف ایران که منجر به تنظیم اسناد صلح نامه ها گشته, تشکیک کرده است و امکان دستکاری سیف بن عمر در آن ها را به منظور تقویت موقعیت قبیله بنی تمیم و یا جهت گیریهای سیاسی تقویت نموده است. برای اطلاع بیش تر ر.ک: سیدمرتضی عسکری, یکصد و پنجاه صحابی ساختگی, ترجمه عطإ محمد سردارنیا(چاپ اول: تهران, مجمع علمی اسلامی, 1361). 5. قاضی ابو یوسف, کتاب الخراج (بیروت, دارالمعرفه), ص 129. 6. بلاذری, فتوح البلدان, تحقیق رضوان محمد رضوان (بیروت, دارالکتب العلمیه, 1398ق)ص 317. 7. طبری, تاریخ الامم و الملوک (بیروت, موسسه الاعلمی)ج 3, ص 188. 8. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی, تاریخ الیعقوبی(دارصادر, بیروت) ج 1, ص 176-177. 9. آرتور کریستین سن, ایران در زمان ساسانیان, ترجمه رشید یاسمی (چاپ نهم: تهران, دنیای کتاب, 1374) ص202. 10. لسترنج , جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی, ترجمه محمود عرفان (چاپ چهارم: تهران, شرکت انتشارات علمی و فرهنگی, 1373) ص 377. 11. ر.ک: طبری, همان, ج 3, ص 235. 12. همان, ج 5, ص 300. 13. برای اطلاع از نظریات فقهی در این زمینه ر.ک: محمدحسن نجفی, جواهر الکلام (چاپ نهم: تهران, دارالکتب الاسلامیه, 1368) ج 22, ص ;99 یاقوت, معجم البلدان (بیروت, داراحیإ التراث العربی) ج 1 و 2, ص 45-47 و ابوالحسن علی بن محمد ماوردی, کتاب الاحکام السلطانیه (بیروت, دارالفکر) ص 147. 14. ابوعبدالله حاکم نیشابوری, تاریخ نیشابور, ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری, تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی(تهران, دفتر نشر اگه, 1375) ص 206 ـ 207. 15. بلاذری, همان, ص 321. 16 ـ طبری, همان, ج 3, ص 235. 17. بلاذری, همان, ص 321. 18. طبری, همان, ج 3, ص 356, صلح نامه احنف بن قیس با مرزبان مرورود. 19. دایره المعارف تشیع(چاپ اول: تهران, نشر شهید محبی, 1372) ج 1, مقاله ابن اعثم کوفی. 20. ابن حبیش, غزوات ابن حبیش, تحقیقل سهیل زکار(چاپ اول: بیروت, دارالفکر, 1412ق) ج 1, ص 11, مقدمه محقق. 21. علی بن زید بیهقی, تاریخ بیهق, تصحیح و تعلیقات احمد بهمینار(تهران, کتابفروشی فروغی) ص 25. 22. حاکم نیشابوری, تاریخ نیشابور, ص 205. 23. فارسنامه ابن بلخی(تإلیف قبل از 510ق), توضیح و تحشیه منصور رستگارفسایی (چاپ اول: بنیاد فارسی شناسی, 1374) ص 274 به بعد. 24. ابو نعیم اصفهانی, ذکر اخبار اصفهان, ترجمه نورالله کسائی (چاپ اول: تهران, انتشارات سروش, 1377) ص 139. 25. ابوبکرمحمد بن جعفر نرشخی, تاریخ بخارا, ترجمه ابونصر محمد بن نصرقبادی, تلخیص محمد بن زفربن عمر, تصحیح و تحشیه مدرس رضوی(چاپ دوم: تهران, قومس, 1363) ص 53. 26. واعظ بلخی, فضائل بلخ, ترجمه عبدالله بن محمدبن محمد بن حسین حسینی بلخی, تصحیح و تحشیه عبدالحی حبیبی(تهران, بنیاد فرهنگ ایران, 1350)ص 32. 27. ابوالقاسم حمزه بن یوسف بن ابراهیم سهمی, تاریخ جرجان (چاپ دوم: حیدرآباد دکن, مطبعه مجلسی دائره المعارف العثمانیه, 1387ق) ص 5 ـ 6. 28. بهإ الدین محمدبن حسن بن اسفندیار کاتب, تاریخ طبرستان (تإلیف 613ق), تصحیح عباس اقبال (تهران, کتابخانه خاور) ص 157 به بعد. 29. تاریخ سیستان (تإلیف در حدود 445-725ق), تصحیح ملک الشعرإ بهار (چاپ دوم: تهران, کلاله خاور, 1366) ص 80. 30. در این گزارش اجمالی از تاریخ طبری استفاده شده است. 31. روستایی بوده از نواحی اطراف کوفه و بین کوفه و حیره در نزدیکی نجف قرار داشته است(یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 264). 32. یعقوبی باروسما را از کور عراق و از مناطقی دانسته که از فرات سیراب می شود (تاریخ الیعقوبی, ج 1, ص 176). 33. یکی از روستاهای انبار بوده است (یاقوت,همان, ص 199). 34. طبری در جای دیگر نام او را ((بصبهری)) ذکر می کند (تاریخ الامم و الملوک, ج2, ص 553). 35. طبری, همان, ص 551. 36. بلاذری, همان, ص 244. 37. همان, ص 246. 38. همان. 39. طبری, همان, ج 2, ص 553. 40. ابن اعثم کوفی, کتاب الفتوح, تحقیق محمد عبدالمعید خان (چاپ اول: حیدرآباد دکن, مطبعه مجلسی دائره المعارف العثمانیه) ج 1, ص 95. 41. ظاهرا صحیح همان باروسما باشد. 42. طبری, همان, ج 2, ص 570. 43. همان, ص 567. 44. سیدمرتضی عسکری, همان, ص 129 به بعد. 45. شهری بوده است در فاصله سه میلی (یک فرسخی) کوفه(جنوب غربی آن) (یاقوت, همان, ج 3 و 4, ص 201). 46. طبری, همان, ج 2, ص 551. 47. همان, ص 553. 48. بلاذری, همان, ص 244. 49. همان. 50. ابن اعثم کوفی, همان, ج 1, ص 95. 51. طبری, همان, ج 2, ص 567. 52. در متن ((حرزه)) آمده که به معنای برگزیده مال است. طبری خود متذکر می شود که عبیدالله آن را ((خرزه)) خوانده که در این صورت به معنای جواهرات می باشد. 53. طبری, همان, ج 2, ص 568. 54. بهقباد به سه ناحیه در نزدیکی بغداد گفته می شد و همگی از آب فرات سیراب می گشت که به قبادبن فیروز, پدر انوشیروان, منسوب است(یاقوت, همان, ج 2, ص 405 ـ 406). ناحیه اول بهقباد اعلی نام داشت که شامل مناطقی چون خطرنیه, عین التمر, نهرین, فلوجه علیا و سفلی و بابل می شده است. ناحیه دوم بهقباد اوسط نام داشت که مناطق سورا, باروسما, جیه و بدات را در برمی گرفت. و ناحیه سوم را بهقباد اسفل می گفتند که نواحی کوفه, فرات بادقلی, سیلحین, حیره, نستر و هرمزگرد را شامل می شد. 55. دو روستای بزرگ از سواد بغداد و کوفه که در نزدیکی عین التمر واقع بودند(یاقوت, همان, ج 5, ص 445). لسترنج می گوید: دو ولایتی که بین دو شاخه فرات پایین قرار داشتند و نهرسورا در خاور و فرات اصلی در باختر آن ها بود, به ولایت فلوجه بالا و پایین موسوم بودند (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی, ص 81). 56. یکی از مناطق بهقباد اسفل. 57. طبری, همان, ج 2, ص 571. 58. شهری بوده است بر ساحل (سمت چپ)فرات و در فاصله ده فرسخی غرب بغداد (یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 206). 59. طبری, همان, ج 2, ص 584. 60. همان, ص 575. 61. همان, ص 584. 62. بلاذری, همان, ص 247. 63. همان. 64. طبری, همان, ج 2, ص 576. 65. یکی از شهرهای هفتگانه مدائن بوده است معروف به بلاش آباد (یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص 5) و در جانب باختری دجله قرار داشته است( لسترنج, همان, ص 36). 66. طبری همان, ج 3, ص 116. 67. یکی از شهرهای هفتگانه مدائن در سمت غرب دجله که معرب به اردشیر (بهترین شهر اردشیر) یا ده اردشیر بوده است (یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 405). 68. طبری, همان, ج 3, ص 117. 69. یکی از شهرهای هفتگانه مدائن بوده و درسمت خاوری دجله قرار داشته است (یاقوت, همان, ج 3 و 4, ص 445 و لسترنج, همان, ص 36). 70. بلاذری, همان, ص 263. 71. یاقوت, همان, ج 7 و 8, ص 347. 72. ((فصالح دهقانها هاشما علی جریب من دراهم علی ان لایقتل احدا منهم))(بلاذری, همان, ص 265). 73. یعقوبی, همان, ج 1, ص 176. 74. طبری, همان, ج 3, ص 175 و 176. 75. ((حتی دخل (ابوموسی) ارض الاهواز فجعل یفتحها رستاقا رستاقا و نهرا نهرا و الفرس یرتفعون بین یدیه و یخلون له البلاد))(ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 5). 76. بلاذری, همان, ص 370. 77. همان. 78. یکی از بزرگ ترین شهرهای بین اصفهان و خوزستان بوده است که به علت بارش فراوان برف در زمستان آن را در فصل تابستان برای فروش به اهواز می بردند (یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 229 و لسترنج, همان, ص 263). 79. طبری, همان, ج 3, ص 180. 80. بلاذری, همان, ص 375. 81. طبری, همان, ج 3, ص 186. 82. بلاذری, همان, ص 371. 83. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 7. 84. این شهر در هشت فرسخی شمال باختری شوشتر سر راه دزفول قرار داشته و خرابه های آن به شاه آباد مشهور است. این شهر در زمان ساسانیان مرکز خوزستان بوده و مدرسه پزشکی بزرگ آن مشهور است (لسترنج, همان, ص 256). 85. طبری, همان, ج 3, ص 188. 86. بلاذری, همان, ص 375. 87. شهری در فاصله سه روز راه از اهواز که در مشرق آن واقع شده است و منسوب به هرمز نواده اردشیر بابکان می باشد (لسترنج, همان, ص 262). 88. طبری, همان, ج 3, ص 179. 89. بلاذری, همان, ص 372. 90. همان. 91. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 10-13. 92. توج یا توز یکی از شهرهای فارس در نزدیکی کازرون بوده و با شیراز 32 فرسخ فاصله داشته است (یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 462). 93. اصطخر که در زمان ساسانیان پرسپولیس خوانده می شد, یکی از مهم ترین شهرهای ساسانیان در دوازده فرسخی شیراز بوده است(همان, ص 171). 94. جور یا فیروز آباد یکی از شهرهای مهم ساسانیان بوده که به دست اردشیربابکان ساخته شده و به اردشیر خره معروف شده است و اعراب آن را جور می نامیدند. این شهر به اندازه اصطخر وسعت داشته است (همان, ج 3 و 4, ص 89). 95. یکی از خوش آب و هواترین شهرهای فارس است که در فاصله 27 فرسخی شیراز و هشت فرسخی کازرون قرار دارد(همان, ج 5 و 6, ص 434). 96. خاوریترین ولایت فارس بوده که به شبانکاره نیز معروف است (لسترنج, همان, ص 309). 97. یکی از آبادترین شهرهای فارس در فاصله هیجده فرسخی شیراز است (یاقوت, همان, ج 7و 8, ص 113). 98. یاقوت آن را ریشهر می داند و می گوید: خلاصه شده کلمه ریواردشیر است و در نزدیکی توج قرار داشته است (یاقوت, همان, ج 3 و 4, ص 455). 99. نوبندجان (نوبندگان) شهری خوش آب و هوا از منطقه فارس بوده که 26 فرسخ با ارجان و نزدیک همین مقدار با شیراز فاصله داشته اشت (همان, ج 7 و 8, ص 404). 100. شهری بزرگ بوده و از شیراز و اهواز هر کدام شصت فرسخ فاصله داشته است(یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 120). خرابه های آن در چند میلی شمال شهر بهبهان کنونی است که اهالی ارجان به آن کوچ کردند (لسترنج, همان, ص 290). 101. یکی از بزرگ ترین نواحی فارس بوده و شهرهایی همچون شیراز, جور (فیروزآباد), سیراف, کازرون و… را شامل می شده است. مرکز آن, شهر جور بوده است(یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 122). 102. بلاذری, همان, ص 380. 103. یکی از شهرهای فارس است که در فاصله سی فرسخی شیراز قرار دارد (یاقوت, همان, ج 3 و 4, ص 99. 104. بلاذری, همان, ص 380. 105. یکی از نواحی فارس که در فاصله 25 فرسخی شیراز واقع شده بود (یاقوت همان, ج 5 و 6, ص 6). 106. بلاذری, همان, ص 381. 107. همان. 108. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 76. 109. کوره شاپور دارای شهرهای مهمی چون نوبندجان, کازرون, توز(توج) بوده و مرکز آن شهر نوبندجان بوده است. (یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص 6). 110. ابن بلخی, همان, ص 274. 111. همان. 112. همان, ص 275. 113. یکی از نواحی شیراز است (یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص 434). 114. ابن بلخی, همان, ص 275. 115. همان, ص 276. 116. همان. 117. لسترنج, همان, ص 200. 118. یاقوت, همان, ج 3 و 4, ص 26. 119. بلاذری, همان, ص 262. 120. یاقوت حلوان را آخرین حد عراق و مرز آن با جبال می داند (معجم البلدان, ج 3 و 4, ص 173) در حالی که یعقوبی آن را در کورجبل ذکر می کند (تاریخ الیعقوبی, ج 1, ص 176) لسترنج نیز به اختلاف جغرافی نویسان بر سر حلوای و این که از کدام ناحیه است, اشاره دارد.(جغرافیای تاریخ سرزمینهای خلافت شرقی, ص 206). 121. معرب کرمانشاهان که در فاصله سی فرسخی همدان و در جاده مکه بین, همدان و حلوان قرار دارد و بنای آن به قبادبن فیروز منسوب شده است (یاقوت, همان, ج 7 و 8, ص 37). 122. بلاذری, همان, ص 299. 123. یاقوت درباره کلمه ((قرماسین)) می گوید: مکانی است که تازبیدیه هشت فرسخ فاصله دارد و گمان دارم که در راه مکه باشد. سپس می گوید: با قرمیسین که نزدیک همدان است, تفاوت دارد. (معجم البلدان, ج 7 و 8, ص 36). بنابراین, به نظر می رسد, صحیح کلمه در اینجا قرمیسین باشد نه فرماسین. 124. بلاذری, همان, ص 299. 125. طبری, همان, ج 3, ص 140. 126. شهری است بزرگ در سمت جنوب همدان که با آن سه روز راه فاصله دارد (یاقوت, همان, ج 7 و 8, ص 409). 127. طبری, همان, ج 3, ص 220 و 221 و بلاذری, همان, ص 303. 128. طبری, همان, ج 3, ص 221. 129. ابن اعثم کوفی , همان, ج 2, ص 31-62. 130. شهری است که در فاصله بیست و چند فرسخی همدان واقع شده است (یاقوت, همان, ج 3 و 4, ص 370). 131. بلاذری, همان, ص 304. 132. یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص 104. 133. بلاذری, همان, ص 304. 134. یاقوت درباره این اسم می گوید: این اسم مرکب از سه کلمه مهر, جان و قذق است که مهر به معنای خورشید محبت و شفقت می باشد و جان به معنای نفس یا روح است و قذق به گمانم نام شخصی است. بنابراین معنای این کلمه خورشید یا محبت جان قذق می باشد, و این نام به ناحیه زیبایی گفته می شود که دارای شهرهایی است و در نواحی جبال در سمت راست رونده از حلوان عراق به همدان و در نزدیکی صیمره واقع شده است(معجم البلدان, ج 7 و 8, ص 347). 135. شهری است بین دیار جبل و خوزستان که بسیار سرسبز است و باغات میوه فراوان دارد (یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص 214). 136. بلاذری, همان, ص 304. 137. دستبی ناحیه ای است بزرگ میان ری و همدان که بین آن دو تقسیم می شود و قسمتی از آن را دستبی رازی می گویند که شامل نود روستا می شود و قسمت دیگر دستبی همدان است که شامل تعدادی روستا می باشد(یاقوت, همان, ج 3 و 4, ص 300). ظاهرا مراد از دستبی در این جا به قرینه مقام, دستبی همدان می باشد. 138. طبری, ج 3, ص 218. 139. همان, ص 229. 140. بلاذری, ص 306. 141. همان. 142. ((دخل المسلمون الی حصن همدان فاحتووا علیه و علی ماقدروا علیه من الاطعمه و العلوفه و غیر ذلک))(ابن اعثم کوفی, ج 2, ص 64). 143. طبری, همان, ج 3, ص 225. 144. بنا به نوشته یعقوبی فاذوسفان به معنای دفع کننده دشمنان می باشد و در تشکیلات نظامی ساسانی مقامی پایین تر از اصبهبذ (سپهبد) بوده است (تاریخ الیعقوبی, ج 1, ص 177). 145. طبری, همان, ج 3, ص 224. 146. بلاذری, نام او را عبدالله بن بدیل بن ورقإ ذکر کرده است (فتوح البلدان, ص 308). 147. طبری, همان, ج 3, ص 225. 148. ابونعیم اصفهانی, همان, ص 139. 149. بلاذری, همان, ص 308. 150. همان, ص 310. 151. همان, ص 308 و 309 و 310. 152. ابن اعثم کوفی, همان, ص 68-70. 153. بلاذری, می گوید نام او فرخان بن زینبدی است که عرب او را زینبی می گوید(فتوح البلدان, ص 314). 154. طبری, همان, ج 3, ص 231 و 232. 155. بلاذری, ص 314. 156. همان, ص 314 و 315. 157. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 66. 158. طبری, همان, ج 3, ص 232. 159. شهری است بزرگ از توابع ری که در فاصله بیست فرسخی آن و در سر راه ری ـ سمنان قرار دارد(یاقوت, همان, ج 3 و 4, ص 252). 160. قلعه ای است از توابع آمل که در فاصله دو روز راه از آن قرار دارد (یاقوت, همان, ج 7 و 8, ص 170). 161. به نظر می رسد, صحیح این لغت یا ((شرز)) است که یکی از نواحی همدان می باشد (یاقوت, ج 5 و 6, ص 131) و یا ((شرز)) است که کوهی در سرزمین دیلم می باشد و مرزبان ری به آن پناه برده است (همان, ص 134). 162. ظاهرا مراد نواحی واقع شده در دره های بعضی از کوه های البرز باشد. 163. ظاهرا مراد از عبارت ((درهم وزن سبعه)) درهم هایی است که مقدار وزن هر ده درهم, معادل وزن هفت دینار بوده است. 164. معرب کومس (کومش), ناحیه ای است گسترده که شامل شهرها, روستاها و کشتزارها می شود. از شهرهای مشهور آن می توان از دامغان, بسطام و بیار نام برد. بعضی سمنان را هم از این ناحیه دانسته اند در حالی که بعضی دیگر آن را از ولایت ری به حساب میآورند(یاقوت, ج 7 و 8, ص 102). 165. طبری, همان, ج 3, ص 232. 166. بلاذری, همان, ص 313 و 314. 167. طبری, همان, ص 228. 168. همان, ص 235. 169. او از سال 22-24ق از طرف عمر, والی کوفه بود. 170. ((درهم وزن ثمانیه)) نوعی از دراهم بوده است که وزن حجم هر ده دانه به اندازه دانه گندم از نقره آن ها, معادل وزن حجم هشت دانه از جنس طلا بوده است. 171. بلاذری, همان, ص 321. 172. با آن که یاقوت در ذیل کلمه آذربیجان, این صلح نامه را آورده و در آن جا به جای ((بلاسجان)) کلمه ((بلاشجان)) را ذکر کرده است (معجم البلدان, ج 1 و 2, ص 109) اما در بخش مربوط, از هیچ یک نامی نمی برد. احتمال می رود که منظور از این کلمه, همان بلاسکرد باشد که یاقوت آن را روستایی بین اربل و آذربایجان دانسته است (همان, ص 375). 173. کوهی است بزرگ که مشرف به شهر اردبیل می باشد و در آن روستاهای فراوانی وجود دارد (یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص 19). 174. این کلمه در ((معجم البلدان)) و ((جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی)) یافت نشد. 175. معرب جیس که گفته می شود زادگاه زرتشت بوده است و در ناحیه ارومیه قرار دارد (یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص171). 176. بلاذری, همان, ص 322. 177. همان, ص 322. 178. همان. 179. همان, ص 323. 180. همان. 181. همان, ص 324. 182. طبری, همان, ج 3, ص 308. 183. یاقوت آن را شهری میان اردبیل و تبریز می داند (معجم البلدان, ج 7 و 8, ص 341) و لسترنج درباره آن می گوید: موغان یا مغکان یا موقان نام داشت; باتلاق بزرگی است که از دامنه کوه سبلان تا کناره خاوری دریای خزر کشیده شده و در جنوب مصب رود ارس و شمال کوه های طالش قرار دارد. این ایالت گاهی جزء آذربایجان محسوب می گردید ولی غالبا ناحیه ای جداگانه و مستقل را تشکیل می داد (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی, ص 188). 184. طبری, ج 3, ص 237. 185. بلاذری, ص 321. 186. شهری مشهور از نواحی جبل که بین قزوین, زنجان و همدان واقع شده است و با قزوین دوازده فرسخ و با زنجان پانزده فرسخ فاصله دارد (یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 75 و 76). 187. بلاذری, ص 303. 188. همان, ص 317. 189. یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 76. 190. بلاذری, همان, ص 317 و 318. 191. یاقوت, همان, ج 7 و 8, ص 46. 192. ناحیه ای است گسترده در جبال که مسکن اکراد بوده و بین اربل و همدان واقع شده است (یاقوت, همان, ج5 و 6, ص 165) و این ناحیه در چهار منزلی شمال غربی دینور واقع شده است (لسترنج, همان, ص 205). 193. یکی از مناطق جبل در حدود طبرستان که به فارسی آن را بمیان می گویند, (یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص 176). 194. بلاذری, همان, ص 329. 195. لسترنج, همان, ص 408. 196. یعقوبی, همان, ج 1, ص 176. 197. لسترنج, همان, ص 401 ـ 402. 198. یعقوبی, همان, ج 1, ص 176. 199. طبری, همان, ج 3, ص 234. 200. لسترنج, همان, ص 408. 201. همان, ص 408. 202. یعقوبی, همان,ج 1, ص 176. 203. صول, لقب امیران ناحیه گرگان بوده است. 204. در تاریخ جرجان, (ص 5) به جای آن ((ملکهم)) آمده است. 205. در تاریخ جرجان, کلمه ((ابن)) نیامده است. 206. در تاریخ جرجان, به جای ((سل)) ((میل)) آمده است. 207. طبری, همان, ج 3, ص 233. 208. ابوالقاسم حمزه بن یوسف بن ابراهیم سهمی, همان, ص 5-6. 209. طبری, همان, ج 3, ص 323 ـ 324. 210. همان, ص 325. 211. بلاذری, همان, ص 330. درهم های بغلی منسوب به شخصی به نام راس البغل است که برای عمر سکه ضرب می کرد. 212. همان, ص 331. 213. در عبارت ((وقر زعفران)) آمده که و قر به معنای بار الاغ و استر است, چنان که وسق به معنای بار شتر است. 214. ظاهرا منظور غلام باشد. 215. طبری, به جای ((جام من فضه)), ((لجام من فضه)) آورده است (تاریخ الامم و الملوک, ج 5, ص 295). 216. همان, ص 300. 217. همان, ص 302. 218. ابن اعثم کوفی, به جای هفتصد یا پانصدهزار درهم, دو میلیون درهم ذکر می کند. 219. ابن اعثم کوفی, همان, ج 7, ص 290ـ 293. 220. همان, ص 293-296. 221. از این عبارت چنین به دست میآید که ناحیه طبرستان زیر نظر اسپهبد خراسان اداره می شده است, در حالی که یعقوبی آن را از کورجبل به حساب آورده و جرجان را از کور خراسان بر شمرده است(تاریخ الیعقوبی, ج 1, ص 176). 222. عبارت ((من اهل العدو)) در کمتر معاهده ای وارد شده است و اصولا این عبارت با مقام معاهده نویسی مناسبت ندارد. 223. طبری, همان, ج 3, ص 234. 224. همان, ج 5, ص 296-303. 225. بلاذری, همان, ص 330 ـ 331. 226. عبارت عربی چنین است: ((و علی ان یطإ صول بساط یزید بن المهلب)). 227. ابن اعثم, ج 7, ص 158. 228. ابن اسفندیار کاتب, تاریخ طبرستان (سال تإلیف 613ق), تصحیح عباس اقبال, (تهران, کتابخانه خاوری) ص 157 به بعد. 229. یاقوت, همان, ج 7 و8, ص 423. 230. لسترنج, همان, ص 409. 231. یاقوت می گوید: ابر, همان ابرفارسی است و ابرشهر یعنی شهر ابر که کنایه از سرسبزی است(معجم البلدان, ج 1 و 2, ص 63). 232. کناری یا کنارنگ لقب حاکمان نیشابور بوده است. 233. طبری, همان, ج 3, ص 349. 234. همان, ص 350. 235. بلاذری, همان, ص 395. 236. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 103. 237. ابوعبدالله حاکم نیشابوری, همان, ص 205. 238. همان, ص 209. 239. همان, ص 207. 240. طوس در فاصله ده فرسخی نیشابور قرار داشته است(یاقوت, همان, ج 5 ـ 6, ص 272). 241. طبری, همان, ج 3, ص 349 ـ 350. 242. بلاذری, ص 396. 243. ابن اعثم, ج 2, ص 103. 244. در فاصله دو روز راه از سرخس و پنج روز راه از مرو واقع شده بود (یاقوت, همان, ج 7و8, ص 385). 245. طبری, همان, ج 3, ص 349. 246. بلاذری, همان, ص 395. 247. یاقوت, همان, ج 7و8, ص 385. 248. در کتاب بهیهآمده که غلط است. 249. ابن اعثم, همان, ج 2, ص 104. 250. شهری است, میان سرخس و فسا(یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 78). 251. طبری, همان, ج 3, ص 349 ـ 350. 252. بلاذری, همان, ص 395. 253. منطقه ای است گسترده از نواحی نیشابور که بین آن و قومس واقع شده است (یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 422) و بنا به نوشته طبری, شانزده فرسخ تا ابرشهر فاصله دارد(تاریخ الامم و الملوک, ج 3, ص 350). 254. طبری, همان, ج 3, ص 350. 255. بلاذری, همان, ص 395. 256. علی بن زید بیهقی, همان, ص 250. 257. شهری است بزرگ که بین نیشابور و مرو واقع شده است (یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص 37) و بنا به نوشته لسترنج شهر سرخس در کنار کوتاه ترین راه طوس به مرو بزرگ درساحل راست یعنی ساحل خاور رودخانه مشهد (تجند) واقع است (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی, ص 421). 258. طبری, همان, ج 3, ص 350. 259. همان. 260. بلاذری, همان, ص 395. 261. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 104. 262. یاقوت, همان, ج 7 و 8, ص 253 و لسترنج, همان, ص 423. 263. این شهر در فاصله هفتاد فرسخی نیشابور, سی فرسخی سرخس و 122 فرسخی بلخ واقع شده است(یاقوت, همان, ج 7 و 8, ص 253). 264. طبری, همان, ج 3, ص 350. 265. یکی از بزرگ ترین روستاهای مرو که در کنار نهر واقع شده و دارای طولی حدود یک فرسخ و عرضی اندک می باشد (یاقوت, همان, ج 5 و 6, ص 79). 266. بلاذری, همان, ص 396. بلاذری در گزارشی دیگر می گوید: مردم مال المصالحه را کنیز و غلام و کالا و چارپایان قرار داده بودند, چون درهم و دینار نداشتند و تازمان حکومت یزید پرداخت به همین صورت بود و از آن به بعد با مال پرداخت شد. 267. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 104. 268. در فاصله پنج روز راه از مرو شاهجان و در کنار نهر بزرگ (با نام مرغاب) قرار دارد که به همین علت به مرو رود مشهور شده است (یاقوت, همان, ج 7 و 8, ص 253). 269. طبق این نامه کسری آن روستاها را در مقابل پاداش ماری عظیم الجثه که امنیت اهالی را به خطر انداخته بود به او واگذار کرده بود. 270. طبری, همان, ج 3, ص 356. 271. بلاذری, همان, ص 397. 272. شهری است کوچک از نواحی هرات که در فاصله ده فرسخی (مغرب) آن واقع شده است (یاقوت, همان, ج 1 و 2, ص 400). 273. ولایت بادغیس تمام سرزمین بین هریرود را از طرف باختر (شمال بوشنگ) و قسمت علیای سرغاب را از طرف خاور فرا گرفته است (لسترنج, همان, ص 439). 274. بلاذری, همان, ص 396. 275. باتوجه به وسعت هرات به نظر می رسد همان سخن بلاذری یعنی هزار هزار (یک میلیون) درست تر باشد نه هزار درهم و ظاهرا در این جا یک ((هزار)) جا افتاده است. 276. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 104. 277. لسترنج, همان, ص 446. 278. همان, ص 449 ـ 452. 279. همان, ص 453-455. 280. طبری, همان, ج 3, ص 358. 281. بلاذری, همان, ص 398. 282. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 106. 283. واعظ بلخی, همان, ص 30 و 31. 284. ابن اعثم کوفی, همان, ج 2, ص 104. 285. بلاذری, همان, ص 398. 286. طبری, همان, ج 3, ص 356 ـ 357.