بررسی تحلیلی مراحل انکار خداوند در اندیشه‌های عرفان حلقه

0
97

دکتر فاطمه مغیثی

چکیده

دستیابی به ساحت معرفت خداوند در آثار عرفان حلقه به مثابه مسئله ای کاملا متفاوت حضور می یابد. عرفان حلقه یکی از شبه جنبش های معنوی است که خاستگاهی ایرانی دارد و در مبانی معرفت شناختی آن، درک اسماء و صفات خدای متعالی ناممکن ترسیم می گردد. بنا بر این هیچ راهی برای نیل به این حوزه معرفتی تحقق پیدا نمی کند. پرسش اصلی مقاله حاضر آن است که دستیابی به ساحت معرفت شناختی خداوند از دیدگاه عرفان حلقه (عرفان کیهانی) چگونه است؟

هر چند عرفان حلقه می کوشد تصویری خدامحورانه نشان دهد، اما با تعميق و اصطياد در مباحث ارائه شده، این ادعا ناکارآمد و باطل می ماند. سیر تطورات این اندیشه در مراحلی پیوسته و منسجم شکل گرفته است. حقیقت معرفت و حتی عبادت الهی، در آموزه های عرفان حلقه منتفی اعلام می گردد و عشق به خداوند زیر سوال می رود. در نهایت توحید در خالقیت، وحدانیت ربوبی و همچنین توحید ذاتی حضرت حق مردود می شود.

در این نوشتار پس از تبیین تحلیلی نظریات عرفان حلقه، مباحث آن بررسی و در میزان نقد با رویکرد کلام عقلانی سنجیده می شود. روش در این جا توصیفی – تحلیلی – تولید نقد بر پایه ی مباحث عقل منطقی می باشد.

واژگان کلیدی: عرفان حلقه، معرفت خداوند، رب، توحید، انسان خداانگاری

 

مقدمه

خدامحوری، یکی از اصول بنیادین اعتقادی می باشد. اصلی که زیربنای تمامی اعتقادات، مناسک و اخلاقیات به شمار می آید و در یک کلام باید اذعان داشت نخستین گام در دین، شناخت خداوند است. (نهج البلاغه، ۱) در عرفان اسلامی نیز جایگاه ویژه ای دارد تا جایی که برخی از صاحب نظران تمامی مباحث عرفان نظری را تنها ذیل دو عنوان «توحید» و «موحد» آورده اند و تمامی مطالب زیر مجموعه آن قرار می گیرد.(صائن الدين ترکه، ۱۳۶۰: ۱۹۹ و جوادی آملی، ۱۳۷۲: ۵۶۷)

عرفان حلقه در شمار شبه جنبش های معنوی (مظاهری سیف، ۱۳۹۵: ۱۰۶) یا به تعبیر دیگر از جمله ی عرفانهای نوپدید جای می گیرد و مؤسس آن فردی به نام «محمدعلی طاهری» می باشد. وی در چندین کتاب از جمله عرفان کیهانی، انسان از منظری دیگر، انسان و معرفت و … همچنین در برنامه های رادیویی و مجلات به نشر افکار خویش پرداخته است. از جهت این که خاستگاه ایرانی دارد، واکاوی اندیشه ای آن اهمیت خاصی می یابد. استفاده از برخی آموزه های اسلامی ایرانی در این جریان فکری، موج خاصی بر روند کمی و کیفی آن ایجاد کرده است.

عرفان حلقه در ابتدا خود را عرفانی ایرانی- اسلامی (طاهری، ۱۳۸۸ الف: ۵۱) نام می دهد و در مورد معرفت الهي نظراتی مطرح می سازد. از آن جا که معرفت به خداوند، شالوده فکری انسان را در تمامی ساحت های هستی شناسی، انسان شناسی و فرجام شناسی

خواهد ساخت، اهمیت پرداختن به این مسئله ی پژوهشی دوچندان جلوه می کند. به عبارت دیگر همه هستی انسان، وابسته به «اعتقاد توحید محورانه» می باشد. هرچند تحقیقاتی در مورد سازمان عرفان حلقه منتشر گردیده است اما به نظر می رسد خلأ تحليل و نگاهی نو به این باور عرفان حلقه وجود دارد. این نوشتار از ساحت معرفت و اعتقاد به خداوند در منظومه فکری عرفان حلقه سخن می گوید.

پرسش اصلی مقاله حاضر آن است که دستیابی به ساحت معرفت شناختی خداوند از دیدگاه عرفان حلقه (عرفان کیهانی) چگونه است؟

شکل گیری مراحل و تطورات معرفت شناختی به خداوند متعال در عرفان حلقه امری واضح و مصرح در آثار مؤسس عرفان حلقه نیست و همین امر تحقق این تحقیق را دشوار کرده است؛ در هر حال سعی شده با چینشی تحلیلی و نظم بخشی به مطالب ذکر شده در آثار مکتوب مؤسس، مبانی معرفت شناختی خداوند اصطياد و دسته بندی شود. بنابر این نخست نظریات متن محور عرفان حلقه تبیین و تحلیل می گردد. لازم به ذکر است که برای دور ماندن از هر سوء برداشتی، در این نوشتار تنها به منابع مکتوب عرفان حلقه استناد داده شده است. سپس در آخر با استناد به متن آیات و روایات وهمچنین به واسطه ى قواعد اصلی و عقلی معرفت شناختی، درستی یا نادرستی آنها سنجیده می شود. روش در این جا توصیفی- تحلیلی – تولید نقد بر پایه ی مباحث عقل منطقی می باشد.

شعور کیهانی، مهم ترین مبنای عرفان حلقه

شعور کیهانی، پایه و اساس عرفان حلقه به شمار می رود. این کلید واژه ای است که مبنای تمامی اعتقادات عرفان حلقه به آن منتهی می گردد. از آن به نام هوشمندی حاکم بر جهان هستی، هوشمندی کیهانی، شعور و آگاهی الهی، روح القدس، جبرئیل و یدالله نیز یاد می کنند. هر چند تعریف هایی که از آن ارائه کرده اند، بسیار متفاوت و گاه پراکنده است، اما می توان از میان اظهارات و مکتوبات عرفان حلقه جایگاه شعور کیهانی را استخراج نمود و آن را مدون کرد تا در نهایت، واقعیت آن روشن گردد.

عرفان حلقه بر این باور است که راه عرفان تنها از طریق اتصال به شعور کیهانی امکان پذیر است. در این مورد تصریح دارد که برای بهره برداری از عرفان عملی عرفان کیهانی (حلقه)، به نیاز به ایجاد اتصال به حلقه های متعدد شبکه شعور کیهانی می باشد و این اتصالات، اصل لاینفک این شاخه عرفانی است. تحقق بخشیدن به هر مبحث در عرفان عملی، نیاز به حلقه ی خاص و حفاظ های خاص آن حلقه می باشد. اتصال به دو دسته کاربران و مربیان ارائه می شود که تفویضی بوده، در قبال مکتوب نمودن سوگند نامه های مربوط به آنان تفویض می گردد. تفويض ها توسط مرکزیت که کنترل و هدایت کننده جریان عرفان کیهانی (حلقه) می باشد، انجام می گیرد.» (طاهری، ۱۳۸۸ الف: ۸۰)

اساس این عرفان بر اتصال به حلقه های متعدد شبکه شعور کیهانی استوار است و همه مسیر سیر و سلوک آن، از طریق اتصال به این حلقه ها صورت می گیرد. (طاهری، ۱۳۸۸ب:۲۵) پس محوریت عرفان حلقه در عرفان عملی که ذکر می کنند، لازم است و نکته قابل تأمل این است که حلقه های شعور کیهانی متعدد و بی نهایت است و اولین حلقه درمانگری می باشد و برای استفاده از آن هیچ شرط خاصی وجود ندارد و تنها اتصال به حلقه کار درمان را شروع خواهد نمود.

در تبیین شعور کیهانی معتقدند که جهان هستی مادی از آگاهی یا شعور و یا هوشمندی آفریده شده است و این هوشمندی حرکت اولیه را ایجاد کرده است و به آن جهت داده است. (همان، ۴۵) و شبکه شعور کیهانی مجموعه هوش، خرد و یا شعور حاکم بر هستی است که به آن «آگاهی» نیز گفته می شود و یکی از سه عنصر موجود در جهان هستی است. سه عنصر مذکور عبارتند از؛ ماده، انرژی و آگاهی. (همان، ۲۰ ) و از آنجا که اصل ماده هم از انرژی است، جهان اطراف ما از ماده و انرژی شکل گرفته است و در اصل فقط انرژی. (همان، ۲۳)

عرفان حلقه، شاه کلیدی برای عرفان عملی دارد و آن هم «اتصال با شعور کیهانی» است. در واقع تنها راه رسیدن به عرفان و معنویت را در اتصال با شعور کیهانی می بینند. معتقدند که اساس این عرفان بر اتصال به حلقه های متعدد شبکه شعور کیهانی است و همه مسیر سیر و سلوک آن از طریق اتصال به این حلقه ها صورت گیرد. (طاهری، ۱۳۸۸ب:۸۰) در جای دیگر در تبیین عرفان حلقه و به تعبیر خودشان عرفان حقیقی می گویند: «عرفان حقیقی، چنگ زدن به حلقه های رحمانیت عام الهی است.» (طاهری، ۱۳۸۹: ۱۵۹) حال نکته این جاست که شبکه شعور کیهانی را چگونه تبیین می کنند و چه جایگاهی در جهان هستی ایفا می نماید؟

در پاسخ به این سوال، عرفان حلقه باور دارد ” شبکه ی شعور کیهانی، مجموعه هوش، خرد و یا شعور حاکم بر جهان هستی است که به آن آگاهی نیز گفته می شود و یکی از سه عنصر موجود در جهان هستی است، سه عنصر مذکور عبارتند از ماده، انرژی و آگاهی “طاهری، ۱۳۸۸ب: ۲۰) بنابر این شعور کیهانی بر کل هستی سیطره دارد و جهان هستی را مدیریت می کند. به عبارت دیگر آگاهی است که نظام سازی و کنترل تمام هستی را عهده دار است.

عرفان حلقه کارکرد هوشمندی را در جهان مادی چنین توصیف می نماید: “جهان مادی از هوشمندی و یا آگاهی آفریده شده و این هوشمندی حرکت اولیه را ایجاد کرده است و به آن جهت داده است (همان، ۴۵) با این توصیف نه تنها کنترل هستی، بلکه آغازگر آفرینش جهان، همان شعور کیهانی به شمار می رود. هستی را پایه ریزی می کند و عنصر سازنده هستی می باشد.

در جای دیگر می گوید: ” جهان هستی از حرکت آفریده شده است و چون هر حرکتی نیاز به محرک دارد و عامل جهت دهنده، لذا این عامل حاکم بر جهان هستی، آگاهی و یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی است که آن را شبکه شعور کیهانی می نامیم “(طاهری، ۱۳۸۸ الف: ۶۰) در مورد جهان هستی توضیحات دیگری نیز دارد. معتقد است که “هر بخش از جهان خلقت، بواسطه کارگزارانی تحقق می یابد، اگر این کارگزاران را ملک بنامیم، می توان گفت که ملائک جهان دو قطبی بر اساس چهار وظیفه از یکدیگر متمایز می شوند: ۱-ایجاد قوانین حاکم بر جهان هستی ۲-اجرای قوانین حاکم بر جهان هستی ۳-نگه داشتن ستونهای عرش الهی در جهان هستی ۴- آشکار کردن نتیجه قوانین حاکم بر جهان هستی در این جهان دو قطبی، سر منشاء تدبير امور، ملکی است که با به عهده داشتن نقش اول سه دسته دیگر را اداره می کند. این ملک که مجموعه هوشمندی حاکم بر جهان هستی است در این جهان دو قطبی به صورت دو هوشمندی مثبت و منفی نمایان می شود.”(طاهری، ۲۰۱۱ الف: ۸۹) به عبارت دیگر ملکی در رأس تمام این جهان وجود دارد که به وضع قوانین و اجرای آن و نگه داشتن ستونهای عرش الهي و نشان دادن نتیجه ی قوانین هستی می پردازد. این ملک، نقش تعیین کننده ای ایفا می نماید. پس این ملک، همان شعور کیهانی یا هوشمندی حاکم بر جهان هستی است.

از سوی دیگر ” آفرینش بر اساس طراحی دقیق و حساب شده ای است که به وسیله ملائک تحقق می یابد.”(طاهری، ۲۰۱۱ب: ۱۳) ابلیس از آن جهت که ماموریت الهی خود(سجده نکردن به آدم و خلق جهان دو قطبی) را انجام داده، در گروه ملائکه جای می گیرد. (همان، ۱۳) پس در دسته ملائکی که ذکر می کنند، ابلیس حضور دارد و به علاوه ماموریت الهی داشته که به آدم سجده نکند.

“برای به وجود آمدن چرخه جهان دو قطبی، وجود یک عامل تضاد (ملک جاری کننده قانون تضاد) ضرورت داشت و برای این منظور (بر اساس حکمت الهی) ابلیس به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکرد و این وظیفه را انجام داد.”(همان، ۱۶) ابلیس خالق جهان دو قطبی است که در این شرایط نقش مهمی دارد. ابلیس با سرباز زدن از سجده بر آدم و ایجاد جهان دو قطبی، اقدام به ایجاد قوانین حاکم بر جهان هستی می نماید. پس در عرفان حلقه همان ملکی که سر منشأ تدبير امور و شعور حاکم بر هستی است، ابلیس می باشد.

از سویی تذکر دو نکته لازم است که عرفان حلقه شعور کیهانی را معادل با خداوند و ائمه ی معصومین (علیهم السلام) نمی داند. «نظر به اینکه هوشمندی حاکم بر جهان هستی می بایستی خود از جایی ایجاد شده و در اختیار منبعی باشد این منبع که صاحب این هوشمندی دانسته را خدا می نامیم.»(طاهری، ۱۳۸۸ الف، ۶۱) در این عبارت، شعور کیهانی مخلوق خدا معرفی می شود نه خود خداوند. از سوی دیگر نباید تصور کرد که شبکه ی شعور کیهانی را معادل و مصداق معصومین (عليهم السلام) می دانند و اگر کسی که چنین بیانی داشته باشد، خلاف جهت حرمت شبکه کار کرده است. «استفاده در خلاف جهت حرمت شبکه مانند:

– شک، انکار، ناسپاسی و … نسبت به شبکه.

– در رأس قرار دادن هر نامی (حتی نام مقدسین و معصومین) به جای نام خداوند و هوشمندی او.» (طاهری، ۱۳۸۸ب: ۲۲۲) و نیز می گویند:« هیچ کس حق معرفی این اتصال را بنام دیگری غیر از شبکه ی شعور کیهانی و یا شعور الهی نداشته، این کار فریب دیگران محسوب شده»(طاهری، ۱۳۸۸ الف:۹۰) در این جا دیده می شود که گویا اصرار دارند نام هوشمندی باقی بماند. دلیل دیگری که بیان می دارد، منظور عرفان حلقه از شبکه شعور کیهانی، معصومین (علیه السلام) نیست، این که در این شبکه، دو شبکه مثبت و منفی تعریف شده است. در حالی که وجود معصومین (علیه السلام) خیر مطلق است و شر برای آنان قابل تصور نیست. بنابراین عرفان حلقه شعور کیهانی را معصومین (عليه السلام) نیز نمی داند.

بنابراین با توضیحاتی که ذکر شد، می توان به روشنی به این نتیجه رسید که شبکه شعور کیهانی همان ابلیس و کارگزارانش از گروه اجنه هستند و در واقع شبکه شعور کیهانی را باید شبکه شرور شیطانی» نامید. برای کسانی که با اتصال گرفتنشان در این شبکه وارد می شوند، آثار بسیار مخرب و خطرناکی دارد. لازم به ذکر است که نه تنها آسیب های اعتقادی، بلکه آسیب های روحی و حتی جسمی دامنگیر اتصال گیرندگاه شده است.

سیر تطورات اعتقاد به خدا در عرفان حلقه

عرفان حلقه در مورد شناخت و ارتباط با خدا را نظراتی را می کند. با دقتی در مبانی مکتوب آن می توان سیر تطورات اعتقاد به خدا را به صورت مراحلى استخراج نمود. در فرایند این مراحل، دیدگاه نهایی عرفان حلقه به امکان شناخت خداوند، عشق ورزی به او، احتمال و تحقق پرستش معبود و … تنقیح و تبیین خواهد شد.

مرحله نخست؛ امتناع شناخت و عشق به خدا

هرچند می توان ناممکن بودن شناخت خداوند را مرحله اول دانست و عدم امکان عشق به خدا را در دومین پله مطرح کرد، اما در این مجال دو با هم بیان گردید چرا که در یک اصل از اساسنامه عرفان حلقه درج شده و پیوند معنایی خاصی در این بین حاکم است.

در اساسنامه عرفان حلقه که اصول مهم و کلیدی اندیشه شان را به نمایش می گذارد، آمده است: «انسان نمی تواند عاشق خدا شود، زیرا انسان از هیچ طریقی قادر به فهم او نیست و در حقیقت خدا عاشق انسان می شود و انسان معشوق می باشد و مشمول عشق الهی و انسان می تواند فقط عاشق تجلیات الهی، یعنی مظاهر جهان هستی شود و پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی می گردد.» (همان: ۱۲۶ و ۱۲۵)

در این اصل زیربنایی عرفان حلقه، شناخت خداوند مسدود اعلام می شود. به عبارت دقیق تر هر گونه راهی برای کسب معرفت و شناخت خداوند با شکست روبرو خواهد شد و به تعبیر صریح، هیچ گونه شناختی نمی توانیم از خداوند داشته باشیم. به دلیل این که هیچ فهم و شناختی از خدا نداریم، نمی توانیم عاشق خدا شویم.

حال این پرسش به ذهن میرسد؛ خدایی که انسان را این گونه خلق کرده است و به طور حتم می دانسته که انسان نمی تواند او را بشناسد، پس چرا از انسان خواسته است تا او را پرستش کند و در مسیر کمال به سوی او در حرکت باشد؟ و دیگر آن که خدایی را که نمی توان شناخت، چگونه می توان او را پرستش نمود و اصلا چگونه می توان در مورد او سخنی بر زبان جاری کرد؟

طبق این عبارت عرفان حلقه، از آنجا که شناخت خداوند امکان پذیر نیست، پس مسلم است که نمی توان عاشق خدا شد! چون لازمه عشق، درجه ای از شناخت و ادراک معشق می باشد. در ادامه، بلافاصله آمده است که انسان معشوق خداوند است. گویا این را نیز علت دیگری بر عدم عشق به خدا دانسته است. یعنی عشق خدا به انسان، مانع عشق انسان به خداست. این تصور از عشق نادرست و غیر منطقی می باشد. زیرا هیچ اشکالی ندارد که از یک جهت معشوق و از جهت دیگر عاشق بر یک موجود اطلاق گردد و وصف این دو بر یک موجود از دو جهت محال نیست. (رودگر، ۱۳۹۰: ۱۶) از همین رو امام سجاد عليه السلام) می فرماید: «ثم سلک بهم طريق ارادته و بعثهم في سبيل محبته لايملكون تأخير عما قدمهم اليه.» (صحیفه سجادیه، دعای یکم)

مسئله دیگر این است که در همین اصل تذکر داده شده است زمانی که انسان عاشق تجلیات الهی می شود، پس از این مرحله است که مشمول عشق الهی خواهد شد. در حالی که این نگرش درست نیست. خداوند از روی حب شديد و عشق، انسانها را خلق کرد اما ماجرای عشق خدا به انسان بسیار پیچیده تر از این است. یعنی عشق خدا به انسان، قلم آفرینش را به حرکت در آورده است. در حقیقت، عشق خداوند، نقطه ی آغاز آفرینش می باشد و عالم تکوین را به وجود آورد. لازم به ذکر است که عرفا و برخی فلاسفه به آن «حرکت حبی» (فارابی، ۱۳۵۸ : ۱۶۸) می گویند. حرکت حبی بر اساس حدیث قدسی «کنت کنزا مخفيا و احببت ان اعرف فخلقت لكي اعرف» (مجلسی، ۱۶۰۳: ۱۹۹/ ۸۷ و ابن عربی، ۲۰۳۰) شکل گرفته است. حرکتی که ظهور کمالات ذات واجب الوجود و انوار قدسيه اسماء و صفاتش را متجلی می سازد.

وقتی انسان عاشق تجلیات خدا می شود، صرف این عشق معنی ندارد و سودبخش هم نیست. زیرا ممکن است یک فرد کافر و بدون دین هم به این عالم امکان عشق بورزد. پس عشق زمانی ارزشمند می گردد که همواره در قلب خود بداند که این عالم تجلیات خداست. یعنی آن را با وصف «تجلی خدا بودن» بنگرد. همین اتصاف تجلیات به خداوند، نوعی از شناخت را ایجاد می کند. شناختن این که «خداوند قادر است که توانسته این عالم را خلق کند.» و همچنین «خداوند خالق است که این عالم را خلق کرده است.» و نیز «خداوند حکیم است که عالم را به این نظم و حکیمانه تدبیر نموده است.» و … به عبارت دیگر از همین عشق به تجلیات خداوند، نوعی شناخت به خداوند هم به دست می آید. بدین ترتیب انسان برای شناخت خداوند راه های بسیاری دارد. همین عشق به تجلیات که در این اصل آمده، نیز یکی از این راه ها به شمار می رود. اگر تنها شناخت ما از خداوند این باشد که او خالق ماست، برای عشق ورزی به او کافی است، چه رسد به این که شناخت های فراوانی در مورد خدا به ما رسیده است.

علاوه بر این گذشت که عرفان حلقه، عشق به خدا را به دلیل عدم شناخت خدا رد می کند. با این وجود علت عدم عشق به خدا»، «عدم شناخت خدا» است. با این توضیحاتی که ذکر شد، یکی از راههای شناخت خداوند از طریق تجلیات خدا بیان گردید. پس با ابطال علت، معلول نیز باطل است. یعنی با ابطال «عدم شناخت خدا»، معلول آن که «عدم عشق به خداست»، نیز باطل می شود. بنا بر این در حقیقت این اصل از اصول عرفان حلقه در اصطلاح درون متناقض» است. یعنی مفادی دارد که یکدیگر را نقض می کند. از طرفی عشق به خدا امکان ندارد به دلیل اینکه شناخت به خدا امکان ندارد. از سوی دیگر در همین اصل یکی از راه های شناخت خداوند که همان عشق به تجلیات است، مطرح می شود. بدین ترتیب عشق به خدا هم امکان پذیر خواهد بود. در حالی که در ابتدای این اصل عشق به خدا باطل اعلام شده بود.

 

عدم شناخت خل > عدم عشق به خدا عشق

به تجلیات خدا > شناخت خدا

با این توضیحات مرحله اول یعنی «عدم شناخت خدا و عدم عشق به خدا» بررسی گردید.

مرحله دوم؛ منتفی شدن عبادت خداوند

با توجه و تفحص در نگاشته های عرفان حلقه، مرحله دیگری در باب خداشناسی قابل اصطياد است که شایسته است آن را عدم امکان عبادت خدا نام نهاد. در یکی از اصول عرفان حلقه آمده است:

نوع عبادت بر سه نوع تقسیم می شود:

– عبادت بردگان یا عبادت از روی ترس (مرگ و قبر و دوزخ و…)

– عبادت مزدوران یا عبادت از روی طمع مزد و پاداش (بهشت و حوری و …)

– عبادت آزادگان یا عبادت از روی عشق الهی

نوع عبادت و خواسته هر کسی، بستگی به میزان درک و فهم او از خداوند دارد، و همان گونه که یک بچه آبنبات چوبی را به دنیایی از آگاهی ها ترجیح می دهد، ممکن است که کسی هم حوری را به عشق الهی ترجیح دهد. در عرفان کیهانی (حلقه)، عبادت از روی عشق الهی مورد نظر می باشد.» (طاهری، ۱۳۸۸: ۱۳۹)

این اصل از عرفان حلقه معارف حقی را شامل می گردد اما استفاده ی خطا از آن شده است. در اینجا تعارضی دیده می شود اول اینکه در اصل قبلی که از عرفان حلقه نقل شد، تصریح شده بود که شناخت و درک خدا امکان پذیر نیست. پس چگونه عبادت به میزان درک و فهم از خداست در حالی که از او نمی توان شناختی داشت؟ دوم آن که در عرفان حلقه عبادت از روی عشق صورت می گیرد در حالی که عرفان حلقه گفته است عشق به خدا ممکن نیست. به عبارت دیگر این پرسش به ذهن می آید که در این شرایط که عاشق خدا شدن محال است، باید به عشق چه چیزی عبادت نمود؟ اگر بناست عاشق تجلیات خداوند را عبادت کنیم، پس باید عاشقانه درخت، خورشید و… را عبادت کنیم و آن وقت تفاوتمان با گاو پرستان و خورشید پرستان چیست؟

این عقیده عرفان حلقه را می توان با نگاهی متفاوت و نو به شکل یک استدلال منطقی در آورد و بر اساس قواعد منطقی آن را تحلیل نمود؛

مقدمه ی اول ( صغری): در عرفان حلقه عبادت باید از روی عشق به خدا صورت بگیرد. مقدمه دوم (کبری): هیچ گونه عشق به خدا امکان پذیر نیست. نتیجه: در عرفان حلقه، عبادت امکان پذیر نیست. در علم منطق، این قیاس شکل اول است که يقينی ترین نوع استدلال می باشد.

با این توصیفات عرفان حلقه نه تنها عبادت خداوند بی معنا می شود، بلکه عبادت رنگ مشرکانه به خود می گیرد. پس مادہ پرستی جای خدا پرستی را گرفته است. این جا یکی از مواردی است که نگاه ماتریالیستی عرفان حلقه خود را نشان می دهد. وقتی که راهی به عالم ملکوت نیست و نمی توان شناخت و درکی از آن داشت، تنها عاملی که قابل درک است، عالم ماده می شود. بنا بر این در عرفان حلقه راه عبادت و پرستش خداوند مسدود می گردد.

علاوه بر این عرفان حلقه تصریح دارد که «عرفان، قلمرو عشق است.» (طاهری، ۲۰۱۱ الف: ۷۹) با این تعبیر عرفان حلقه چگونه عرفان نام گرفته است؟ چون در عرفان حلقه عشق به خدا امکان ندارد و از طرفی عرفان قلمرو عشق تلقی گردیده. پس بر اساس مبانی خود عرفان حلقه، باید گفت در قلمرو عرفان جایی ندارد. شهید مطهری تصریح دارد:« در انسان عشق نامحدود است و محبوب و معشوق حقیقی انسان، كمال مطلق و ذات نامحدود است. عشق و علاقه انسان به محدودها عشق مجازی است نه حقیقی یعنی به اعتباری مظهریتی است که از معشوق حقیقی دارد.»( مقالات فلسفی، ۱۳۹۹: ۲/۱۷۰)

مرحله سوم؛ نفی توحید در خالقیت

وادی سوم در مورد خداوند این است که توحید در خالقیت زیر سوال می رود. زیرا ابلیس نقش خالقیت را به گونه ای ایفا می نماید که خالقیت تام و تمام خداوند محدود به نظر می رسد. در عرفان حلقه ابلیس خالق این عالم دنیا، جهان دو قطبی، عالم خیر و شر، بهشت، جهنم، قیامت است.

در عرفان حلقه این باور دیده می شود که پس از دریافت فرمان الهی در مورد سجده بر حضرت آدم، ابلیس به دلیل مأموریتی که خداوند به او سپرده بود، سجده نکرد. چنین مأموریتی تا پایان چرخه ی دو قطبی ادامه دارد. این کارگزار الهی به خلق جهان دو قطبی یا عالم تضاد همت گمارد. در این جهان دوقطبی، خیر و شر را خلق نمود. به عبارت دیگر شبکه مثبت و منفی را پدید آورد. این آفرینش ابلیس موجب رشد و بالندگی معنوی در آدم شد. زیرا آدم را با مجموعه ای از خیر و شر روبه رو گردانید. پس این ابلیس بود که خالق عالم تضاد یا همین دنیاست. (طاهری، ۲۰۱۱ب: ۱۴)

در ادامه، حضرت آدم را به سوی درخت آگاهی نزدیک کرد و به وسیله خوردن میوه این درخت، حضرت آدم در این چرخه جهان دو قطبی وارد شد. این درخت موجب رها شدن حضرت آدم از جهل گردید و به بهشت آگاهی راه پیدا کرد. پس در اینجا هم خالق بهشت آگاهی، ابلیس محسوب می شود. علاوه بر این، وی شکل گرفتن صحنه امتحان انسان نقش تعیین کننده ای به عهده دارد. (طاهری، ۲۰۱۱ب: ۲۵۹) این امتحان که به عنوان آزمون آخر نامیده می شود، توسط ابلیس طرح ریزی گردیده است. این آزمون همان مرحله ای از گذر انسان است که در آن جای خدا را می گیرد و مدعی خدایی می کند. در مورد جهنم هم آفرینشگری ابلیس، توسط عرفان حلقه ترسیم می شود. زیرا در کتاب انسان و معرفت تصریح شده است که ابلیس تا مقطع جهنم، همه ی اجزای هستی را شکل می دهد. (همان:۳۰۳)

در عرفان حلقه، مرحله قيامت، برزخ، دوزخ و بهشت همه در جهان دوقطبی رخ می دهد.(ر.ک همان) یعنی بر خلاف تصور اولیه که جهان دو قطبی همین دنیاست، تصریح دارند که جهان دو قطبی گستره بیشتری دارد. همانگونه که گذشت خالق جهان دو قطبی، بلیس است. جهان دو قطبی هم بخش های مختلفی دارد از جمله برزخ، دوزخ و… . بدین ترتیب تمام این مراحل و عوالم نیز مخلوق ابلیس به شمار می رود.

البته در عرفان حلقه گاهی این خالقیت به صورت مقطعی به انسان هم نسبت داده می شود به عنوان نمونه آن جا که انسان در بهشت هر چه بخواهد، خلق می کند و در جای دیگر آمده است و با در اختیار داشتن گنجینه ی صفات الهی و امکان آفرینش در مرحله پس از مرگ وسپری نمودن بهشت و دوزخ، جهانها را خلق می نماید. (طاهری، ۲۰۱۱ الف: ۳۰۵) تمامی این موارد، توحید در خالقیت را به چالش می کشاند. ابلیس، خالق نامیده می شود. آن هم خالقی که مخلوقات بسیاری دارد.

در قرآن کریم آمده است: «هل من خالق غير الله يرزقكم من اسماء و الأرض»(سوره فاطر:۳) در حقیقت این آیه خالقیت خدای سبحان را مفروغ عنه می داند و آن را پایه و اساس اسمای حسنای فعلی دیگر قلمداد می کند. علاوه بر این، در آیات دیگر نیز وصف كمالی خالق را منحصر در خداوند بر می شمرد. (جوادی آملی، ۱۳۸۳: ۳۹۹) قرآن کریم افزون بر بعد اثباتی که حدوث و بقای همه اشیاء را از خداوند می داند، در بعد سلبی نیز هر گونه آفرینش را از غیر خدا، هر که و هر چه باشد، نفی می کند. (همان: ۶۰۱) به عنوان نمونه درباره نقش کشاورزان می فرماید: «أفرءيتم ما تحرثون ، أنتم تزرعونه أم نحن الزارعون»( سوره واقعه:۱۳ و ۶۴)

مرحله چهارم؛ نفی توحید ربوبی

مرحله چهارمی که در مورد خداشناسی عرفان حلقه قابل بررسی است، نفی توحید ربوبی خداوند می باشد. رب، به معنای مربی و پرورش دهنده است. رب، کسی است با دانستن ظرفیت فرد و راه سعادت و کمال او، به تربیت و پرورش می پردازد. حال آنکه در عرفان حلقه رب تمام انسان ها، ابلیس معرفی می گردد. چرا که در عرفان حلقه، ابلیس عامل کمال انسان است. ابلیس در جریان عدم سجده به حضرت آدم، جهان دو قطبی را خلق می کند و همین جهان موجب شروع حرکت کمال انسان می گردد. (طاهری، ۲۰۱۱الف: ۲۰۶) بدین وسیله انسان دست به انتخابگری می زند و میان خیر و شر یکی را بر می گزیند.

وجود ابلیس، آتشی است که گل وجودی انسان را به مرحله ی پختگی می رساند. یعنی بدون وجود ابلیس امکان دستیابی انسان به پیشرفت معنوی محال است. ابلیس به لحاظ معنوی، در مسیر دستیابی به کمال جویی انسان نقش به سزایی ایفا می کند و رب انسان به شمار می رود. ابلیس یا همان ملک جاری کننده تضاد، خیر و شر را در جهان خلق نمود و انسان با دیدن این دو شبکه دست به انتخاب گری می زند و در آزمون های زندگی، با انتخاب هر کدام در مسیر خاصی حرکت می کند.

البته در این جا یک تناقض دیده می شود. چرا که در مراحل بعد از مرگ، بهشت و جهنم تمام انسان ها به طور کلی سرنوشتی یکسان دارند. یعنی اگر با عرفان حلقه نگاهی همدلانه داشته باشیم و این سخنان را بپذیریم، آن وقت می بینیم که دوگانگی در این سخنان موج می زند به طوری که معتقدند همه انسانها این مراحل را طی می کنند. بهشت و جهنم به تجربه ی همگان در خواهد آمد. (طاهری، ۲۰۱۱الف: ۲۷۵ -۳۱۲) در این صورت انتخاب گری انسان در مورد خیر و شر چندان تفاوتی در سرنوشت او ندارد. انسان ها با اعمال نیک و شر، تجربه ی یکسانی را از سر می گذرانند.

در عرفان حلقه آمده است پس از اینکه همه دوزخ را تجربه نمودند، همگی بهشت را نیز درک می کنند. حتی برای برخی که نخواهند راه را ادامه دهند، عشق الهی خود را نشان می دهد و نقش عشق (در طرح بی نظیر خلقت به او اجازه ماندن را نمیدهد و رحیمیت خداوند او را به سوی مبدأ باز خواهد گرداند و در هر حال او نیز بر سر آزمون آخر می نشیند و تجربه خدا بودن را از سر می گذراند. (همان: ۳۰۹)

به عبارت روشن تر هر چند ممکن است حرکت در این مسیر برای برخی کندتر و برای برخی تندتر اتفاق بیفتد، اما در هر حال همه در آزمون آخر شرکت خواهند کرد و در نهایت به وحدت الهی خواهند رسید. حتی می توان به این مطلب رسید که عرفان حلقه باور به نوع خاصی از جبر دارد. یعنی قائل به جبر در انتخاب انسان ها است. انسان خود نمی تواند بر مبنای اراده اش تصمیم گیری کند. یعنی تا اینجا باید تمام مسیر را طی نماید.

باید دقت داشت که چنین بازگشتی بر پایه تعاریف عرفان حلقه با نگاه عقلانی موجود در دین اسلام تفاوت دارد. در نگاه قرآنی همه به سوی مبدأ خویش باز می گردند و خدا را ملاقات… می کنند اما کیفیت و نحوهی ملاقات یکسان نیست. برخی با مجموعه ای از حسنه و نیکی رحمت خاص الهی را درک می نمایند و ملاقاتی سرشار از نور و معنویت رخ می دهد اما برای آنان که راه هدایت قرآن را کنار زده اند، با غضب خداوند رو به رو می شوند و ظلمت شقاوت بار خویش را به دوش می کشند. در هر حال عرفان حلقه، ابلیس را در مرتبه «رب» می داند و می تواند هدایت انسان و پرورش دهنده باشد. بدین ترتیب در عرفان حلقه، توحید در ربوبیت نیز با بن بست رو به رو می گردد. خداوند به عنوان رب مطلق در تمام عالم زیر سوال می رود.

در عرفان اسلامی رب از اسما حقیقی ذات اضافه به شمار می رود. به عبارت دقیق تر در قاموس اصطلاحات اهل معرفت، اسماء الهی دو گونه اند: سلبی و ثبوتی (ایجابی). اسماء ایجابی نیز به سه قسم حقیقی، اضافی محض – مانند اولین و آخریت و حقیقی ذات – مانند ربوبیت و علم و اراده اضافه تقسیم می گردد. همچنین غنا، قدوسیت و سبوحیت جزء اسماء سلبی هستند. (قیصری، ۱۳۷۵ : ٤۳) البته برای برخی اسماء الهی با توجه به معانی گوناگونشان در دسته های متعدد قرار می گیرند. اسم رب نیز چنین است یعنی اگر منظور از آن «مصلح» باشد، جزء اسمای افعال و اگر منظور، «سید» باشد، جزء اسمای صفات خواهد بود. (یزدان پناه، :۱۳۸۸ ، ۴۴۶ )

مرحله پنجم؛ نفی توحید ذاتی

در مرحله نهایی، اوج عقیده عرفان حلقه اظهار می گردد و توحید در ذات به کلی تغییر هویت می دهد. زیرا آزمون آخر، «خدا شدن انسان را به تصویر می کشد. عرفان حلقه در ترسیم آزمون آخر که در جریان جهان پس از مرگ و پایان یافتن قیامت و پس از تجربه بهشت و دوزخ، رخ می دهد، مقام خدایی را به انسان منسوب می کند. مقامی که در این جهان دنیا، بالقوه است. (طاهری، ۱۳۸۸: ۱۳۲)

 

انسانها پس از مرگ و پشت سر گذاشتن قیامت، به بهشت آگاهی و دوزخ وارد می شوند. سپس با آزمون آخر روبه رو می گردند. بعد از آن که برای انسانها سه مرحله قائل شده مرحله «اله»، مرحله «رب» و مرحله «ملک»، بیان می دارد که هیچ یک از این سه از وجود آدم جدا نبوده هر یک بعدی از وجود او هستند که در حرکت او نقش دارند. کثرات آدم

انسانها) نیز حرکت خود را از «اله» آغاز کرده اند و به «رب» پایان می برند. در طول مسیر، پذیرفتن تربیت از «رب» راهگشای حرکت صحیح آنهاست و وحدت آنها با رب در پایان مسیر اتفاق می افتد. در پایان چرخه هر کسی با توجه به در اختیار داشتن صفات الهی و توانایی او در معرض یک سؤال که آزمایش آخر در چرخه است قرار می گیرد. (طاهری، الف ۲۰۱۱: ۲۹۳)

 

این پرسش اساسی که برای هر انسانی ایجاد می شود، این است: «آیا دوست دارد به آغوش وحدت بپیوندد و یا همچنان با مشغولیت های خود سرگرم باشد؟» شاید به زبان ساده تر بتوان گفت که گویا خداوند از هر کسی می پرسد: «میل داری با من باشی یا بدون من؟ (آیا مرا خدای خود می دانی و دوست داری که به من ملحق شوی یا خیر؟)» (همان: ۳۱۰) پس انسان به مرتبه خدایی می رسد و آنجاست که «خدایی با خدا را انتخاب می کند یا خدایی بدون خدا»؟ بنابر این در عرفان حلقه انسان، خدا می شود و می تواند خود خالق جهان های دیگری باشد.

باید دانست آنچه در مباحث عرفانی در باب تجلی صفات ربوبی و غیره مطرح شده، سخنی دیگر بوده و آن معانی متعالی با آنچه عرفان حلقه مدعی است، تفاوت چشمگیری دارد. در روایت منقول از امام صادق (ع) است که: «العبوديه جوهره کنهها الربوبية» (جعفر بن محمد(ع)، ۱۶۰۰: ۷) عبودیت جوهره ای است که کنه آن ربوبیت است. مشابه همین کلام به تفصيل در بیانات عرفا نیز بیان شده است.

این کلام اشاره به بالاترین مقام انسان دارد که بعد از فنای از خود باقی به بقای خداوند می شود. مقام بقاء بعد از فنا به این معنی نیست که انسان تبدیل به خدا می شود یا به مقام خدائی و ربوبیت می رسد. بلکه به این معنی است که عارف، بعد از فانی شدن و خالی شدن از خود، محل تجلی صفات خداوند می شود.

بنابراین هیچ گاه انسان به ربوبیت نمی رسد بلکه در نهایت از خودی خود فانی می شود و سپس، این خداوند است که ربوبیت خود را در وجود انسان آشکار می کند و به قول عرفا با باقی بودن هستی عبد، امکان تجلی ربوبی هم نیست. بدین گونه همواره عبد، عبد باقی می ماند و رب هم رب و این دو هرگز قابل جمع نیستند.

در روایات نیز با بیانات و تعبیرات مختلفی از این مقام یاد شده است از جمله در حدیث قدسی مشهور چنین می می فرماید: «لا يزال العبد يتقرب إلي بالنوافل و العبادات حتى أحبه فإذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و يده التي يبطش بها و رجله التي يمشي بها» (ابن ابی جمهور، ۱۶۰۵: ۱۰۳ / ۶ ) عبد با عباداتی که بر او واجب نشده پیوسته به من نزدیک می شود تا آنجا که مشمول محبت خاصه من می شود و چون من او را دوست بدارم، (من همه هستی او می شوم)؛ گوشی که می شنود منم. چشمی که می بیند منم.دستی که حرکت می دهد منم…

بررسی روایات و زیارات و خطبه های مربوط به مقامات معصومان نیز نشان می دهد که همین مقام در اوج خود برای ائمه معصومین (عليهم السلام) محقق بوده و از طرفی برای برخی که توان درک این سخنان را نداشته اند توهم غلو را دامن زده است که در جای خود باید به این روایات از این دیدگاه پرداخته شود.

همچنین ملاصدرا در کتاب ایقاظ النائمين در بیان سفر عرفانی سالک الى الله آن گاه که به مقام توحید می رسد چنین آورده است: «گفته شده است که این توحید عبارت است از پوشیده شدن وجه عبودیت با وجه ربوبیت و مخفی شدن ذات سالک در پیشگاه آفتاب عظمت و كبرياء، به گونه ای که رب، ظاهر است و عبد، پنهان… این امر تبدیل صفات بشری به صفات الاهي است بدون تبديل ذات. پس به میزانی که صفتی از صفات بشری مرتفع شود صفتی از صفات الاهی جایگزین آن می شود و همچنانکه در حدیث مشهور بیان شده است حق سمع و بصر او می شود و آن گونه که خدا بخواهد در وجود تصرف می کند.» ( ملاصدرا، ۱۳۹۱: ۵۸)

علاوه بر این، ملا علی نوری نیز در این باب معتقد است در این هنگام عبد، مصداق قول پیامبر (ص) می شود که فرمود: «خداوند آدم را بر صورت خویش آفرید.» چرا که می دانیم جایگاه صورت شیئ نسبت به آن مثل جایگاه وجه و ظل است نسبت به کنه و حقیقت شیئ. همچنان که امام صادق (ع) فرمود: عبودیت جوهره ای است که کنه آن ربوبیت است و {پیامبر اسلام} اشاره به همین منزلت خود در پیشگاه حق داشت آنگاه که فرمود: هر کس من را دید حق را دیده است. و از همین باب امام صادق (ع) در بیان آیه «کل شيء هالك إلا وجهه» فرمودند: منظور از «وجه» در این آیه، ما هستیم. و از همین جاست که قبله عارفان امیرمؤمنان فرمود: معرفت من به نورانیت معرفت الله است، چرا که نورانیت آن حضرت نسبت به نور الانوار همچون صورت شيئ و وجه آن است.(ملاصدرا، ۱۳۹۳: ۷۶۲)

اما سخن در عرفان حلقه در وادی دیگری است به طوری که از سوی دیگر عرفان کیهانی یکی از اهداف خود را رسیدن انسان به یافتن گنج درون می داند(طاهری، ۱۳۸۸: ۱۰۶) که این کلید واژه اشاره به همین مطلب خدا شدن انسان دارد و در این اصطلاح با معنویت های نوظهور دیگر در قالب دین نوین جهانی، مشترک است. دینی که نظام سلطه آن را ترویج می کند. یکی از آموزه های دین جهانی در بخش الهیاتی، روح قدسی[۱] می باشد. به تقدس جاری در انسان اشاره می کند و او را سرچشمه آگاهی و قدرت کائنات معرفی می نماید. قدرت بی پایان انسان، در کنار ناپدیدشدن وجود خدا شکل می گیرد. (مظاهری سیف، ۱۳۹۱: ۷۵)

در کتاب عرفان حلقه نوشته شده است: «بیت الله، فقط به انسان اطلاق می شود.» (طاهری، ۱۳۸۸: ۱۶۱) پس توحید در ذات نیز در عرفان حلقه کنار گذاشته می شود. به تعبیر دیگر «انسان خدا انگاری» یا «خود خدایی»، القاء می گردد. عرفان حلقه در باور انسان خداانگاری، با شیطان گرایی وجه اشتراک دارد و مشابهت عمیقی با تفکرات شیطانی پیدا می کند. این مراحل پنج گانه نه تنها راهی برای رسیدن به اوج معنویت نیستند، بلکه طی این پله ها به صورت نزولی است. با گذر از هر مرحله، انسان یک مرحله به هلاکت نزدیک تر خواهد شد و در آخر کار به جایی می رسد که دیگر از تعالی معنوی که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده، اثری باقی نمی گذارد. در پایان نیز او را تنها و تنها در دام ابلیس رها می سازد.

ناگفته نماند که عرفان حلقه حتى از آوردن نام خدا نیز اجتناب می نماید. به طوری که در شروع کلاس ها بنیان گذار عرفان حلقه از عبارت « به نام بی نام او» استفاده می کند. به کار بردن کلمه ی «بی نام» در مورد خداوند و کنار گذاشتن اسماء حسنای الهی ریشه در باوری دارد که در کابالا هم دیده می شود. بر اساس اصول و مبانی کابالا، “یهوه” خدای کتاب مقدس نمی تواند محل تفکر و اندیشه ی عمیق برای پیروان این مکتب باشد. به اعتقاد ایشان خدایی می تواند محل تفکر و تعمق آدمی قرار گیرد که از هر گونه صفت و تشخص انسان وار به دور باشد. از این رو کابالا اصطلاح انسوف را برای خدای خویش برگزید. یعنی ذاتی بی کران و خدایی که از هر گونه صفت مبراست. پیروان کابالا خدای خویش را “بی نام” می خواهند و هیچگاه از اصطلاحات معمول در عهد عتیق همچون “الوهیم “و “یهوه” در مورد خدای خویش استفاده نمی کنند.( Scholem,۱۹۹۷,vol۱۶,p.۳۵۴)

از مجموعه ی اعتقادات عرفان حلقه و تقدیس ابلیس، بر می آید که «او» در این عبارت، همان شیطان است. چرا که خداوند دارای نام های بی شمار و زیبایی است که قرآن کریم و ادعيه رسیده به ما، مالامال از این اسماء نورانی است. پس نمی توان خداوند را «بی نام» دانست. بلکه شیطان است که نامی ندارد و به هر رنگ و لباسی در می آید. گاه نام شیطان پرستی می گیرد و گاه نام عرفان حلقه.

این گونه عملکرد عرفان حلقه، هدف مشترک خود را با عرفان کابالا به نمایش می گذارد تا با حذف نام های الهی بتوانند از شیطان و قدرت پوشالینش سوء استفاده نمایند. در حقیقت بر زبان جاری ساختن «بسم الله الرحمن الرحیم» یکی از راه هایی است که در روایات به جهت دور شدن شیطان آمده است. زمانی که از طرفی این حرز شریف کنار گذاشته شود و از سوی دیگر اعتقادات بر ضد خدا باوری پایه ریزی گردد، جایی برای گام های شیطان باز می شود. و این همان چیزی است که در عرفان حلقه اتفاق می افتد.

خداوند سبحان در قرآن میفرماید :«ولله الأسماء الحسنی فادعوه بها» (سوره مبارکه اعراف، ۱۸۰) برای خداوند نام های نیکویی است، به آن اسماء خدا را بخوانید. در تفسیر نور الثقلين ذیل همین آیه روایتی آورده است که امام صادق (عليه السلام) فرموده است: «نحن والله الاسماء الحسنی» (حویزی، ۱۴۱۵: ۱۰۳ / ۲ ) سوگند به خدا «اسماء حسنی» خداوند، ما اهل بیت (عليهم السلام) هستیم. پس انبیاء و اوصيا اسمائی هستند که بر خداوند دلالت می کنند و آن ها مظاهر اسماء و صفات الهی می باشند. (طباطبایی، ۱۳۸۲: ۸/۳۸۶)

کلام آخر

عرفان حلقه می کوشد راهی را برای انسان ها تعریف کند که این راه انسان را به کمال دنیا و آخرت برساند. راهی که با تعمق در اصول آن، تضاد چشمگیری با آموزه های اسلامی دارد. در عرفان حلقه مهم ترین اصل اعتقادی که همان توحیدباوری است، زیر سوال می رود و جای آن تصویری خداگونه از انسان می نشیند.

عرفان حلقه برای این که مخاطبان را با خود همسو نماید، لازم است باورهای خدا ستیزانه اش را در لفافه و نامحسوس القاء نماید. برای تحلیل و این که نظرات عرفان حلقه روشن شود، باور به خدا در عرفان حلقه در این نوشتار به شکل مراحل پنج گانه ترسیم گردیده است.

شناخت خداوند و عشق به او ناممکن تلقی می شود. به طوری که هیچ گونه راه معرفتی به هیچ ساحتی از وجود خداوند نیست. انسان در این عصر مدرن نمی تواند خدا را درک نماید. در نتیجه آن چه را که نمی توان درک کرد، نمی توان عاشقش شد. از همین رو عشق به خداوند هم انکار می گردد. انسان پس از این که تجلیات خداوند را درک کرد، خداوند عاشقش می شود. به عبارت روشن تر راز عشق الهی به انسان، نخست از این نقطه آغاز می شود. انسان نیز تنها و تنها می تواند عاشق تجلیات خداوند شود.

نقدهایی در این اصل اساسنامه عرفان حلقه، دیده می شود. به عنوان نمونه، تناقضی درونی بین آموزه های بیان شده، می توان یافت. علاوه بر این با توجه به آیات و روایات و همچنین حرکت حبی که عرفا بر پایه آموزه های دینی بنا نموده اند، سخنان عرفان حلقه مردود می باشد.

در مرحله بعد، عدم امکان عبادت و پرستش خداوند بررسی و نقد می گردد. از سویی عرفان حلقه عبادت را منحصر در عبادت عاشقانه می داند و از سوی دیگر وجود عشق به خداوند را انکار می کند. در چنین شرایطی باید پرسید در عرفان حلقه، عبادت به خداوند چگونه صورت می پذیرد؟ در حقیقت آیا عبادت خداوند امکان پذیر است؟

از همه مهم تر این که اگر آموزه عرفان حلقه را مبنی بر این که «تنها عاشق تجلیات خداوند می شویم نه خود خداوند» بپذیریم، دیگر جایی برای عبادت خداوند باقی می ماند؟ در حقیقت سخن عرفان حلقه عبادت عالم طبیعت (ماده گرایی) را تثبیت می نماید. بنا بر این اصل تفکر به ماده گرایی و یا در اصطلاح نگاه ماتریالیستی عرفان حلقه خود را به نمایش می گذارد.

علاوه بر توحید در خالقیت از دیدگاه عرفان حلقه زیر سوال می رود. در این فضا، ابلیس گوی خلق کردن را از همه می رباید و دست به خلقت عوالم بسیاری می زند. جهان دو قطبی بخشی از آن است. جهان دو قطبی شامل این دنیا، برزخ، بهشت و جهنم می شود. تمام اینها تحت سیطرهی فرمانروایی ابلیس است. آنقدر نیرو و قدرت دارد که انسانها به کمک ابلیس این مراحل را طی می نمایند.

این نوع نگاه عرفان حلقه به ابلیس، قدرت بیش از حد و غیر واقعی ای را برای ابلیس ترسیم می کند. در این شرایط قدرت بی پایان الهی در خلقت نادیده گرفته می شود. ابلیس نمی تواند خالق این جهان باشد. تنها خداوند است که قدرت خلقت این جهان را دارد و آن را تدبیر می کند.

در عرفان حلقه توحید در ربوبیت رنگ می بازد و جای خود را به مربی گری ابلیس واگذار می کند. از نخستین روزهای خلقت که حضرت آدم (ع) در بهشت روزگار می گذراند، ابلیس با ایجاد شوق میل کردن میوه ی ممنوعه، تربیت وی را آغاز می نماید. در دید عرفان حلقه، ابلیس اولین معلم انسان است که می کوشد گل وجود انسان را با آتش خویش به پختگی برساند. در مراحل بعدی زندگی تمام انسان ها همچنان ابلیس است که با خلق جهان دوقطبی و وسوسه به شر، انسان را در آزمون ها رشد می دهد و اوست که سبب اختیار انسان شده است.

در این جا عرفان حلقه اشتباه بزرگی را مرتکب گردید. خداوند اولین معلم بشریت می باشد. قرآن کریم نیز می فرماید: « و علم آدم الأسماء كلها» از سوی دیگر اختیار داشتن انسان به دلیل ساختار وجودی است که خداوند حکیم و تنها مربی انسان، در نهادش قرار داده است. اگر روزی شر ریشه کن شود، باز هم انسان مختار نامیده می شود چرا که اینگونه آفریده شده است.

در نهایت توحید در ذات، رنگ می بازد. پس از طی کردن بهشت و جهنم، در آزمون آخر خدا در حالتی عاجزانه از معشوق خویش می پرسد: «خدایی با خدا را انتخاب می نماید و یا خدایی بدون خدا را بر می گزیند؟»( العياذ بالله) در این جا بیشتر انسان ها که به مقام خدایی رسیده اند، خدایی بدون خدا را ترجیح می دهند و خود جهانهای بیشماری را خلق می کنند و خدایی می کنند و دوباره در مقابل این سوال خداوند واقع می شوند تا در نهایت از خدایی خویش دست بردارند.

در عرفان حلقه، انسان در نهایت امر به مقام خدایی می رسد و مستقل از خداوند روزگار می گذراند. در اینجا «انسان»، «خدا» می شود. این با لسان آیات و روایات مبنی بر خداگونه شدن انسان تفاوت چشمگیری دارد. بر اساس قرآن کریم انسانی که به وارستگی بیشتری برسد، منیت او کم رنگ شده و در عوض، به رنگ خدا(صبغه الله) در می آید. به عبارت دیگر هر چه خود را از نفسانیت بشويد، خداوند در وجودش تجلی بیشتری می نماید.

 

منابع‌ ‌و‌ ‌مآخذ‌ ‌

١‌-‌ ‌قرآن‌ ‌کریم‌

‌۲‌-‌ ‌نهج‌ ‌البلاغه

‌ ‌۳‌-‌ ‌صحیفه‌ ‌سجادیه‌ ‌

۴-‌ ‌ابن‌ ‌ابی‌ ‌جمهور،‌ ‌محمد‌ ‌بن‌ ‌زين‌ ‌الدين،‌ ‌عوالى‌ ‌الليالي‌ ‌الغريزية‌ ‌في‌ ‌الأحاديث‌ ‌الدينيه،‌ ‌قم:‌ ‌انتشارات‌ ‌سید‌ ‌الشهداء،‌ ‌۱۴۰۵‌

‌‌۵‌-‌ ‌ابن‌ ‌عربی،‌ ‌محي‌ ‌الدين،‌ ‌فصوص‌ ‌الحکم،‌ ‌تصحيح‌ ‌ابو‌ ‌العلاء‌ ‌عفیفی،‌ ‌چاپ‌ ‌سنگی،‌ ‌قم،‌ ‌انتشارات‌ ‌بیدار‌ ‌

۶-‌ ‌ترکه،‌ ‌صائن‌ ‌الدين‌ ‌على،‌ ‌تمهيد‌ ‌القواعد،‌ ‌تصحیح‌ ‌سید‌ ‌جلال‌ ‌الدین‌ ‌آشتیانی،‌ ‌تهران:‌ ‌انتشارات‌ ‌انجمن‌ ‌اسلامی‌ ‌حکمت‌ ‌و‌ ‌فلسفه‌ ‌ایران،‌ ‌۱۳۹۰‌

‌۷‌-‌ ‌جعفر‌ ‌بن‌ ‌محمد(ع)،‌ مصباح‌ ‌الشريعة،‌ ‌بیروت:‌ ‌موسسه‌ ‌الاعلمی،‌ ‌۱۶۰۰‌

‌۸‌-‌ ‌جوادی‌ ‌آملی،‌ ‌عبدالله،‌ ‌تحریر‌ ‌تمهيد‌ ‌القواعد،‌ ‌تهران:‌ ‌انتشارات‌ ‌الزهرا،‌ ‌۱۳۷۲‌

۹- ‌——————،‌ ‌توحید‌ در‌ ‌قرآن،‌ ‌قم:‌ ‌مرکز‌ ‌نشر‌ ‌اسراء،‌ ‌۱۳۸۳‌

‌۱۰‌-‌ ‌حویزی،‌ ‌عبد‌ ‌علی‌ ‌بن‌ ‌جمعه،‌ ‌تفسیر‌ ‌نور‌ ‌الثقلین،‌ ‌قم:‌ ‌موسسه‌ ‌اسماعیلیان،‌ ‌۱۶۱۵‌ ‌

۱۱‌-‌ ‌رودگر،‌ ‌محمد‌ ‌جواد،‌ ‌رنگ‌ ‌عشق،‌ ‌تهران:‌ ‌انتشارات‌ ‌امیر‌ ‌کبیر،‌ ‌۱۳۹۳‌ ‌

‌۱۲‌-‌ ‌صدرالدین‌ ‌شیرازی،‌ ‌محمد‌ ‌بن‌ ‌ابراهيم،‌ ‌ایقاظ‌ ‌النائمين،‌ ‌تهران:‌ ‌موسسه‌ ‌مطالعات‌ ‌و‌ ‌تحقیقات‌ ‌فرهنگی،‌ ‌انجمن‌ ‌اسلامی‌ ‌حکمت‌ ‌و‌ ‌فلسفه‌ ‌ایران،‌ ‌۱۳۹۳‌ ‌

۱۳…………………………………..،مفاتیح‌ ‌الغیب،‌ ‌نوری،‌ ‌علی،‌ ‌شارح،‌ ‌خواجوی،‌ ‌محمد،‌ ‌مصحح،‌ ‌تهران:‌ ‌موسسه‌ ‌مطالعات‌ ‌و‌ ‌تحقیقات‌ ‌فرهنگی‌ ‌انجمن‌ ‌اسلامی‌ ‌حکمت‌ ‌و‌ ‌فلسفه‌ ‌ایران،‌ ‌۱۳۹۳‌

۱۶‌-‌ ‌طاهری،‌ ‌محمد‌ ‌علی،‌ ‌عرفان‌ ‌کیهانی‌ ‌(حلقه)،‌ ‌قم:‌ ‌انتشارات‌ ‌ماندگار،‌ ‌۱۳۸۸‌

‌۱۵‌-‌ ‌—————‌ ‌انسان‌ ‌و‌ ‌معرفت،‌ ‌ارمنستان:‌ ‌شرکت‌ ‌انتشاراتی‌ ‌گریگور‌ ‌تاتو اتسی، ۲۰۱۱ الف

۱۶- ———————، انسان از منظری دیگر، تهران: انتشارات بیژن، ۱۳۸۸

۱۷- ——————-، موجودات غير ارگانیک، ارمنستان: شرکت انتشاراتی گریگور تاتو اتسی، ۲۰۱۱ب

۱۸- —————– چند مقاله، چاپ ارمنستان، ۱۳۸۹

۱۹- طباطبائی، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، تهران: دار الكتاب الاسلامیه،۱۳۸۲

۲۰- فارابی، محمد بن محمد، فصوص الحکم (نصوص الحکم شرح بر فصوص الحكم)، تهران: موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل کانادا – مونترال، شعبه تهران، ۱۳۵۸

۲۱- قیصری، داود بن محمود، شرح فصوص الحکم، به کوشش يسد جلال الدين آشتیانی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵

۲۲- مجلسی، بحار الانوار، بیروت: دارالاحيا التراث العربیه، ۱۴۰۳

۲۳- مطهری، مرتضی، مقالات فلسفی، تهران: انتشارات حکمت، ۱۳۹۹

۲۴- مظاهری سیف، حمیدرضا، به سوی دین جهانی، قم: صهبای یقین، ۱۳۹۱

۲۵- ——————-، آسیب شناسی شبه جنبش های معنوی، قم: صهبای یقین، ۱۳۹۵

۲۶- یزدان پناه، يدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، ۱۳۸۸

۲۷- Gershom. Scholem, KABBALA ,in The Encyclopedia Judaica,VOL ۱۰(ed). DR.Geoffrey Wigoder, Jerusalem, Keter Publishing House, ۱۹۹۷

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

[۱]  . Holy Spirit.