انکار قصدگرایی تفسیری

0
62

رویکرد غالب و مسلّط در طول تاریخ نظریه‌‌پردازی تفسیری، دفاع از قصدگرایی تفسیری است و نه‌تنها در میان عالمان مسلمان، بلکه در میان دیگر سنّت‌های فکری نیز غلبه با این رویکرد بوده است و هرمنوتیک پیشامدرن و حتّی هرمنوتیک رومانتیک شلایر‌ ماخر و دیلتای نیز در چارچوب قصدگرایی تفسیری تعریف می‌شوند. واقعیت این است که طی این تاریخ طولانی، تقریر‌های مختلفی از قصدگرایی در فهم و تفسیر متون عرضه شده است که برخی از این تقریرها مورد پذیرش نگارنده نیست؛ ازاین‌رو این نکته مهم است که آیا هرگونه تقریری از قصدگرایی تفسیری مورد انکار است یا آن‌که با تقریر و تبیین خاصی از قصدگرایی مخالفت می‌کنیم. چه‌بسا برپایی استدلال بر نفی قصدگرایی، تنها تقریر خاصی را هدف قرار داده است و کشش و ظرفیت انکار قصدگرایی تفسیری به طور عام را نداشته باشد.
در قرن بیستم میلادی، در حوزه‌های نظری هرمنوتیک و نظریۀ ادبی و نشانه‌شناسی، گرایش‌ها و نظریه‌هایی ظهور کردند که یا مستقیماً علیه محوریّت قصد و نیّت مؤلف در فرایند فهم متن، استدلال کردند و یا آنکه مبنایی دربارۀ زبان و چیستی فهم و سازکار حصول آن، مطرح کردند که عملاً جایی برای مؤلف و قصد و نیّت او در فرایند فهم اظهارات زبانی باقی نگذاشتند؛ برای نمونه فردیناند سوسور در زبان‌شناسی و هرمنوتیک فلسفی هایدگر و گادامر، به این دسته دوّم تعلّق دارند. سوسور در زبان‌شناسی خود، تحلیلی از نظام نشانه‌های زبانی عرضه می‌کند که خودکفابودن نظام زبانی و استغنای آن از هر آنچه بیرون زبان است، ثمرۀ آن است و اموری نظیر مؤلف و پیش‏زمینه تاریخی با عنوان عناصری خارج از بافت مناسبات زبانی، هیچ نقشی در فرایند فهم و قرائت متن ندارند.
هرمنوتیک فلسفی نیز با تحلیل پدیدارشناسانه از فهم و اینکه معنای اثر محصول گفت‌وگوی مفسّر با متن است و توافق حاصل‏آمده از امتزاج افق معنایی خواننده با افق معنایی متن، تعیّن‌بخش معناست، هیچ مجالی برای نقش‌آفرینی مؤلف در فرایند فهم، تصویر نمی‌کند.
یکی از استدلال‌های مستقیم در نفی و انکار قصد‌گرایی تفسیری، به زیر سؤال‌بردن امکان کشف و درک عینی معنای اصلی (Original) و مقصود صاحب اثر است. از نگاه درآویختگان به این استدلال، این درست است که مؤلف معنای خاص و متعیّنی را در ذهن داشته است، امّا این معنا برای خوانندگان اثر، مفقود و پنهان است؛ زیرا مؤلف به علّت فاصله تاریخی، نمی‌تواند مقصود خویش را حضوراً برای ما توضیح دهد و از طرف دیگر، خوانندگان و فهم‏کنندگان امروز این متن، قادر نیستند متن را در افق و چشم‌انداز گذشته و زمانۀ نگارش اثر، مطالعه کنند؛ بلکه دایماً آن را در منظر و افق معنایی معاصر، فهم و قرائت می‌کنند. بنابراین، قرائت عینی و بر محور قصد و نیّت مؤلف، امری ناممکن و دور از دسترس است. اگر بپذیریم که هر جامعه‌ای «سنّت» خاص خود را دارد و تنوّع سنّت‌ها در جوامع مختلف، موجب شکل‌گیری افق‌ها و چارچوب‌های متفاوتی از فهم و قرائت می‌شود، پس معنای متن، حسب جوامع مختلف، متفاوت می‌شود و زمینه‌ای برای فهم عینی متن بر محور قصد و نیّت مؤلف باقی نمی‌ماند.
استدلال شایع دیگر منکران قصدگرایی تفسیری، آن است که محور قراردادن قصد مؤلف و تأکید بر لزوم بازسازی و بازتولید دنیای ذهنی صاحب اثر در فرایند خوانش متن، به «روان‌شناسی‏گروی» منتهی می‌شود و چیزی را هدف تفسیر قرار می‌دهد که دور از دسترس ماست و به دنیای درونی و روان نویسنده مربوط است. نمی‌توان مطمئن بود آنچه از دنیای ذهنی و درونی مؤلف درک کرده‌ایم، منطبق بر واقع است؛ پس بهتر است متن را در ارتباط با علایق و انتظارات حال حاضر خود، درک و فهم کنیم و تلاش نکنیم به دنیای خصوصی مؤلف و وجوه پنهان ذهن و روان او دست پیدا کنیم. بُعد عمومی معنای متن، یعنی زبان را نباید با بُعد خصوصی آن، یعنی ذهن مؤلف، خلط کرد. اساساً بُعد خصوصی را نمی‌توان از متن، استنباط کرد؛ به دلیل اینکه معنا امری عمومی و همگانی است و جنبۀ خصوصی پیدا نمی‌کند.
مخالفت با قصدگرایی تفسیری می‌تواند صورت معتدل‌تری به خود بگیرد و بر عدم امکان دستیابی به قصد مؤلف و یا لزوم برکناربودن فرایند فهم متن از هرگونه توجه به قصد مؤلف اصرار نداشته باشد؛ برای نمونه دیوید کوزنز هوی معتقد است: نباید نگرش و تفسیر صاحب اثر از متن خویش و قصد و نیّت او را نفی و طرد کرد؛ زیرا این تفسیر می‌تواند حاوی بینش‌های معتبری باشد. تفسیر مؤلف از اثر خویش، همان قدر بامعنا و باربط است که هر تفسیر و فهم دیگر چنین است. تأکید کوزنز هوی، آن است که مؤلف نیز خواننده دیگری از این متن است که مانند دیگر مفسّران و خوانندگان متن باید مورد احترام باشد؛ امّا نه فهم و قرائت او پراهمیّت‌تر از دیگر تفاسیر و فهم‌هاست و نه منطقاً موجب می‌شود نتوان با آن مخالفت کرد. امتیازی که فهم و تفسیر او یافته است، ناشی از جایگاه و نفوذ مؤلف بر تاریخچه تفسیر است، نه آنکه منطق و استدلالی در پس این برتری و تقدّم، نهفته باشد.

بریده ای از کتاب هرمنوتیک حقوقی اثر استاد احمد واعظی