تاکنون تلاشهای زیادی برای بحث درباره تدوین اخلاق جهانی صورت گرفته است؛ اما پرسشی که مطرح است این است که آیا یک اخلاق جهانی معنادار آن هم اخلاقی که به اندازه کافی برای صحبت درباره مسایل جهانی که ما در قرن بیست و یکم با آنها روبرو هستیم بنیادین باشد ممکن است و آیا ممکن است چنین اخلاقی به یک واقعیت اجتماعی مبدل شود؟
پاسخ این پرسشها را می توان در نخستین سطح از حوزه اخلاق جست. حقوق بدون اخلاق به صورت جامع و شاملی به دست نمی آید و بدون یک اخلاق جهانی واقع گرا نمی توان به همزیستی و به زیستی در پرتو نظم جهانی بهتر دست یافت. اخلاق جهانی نه تسلط یک ایدئولوژی جهانی بر همه و یا حتی یک دین بر ادیان دیگر که اجماعی اساسی در خصوص ارزشهای الزام آور، معیارهای فسخ ناپذیر و رفتارهای سودمند شخصی است و حتی می توان این امر را به عنوان ارزشی که همه دینهای الهی به آن فراخوانده اند در نظر گرفت.
می توان اصول و چارچوب های این اخلاق جهانی را در ژرفای تعالیم دینی نیز جست و جو کرد. در تعالیم دینی، اخلاقی وجود دارد که می تواند دردها و رنجهای جهانی را به مدد عقل و اراده انسان تقلیل دهد. می توان از میان ادیان، اساس اجماع برای این اخلاق جهانی را استخراج کرد. این اخلاق برای مشکلات گوناگون و فراوان جهان الزاماً راه حلهای مستقیمی ارایه نمی کند، اما می تواند مبنای اخلاقی یک نظم فردی و جهانی را فراهم سازد. فهمی از دین که با اخلاق بشری و جهانی و نیز مردم سالاری سازگار باشد می تواند دنیایی انسانی را فراروی جهانیان بگشاید.
این گونه فهم، مقدمه ای بر تدارک یک توافق و اجماع اساسی است؛ توافق و اجماع اساسیِ حداقل در باب ارزشهای الزام آور، معیارهای فسخ ناپذیر و رفتارهای موثر اخلاقی، کاهش کشاکش های قومی، دینی، ملی و بین المللی و به حاشیه راندگی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را در دنیای همبسته کنونی به دنبال دارد. در این میان تعالیم ادیان الهی بر انسان و کرامت انسانی تأکید فراوان دارند. تمامی کتب آسمانی انسان را به عنوان موجودی برخوردار از کرامت ذاتی معرفی کرده اند. در این متون انسان جانشین او در زمین قلمداد شده است. مفاهیم مهمی چون عدالت، رحمت، عقلانیت، حریت، انصاف، احسان و تعاون در زبان دین، بنیانهای تبیین حقوق بشر و تضمین کرامت اورا نهاده اند.
بشریت برای نیل به این دستاوردها تجربه های سنگینی را پشت سر نهاده است. مطالعه در ریشه های تاریخی و فلسفی حقوق بشر نشانگر آن است که اگرچه شمار قابل توجهی از دستاوردهای حقوق بشری از بنیانها و ریشه های عمیق و انسانی برخورداراست، اما ارزشها و هنجارهای کنونی و حتی مبانی فلسفی و معرفتیِ آن، گاه متأثر از نوعی نگاه غربی به انسان و در برگیرنده گونه ای از هژمونی و چیرگی طلبی سیاسی است. نگرانی نسبت به استفاده ابزاری از حقوق بشر و اجرای دوگانه آن در جهان کنونی از همین جا به وجود می آید و همچنان ادامه دارد. اگر به رفع این کاستی فکر نشود، حقوق بشر با بحران مفاهیم روبه رو می شود و بیم آن می رود که مقصود از بشری که برای حقوق او دل می سوزد، نوع خاصی از انسان غربی شود.
در بیانیه جهانی یونسکو درباره تنوع فرهنگی که در سال 2001 به تصویب رسید تنوع فرهنگی بخشی از میراث مشترک انسانی قلمداد شده که به عنوان منبع تبادل، اختراع و خلاقیت برای حیات نوع بشر ضروری به شمار می آید و به آن سبب باید برای تأمین منافع نسلهای فعلی و آینده انسانی در حقوق اساسی انسان مورد توجه باشد. چهار عنصر اصلی این بیانیه عبارتند از تنوع فرهنگی و تکثر گرایی، تنوع فرهنگی و حقوق بشر، تنوع فرهنگی و خلاقیت، تنوع فرهنگی و همبستگی بین المللی که در همه جا دفاع از تنوع فرهنگی را به عنوان یک ضرورت اخلاقی و از احترام به ارزش انسانی جدا نشدنی می داند. دفاع از تنوع فرهنگی مستلزم تعهد به حقوق بشر و آزادیهای اساسی است و به طور خاص، حقوق اقلیتها و مردم بومی را مدنظر قرار می دهد.
تدوین این گونه اصول و ارزشهای بنیادین اخلاقی و مجموعهای از حقوق جهانشمول بشر فقط از طریق شکل گیری فهمی بین ذهنها در میان فرهنگ ها و جوامع به وجود می آید. با منطق زور و مهندسی اجتماعی و اعمال خشونت سیاسی در عصر جدید نمی توان چنین فهم مشترک و اجماعی را ایجاد کرد. این نوع مراوده بین اذهان می تواند دو نتیجه موثر و کارکردی برای جامعه و جهان کنونی داشته باشد: نخست اینکه حوزه هایی از استقلال فرهنگی خلق می شود که در آنها جوامع مختلف می توانند ارزشهای خود را حفظ کنند و به آسانی تسلیم فشارهای یک جانبه گرا و فرافرهنگی نشوند. دوم اینکه معیارهایی فرافرهنگی ساخته می شود که براساس آنها می توان ارزش های مشترک اخلاقی و حقوق جهانشمول بشری را تعریف کرد. به زبان دیگر توانایی و زیبایی گفت و گوی بین فرهنگ ها با شکل دادن به توافق میان فرهنگی در ساختن چنین ملاک های جهانی تجلی می یابد.
منبع: روزنامه قدس ۱۳۸۹/۶/۲۷
نویسنده : مجتبی عظیمی